🧨دو دقیقه بعد از سیصد و چهل و هفتمین شب بخیر: +مامان! چشمم میخاره. - بخارونش. +خب؛ شبّخیر. - شبّخیر 🤦‍♀😂 #روایت_مادری 🆔http://eitaa.com/awaken_ir

یا فاطر بحق فاطمه (س) همه بچه شیعه‌ها رو عاقبت به خیر کن 🤲 #روایت_مادری #نقاشی_محسن #فاطمیه 🆔http://eitaa.com/awaken_ir

وقتی یه نوجوون با موضوع «نحوه برخورد با مشکلات» طوری انشا می‌نویسه که در واقع هم سفید تحویل داده هم معلم مجبووووره بهش بیست بده! 😐😆 #روایت_مادری 🆔http://eitaa.com/awaken_ir

گفتم این ظرف کیک که بردی مدرسه رو چرا انداختی اینجا؟ بیا بر دار! و یه پس گردنی کوچیک حواله کردم... خندید و گفت: آی چه حال داد! یکی دیگه بزن. 😑 #روایت_مادری 🆔http://eitaa.com/awaken_ir

اول با شمع آتیش بازی کردن، بعد پارافین‌های مذاب رو جمع کردن باهاش آزمایش علوم انجام دادن (بخوانید زندگی را قاراشمیش کردن) 🤦‍♀️ عکس هم از خودشون. #روایت_مادری 🆔http://eitaa.com/awaken_ir

مجتبی قرآن خوندنش تموم شد. تا بگذاره سرجاش هشت - نه باری اون رو بوسید؛ با شیطنت پرسید: قرآن هم اگه زیاد بوسش کنیم مثل تو عصبانی میشه؟ 😐😆 #روایت_مادری

وقتی حتی کتابخونه هم از دستشون در امان نیست! #روایت_مادری 🆔http://eitaa.com/awaken_ir

ما و کلاس‌های آنلاین... #روایت_مادری •┈┈••••✾••••┈┈• 🆔 http://eitaa.com/awaken_ir

+شما بچه‌هاتون چه بازی می‌کنن این روزها؟ _ گزارش تصویری از بازی بچه‌های ما😁 #روایت_مادری #وعده_صادق •┈┈••••✾••••┈┈• 🆔 @awaken_ir

شما رو نمیدونم ولی توی خونه ما ادبیات پسرها کاملا جنگی شده! محمدحسین برداشت دمپایی انداخت بین لگوهای مجتبی و با شیطنت گفت: موشک بود. گفتم الان پاسخ متقابل موشکی رو دریافت می‌کنی... چند لحظه بعد همون دمپایی در دست مجتبی و تعقیب و گریز... 😄 بعد اومده به من میگه از آمریکا طلب کمک دارم! گفتم برو بابا من یمنم😂 #وعده_صادق #روایت_مادری •┈┈••••✾••••┈┈• 🆔 @awaken_ir

عاقا! تا وقتی تنها یک ساعت پس از جاروکشیدن و کوزت بازی، خونمون این شکلی میشه یعنی دقیییییقننننن زندگی در جریانه🤦‍♀🤪 #روایت_مادری #زندگی_جاریست •┈┈••••✾••••┈┈• 🆔 @awaken_ir