🌹🍃 از زبان مادر شهید 👇
🌷حسـین در #ده_سـالگی نماز می خواند و روزه می گرفت.
🌷 حسین عکس امام را به دیوار خانه زد،گفتم : مادر این کار خطرناک است. گفت : مادر کسانی هستند که به خاطر انقـلاب و حضـرت روح الله خـود را فــدا می کنند. ما نباید عکس او را بزنیم؟
🌷 حسین مدام به من میگفت : تو باید مانند زینب مقاوم باشی. نه این که شیون کنی و من هم سعی کردم که وصیت حسین عزیزم را انجام بدهم.
🌷 حسین بچه #آرامی بود و یادم نمی آید که او را تنبیه کرده باشم. گاهی هم که عصبانی می شدم و سرو صدا می کردم او آرام می نشست و چیزی نمی گفت.
🌹🍃شهیدی که دعوت #حاج_قاسم را پذیرفت👇
🌷 پل حدود یک کیلومتر طول داشت و کاملاً بی حفاظ و عریان بود. هیچ مانعی بر سر راه گلوله باران عراق وجود نداشت. همه توپخانه و تانک های عراق روی این پل قفل شده بود و روی آن آتش می ریخت. واقعاً جهنمی از آتش بود . ما از دور به پل نگاه می کردیم و منتظر کمک بودیم اما هر چیزی یا هر کسی که به پل می رسید منهدم می شد. #حاج_قاسم میگوید : مدتی قبل با حسین تماس گرفته و گفته بودم : حسین هر طور که میتوانی خودت را برسان. میدانستم که امکان ندارد او نیاید. در هر وضع و حالی که بود بدون یک ذره تردید میآمد و خودش را به ما میرساند. حالا میدیدم که آنها مستقیم به سمت نابودی میروند. با خودم گفتم : خدایا الان همه اینها روی پل قتل عام میشوند.
حسین آمد و گردان را با #شجاعت و #مهارت از روی پل گذراند . البته حدود سی، چهل نفر از بچه های گردان شهید و مجروح شدند، اما ما باور نمی کردیم که حتی یک نفر هم به سلامت عبور کند . گردان به ستون از روی پل می گذشت و عراقی ها هم که آنها را می دیدند، تمام نیرویشان را روی پل متمرکز کرده بودند تا، کسی از آن نگذرد. خط حفظ شد و در دست ما ماند . بعد از آن هم دیگر خط سقوط نکرد . لشکر 27 رسول الله از راه رسید و خط را تثبیت کرد.
🌹🍃 #انار_و_آیینه نام #کتابی است که در فراق #حسین_تاجیک، سردار کویر ایران نگاشته شده است.