eitaa logo
🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
684 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ روحانی داره منقرضمون میکنه! 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🌷 تفاوت در سادگی است حضرت آیت‌الله خامنه‌ای 🌱بگذارند ازدواج برای دختر مسلمان، مثل ازدواج فاطمه‌ی زهرا (س) باشد. 🌱 ازدواجی با پیوند عشقی الهی و جوششی بی‌نظیر میان زن و مرد مؤمن، و همسری به معنای واقعی بین دو عنصر الهی و شریف، اما بیگانه از همه‌ی تشریفات و زر و زیورهای پوچ و بی‌محتوا. ۱۳۶۸/۱۰/۲۶ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🦋 ۸ روز تا عرفه 🦋 🌼امروز به نیت ❣شهید محمدحسین باقری❣ قرائت ☘ زیارت عاشورا ☘ ✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
Roze Emam Hossein 03.mp3
5.91M
🔉 🔸روضه حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام 🔔 @Aminikhaah_Media 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 امام صادق فرمود: هر کس شادمان می گردد از اینکه از یاران حضرت مهدی علیه السلام باشد، باید منتظر باشد و به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار نماید و او منتظر [واقعی ] است. غیبت نعمانی، ص ۲۰۰ 🍃همچنین ایشان فرمودند: به یقین برای صاحب این امر غیبتی است، پس بنده خدا باید تقوای الهی پیشه کند و به دینش چنگ زند. ۲- کافی ج۲ باب فی الغیبه ص۱۳۲ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 
با آه و ناله باید گفت او... 🍃 «أمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَش یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلیلًا ما تَذَکَّرُونَ»* سوره نمل آیه 62 امام باقر فرمود: «و او (مهدی) همان مضطری است که خداوند می‌فرماید: "امن یجیب المضطر..." (این آیه) درباره او و برای او نازل شده است. الغیبه،ص182،باب 10،ح 30 🍃 @AXNEVESHTEMAHDAVI
هدایت شده از 
کانال عکس های مهدوی زیر مجموعه کانال عکسنوشته مهدوی 🍃@AXHAYEMAHDAVI
35_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
10.96M
قسمت 5⃣3⃣ "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" * چرا به کسی که مسئولیت می‌گیرد، تبریک بگوییم؟؟!! * معروف امیرالمومنین علی علیه السلام است و منکر دشمن اوست * فشار قلب منجر به فشار قبر می‌شود * نهج‌البلاغه کتاب انسان‌ساز است * مدیریت از بالا، اشکال مدیریت * ویژگی خوارج، نگاه جزئی‌نگر * با بحث معاد، قدرت فهم و ادراک خودمان را بالا ببریم * ماجرای امیرالمومنین علی علیه السلام و اشعث در نامه ۵ نهج‌البلاغه * در جریان حضرت موسی و ساحرها، ترس حضرت از چه بود؟ @audio_ketab 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
شوخی گرفتید! اصلا شوخی نیست، مسئولید. مسئولیت درخواست و تشکیل زندگی به شما واگذار شده و این مسئولیت به قدری با اهمیت است که هر کس به فکر انجام آن نباشد ، نمی تواند ادعای مسلمانی بکند! یک کلام با شما اگر جامعه ی دختران ما در باتلاق مد و آرایش و عملهای زیبایی و ... افتاده، شما مسئولید. شما که به جای یادگیری حرفه و تخصص به خوشی و سرگرمی های زودگذر مشغولید، شمایی که هزار تا دلیل غیر موجه برای فرار از مسئولیت می آورید، شما مسئولید. به این مساله فکر کنید: خداوند همه ی مخلوقاتش را جفت آفریده و شما باید جفت خودتان را پیدا کنید. همسر شما منتظر شماست. با هم بهتر می توانید از این دنیا توشه بردارید. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت شصت و نهم پشت هم ذکر می گفت و صدام را نفرین می کرد. با فشار کم دست هایم بر روی شکمش، جلوی شدت خونریزی را گرفته بودم. پایین مانتو و مقنعه ام به خون این برادر تکاور آغشته شده بود. مستاصل شده بودم. چند متر آن طرف تر یکی از منازل شرکت حفاری فاستر میلر را دیدم که درش باز بود. به خواهر بهرامی گفتم: می خوام برم داخل این خونه. شاید بتونم پارچه ی تمیز یا وسایل ضدعفونی پیدا کنم و زخم رو ببندم. خواهر بهرامی گفت: خطرناکه. ممکنه نیروهای عراقی آنجا مستقر شده باشند. برگشتم و به گودالی که برادران در آن اسیر بودند نگاه کردم. هنوز همه ی چشم ها با نگرانی به ما خیره بودند. به پشتوانه ی غیرت آنها احساس امنیت کردم. بلند شدم که داخل خانه بروم؛ اما برادر میر ظفر جویان چیزی زمزمه کرد. صدایش آرام شده بود. به سختی متوجه شدم که می‌گوید: جایی نرید، اینجا امنیت نداره. از اینکه تکاوری با تنی مجروح به خاک افتاده