eitaa logo
🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
681 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای برادر کجامیروی کمی درنگ کن آیاباکمی گریه و یک فاتحه شما ب مزار من وامثال من مسئولیتی را ک با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ایم از یاد خواهی برد یا نه؟؟ مانظاره گر خواهیم بود ک توبا این مسئولیت سنگین چ خواهی کرد... "شهید رضا نادری" نشر با ذکر 🌹 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ابو بصیر از امام باقر علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: صاحب این امر به ناچار کناره گیری کرده و در عزلت و تنهایی خواهد بود و می بایست در عزلت و تنهایی اش قوه و توانایی داشته باشد و با وجود سی نفر وحشت و ترس نیست و طیبه خوب منزلی است. الغیبه طوسی، فصل ۱، ح ۱۲۱ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت 1⃣1⃣ "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
📸 حضور مهندسان زن ایرانی در مراحل ساخت مهمترین سامانه پدافند موشکیسپاه 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🦋 ۳۴ روز تا عرفه 🦋 🌼امروز به نیت ❣شهدای دفاع مقدس❣ قرائت ☘ ۱۳۳ مرتبه ذکر یونسیه ✳️ لا اله الا انت،سبحانک انی کنت من الظالمین☘ ✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
💟 پنجمین روز ذی القعده 🌺قرائت سوره واقعه ☘ثواب قرائت امروزمون رو هدیه میکنیم به ارواح طیبه شهدای ۷تیر. شادی روح همشون صلوات😍
‏جوانان ما در جبهه جلوی گلوله تکه تکه شدند،مغزشان متلاشی شد،دستشان از بدنشان جدا شد،سرشان از بدنشان جدا شد،پاره پاره شدند،زیر تانک له شدند ،تا تو آسوده و در امان باشی. آن وقت خواهر من چگونه میتوانی............؟ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐 آمار سالانه ازدواج از سال ۵۸ تا ۹۸ 🔹 از ۸۹۱ هزار ازدواج در سال ۸۹ به حدود ۴۹۰ هزار ازدواج در سال ۹۸ رسیده‌ایم، یعنی با اینکه جمعیت کشور در این سالها ۹ میلیون بیشتر شده ولی تعداد ازدواج تقریبا نصف شده است. 🔹️ آمارها نشان میدهد که "وضعیت اقتصادی" اصلی‌ترین عامل در کاهش میزان ازدواج است. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
💢عجب حکایتی داره ویروس کرونا چه جان هایی رو می گیره و چه جان هایی رو نجات میده 🔻بیمارستان ها و کلینیک های ایالت های اوهایو و تگزاس از پذیرش بیماران متقاضی معذور می شوند 🔻این تصمیم به دلیل شیوع ویروس کرونا و کمبود تخت های بیمارستانی اتخاذ شده تا هم تخت های بیمارستانی اشغال نشن هم انرژی کادر درمانی به خاطر یک عمل غیرضروری گرفته نشود و به زودی در ایالت های دیگه هم اجرایی می شود. 🔻این کار باعث خشم مردم این ایالات شده و در اعتراض به ان تجمع کردند و پلاکاردهایی که رویش نوشته شده: "سقط جنین حق من است" به دست گرفته اند! 🌐منبع:https://www.nytimes.com/2020/03/26/opinion/covid-abortion-ohio-texas.html 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
💠 چند نكته از مرحوم رجبعلي خياط رحمه الله عليه💠 🎐 نكته ۱: اگر به قدر ترسيدن از يك عقرب، از عِقاب خدا بترسيم، عالَم اصلاح مي شود. 🎐 نكته ۲: تو براي خدا باش، خدا و همه ملائكه اش براي تو خواهند بود. «مَن كانَ لله، كان الله لَه». 🎐 نكته ۳: سعي كنيد صفات خدايي در شما زنده شود؛ خداوند كريم است، شما هم كريم باشيد. رحيم است، رحيم باشيد. ستاّر است، ستار باشيد. 🎐 نكته ۴: دل جاي خداست، صاحب اين خانه خداست. آن را اجاره ندهيد. 🎐 نكته ۵: كار را فقط براي رضاي خدا انجام دهيد، نه براي ثواب يا ترس از جهنّم. 🎐 نكته ۶: اگر انسان علاقه اي به غير خدا نداشته باشد، نفس و شيطان زورشان به او نمي رسد. 🎐 نكته ۷: اگر كسي براي خدا كار كند، چشم دلش باز مي شود. 🎐 نكته ۸: اگر مواظب دلتان باشيد و غير خدا را در آن راه ندهيد، آنچه را ديگران نمي بينند شما مي بينيد. و آنچه ديگران نمي شنوند، شما مي شنويد. 