eitaa logo
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷 اینجا با شهدایی آشنا میشی که حتی اسمشونم نشنیدی کانال های دیگر ما سیاسی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/302448687Cd7ee6e0c16
مشاهده در ایتا
دانلود
ختم صلوات امروز به نیت: 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌹🍃در نيمه ارديبهشت‌ماه 1344، مطابق با سالروز ولادت باسعادت مولي‌الموحدين علي(عليه السلام) نزد خانواده‌اي صبور و زحمتکش در شهرستان بافق ديده به جهان گشود. 🌹🍃خانه‌شان کنار مسجد امام حسين(عليه السلام) بود و او از همان سنين کودکي خواندن قرآن را نزد مربي همان محله فرا گرفت. هفت ساله که شد با شور و شوق زياد راهي مدرسه شد و پس از آنکه دورة ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت پشت سرگذاشت به دبيرستان شهيد رجايي بافق رفت. 🌹🍃در هنگامه پرحماسه دفاع مقدس از عناصر فعال پايگاه منتظران شهادت حرّ شهرستان بافق بود و در هفده ‌سالگي آموزش‌هاي نظامي را در اين پايگاه فرا گرفت و پس از کسب مهارت‌هاي رزمي و تيراندازي، خود را براي حضور در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل مهيا نمود. با اينکه در آن ‌زمان سال چهارم دور دبيرستان را مي‌گذراند تحصيل مانع حضور او در جبهه‌ها نشد. 🌹🍃محمد همزمان با حضور در جبهه از درس خواندن غافل نمي‌شد و با پشتکار براي امتحانات ديپلم و آزمون ورودي دانشگاه آماده مي‌شد. او پس از شرکت در کنکور سراسري سال 1362 در رشت دندانپزشکي دانشگاه اصفهان پذيرفته و راهي اين شهر شد. 🌹🍃 تحصيل در دانشگاه هرگز سد راه او براي حضور در ميدان‌هاي دفاع و مبارزه نشد؛ طوري که در دوران دانشجويي در سمت بهيار و امدادگر به رزمندگان اسلام خدمت مي‌كرد و به مجروحان جنگ ياري مي‌رساند. 🌹🍃اين بسيجي مجاهد، در چهارمين حضورش در جبهه براي شرکت در عمليات والفجر 8 به محل استقرار تيپ الغدير اعزام شد. او که پيش از اين در عمليات‌هاي بيت‌المقدس و والفجر مقدماتي جان فشاني‌هايش را به نمايش گذاشته بود براي اداي دين به آرمان‌هايش به منطق عملياتي فاو رفت و در دومين روز از فروردين‌ماه 1365 در اثر اصابت ترکش به ناحیه سر به نداي حق لبيک گفت و روحش به سوي معبود پر کشيد. 🌹🍃پيکر اين رهروي دلباخت حسين (عليه السلام) پس از تشييع باشکوه در ميان مردم قدرشناس بافق در جوار امامزاده عبدالله و ديگر ياران آسماني‌اش آرام گرفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🔸️🍃 ❣🍃السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَوْنَ الْمَظْلُومينَ...✋ 🔸️سلام بر تو ای امید دل های غمدیده؛ سلام بر تو و بر روزی که حقّ مظلومان تاریخ را از ظالمان خواهی ستاند. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها، ص578. 🍃🔸️🍃 (عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ ... ✋ 🌺 سلام بر تو ای وعده خدایی که خداوند آن وعده را تضمین کرده ... سلام بر تو و سلام بر صبحی که با سپاهی از شهیدان خواهی آمد ... 🌱مولای من ! من و مهتاب و شب و فاصله ها هم دردیم همه طوفان زدگانیم که کم آوردیم من و مهتاب ، عجب غصه‌مان مشترک است پی خورشید جهان تاب شما می گردیم ... ارواحنا فداه ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم صلوات امروز به نیت: 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🍃🌹۱۷ اردیبهشت، سالروز شهادت شهید «کامبیز ملک شامران» (مشهور به یوسف) یکی از چهار شهید شناخته شده عرصه داستان نویسی در جنگ تحمیلی است. شهید ملک شامران در ۲۵ شهریور ۱۳۴۱ در خانواده‌ای مرفه در تهران متولد شد و پس از گذراندن دوران دبستان در شهرهای لنگرود و اراک در مدرسه‌ فراز تهرانپارس به ادامه‌ تحصیل پرداخت. 🍃🌹 دوران دبیرستان او که به واسطه آشنایی با یک کتابدار انقلابی نقطه عطفی در زندگی اش بود در دبیرستان دانشگاه ملی گذشت. پس از آن به معلمی و نویسندگی برای کودکان و نوجوانان روی آورد. در روزهای نخست جنگ به جمع یاران شهید چمران پیوست و در همان ایام با یکی از همکارانش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ازدواج کرد. چند روز پس از ازدواج مجددا راهی جبهه شد و در جریان عملیات بیت المقدس در مسیر اهواز به خرمشهر به شهادت رسید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معلم امانت داری است که امانت او غیر از همه ی امانت هاست، انسان امانت اوست. 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
معلمی شغل نیست معلمی عشق است اگر به عنوان شغل انتخابش کرده ای رهایش کن و اگر عشق توست مبارکت باد 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام مهربانم✋🌸 سلام آرام قلب خسته ما سلام ای مهربان آقای عالم سلام ای آسمان مرد زمینی سلام ای ناخدای کشتی عشق بگو یابن الحسن پس کی می آیی؟ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم صلوات امروز به نیت: 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🍃🌹زندگینامه شهید جواد رضی فیجانی🌹🍃 🍃🌹شهید جواد در سال 1331 در کوچه میر هاشمی، خیابان امام خمینی(قدس سره) اراک به دنیا آمد. پدرمان کاسب بود، در سن پنجاه و چهار سالگی فوت کرد. جواد دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را در اراک گذراند. در مدرسه نوید، کوچه الکه، دوره ابتدایی را گذراند. در دبیرستان مجیدی و دبیرستان میدان ارک، دوره دبیرستان را گذراند و دیپلمش را در سال‏های 1349 و 1350 گرفت. من و او سه سال اختلاف سنی داشتیم. من در سال 1347 که استخدام نیروی هوایی شدم، جواد کلاس نهم بود. اوقات مرخصی زمان زیادی در کنار او نبودم. او پس از دیپلم، برای گذراندن خدمت سربازی به سپاه دانش رفت. جواد به روستایی در شهر پاوه کرمانشاه اعزام شد. این روستا، روستایی دور افتاده‏ بود که مردم ساده و محلی آن در دامنه کوه‏های آن منطقه زندگی می‏کردند. روستا برای جواد جای بسیار غریبی بود، چون زبان آن‌ها را نمی‏دانست. 🍃🌹 وقتی جواد برای تعطیلات عید سال بعد به خانه برگشت تعریف می‏کرد: اهالی آنجا در حدود ده خانوار بیشتر نیستند که در دامنه سنگلاخی کوهی زندگی می‏کنند و در جایی که حیوان‏ها را نگه‏ می‏دارند، اتاقکی است که برای کلاس در نظر گرفته‏اند. در آنجا سه چهار میز گذاشته‏ا‏ند و من دختران و پسران محل را آموزش می‏دهم. آن‌ها از نظر اقتصادی بسیار ضعیف هستند و کشاورزی هم ندارند و فقط دامداری دارند. 🍃🌹جواد، بالاخره خدمت سربازی را تمام کرد و به خانه برگشت. در آن زمان، کارخانه‏های اراک تازه شروع به کار کرده‏ بودند و برای ادامه کارشان نیاز به نیروی انسانی داشتند. برای همین طولی نکشید که جواد جذب کارخانه آلومینیوم اراک و در بخش حسابداری مشغول کار شد. با توجه به روحیه خاصش، خیلی مورد توجه مسئولان و همکاران کارخانه قرار گرفت. 🍃🌹هر وقت من از تهران به اراک می‏آمدم، همکارانش همیشه از حسن اخلاق او تعریف می‏کردند. چون مسئول حسابداری بود، اکثر کارکنان برای گرفتن حقوق و مزایای خود با او سر و کار داشتند. آن‌ها می‏گفتند: وقتی که ما به حسابداری می‏رویم، همیشه آقای رضی با روحیه باز از ما پذیرایی می‏کند و حتی اگه چیزی هم در توانش نباشد، آن‌قدر با ما خوش‏رفتاری می‏کند که ما هیچ‌وقت گله‏ای از او نداریم. 🍃🌹سال 1350 در کارخانه مشغول شد. اوایل استخدام او در کارخانه بود که پدرمان در گذشت. در سال 1361 ازدواج کرد و در سال 1363 اولین و تنها فرزندش به نام حامد به دنیا آمد. حامد با تلاش فراوان در رشته پزشکی قبول و فارغ‌التحصیل شد. جواد روحیه‏ای سالم و سلامت از نظر مذهبی و فکری داشت. هیچ‌وقت چشم‏داشتی به کسی نداشت. هیچ‌وقت راضی نبود، دیناری از مال مردم وارد زندگی‏اش شود و همیشه سعی می‏کرد که خودش را وام‏دار دیگران قرار ندهد. معمولاً بیشتر از من به مادرم کمک می‏کرد و هرگز از من توقعی نداشت. 🍃🌹 امیدوارم همان‌طور که در این دنیا به فکر مردم بود و سالم زندگی کرد، در آن دنیا جایگاه مناسبی داشته باشد. یکی دو روز بود که شهدایی که قابل شناسایی نبودند، در سردخانه بهشت زهرا مانده و تکه‏های یخ روی آن‌ها گذاشته بودند. پدر خانم جواد از دخترش خواسته‏ بود که بالاخره هر زنی محرم شوهرش است، از همه بهتر می‏تواند شوهرش را شناسایی کند، بیاید او را شناسایی کند که دیگر بیشتر از این، آنجا نماند. 🍃🌹وقتی به بهشت زهرا رفتیم، سه چهار تا از خانواده‏های دیگر هم برای شناسایی بستگانشان آمده بودند؛ ازجمله خانواده شهید شمسی که خانمش و پسرش آمده‏ بودند. تکه‏های بدن این‏ها به قدری از هم پاشیده‏ بود که به زحمت قابل شناسایی بودند. 🍃🌹من دست‌خط برادرم را در لابه‌لای تکه‏های بدنش پیدا کردم، ولی باز حاضر نبودم بگویم که این جواد است، اما خانمش، وقتی جنازه را که از ساق پایش به پائین سالم مانده بود دید، از تکیه جورابش که به پایش باقی مانده بود، متوجه شد که جنازه شوهرش، جواد است. او دیگر نتوانست آنجا بماند و از سردخانه خارج شد. همین طور خانواده شهید شمسی از دو قسمت پایش که باقی مانده بود، او را شناسایی کردند، این شهیدان در بهشت زهرا تشییع و به خاک سپرده شدند.🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ مولای من🍃 🌱باراݩ گرفته بازهوایم هواے توست درجاےجاے شهر پراز ردپاے توست 😔دلتنگ جمڪرانم و دلواپس شما سه شنبه ها، پراز گریه هاے توست 🌷 (عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم صلوات امروز به نیت: 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🍃🌹زندگینامه شهید محمداسماعیل رفیعی🌹🍃 🍃🌹شهید محمد اسماعیل رفیعی در سال 1332 در روستای ماهورزان به دنیا آمد. شهدای گران‌قدر ما دعوی عشق داشتند و سر و سامان صوری و ظاهری و دنیاداری را هرگز قبول نداشتند. شهدای عزیز ما عشق به خدا و عشق به ارزش‌ها را باور داشتند و به خاطر آن باور، عاشقانه سوی معشوق شتافتند. 🍃🌹 اسماعیل، از آن‌ها بود که ترک دنیا کرد و الفت با خدا داشت. در روستای ماهورزان به دنیا آمد. در همان روستا به مدرسه رفت، پدر او، رضا به وجود اسماعیل افتخار می‌کرد که او اهل نماز و عبادت است. اسماعیل در خانواده‌ای مذهبی رشد کرد. او در سال 1355 ازدواج کرد و در هنگام شهادت چهار فرزند داشت. 🍃🌹زمانی که حرکت مردم در انقلاب شروع شد، اسماعیل جوان بود و برومند و عاشق حضور در تظاهرات و شعار علیه رژیم. تا این که جنگ آغاز شد و غیرت اسماعیل به گونه‌ای بود که نمی‌توانست خانه‌نشین شود. به سوی جبهه روانه شد و دو مرحله داوطلبانه به منطقه جنگی جنوب رفت. بار سوم حضور اسماعیل در جبهه کردستان و سقز بود که در گردان جندالله سقز داوطلبانه خدمت می‌کرد. 🍃🌹 آخرین جملات او قبل از اعزام این بود: سپاس خداوندی که مرا در زمان اوج عظمت و دین اسلام آفرید و به من آموخت که دنباله‌رو راه حسین(علیه السلام) باشم. بنده به عنوان یک فرد کوچک جامعه به شما سفارش می‌کنم که مبادا دست از اسلام بردارید. بسیجی دلاور در بیست و هفتم آذرماه سال 1361 هنگام درگیری با گروهک‌های ضدانقلاب در جاده سقز - سنندج به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد تا سال‌ها بعد میزبان برادر شهیدش- براتعلی - که در سال 1365 به شهادت رسید، باشد.🌹🍃