بود و هنوز غیرت و مردانگی در صدایش موج می زد، احساس غرور می کردم و برای زنده بودنش بیشتر به دست و پا افتادم. دست های خونیم را به سرباز عراقی که بالای سرمان ایستاده بود، نشان دادم و به او فهماندم که می خواهم دستهایم را بشویم. اجازه داد. داخل خانه رفتم. در آستانه در، روی یک چوب لباسی حوله ی بزرگ سفیدی دیدم. بی آن که جلوتر بروم سریع حوله را کشیدم و برگشتم. سرباز فهمیده بود که شستشوی دست بهانه است. اما نمی‌دانم ذاتش خوب بود یا تحت تأثیر قرار گرفته بود. اصلا به روی خودش نیاورد. سرباز عراقی را نمی دیدیم، فقط لوله تفنگش بود که به تناسب جابه جایی ما جابه جا می شد. حوله را به سختی دور شکمش پیچیدیم. آنقدر خون از دست داده بود که بدنش شل و سنگین و لب و دهانش خشک شده بود و آب طلب می‌کرد. خواهر بهرامی به سرباز گفت: مای، مای ( آب،آب) میر ظفرجویان دوباره گفت: از اینها چیزی طلب نکنید. اینها کثیف هستند. ته قمقمه هنوز کمی آب مانده بود. آن را دور لب و دهانش ریختم. پرسیدم: سید بچه داری؟ با تکان سر گفت: بله. مثل اینکه دلش می خواست از بچه اش حرف بزند، گفت:اسمش سمیه است. اشکی به آرامی از گوشه چشمش سر خورد. از خودم بدم آمد. من که نتوانسته بودم جلوی خونریزی اش را بگیرم، دیگر چرا او را به یاد دخترش انداختم. چشم‌هایش را به سختی باز نگه داشته بود. جمله ای که به سختی ادا کرد این بود: به دخترم سمیه بگویید پدرت با چشمان باز شهید شد و به آرزویش رسید. قلبم از شنیدن این جملات آتش گرفته بود. در همین حین صدای چند هواپیما سکوت منطقه را درهم شکست. برادران اسیری که در گودال بودند خوشحال شدند. فکر می‌کردند هواپیماهای خودی اند که برای آزاد کردن ما آمده‌اند. گفتم سید، تو تکاوری، همه منتظر تو هستند، اینجا که عراق نیست، اینجا خاک ایران است. تا چند ساعت دیگر نیروهای خودی می آیند و همه ما آزاد می شویم و بر می گردیم و خبر پیروزی را خودت به سمیه و مادرش می‌دهی. دوباره گفت: لعنت بر صدام... پایان قسمت شصت و نهم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداوند متعال فلسفه اساسی آفرینش انسان ها را عبادت و بندگی معرفی فرموده است. آنجا که می فرماید: جن و انس را جز برای اینکه عبادت کنند، خلق نکردم. سوره ذاریات، آیه ۵۶ حضرت علی علیه السلام اوصاف زمینه سازان و یاران امام علیه السلام در شناخت والای خداوند اینگونه بیان می فرمایند: مردانی مومن که خدا را چنان که شایسته است شناخته اند و آنان یاران مهدی علیه السلام در آخرالزمانند. بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۲۹ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام معظم رهبری اوایل انقلاب ازدواج‌ها به قدری ساده صورت می‌گرفت که گاه مهریه تنها چند سوره قرآن بود؛ اما امروزه تجمل گرایی سبب شده که هزینه‌های گزافی صرف ازدواج شود؛ وقتی ازدواج دشوار شد و جوان نتوانست ازدواج کند، فساد زیاد خواهد شد و طبیعی است جوانی که به فساد و هرزگی عادت کرد، تن به کار نمی‌دهد و به دنبال پول هنگفت بدون زحمت است، و لذا به دنبال فساد‌های مالی از قبیل رشوه، گرانفروشی، اختلاس و نظایر آن‌ها می‌رود. ۹۴/۱۲/۳ 🌐 @mesbahyazdi_ir 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ کودتای نرم شبکه نمایش خانگی علیه خانواده 🔺 هر سه سریال «مانکن»، «دل» و «کرگردن» که در حال پخش در شبکه نمایش خانگی هستند، دارای محتوای ضدخانواده و ضداخلاقی می‌باشند 🔺 البته شاید این محصولات هم به سفارش کسی درست شده باشه که برخلاف نظر رهبری گفت: «من از ۲۰۳۰ نخواهم گذشت» ... @bidariymelat 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
|دولت صرافها و وارداتچی‌ها! 🔹این دولت همشون از صدر تا ذیل مظلوم بودن روحانی و داداش مفسد اقتصادیش، جهانگیری و داداش مفسد اقتصادیش، وزیراشون و دخترای مظلوم قاچاقچیشون، اینم از حجاریان تئوریسین مظلومشون که سلطان گندم شده. دلا بسوزه برا مظلومیت دولت صرافها و وارداتچی‌ها! 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 
کانال عکسنوشته های مهدوی زیر مجموعه کانال عکسنوشته سیاسی 🍃 @AXHAYEMAHDAVI
🦋 ۶ روز تا عرفه 🦋 🌼دیروز به نیت شهدای هشتم تیر قرائت زیارت عاشورا 🌼امروز به نیت ❣شهید خرازی❣ قرائت ☘ زیارت عاشورا ☘ ✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
سلام و عرض ادب بزرگواران با عرض پوزش، متن این عکسنوشته از آیت الله مصباح است و به اشتباه به حضرت آقا نسبت داده شده.