🎐 نكته ۹: هركاري مي كنيد نگوييد: "من كردم"، بگوييد: «لطف خداست». همه را از خدا بدانيد 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت پنجاام سلمان اجازه ی پیاده شدن از ماشین را به من نمی داد. اشک در چشمان من و او حلقه زده بود. سعی می‌کرد آرامم کند. می‌گفت: معصومه اول باید این امانت ها رو تحویل بدم. بالاخره وارد مقر سپاه شدیم. اسرا را داخل برد و تحویل داد. سلمان بعد از چند دقیقه پرس و جو گفت: مثل اینکه همه ی خواهرای ذخیره ی سپاه و پشتیبانی، تو مسجد مهدی موعود هستن، شما هم فعلاً برو اونجا. مسجد مهدی موعود پشتیبانی جبهه و جنگ شده بود و خواهرها آنجا بودند. گفت: اونجا بهتر می تونی کمک کنی، هر جا نیرو بخوان از مسجد می گیرن. بعد نگاهی به من کرد و گفت: از همه ی اینا که بگذریم حالا با چه رویی تو رو تحویل آقا بدم، حتما می پرسه که تو رو برای چی اینجا آوردم. چند روزی مسجد بمون و خونه نرو. من هم می رم جبهه تا جنگ تموم نشه نباید سر و کله ام اینجا پیدا بشه. باید یک داستان سرهم کنم و آقا رو آماده کنم، بعد با هم می ریم خونه. فقط قول بده گاهی با یک نوشته ما را از سلامتی ات مطلع کنی. با ناراحتی گفتم: چی؟ نوشته؟ توی این بزن بزن زن من چطوری قول بدم، نه نمی تونم، من کاغذ و قلم از کجا گیر بیارم. با عصبانیت گفت: با التماس و گریه و زاری، کریم رو راضی کردی و از تهران اومدی اهواز، با قلدری رحیم رو راضی کردی اومدی آبادان؛ توی این آتیش و خون حالا حتی زیر بار یک خط نامه نمی روی که لااقل دلمون آشوب نباشه؟ گفتم: آخه تو این آتیش و خون من دنبال کاغذ و قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟ گفت:بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه می زنی، نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس: من زنده ام نمی دانستم چرا باید بنویسم من زنده ام. با این حال بی اختیار با انگشت در خیال خودم روی پایم نوشتم: من زنده‌ام. به راستی مرگ چه ارزان شده بود! مسجد، روبروی خانه ما بود. وقتی رسیدم، خواهر ها مشغول آشپزی و تدارکات و بسته‌بندی بودند. خواهر دشتی تا چشمش به من افتاد، گفت: خانم کجایی؟ ستاره سهیل شدی، زن های حامله و مادرهای شیرده ه پای این قابلمه ها و ظرف ها ایستادن. گفتم: دد من برا زایمان زن داداشم تهران رفته بودم، آبادان نبودم، حلالم کنید. از روز سوم جنگ هم در ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ اهواز بودم. برای اینکه غیبتم را در چند روز اول جنگ جبران کرده باشم، داوطلب کارهای سخت می شدم تا از دل خواهر دشتی در بیاورم. او هم یک ملاقه به اندازه قدم به دستم داد و گفت: جریمه ات اینه که تا صبح گندم هم بزنی. فردا صبح می‌خوایم به رزمنده‌ها حلیم بدیم... پایان قسمت پنجاام 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق علیه‌السلام به زُراره فرمودند، اگر زمان غیبت را درک کردی این دعا را همیشه داشته باش!! ‌ «اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى» ‌ 🔸خدايا خود را به من بشناسان، زيرا اگر خود را به من نشناسانى فرستاده‏‌ات را نشناخته‏‌ام، ‌ 🔹خدايا فرستاده‏‌ات را به من‏ بشناسان، زيرا اگر فرستاده‌‏ات را به من نشناسانى حجّتت را نشناخته‌‏ام، ‌ 🔸خدايا حجّتت را به من بشناسان، زيرا اگر حجّتت را به‏ من نشناسانى، از دين خود گمراه می‌شوم. ‌ بحارالانوار، جلد ۵۲، ص ۱۴۶ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر برهنگی تمدن باشد حیوانات متمدن ترینند 💢از سال ۲۰۰۴ میلادی هر ساله در دو هفته پایانی ماه ژوئن فستیوال دوچرخه سواران برهنه در ۷۰ نقطه جهان از جمله آمریکا،انگلیس، استرالیا،نیورلند و بعضی کشورهای دیگه برگزار میشه که دوچرخه سواران کاملا برهنه یا فقط با لباس زیر به دوچرخه سواری می پردازند.امسال به دلیل شیوع ویروس کرونا این فستیوال تا سال ۲۰۲۱ به تعویق افتاد. 🔻هدف این دوچرخه سواران اعتراض به استفاده از سوخت های فسیلی،خطرات تهدید کننده جان دوچرخه سواران و همچنین جرات برهنه شدن و آزادی تن هست 🔻با اینکه زنان در غرب آزادن هر لباسی بپوشن بازهم از وضع موجود ناراضی هستن و به دنبال برهنگی کامل هستن،از بس باهاشون مثل حیوانات برخورد شده خودشون هم باورشون شده حیوان هستن و می تونن مثل حیوانات برهنه باشن 🌐منبع:https://www.riverfronttimes.com 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت 2⃣1⃣ "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃نماز توبه ماه ذی القعده🍃 سید بن طاووس روایتی نقل کرده که ذی القعده ماه اجابت دعا در وقت شدت است. در روز یکشنبه ی این ماه، نمازی با فضیلت بسیار از رسول خدا صلوات الله علیه و آله روایت کرده که هر که آن را بجا آورد، توبه اش مقبول و گناهش آمرزیده می شود، با ایمان از دنیا می رود، قبرش نورانی و والدینش از او راضی می گردند و مغفرت شامل حال والدین و فرزندانش می گردد. توسعه ی رزق پیدا می کند و ملک الموت در وقت جان دادن با او مدارا می کند. کیفیت این نماز به این گونه است که 🍃روز یکشنبه غسل کرده، وضو گرفته و دو، دو رکعتی نماز بجا می اوریم. در هر رکعت حمد یک مرتبه، توحید سه مرتبه و سوره های فلق و ناس هر کدام یک مرتبه. پس از نماز ۷۰ مرتبه استغفار کرده، پس از آن این دعا را می خوانیم: لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم یا عزیز یا غفار، اغفرلی و ذنوب جمیع المومنین و المومنات فانه لا یغفرالذنوب الا انت مفاتیح الجنان، اعمال ماه ذی القعده 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🍃از کجا به این مرتبه رسیدند؟ ‏ کومله‌ها بشدّت شکنجه‌اش کرده بودند، هیچ ناخنی در دست و پا نداشت، جای جای سرش شکسته و کبود بود، موهای سرش را تراشیده و در روستا می‌گرداندند، شرط رهایی اش توهین به حضرت امام رحمه الله علیه بود اما او مقاومت کرد. پس از یازده ماه اسارت و شکنجه‌های بسیار در ۱۷ سالگی زنده به گورش کردند. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🦋 ۳۳ روز تا عرفه 🦋 🌼امروز به نیت ❣شهید تورجی زاده❣ قرائت ☘ ۱۳۵ مرتبه ذکر : یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین ☘ ✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
💟 ششمین روز ذی القعده 🌺قرائت سوره فجر ☘ثواب قرائت امروزمون رو هدیه میکنیم به شهدای کربلای خانطومان، شادی روح همه شهدای مدافع حرم صلوات🤲
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت پنجاه و یکم خواهر دشتی گفت: آذوقه داره تموم می شه، شما چون با فرمانداری در ارتباط هستین با خواهر منیژه رحمانی به فرمانداری برید و مقداری مواد غذایی خشک بیارید. من و منیژه به فرمانداری رفتیم ولی گفتند: باید تا دو سه روز دیگه که مجوز تخلیه ی انبارهای آذوقه ی شرکت نفت صادر بشه، صبر کنید. با خودم گفتم: خب تا سه روز دیگه جنگ تمومه. اما خواهر دشتی گفت: پس برید از همسایه‌ها، ذخیره ی خونه ها رو بگیرید. همسایه ها برای جبهه و رزمنده‌ها جونشون رو هم می دن. این حرف یعنی اینکه بچه‌ها از خواب بیدار شوید، جنگ تازه شروع شده. او درست می‌گفت. تمام شهر را غیرت و جوانمردی پر کرده بود. مال من و مال تو معنی نداشت. جان منو جان تو مطرح نبود. هر که هر چه داشت در اختیار دیگران می گذاشت و مال، مال همه بود. چون مسجد در محله ی خودمان بود، به یاد قولی افتادم که به سلمان داده بودم. یک تکه کاغذ پیدا کردم و نوشتم: من زنده‌ام _ مسجد مهدی موعود. کوچه سوت و کور بود. از صدای دعوا و بازی بچه ها خبری نبود. هیچ بویی جز بوی باروت در کوچه به مشام نمی‌رسید. در خانه ی ما هم مثل همه خانه‌ها باز بود. به داخل خانه رفتم. می‌دانستم در آن ساعت آقا خانه نیست. خانه خالی و ساکت بود. دوچرخه ی علی که خیلی طرفدار داشت و بچه‌ها سرش دعوا داشتند، بی‌صاحب گوشه ای افتاده بود. یادداشتم را به شیشه ی ترک خورده ی اتاق چسباندم. از شدت صدای انفجارها، شیشه های یک خط در میان ترک خورده بودند. سکوت آزارم می‌داد. انگار سالها بود کسی در این خانه زندگی نمی کرد. انگار نه انگار که تا همین چند روز پیش من و خواهر و برادرانم در این خانه می خندیدیم. غیبت مادرم که مثل نقش گل بر دیوار آشپزخانه بود و هیچ وقت آشپزخانه را بی او ندیده بودم توی ذوق می زد. آشپزخانه به جای بوی دمپختک بوی ماندگی می‌داد. اتاق پذیرایی را خاک گرفته بود. تنها قاب عکس آقا با چهره ای با ابهت همچنان به دیوارش آویزان بود. از هر طرف که به قاب نگاه می‌کردم چشمان آقا، همان چشم های پر ابهت مردانه بود که مرا دنبال می‌کرد و به من خیره شده بود. دلم برای آقا تنگ شده بود. تا کی باید منتظر می‌ماندم تا سلمان قصه ای بسازد و من بتوانم بدون ترس و دلهره به خانه بروم... پایان قسمت پنجاه و یکم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا