🌹🍃 از زبان پدر شهید ⬇️
یک تنه هر کاری انجام میداد به قول معروف همه فن حریف بود، از آشپزی در هیئت گرفته تا کارهای امدادی، فنی، مخابراتی و اقدامات تخصصی عملیاتی. همیشه سنگ تمام میگذاشت برایش فرقی نداشت کجا کار میکند با کدام تیم شریک است یا کاری که میکند چه چیزی است. هرجایی که بود بهترین بود. بعد از شهادت او، سنگینی جای خالیاش روی دوش خیلیها حس شد.
🌹🍃 از زبان مادر شهید ⬇️
🌷 مهدی من #خیلی_مهربان بود مخصوصا با آدمهای #فقیر، ضعیف و ناتوان. همهجا اینطور بود فرق نمیکرد که کجا باشد.
🌷 چون کار هر مسلمانی به او میافتاد مشکلاتش را حل و فصل میکرد. همه میگفتند نگذارید برود ما میگفتیم مهدی که عاشق ائمه(علیه السلام) و اهل بیت(علیه السلام) است، نمیشود جلویش را گرفت. دوسال بود که میخواست برود میگفتم شما بروی خواهرهایت تنها میشوند. دو تا خواهر دارد. در هیئتها به من میگفت مادر از ته دلت برایم سر نماز و در این مجالس دعا کن. نمیدانستم حاجتش چیست؟ من همیشه سر نمازهایم برای حاجتش دعا میکردم که الحمدلله عاقبت بخیر شد. نیتش این آخریها فقط این بود که من راضی باشم و دلم اجازه بدهد که به سوریه برود. یک سری بین مرخصیهایش به مشهد رفتیم موقعی که به صحن آمدیم، دیدم دارد میخندد گفت «اجازه #شهادتم را از آقا #امام_رضا(علیه السلام) گرفتم». گفتم مادر اگر شما بروی من تنها هستم و دیگر کسی نیست مرا به اینجا بیاورد با لبخند به من گفت « #خدا_هست».
🌷 #قاری_قرآن و #حافظ هم بود صدای رسایی هم داشت. صدایش خیلی قشنگ بود. مینشست #دعای_عهد میخواند و محاسنش را میگرفت میگفت اینها را میگیرم تا روز قیامت این صورت در آتش نسوزد به خودم میگفتم یک بچه در سن 24 سالگی چطوری از آتش آن دنیا میترسد. دلم برای صدای #یا_الله گفتنش تنگ شد؛
🌷 حقوقهایی که به او میدادند را به کسانی میبخشید که #نیاز_داشتند. مهدی هم کار میکرد هم درس میخواند حقوقش را مصرف نمیکرد. پول را برای خودش نگه نمیداشت. مشهد رفته بودیم در قطار؛ یکی از اهالی پاکستان بار سنگینی داشت. بار او را کمک میکرد به او گفتم مادر از کجا میدانی که او شیعه است که کمکش میکنی؟ گفت مسلمان که هست با من که یکی هست بگذار کمک کنم تا مسلمانی و خلق و خوی شیعه را به هم بشناسانیم.
🌷 #ایام_فاطمیه از شدت عزاداری همیشه بدنش کوفته بود. پدرش میگفت اگر کسی تو را ببیند فکر میکند کتک خوردهای یا دعوا کردهای میگفت عیب ندارد هر کس هر فکری میخواهد بکند، بکند. دوستانش میگفتند صدای گریهاش همیشه بلند بود.