eitaa logo
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
688 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
؟ ══🍃💚🍃══════ بعد از تپه نورالشهدا به سمت خونه ما حرکت کردیم مادرم همه رو برای شام دعوت کرده بود😊 خواهرزاده آقاسید ۴سالش بود به من نزدیک شد پیش حسنا نشسته بودم ژن دایی -جانم عزیزم😍 میجم شما دایی جون و خیلی دوشت دالید؟😳😂 حسنا می‌خنید به سید نگاه کردم که میخندید فهمیدم اون این بچه رو فرستاده😉 -آره عزیز زن دایی، خیلی دوسش دارم ❤️❤️ بدو بدو رفت بغل سید نشست اونم چشماش😍 برق زد تو روخدا نگاه کن از بچه استفاده ابزاری میکنه 😂😂😂 ساعت ۱۱شب همه رفتن داشتم تو اتاق روسریم و باز میکردم که در زدن تق تق -بفرمایید حسین وارد اتاق شد چهره‌اش فوق العاده غمگین بود😔 -داداش چرا ناراحتی ؟ چی شده ؟ حسین : رقیه بشین 😳😳😳😳 حسین: این حرفا رو باید پدر بهت میگفت 😢😢 اما حالا که نیست وظیفه منه نگاهم غمگین شد بغض کردم ولی خودم و کنترل کردم😔 ببین رقیه الان سیدمجتبی از همه به تو محرم‌تر و نزدیکتره سیدمجتبی مرد توئه پشتته کسی که میتونی بهش تکیه کنی باید مرکز آرامش باشی باید مرکز آرامشت باشه آقای حسینی و آقاسید و بریز دور الان باید بگی مجتبی جان، سیدجان 🙈🙊 آقاسیدم باشه برای جمعتون باید اونقدر محبت به پاش بریزی که برای خونه اومدن بی تاب باشه نه فراری 😟 سکوت کردم و به لبهای حسین چشم دوختم خوب گوش میدادم به حرفاش👀 مشکلت و باید اول به اون بگی اگه اون خواست با دیگران مشورت کنی سید پسر عالیه خوشبختت میکنه 🙂 یاعلی شب بخیر حسین منتظر جواب از سمتم نشد و از اتاق خارج شد چشمام و بستم و تمام حرفاش و تو ذهنم مرور کردم ناخودآگاه گوشیم و📱برداشتم و اسم مجتبی رو از آقاحسینی به سیدمن تغییر دادم😇 یهو گوشی تو دستم لرزید سیدمن ❤️ خخخخ سید: سلام خانمم خوبی؟ -🙈🙈🙈🙈مرسی شما خوبی؟ سید: شما رو دارم عالی‌ام _با لبخند گفتم سلامت باشید😍 سید: قربونت بشم خانومی خودم😌 فردا حاضرباش میام دنبالت بریم یه جایی -کجا 🤔 سید: فردا میفهمی شبت زهرایی عزیزم😘 _همچنین☺️ کنجکاو شده بودم یعنی قراره کجا بریم🤔🤔 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ بانو............ش