صبح پنجشنبه یه جنب و جوش زیبایی تو کربلا هست
همه حرم رو آماده میکنن
میگن صاحب این خونه مهمون داره
میگن مهمونش کیه؟
میگن امشب مادرش میاد کربلا..
بی بی که میاد از اول شب هی با مشت میزنه تو سینش میگه
ولدی قتلوک و ما عرفوک...💔
|•°بسم الله الرحمن الرحیم|•°
•|إِنَّ رَبّي لَسَميعُ الدُّعا...|•
^^ نظري كن به دلم حال دلم خوب شود.....^^
#خدا_جانم♥️
#حالِ_خوب
مِثل خرمالوهای رسیده حیاطِ مادربزرگ
مِثل عطرِ دارچینِ چایهای عصرانه
مِثل بارانِ پاییز
مِثل عود
مِثل انارِ دانهدانه با گلپر
مِثل موسیقی خشخشِ برگها
مِثل نوشتنِ آخرین خطِ مشقهای دوران کودکی
مِثل عید
مِثل آب بازی
چیزهای خوب، ساده اند
و تنها شنیدنِ اِسمشان کافیست تا خوب شود حالِ دلت...!
#حرفڪاربردۍ
حالِ خوبت را بہ هیچڪس ڪَره نزن !
یاد بڪَیر بدونِ نیاز بہ دیڪَران ؛
شاد باشی ،
بخندے ،
و امیدوار باشی ...
تـو باید خودت ؛
دلیلِ اتفاقاتِ خوبِ زندڪَی ات باشی !
سلاااام✋😍حال دلتون خوب❤️
حال زندگیتون خوب
حال عشق ومعنویت توزندگیتون خوب به برکت دعای رسول مهربانیها❤️🤲
『اَللَّهُمَّامْلاَءْقَلْبـےحُبّاًلَڪ ..💜'!
خداياقلبمراازمحبتخودتپُرکن
اللهم_ارزقنا_شهادت_فی_سبیلک
فدایی_ولایت
@avinist
💚🌱
۵صلوات هدیه به صاحب الزمان(عج)بفرستید تا انشاءالله پارت های بعدی رو بزارم 😍
آوینیسم🌱
👹رمان اعتقادی و امنیتی #نقاب_ابلیس👹 🌟قسمت #پنج به روایت حسن دلم خوش است که جلسات پرسش و پاسخ به
👹رمان اعتقادی و امنیتی #نقاب_ابلیس👹
🌟قسمت #شش
به روایت حسن
همه تعجب میکنند. حاج آقا با حوصله و بدون خستگی جواب میدهد:
-آسیب زدن به بدن طبق فقه شیعه و سنی حرامه، امام حسینم راضی نیست به این کار. بعد هم، شما برین توی گوگل کلمه مسلمان شیعه رو به انگلیسی سرچ کنید، ببینید چه صحنههای دردناکی میاد از قمه زنی و عزاداری خار و غیره. مردم دنیا میبینن شیعهها اینطورن، اونوقت اگه تو مثلا یه اروپایی علاقمند به اسلام بودی و اینا رو میدیدی، چه حسی پیدا میکردی؟ با خودت نمیگفتی اینا عقل ندارن، وحشیاند؟ تو حاضر بودی شیعه بشی و این کارا رو بکنی؟ قمه زنی باعث میشه شیعه چهره احمق و خشن پیدا کنه. این تهمته به اهل بیت و قرآنی که آسیب زدن به نفس رو حرام کردن.
صدای علی میآید که میگوید:
-بچهها برای امشب کافیه، داره دیر میشه! حاج آقا فرار نمیکنن که! بقیش باشه برای بعد.
بچهها با کمی اعتراض تسلیم علی میشوند.
حاج آقا برای حرف آخرش میگوید:
-بچهها به عنوان شیعه واقعی، باید دشمنان الان اهل بیت رو بشناسیم و باهاشون دشمنی کنیم و دوستان رو هم بشناسیم و باهاشون دوستی کنیم. الان ادامه دهنده راه اهل بیت ولی فقیهه، حضرت آقا میفرمایند ما تشیعی که مرکز تبلیغاتش لندن باشه رو نمیخوایم. باید حواسمون باشه کیا حرف تفرقه و قمه زنی میزنن...
مصطفی دستانش را میشوید
و بین بچهها میرود؛ من هم پشت سرش. دعای کمیل میخوانند و زیارت عاشورا.
مصطفی بین زیارت آرام میگوید:
-ببین، لعن قبل سلامه! انگار تا از دشمن فاصله نگیری نمیای توی دامن دوست!
راست میگوید. یک لحظه جرقهای در ذهنم میخورد:
-توی قرآن هم خدا اول فرموده: «اشداء علی الکفار، بعد رحماء بینهم.»
دیگر حرفی نمیزنیم.
شب جمعه است و ویران ویرانیم. علی قشنگ میخواند؛ طوری میخواند که انگار دقیقا در بین الحرمین ایستاده.
مصطفی همراهش دم میگیرد:
-شبهای جمعه میگیرم هواتو/
اشک غریبی میریزم براتو...
بیچاره اون که حرم رو ندیده/
بیچارهتر اون که دید کربلاتو...
بیچاره ما که از او جا ماندهایم!
🇮🇷ادامه دارد...
✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نقاب_ابلیس ، تحلیلی موشکافانه در رابطه با فرقه های ضاله به ویژه تشیع انگلیسی
👹رمان اعتقادی و امنیتی #نقاب_ابلیس👹
🌟قسمت #هفت
به روایت مریم
-پس شمام متوجهش شدید؟ دارن آروم آروم بچه هیئتیهامون رو جذب میکنن!
به الهام چشم غره میروم که بگوید. الهام اخم میکند
یعنی: «هنوز وقتش نیست.»
حاج آقا دستی به تسبیح عقیق میکشد. دانههای تسبیح بهم میخورند و سکوت چند ثانیهای جلسه را بهم میزنند. نفس عمیقی میکشد و میگوید:
-فعلا نمیخواد تند برخورد کنید. فقط باید جذب مسجد رو بیشتر کنیم و روشنگری اینجا انجام بشه. مردم خودشون میفهمن، به شرطی که ما هم حقیقت رو بگیم.
مصطفی آرام ندارد. حالت نشستنش را تغییر میدهد و میگوید:
-حاجی اینا خیلی مشکوکن! خیلی بی مهابا دارن سم پراکنی میکنن! انگار پشتشون گرمه!
حسن که تا الان با انگشتانش ور میرفت، میگوید:
-شایدم تازه کارن و داغن و نمیدونن چه خبره و نباید انقدر تند برن!
مصطفی کمی به جلو خم میشود:
-مگه اینجا بسیج نداره؟ خب شورای بسیج کارش همینه دیگه! یه گزارش رد میکنیم؛ اگه توجه نکردن خودمون میریم با ضابـ...
حاج آقا دستش را به نشانه ایست جلو نگه میدارد:
-وایسا آقاسید! میدونم نگرانی، ولی نمیشه که چکشی، یهو بری همه رو بریزی توی گونی! بذار اول مردم رو روشن کنیم که اگه کاری کردیم، مردم توجیه شده باشن!
-از اینا بعید نیست، به یه جاهایی وصل باشنا...
-اون دیگه وظیفه بسیج نیست. کار نیروی انتظامی و سپاهه که ته و توی ماجرا رو دربیاره.
علی آقا که تا الان داشت صورت جلسه مینوشت، سر بلند میکند:
-پس تکلیف این هیئت محسن شهید معلوم شد.
حسن رو به مصطفی میکند:
- قرار شد چه کنیم پس؟
مصطفی شمرده میگوید:
-روشنگری میکنیم و گزارش میدیم که مواظبشون باشن.
نفسش را با صدای بلندی بیرون میدهد و رو به ما میکند:
-خانما، شما حواستون به جلسات زنونه باشه، ببینید اگه جلسه زنونه این مدلی هست، حتما گزارش بدید.
الهام آب گلویش را فرو میدهد و میگوید:
- اتفاقا یه مسئله مهمه که میخوایم بگیم.
مصطفی پیداست که پاهایش خواب رفته. چهارزانو مینشیند و میگوید:
- بفرمایین.
الهام نگاهی به فاطمه میکند و از او کمک میخواهد. فاطمه با ابرو اشاره میکند که خودت بگو.
الهام شروع میکند:
-راستش چندروز پیش، فاطمه خانم از طرف یه دوستاشون دعوت میشن به یه مجلس روضه زنونه. گویا بخاطر نذر یه مادر شهید، این مجلس هر هفته روزای صبح جمعه دایره؛ اما فاطمه خانم چیزایی دیدن که قابل تامله.
الهام از این راه ادامه حرف را به فاطمه پاس میدهد. فاطمه صدایی صاف میکند و میگوید:
- درسته. توی نگاه اول یه جلسه روضه زنونه بود، اما رفتار عجیبی داشتن. مثلا به جز قهوه و شیرینی چیزی ندادن و گفتن هزینه صبحانه رو بین فقرا تقسیم میکنن. یا به جای مداحی، چندتا دختر اومدن فلوت زدن و یه خانم یه شعر غمگین خوند و غم نوازی کردن. حالا اینا مهم نیست، اصل مطلب، صحبتای خانمیه که توی مراسم بود. اگه بخوام خلاصه بگم، یکی خیلی تاکید میکرد روی برابری زن و مرد، یکی هم معتقد بود نوجوونها باید آزاد باشند تا خودشون دین و راه زندگیشون رو انتخاب کنن! یعنی یه جورایی میخواست بگه ملاک حقانیت دین، تشخیص خود فرده و مثلا من اگه فکر کنم مسیحیت درسته، پس درسته! و یه جورایی میگفت ایمان آدم به دینش ربطی نداره و همه ادیان میتونن حق باشن، چون اصل ایمان، محبته!
مصطفی طوری اخم کرده که انگار میخواهد خودکار در دستش را با چشمانش ببلعد!
میگویم:
- البته اینایی که فاطمه خانم گفتن، برداشتی بود که ما از حرفای اون خانم داشتیم.
مصطفی زیر لب میپرسد:
-کجا بود این روضه؟
-توی همین محدوده بود، شاید یه چهارراه بالاتر.
حسن دستی بین موهایش میکشد:
-از زمین و زمون میباره!
🇮🇷ادامه دارد...
✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نقاب_ابلیس ، تحلیلی موشکافانه در رابطه با فرقه های ضاله به ویژه تشیع انگلیسی
#آسدمرتضیآوینی:
زمان بر امتحان من و تو ميگردد
تا ببينند كه چون صدای «هل من ناصر»
امام عشق برخيزد چه میكنيم...