eitaa logo
🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
682 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بالاخره از کتانژانت تو زندگیم استفاده کردم😍 دیروز بایه پسر بچه 7 ساله دعوام شد دیدم فحش های اون جوری میده که من با 25 سال سن نشنیدم .😑 بعد یهو بهش گفتم خیلی کتانژانتی. فکر کرد فحشه گریه کرد رفت مرسی از ریاضی 😐😂😂 🤣🤣🤣 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی نیازے مردم در زمان ظهور پیامبر اڪرم (ص): مهدے(عج) ثروت را میان آنان به فراوانے میبخشد و ڪسیڪه در صدد صدقه دادن باشد، اموالے را به مردم میدهد و میگوید: "من نیاز ندارم" مردم دنبال ڪسے میگردند ڪه از آنها هدیه اے بپذیرد اما پیدا نمیڪنند ڪه آن را بپذیرد، زیرا همه مردم از فضل خدا بے نیاز میشوند. مسند احمد ج ۲ ص ۵۳۰ الزام الناصب ص ۲۳۰ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌@Emamkhobiha 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺️در حالی که طرح ایرانی بُته جقّه روی پیراهن منچسترسیتی می‌درخشد، طرح‌های اجق وجق غربی روی البسه‌ی ریچ‌کیدزهای ایرانی زار می‌زند! آوازه‌ی هنر ایرانی گویی مثل صدای دُهل از دور خوش است و آنچه خود داریم باید از بیگانه تمنّا کنیم. چندهزارسال فرهنگ غنی را رها کرده و چشممان به آشغال‌های تولیدی راهزنان فرهنگ در هزاره سوم است. تا وقتی که با لب و لوچه‌ی آویزان، سؤالِ "از غرب برایمان چه آورده‌ای" را از مارکوپولوهای دیپلماسی می‌پرسیم، همان کوتوله‌های لی‌لی‌پوتی باقی خواهیم ماند. 🔻سبک زندگی ایرانی اسلامی، دعوتی است برای تبدیل داشته‌های متروکه به دارایی‌های جاری. در شِعب ابیطالبِ فرهنگ، گردنه‌ی اُحدِ سبک زندگی ایرانی-اسلامی را به طمع ضایعات غنیمت‌گونه‌ی دشمن، رها نکنیم. ✍زهرامحسنی فر https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقيقه در قیامت 53.mp3
38.01M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه پنجاه و سوم * شهید و جایگاه شهید * بهشت برزخی شهدا * تفاوت عالم برزخ و قیامت * قصرهای بهشتی * جایگاه ویژه امام خمینی (ره) در عالم برزخ * رزق خاص شهدا در بهشت * کلاس‌های عالم برزخ * تفاوت لذت دنیا و بهشت * داستان فوق‌العاده از بهشت برزخی شهدا * آموزش شهید در برزخ * مجلس درس شهدا 📅99/01/25 ⏰ مدت زمان: ۱:۰۲:۳۴ 🔔 @Aminikhaah_Media 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
💢پوشش نامناسب و تحریک کننده در کشورهای غربی که آزادی پوشش وجود داره هم ناپسند و زننده هست 🔻"لورن اُکانر" با پوشش نامناسب و یک شلوارک خیلی کوتاه وارد فروشگاهی در شهر انگلیس میشه تا خرید کنه ولی بهش میگن لباسش مناسب نیست و مردها رو تحریک می کنه 🔻این خانم ناراحت میشه و میگه هوا گرمه و زدن ماسک الزامیه و درمورد پوشش قانون خاصی وجود نداره که اون زیر پا گذاشته باشه 🌐منبع:https://metro.co.uk/2020/08/13/shopper-slams-sainsburys-sexism-told-pull-top-shorts-13122091/ 🌸 @hejabuni 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاشنه بلند بپوشید و خرامان خرامان راه بروید! مهرداد آقاجانی که خود را پژوهش‌گر حوزه زنان معرفی می‌کند. در این ویدئو دارد به دختران جوان راه و رسم سر قرار رفتن (دیت) را آموزش می‌دهد. آقاجانی با خالی کردن جیب زنان و دختران در قالب خرید بسته‌های آموزشی و برگزاری کلاس‌های چگونه سر قرار برویم و فلانی را تبدیل به شوهر کنیم امرار معاش می‌کند. ⭕️ او رسماً دختران را به عمل حرام و جلب توجه جلوی نامحرم فرا می‌خواند! @Radar_enghelab 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