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت هفتادم برادری که از ناحیه ی چشم آسیب دیده بود، وقتی شنیدید به صدام نفرین می فرستد گفت: سید اینا می فهمن چی میگی، تقیه کن. اما سید این بار با صدای بلند تر، از عمق وجودش گفت: لعنت بر صدام حوله ی سفید دور کمرش پر از خون شده بود. جا به جا کردن حوله به سختی انجام می‌شد. تقریباً سه ساعت طول کشید تا آمبولانس آمد. ابتدا به طرف گودالی که برادر ها در آن بودند، رفت. چند نفر از آنها را که از ناحیه ی سر و صورت و دست و پا مجروح شده بودند، سوار کرد و بعد از همه سراغ سید تکاور آمدند. تقاضای برانکارد کردم. گفتند: خودش باید سوار شود. نمی دانستم مجروحی که قدرت باز نگه داشتن پلک هایش را نداشت ،چگونه می توانست با پای خودش سوار آمبولانس شود. هرچه می گفتم برانکارد بیاورید، توجهی نداشتند. آمبولانس بدون برانکارد و بدون هیچ گونه وسایل کمک های اولیه و پزشکیار آمده بود. آن موقع هنوز دشمن را نمی‌شناختم. دست به کمر ایستاده بودند و می گفتند: بگذارید توی آمبولانس. من و‌خواهر بهرامی هر چه تلاش کردیم نتوانستیم بلندش کنیم. هر پنج مجروح داخل آمبولانس با دیدن این صحنه پیاده شدند و به کمک ما آمدند. هر کس گوشه‌ای از بدنش را گرفت و او را داخل آمبولانس گذاشتند. دوباره حوله را جا به جا کردم و به برادری که کنارش بود گفتم: این تکاور سید است، به خاطر خدا دست را روی زخمش بگذار و فشار بده تا شدت خونریزی کم تر شود و به بیمارستان برسد. برای آخرین بار دستم را بر زخمش گذاشتند و "امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف سوء" خواندم. چشمانش را باز کرد و گفت: خواهر این راه زینب و سیدالشهداست. خون توی بدنم خشکید؛ خیلی به موقع بود. در آن ساعات بهت و ناباوری، احتیاج داشتم که کسی متذکر شود این راه زینب و سیدالشهداست، صبوری کنید. خیلی تلاش کردم از آمبولانس پیاده نشوم و تا بیمارستان با آنها همراه شوم اما به زور اسلحه عراقی‌ها و اصرار برادرها پیاده شدم. اصرارم برای حمل مجروحی که از ناحیه ی چشم آسیب دیده بود بی فایده ماند. وقتی پیاده شدم دوباره سرباز با لوله ی تفنگش ما را به سمت آنکه چشمش مجروح شده بود هل داد. در این چند ساعت از بس لوله ی تفنگشان را به تن و بدنمان کوبیده بودند، استخوان هایمان درد گرفته بود. آخرین صحنه ای را که در لحظه ی پیاده شدن و بسته شدن در آمبولانس دیدم به خاطر سپردم. پسری را در آمبولانس دیدم که بیست ساله به نظر می رسید. کتف چپش تیر خورده بود و زیرپوش سفید رکابی به تن داشت. محاسن مشکی و قامتی متوسط داشت. بر بازوی دست راستش که آن را با کمربندش به گردن آتل کرده بود، خالکوبی رستم و مار زنگی جلب توجه می‌کرد. سعی می کردم قیافه ها را به خاطر بسپارم اما آنقدر در آن چند ساعت قیافه های خودی و غیرخودی و درهم و برهم دیده بودم که نمی توانستم همه ی آنها را به ذهن بسپارم... پایان قسمت هفتادم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا