eitaa logo
إستٍیٖـღـڪٍْرٍٖعًڪْٖٓღًـڛْ ݒٌٍـღـږُ ـۅٌفْـღٍـآيٖـღـݪٍْ
4.1هزار دنبال‌کننده
46.3هزار عکس
27.9هزار ویدیو
176 فایل
#تــــــــــــــــوجه👇👇👇 📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7 #مدیر👇 @Hossein_Hajivand تبلیغات در۱۶کانال ما👇 https://eitaa.com/joinchat/2953183246Ce6d64e22a6
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات عجایب
زن زيبارويى به عقد زاهدى در آمد... زاهد قانع بود و زن کم تحمل و تجمل گرا...! بالاخره صبر زن سر آمد و با عصبانيت گفت: من طلا و زيور آلات ميخام... من آغوش گاه و بى گاه ميخام... حالا كه به خواسته هاى من اهميت نمى دهی ارایش میکنم و به كوچه و خيابان ميروم تا همه من رو ببينند!! مردِ زاهد در آرامش خاصى در خانه را باز كرد و به او گفت: برو هرجا دلت خواست... در کوچه پسری زن را دید و...👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675
هدایت شده از تبلیغات عجایب
زن زيبارويى به عقد زاهدى در آمد... زاهد قانع بود و زن کم تحمل و تجمل گرا...! بالاخره صبر زن سر آمد و با عصبانيت گفت: من طلا و زيور آلات ميخام... من آغوش گاه و بى گاه ميخام... حالا كه به خواسته هاى من اهميت نمى دهی ارایش میکنم و به كوچه و خيابان ميروم تا همه من رو ببينند!! مردِ زاهد در آرامش خاصى در خانه را باز كرد و به او گفت: برو هرجا دلت خواست... در کوچه پسری زن را دید و...👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675
هدایت شده از تبلیغات عجایب
زن زيبارويى به عقد زاهدى در آمد... زاهد قانع بود و زن کم تحمل و تجمل گرا...! بالاخره صبر زن سر آمد و با عصبانيت گفت: من طلا و زيور آلات ميخام... من آغوش گاه و بى گاه ميخام... حالا كه به خواسته هاى من اهميت نمى دهی ارایش میکنم و به كوچه و خيابان ميروم تا همه من رو ببينند!! مردِ زاهد در آرامش خاصى در خانه را باز كرد و به او گفت: برو هرجا دلت خواست... در کوچه پسری زن را دید و...👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675
هدایت شده از تبلیغات عجایب
زن زيبارويى به عقد زاهدى در آمد... زاهد قانع بود و زن کم تحمل و تجمل گرا...! بالاخره صبر زن سر آمد و با عصبانيت گفت: من طلا و زيور آلات ميخام... من آغوش گاه و بى گاه ميخام... حالا كه به خواسته هاى من اهميت نمى دهی ارایش میکنم و به كوچه و خيابان ميروم تا همه من رو ببينند!! مردِ زاهد در آرامش خاصى در خانه را باز كرد و به او گفت: برو هرجا دلت خواست... در کوچه پسری زن را دید و...👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675
هدایت شده از تبلیغات عجایب
زن زيبارويى به عقد زاهدى در آمد... زاهد قانع بود و زن کم تحمل و تجمل گرا...! بالاخره صبر زن سر آمد و با عصبانيت گفت: من طلا و زيور آلات ميخام... من آغوش گاه و بى گاه ميخام... حالا كه به خواسته هاى من اهميت نمى دهی ارایش میکنم و به كوچه و خيابان ميروم تا همه من رو ببينند!! مردِ زاهد در آرامش خاصى در خانه را باز كرد و به او گفت: برو هرجا دلت خواست... در کوچه پسری زن را دید و...👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675
هدایت شده از تبلیغات عجایب
زن زيبارويى به عقد زاهدى در آمد... زاهد قانع بود و زن کم تحمل و تجمل گرا...! بالاخره صبر زن سر آمد و با عصبانيت گفت: من طلا و زيور آلات ميخام... من آغوش گاه و بى گاهتو ميخام... حالا كه به خواسته هاى من اهميت نمى دهی ارایش میکنم و به كوچه و خيابان ميروم تا همه من رو ببينند!! مردِ زاهد در آرامش خاصى در خانه را باز كرد و به او گفت: برو هرجا دلت خواست... در کوچه پسری زن را دید و...👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675
هدایت شده از تبلیغات عجایب
زن زيبارويى به عقد زاهدى در آمد... زاهد قانع بود و زن کم تحمل و تجمل گرا...! بالاخره صبر زن سر آمد و با عصبانيت گفت: من طلا و زيور آلات ميخام... من آغوش گاه و بى گاهتو ميخام... حالا كه به خواسته هاى من اهميت نمى دهی ارایش میکنم و به كوچه و خيابان ميروم تا همه من رو ببينند!! مردِ زاهد در آرامش خاصى در خانه را باز كرد و به او گفت: برو هرجا دلت خواست... در کوچه پسری زن را دید و...👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675