50.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت روزتکریم خانواده 🍃بیانات مقام معظم رهبری حضرت آیت الله امام خامنه ای(حفظه الله) دردیدارجمعی ازخانواده های شهدا @lahzaei_ba_sh 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت هشتاد و سه برای اینکه مقنعه و لباس های خیسمان که هنوز از شان خونابه می‌چکید، خشک شوند راه می رفتیم و لباس‌ها را در تنمان باد می دادیم و حرف‌ها و دل نگرانی ها و ناگفته هایمان را می‌گفتیم. سرباز در را با عصبانیت باز کرد و قیافه تهاجمی به خود گرفت گفت: یا مجوسیات ماتدرن انتن مساجین. اهنا العراق، تمشن؟ تحچن؟ کل شی ممنوع .(مجوس ها مگر نمی دانید شما زندانی هستید. اینجا عراق است راه می‌روید؟ حرف می‌زنید؟ همه چیز ممنوع) مریم گفت: خب آدم زنده راه می ره و حرف می زنه دیگه! هر چند سرباز نفهمید که مریم چی می گفت اما همین که متوجه شد مریم به او جواب داده در را باز کرد و به سمت مریم آمد. من و فاطمه پریدیم جلوی مریم ایستادیم. با فریاد ما سرباز از اتاق بیرون رفت. آن موقع به جرمی که محکومیت آن زندانی شدن نیست پی بردم اما ...؟ آهی کشیدم و گفتم: امشب دوم شبی است که ما از ایران بی خبریم و ایران هم از ما بی خبر است. مریم به نظرت دیشب در خاک ایران و در بیابان‌های خرمشهر بودیم و امیدوار به دیوار شهر خودمان تکیه زده بودیم و نیروهای خودی هر لحظه ممکن بود از راه برسند و ما را نجات دهند، راحت تر نبودیم؟ چقدر اینجا غریب و تنها شدیم. چقدر از ایران دور شدیم. دیشب روی خاک وطن نشسته بودیم و امشب در خاک دشمن. مریم گفت: امشب دو شبه که مادرم چشم به راهه. فاطمه گفت: منم روز نوزدهم در پایگاه وحدتی دزفول فقط به عمویم گفتم که به خرمشهر می‌روم.وقتی که می آمدم خرمشهر، به همه چیز فکر می کردم جز اسیری به دست عراقی‌ها. اما انگار تقدیر طور دیگری رقم خورده بود. همچنان در حال گفت و گو ها بودیم. ساعت از دوازده شب گذشته بود.اضطراب روز سختی که سپری کرده بودیم اجازه ی خوابیدن به ما نمی‌داد. در باز شد و یه جوان نوزده، بیست ساله را در اتاق انداختند. به چشمهایم شک کردم.جل الخالق! در عمرم جوانی به آن همه زیبایی ندیده بودم. هیچ کس نمی توانست بیشتر از دو دقیقه به چهره ی او نگاه کند. خداوند همه ی اجزای صورت او را در نهایت دقت و هنر و زیبایی نقاشی کرده بود، چهارشانه و میان قامت بود، رنگی لباسش را به یاد ندارم. بدون اینکه حرفی بین ما رد و بدل شود گاهی نیم نگاهی به امی انداختیم. اگرچه ایرانی بود ولی از اینکه او را از بقیه جدا کرده بودند مشکوک شده بودیم، می‌ترسیدیم به او اعتماد کنیم. هنوز مفهوم جاسوس و ستون پنجم را نمی دانستیم. نیروها یا عراقی‌ها بودند یا ایرانی، حد وسط معنا نداشت.بعد از ساعتی فاطمه سکوت را شکست و پرسید: - مجروح هستی؟ جوان در حالی که گونه هایش از شرم حضور در جمع ما دختران گل انداخته بود با لهجه ی بسیار غلیظ و شیرین آبادانی جواب داد: دد مگه نمی بینی رو پای خودم دارم راه می رم؟ از دد گفتنش فهمیدم آبادانی است. مریم پرسید: اسمت چیه؟ گفت: یوسف والی زاده گفتم:چرا آوردنت پیش ما جواب داد: دد شما هم مثل خواهرم هستین اما به خدا مو هم خجالت کشیدم آوردنم اینجا، مو تو اتاق جفت شما بین دویست تا مرد بودم، راستش همشون آدم حسابیند به غیر مو که علاقم. همه دکتر و مهندسند که دست این نامردها افتادند. به این سرباز دوزاری ها التماس می‌کنند که در را باز کنند تا دست به آب برسونند، نامردا قبول نمی‌کنند... پایان قسمت هشتاد و سوم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
خبر ازدواج آقای قاسم خانی و خانم ابراهیمی که در ۱۷ تیرماه امسال در کانال گذاشته شد، درست نبود. امیدوارم کار ناشیانه ی بنده را حلال کنند. غرضی در کار نبود. از همه ی مخاطبان عذر می خواهم. ادمین کانال حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
مردی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم سوال می کند: آیا در شب ساعتی هست که در آن هر بنده مومنی دعا کند و دعایش مستجاب شود؟ فرمود: بلی. عرض کردم: فدایت شوم آن چه زمانی است؟ فرمود: میان نصف شب تا ثلث باقیمانده از آن. عرض کردم: آیا آن شب معینی است از شب ها یا هر شب است؟ فرمود: بلکه هر شب است. فضایل و آثار نماز شب، ص52 به نقل از بحار الانوار ج 78 ص165 سایت انهار 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق علیه السلام در شمارش وظایف منتظران فرموده اند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ؛ کسی که خوشحال می‌شود از یاران قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد باید منتظر بوده و در حال انتظار، عمل خود را بر اساس تقوا و اخلاق نیک انجام دهد». الغيبةنعمانی، ص: ۲۰۰ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به این عکس خوب نگاه کنید می‌بینید چه حس خوبی به آدم منتقل میکنه! خانواده یعنی همین یعنی پدربزرگ و مادربزرگ، یعنی دایی،خاله عمو، عمه "تک فرزندی یه ظلم در حق بچه هاست" 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 اشکهای بغض آلود خانم بازیگر از فساد جنسی در سینما؛ اولین افشاگری "ساناز طاری" پس از برداشتن حجابش از آزار و اذیت در سینمای ایران ♨️ تودهنی بازیگر سریال پدر، فوق لیسانسه ها و... به مسیح علینژاد 🌍 eitaa.com/shakhes1 ایتا 🌍http://sapp.ir/shakhes.1 سروش 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقیقه در قیامت 54.mp3
35.12M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه پنجاه و چهارم * بهشت تجلی صفات و اعمال است * نهرهای بهشتی در قرآن * آب ، شیر ، عسل و شراب در بهشت * ظهور نفس مومن در آخرت * پاداش در قبال عمل یا جزای عمل؟ * نکته قرآنی، تفاوت " زوجه " و " اِمرَاه " * تاویل اسم حی * بهشتیان و جهنمیان از چه آبی می‌نوشند؟ * گذشته بد خود را چگونه جبران کنیم؟ * ماجرای متنبه شدن جوانی که قصد گناه داشت * ذکر شریف " یا اله العاصین " * شیطان، ما را مغرور و مایوس نکند * مقام آیت‌الله‌العظمی امیرالمومنین علی علیه السلام * محبت امیرالمومنین در عالم برزخ * چشمه مخصوص مقربین 📅99/01/27 ⏰ مدت زمان: ۱:۳۱:۴۹ 🔔 @Aminikhaah_Media 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت هشتاد و چهارم انگشتر عروسی و ساعتشونو می گیرند تا بفرستنشون دست به آب. به وقت ناچاری گربه می شه خان باجی. به مو هم گفتند بلند شو بیا بیرون، فکر کردم شاید جنگ تموم شده دارن می فرستنم ایران، حالا می بینم آوردنم بین شما دخترها، دیگه چی بگم از سیری و بدبختیه. فاطمه پرسید: کی اسیر شدی؟ - دو روزه اینجام - کجا اسیر شدی؟ - تو همین جاده ی لعنتی، همه مون تو همین جاده اسیر شدیم. یک دفعه به خودش آمد و دید که ما سه تا دوره اش کرده‌ایم و تند تند سوال پیچش کردیم. گفت: شما خو بیشتر از عراقی ها سوال پیچم کردین، بگین ببینم اصلا شما اینجا چه کار می‌کنین؟ خیلی ساده و بی شیله پیله بود. به فاصله ی کوتاهی به هم اطمینان کردیم و شرح دستگیری مان را گفتیم. کمی که گذشت شروع به درددل کرد و گفت: بچه بودم که پدرم فوت کرد و مادر جوونم موند و یه بچه یتیم دو ساله روی دستش. جوونیشو گذاشت پای مو و با کلفتی و رختشویی و باجی گری توی بیمارستان O.P.D با نون یتیمی یوسف را کرد بیست ساله. حالا که می خواست خیر از یوسف ببره و مزد جوونیش رو بگیره یوسف افتاد تو دست عراقی‌ها. اگه سه روز بشه و ننم مونه پیدا نکنه، از غصه دق می کنه. هرچی به این بی وجدان ها می گم تا خبر مرگم نرفته بزارین برم و من خبر اسیریم و به ننم بدم و برگردم، هر چه قول شرف بهشون می دم که برمی گردم قبول نمی‌کنن، انگار یاسین تو گوش خر می خونم. بعد از اینکه درد دل هایش را گفت ساکت شد. ساعت از یک نصف شب گذشته بود. هیچ کدام نمی‌توانستیم روی این زمین سرد و نمور در مقابل سربازی که پشت پنجره رژه می رفت و چشمش را از داخل اتاق برنمی داشت بخوابیم. همین طور به دیوار تکیه زده و پاهایمان را در قلب گرفته بودیم. یوسف هم به دیوار کناری تکیه زده بود. گاهی چشمانش را می بست و دو انگشت اشاره ی دو دستش را به اندازه یک بغل باز می‌کرد و به هم می رساند و آرام می گفت: میشه، نمیشه، میشه، نمیشه، وقتی دوتا انگشت به هم می رسید از ته دل می خندید و خوشحال می‌شد و فریاد زد جنگ تمام شد، آزاد می شیم اما وقتی این دو انگشت به هم نمی‌رسید، اشک تو چشماش جمع می شد. تمام حواسم به او بود پرسیدم: یوسف بالاخره میشه یا نمیشه؟ گفت: دد اگه بشه هم با تقلب می شه! بالاخره یکی دو ساعتی در حال نشسته خوابید. وقتی دید روی انگشت نماز می‌خوانیم به هر یک از ما یک هسته ی خرما داد و گفت: روی این نماز بخونید و خودش هم مشغول نماز شد. بعد از چند نماز دو رکعتی گفت: راستی ما دیوونه شدیم هنوز صبح نشده نماز چی می خونیم! فاطمه گفت: نماز شکرانه می خونیم. - آخه شکر چی را بکنیم؟ اما نه! دد چه خوب گفتی! کاشکی ننم بود و می دید که یوسف نماز خون شده و قبل از اذان صبح شش رکعت نماز می خونه. چند دقیقه بعد پرسید: راستی دخترها شما فال هسته ی خرما بلدید؟ - گفتیم: نه - فال نخود چی؟ - نه - خواب تعبیر نمی کنین؟ - نه گفت: شما چی بلدین!؟ دخترها که همه تو کار فالند، فال نخود و فال هسته ی خرما و فال قهوه و چای و کف بینی و تعبیر خواب ... مریم گفت: حالا چی خواب دیدی؟ گفت: دیشب همین یک ساعت که خوابیدم خواب دیدم تو صبخی دارم فوتبال بازی می کنم... پایان قسمت هشتاد و چهارم صبخی: جایی که تمام وسایل از رده خارج را در آن نگهداری می کردند و همچنین به معنای جای بیابان مانند که عموماً بچه ها در این فضا فوتبال بازی می کردند. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام‌ حسن‌ عسکری علیه السلام می‌فرمایند: در زمان غیبت حضرت مہدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هيچ کس نجات پيدا نمی کند غیر از دو دسته: اول: شیعیان ثابت قدمش ، دوم: دعا کنندگان فرجش ... کمال الدین ، صفحه ۲۸۴ @Emamkhobiha 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیشب جشن حافظ اینجوری با حضور سلبریتی‌ها برگزار شد! ماسک؟ فاصله؟ فردا همین‌ها پست میزارن که با برگزاری هیئت باعث میشید ما مریض بشیم پس تعطیلش کنید! 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI