eitaa logo
آوای معرفت
366 دنبال‌کننده
961 عکس
725 ویدیو
251 فایل
مباحثی معرفتی درباره خودشناسی و خودسازی، زمینه ساز تحقق بندگی برای فرج و ظهور و قیامت شخصی و ورود به بهشت لقای الهی ارتباط با ادمین @Elahi_alafv
مشاهده در ایتا
دانلود
46.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیستم فصل سوم) 🔸 این پارچه رنگ قرمزی داشت... اینقدر بوی خوبی داشت که حالم جا اومد... نفسم اومد بالا... 🔸از اول تا آخر می گفتم یا امام حسین(ع)، یا ابالفضل(ع)... 🌹«ان الحسین مصباح الهدي و سفینة النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل پنجم) 🔸 ناراحتی امام حسین(ع) از مادری که قصد داشت فرزندش را سقط کند. 🌹«إن الحسین مصباح الهدي و سفینه النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/asn2qp7 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
46.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سی‌ام فصل دوم) 🔶️بزرگترین غم عالم را دیدم... 🔶️ تونل عمیقی بود تشکیل شده از ذرات ریز، گوی‌هایی که میلیون‌ها رنگ داشت که نمی‌شود مانندش را خلق کرد، جلوه نور بود... 🔶️ فضای تونل تغییر کرد، آن نورانیت رفت، خاک و خون شد... 🔶️ صدای شیهه اسبی آمد و تیری از سمت چپم رد شد و به گلوی طفلی خورد.... 🌹«ان الحسین مصباح الهدي و سفینة النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
40.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و دوم فصل چهارم) 🔸 مادرم گفت: هزارتا اکبر، فدای یک تار موی علی اکبر امام حسین (علیه‌السلام) 🔸 امام حسین علیه‌السلام گفت: این مُرده، اما چه کنم مادرش به علی اکبر قسم داده من نمیتونم نه بگم؛ اینو برگردونید... 🌹«ان الحسین مصباح الهدي و سفینة النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
34.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت پنجم فصل چهارم) 🔸 عشقم حضرت ابوالفضل علیه‌السلام... 🌹«إن الحسین مصباح الهدي و سفینه النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیستم فصل سوم) 🔸این گذشت رفتم یک مراسمی حاج آقایی سخنرانی می کرد و می‌گفت: اگر حضرت اباالفضل(ع) حاجتی بخواهید مادرش را واسطه کند سریعتر حاجت روا می‌شوید، گفت: خانم ام‌البنین(سلام‌الله‌علیها) ۴ پسر داشت که هر ۴ تا در واقعه کربلا شهید شدند، و اسم هایشان را نام برد، همین که اسم‌ها را شنیدم، انگار یهویی آن تخت و آن مریضی و همه اینها جلوی نظرم آمد و حالم خیلی بد شد و فهمیدم آن خانم با پسرها را دیدم خانم ام‌البنین(سلام‌الله‌علیها) و برادران آقا ابالفضل(ع) بوده‌اند. 🌹«إن الحسین مصباح الهدي و سفینه النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/If85Q 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
41.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (دلگرمی که پس از ناامیدی آمد...) 🔶️ ...هر چه ادامه می‌دادم مسیر را می‌دیم به جایی بدتر مرا می‌بُرد،گویی واقعا گمراهم می‌کند احساس ترس پیدا کردم و قطع امید از او کردم... 🔶️ لحظه‌ای که ناامید شدم صدایی ندایی شنیدم از پشت سر، صدای پای اسبی آمد، نگاه کردم از فاصله دور، نزدیک‌تر می‌شد متوجه شدم اسبی می‌آید که سواری با هیبت دارد که دیدنش دلگرمم می‌کرد... 🌹«ان الحسین مصباح الهدي و سفینة النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
38.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (تو بر می‌گردی...) 🔶️ زمانی متوجه شدم در چه زمان و مکانی هستم که سوار از اسب پایین آمد مشکش را دیدم تازه فهمیدم چه کسی مشک داشته و کارش چه بوده... 🔶️ سوار اسبش شد بدون اینکه صحبتی با من داشته باشد گفت: بله خودم هستم و اینجا کربلاست و روز عاشورا... 🌹«ان الحسین مصباح الهدي و سفینة النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
32.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل سوم) 🔶️ یک انرژی من و پدرم را هدایت کرد بدون صدا یا دستوری خبردار ایستادیم، در همین حین امام رضا علیه‌السلام صدا زد: آقا آمد... دیدیم آقایی می‌آمد که لباس سبز و شال مشکی دارد... 🔶️ امام حسین علیه‌السلام که سمتت می‌آید به این راحتی نیست، یک حزن و اندوهی به سراغت می‌آید... یک لحظه خدا قدرتی داد، ای کاش نمی‌داد... کاش نمی‌دیدم... 🌹«ان الحسین مصباح الهدي و سفینة النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
18.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت اول فصل پنجم) 🔸ما که داخل تونل قرار گرفتیم مرور زندگی شروع شد ، چند تراک از زندگیم را نشان دادند یکی این بود که سن تقریباً چهار پنج سالگی ام در محله ما پیرمردی بود به علت کهولت سن نه خوب می‌شنید نه خوب میدید ،چند شخص از ما بزرگتر بودند در نوشابه های فلزی را می کوبیدند شبیه دو تومانی میشد ،تشتک ها را بین چندتا سکه قایم میکردیم ، این بنده خدا هم از لحاظ بینایی و شنوایی مشکل داشت می‌بردیم به او می‌دادیم .... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/wvg86g8 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
17.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت اول فصل پنجم) 🔸یکی دیگر از مرور زندگی من این بود که دهه ی شصت هفتاد خانه ها حمام نداشت ، در محله ما به حساب جهلی که داشتیم بنده خدایی که حمام داشت پنجره اش به سمت بیرون بود بچه ها میرفتند خانواده مردم را تماشا میکردند ، و اگر این کار را انجام نمیدادند بچه ها او را ترسو خطاب میکردند اگر تمایل هم نداشتیم باید انجام میشد و آنجا برای ما این عذاب بود که لبه ی پنجره یک میله و لبه ی آتشین و داغ و یک لبه ای که از حرارت آتش سرخ شده و قرمز قرمز.... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/vxs4j1j 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
18.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت اول فصل پنجم) 🔸جایی را به من نشان دادند که من خانواده ام را بیرون بُرده بودم، این که میگویند وقت برای خانواده بگذارید، وقت برای پدر و مادر بگذارید واقعاً نوشته میشود واقعاً پاداش دارد این پاداش به من رسید. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/rnl36q2 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
12.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل پنجم) 🔸آمدم که بنشینم یک نور بسیار بسیار زیبایی نوری متفاوت، ولی آشنا اطرافم دیدم. نور مرا در آغوش گرفته بود و با آن به سمت بالا میرفتم. به طبقه اول رسیدم آنجا زمین و آسمانش متفاوت بود و انسان های مختلف می آمدند که باید در حق کارهایی که باعث آزار والدینشان شده بودند جوابگو باشند، شخصی با یک لوح منتظر من بود اعمالی که من در دوران زندگیم باعث رنجش مادرم شده بودم از من بازخواست شد ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/gxf0265 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل پنجم) 🔸از درون می‌سوختم؛ گدازه بود یعنی جگرم داشت می‌سوخت! به اندازه ی ذره ذره ی اعمالی که انجام داده بودم و باعث آزار مادرم شده بودم ماه ها یا سالها مورد فشار و عذاب قرار می‌گرفتم. جاهایی بود که حتی فکر کرده بودم و پدرم را بد قضاوت کرده بودم؛ حتی اینها را هم باید جواب میدادم و عذابش را می‌فهمیدم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/bbx911n 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل پنجم) 🔸جایی بود که مَشکی بسیار بزرگ آویزان بود من می‌دانستم که این آب از طرف آقا امام حسین (علیه السلام) هست، یک جام آب گرفتم و خوردم و بطور کلی عطش من برطرف شد و فشار هم کمتر شد، وارد طبقه دوم شدم مَلَکی منتظر من بود صندوقچه‌ای بزرگ بود که نور از آن بیرون می‌آمد می‌دانستم که این برای نیکی هایی هست که در حق خلق خدا انجام داده بودم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/clz3040 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل پنجم) 🔸وارد طبقه ی سوم شدم اینجا سرمای شدیدی تمام وجودم را گرفت و قلب من با رگهایی که به آن وصل بود منتظرم بود. چون من قلب خودم را اذیت کرده بودم، غم چیزهای نداشته ام را خورده بودم؛ برای بعضی از اعمالم ده بیست سال در آن وضعیت بودم تا قلبم راضی شود ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/saq0yw1 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل پنجم) 🔸 شخصی آنجا حضور داشت می‌دانستم آقا امیر المومنین (علیه السلام) هستند با نگاه ایشان کل سرما از بدن من رفت با نور احاطه شدم و وارد طبقه چهارم شدم. آنجا سرزمینی بسیار بزرگ با تپه های خیلی زیبا بود. این طبقه برای خویشاوندانم بود، از وقتی وارد شدم گرما تمام وجودم را گرفت. زمانیکه به طبقه پنجم رفتم متوجه شدم آنجا مخلوقاتی هستند که زنده بودند و من ناخواسته به آنها آسیب زده بودم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/qde4n0e 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل پنجم) 🔸از وقتی وارد این طبقه شدم حالت سنگینی وجودم را گرفت، غم و حزن عجیبی در من بود. داری که ما جابجا میکردیم وقتی میخواستم بچرخم گوشه ی دار به درخت سیب خورد و پوستش کنده شد من باید خودم را جای آن درخت میگذاشتم، تمام نیّات من درجه بندی داشت و چقدر زیبا میشد آن کارهایی که برای کمک به دیگران بخاطر رضای خدا انجام داده بودم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/omq9b52 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
13.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل پنجم) 🔸در انتهای آنجا درختی بسیار زیبا بود که برگهایی از نور داشت. یکی از برگهای درخت جلوی پای من افتاد و این برگ به نام من ثبت شد که اجازه ی ورود به طبقه ی هفتم را دارم. جایگاهی بود که وجود مبارک امیر المومنین (علیه السلام ) بودند و یازده نور حضور داشتند. می‌دانستم این افراد در راه رضای خدا و خیر و خوبی جان خود را فدا کرده اند و شهید شده اند، ایشان به جایگاه و مقبره ی خود در زمین وصل بودند ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/ote5udj 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و هشتم فصل پنجم) 🔸می‌فهمیدم که زمین کربلا از آن بالا طبقه هفتم به پایین رفته و این فاصله را نور پر کرده است. صحنه ی کربلا تکرار می‌شد و من فهمیدم که کربلا همیشه زنده است و در حال تکرار و جریان است. آنجا حس کردم که جسمم را جا گذاشتم. زمانیکه میخواستم وارد جسمم بشوم تمام زندگیم را مرور کردم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/hql67ib 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم) 🔸به طبقه پنجم آمدم. به شکل وحشتناکی درون حوضچه ی مذابی پرتاب شدم و سخت درگیر شدم. حق شخصی را خورده بودم، وقتی وارد دهانم میشد ذوب میکرد تا از جسمم بیرون بیاید و زمانیکه از جسم من بیرون می‌آمد دوباره آن تعفن را می‌خوردم و این تکرار میشد ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/xoy6m89 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم) 🔸حالت مار بسیار وحشتناکی آمد من را به طبقه چهارم پرتاب کرد که این طبقه مربوط به مخلوقات الهی بود. من با کفشم لانه ی مورچه ها را خراب کرده بودم و تعدادی از آنها را کشته بودم به اندازه ی تک تک آنها من را صد بار کشتند و زنده کردند. مورچه من را می‌گرفت و با سر به زمین میکوبید ، با هر موجودی که اینجا برخورد کرده بودم پله پله تسویه کردم و شکنجه شدم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/gpf2dz7 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم) 🔸دستی بسیار خشن من را به طبقه ی منفی سه پرتاب کرد. تک تک اعضای بدنم بخاطر گناهانی که با آنها مرتکب شده بودم از من شاکی بودند جایی بودم که پر از تعفن بود و می‌دانستم که تمام اینها از خودم هست. آنجا را خودم با اعمالم آماده کرده بودم. از بالا پرت شدم و درون سیاهی مطلق آمدم. جلوی پای پدرم بودم، دیدن ایشان باعث میشد مثل مرگ بترسم! سالیان سال عذابم دادند. خدا کند پدرم من را ببخشد چون خیلی ایشان را اذیت کردم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/gclv076 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم) 🔸وارد فضایی شدم که نور آنجا روشنتر بود، آقا ابالفضل (علیه السلام) آمده بودند و می‌فرمودند: چرا همیشه قسم دروغ من را میخوردی؟ چه نیازی بود ؟ چرا از اسم من سوء استفاده میکردی؟ دو تا دست نورانی من را بالا کشید آقا امام حسین(علیه السلام) آنجا نبود اما صدای ایشان را شنیدم فرمودند: یکی را انتخاب کن یا همسرت یا پسرت را ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/alk2720 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم) 🔸وقتی دیدم اینها به هم چسبیدند گفتم ای وای همه چیز راست بود! حسرت می‌خوردم که به چیزهایی که می‌دانستم عمل نکرده بودم. خداپرستی، عبادت خالق، دیگر به فکر موتور نبودم، دیدم از جسم من یک غبار سیاه رنگ بالا آمد و به هادی سیاه رنگ تبدیل شد، من در یک آن در هر دو هادی سیاه و سفید می‌توانستم حضور داشته باشم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/atleh70 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم) 🔸دو موجود شبیه به غول آمدند خود را به این سمت و آن سو می‌زدند. شادی میکردند که نفسْ من را ببرند! انگار دستهای من را گرفتند دیگر اختیار هادی سیاه رنگ دست خودش نبود. وقتی میخواستند من را به سمت آسمان ببرند مرا می‌چرخاندند به اندازه ی یک عمر برایم سخت گذشت ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/fxm37pj 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم) 🔸سه تا سیلی خوردم نه برای یک گناه و اشتباه، برای کل گناهانم این سیلی ها را خوردم. یکی برای ظلم در حق خانواده و پدرو مادرم، یکی برای ظلم در حق خودم و سومی برای حق الناس، ظلم در حق خودم برای عمرم بود که روی بدنم خالکوبی کرده بودم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/nckt9f8 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم) 🔸مکان عوض شد همه جا نورانی و سرسبز بود. شخصی سفیدپوش و زیبا رو دیدم احوالم را پرسید گفتم: آن دختر بچه کجاست؟ گفت: آن دختر بچه حضرت رقیه (سلام الله علیها) بودند، به من گفت: اذان بگو من اذان بلد نبودم تا «اَشهد اَن علیاً وَلی الله» گفتم همه جا نورانی تر شد یک کتاب نورانی جلوی من ورق خورد و باز شد. آینده ام را  به من نشان می‌داد و گفت: صبر داشته باش صبر داشته باش و من دیگر به هوش آمدم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/otx834l 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links