eitaa logo
یَعسوبُ الدّین مولا جانم امیرالمومنین
76 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1هزار ویدیو
14 فایل
🌺❤️یــــــــا عــــــــلــــــــی مــــــــؤلــــــــاالــــــــمــــــــؤحــــــــدیــــــــنــــــــ🌺❤️ ★♥★ یِّعِّسِّوِّبِّ اِّلِّدِّیِّنِّ ★♥★ ◦•◉✿امیرالمومنین✿◉◦→◦♥̣̣̣̣
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸🔷🔸🔷🔸🔷 عنایت عجیب سلام الله علیه به گويد: در شهر كوفه در همسايگى ما زندگى مى كرد، كُنيه او اباجعفر بود. 🔺وى شخص خوش معامله اى بود، هرگاه يكى از براى خريد نزد او مى رفت، مضايقه نمى كرد، اگر پول به همراه داشت جنس را مى داد و گرنه به نوكرش مى گفت: عليه السلام بنويس. 👈او مدّتى به همين منوال سپرى كرد، پس از مدّت زمانى ورشكست گشته و فقير شد و ناچار در مغازه را بسته و خانه نشين شد. 🔶 او هر روز دفتر حسابش را بررسى مى كرد، وقتى مى فهميد يكى از بدهكارانش زنده است، كسى را نزد او مى فرستاد و طلب خود را از او مى گرفت و هر كسى را كه مى فهميد از دنيا رفته و چيزى باقى نگذاشته اسمش را خط مى كشيد. 💢روزى كنار در خانه اش نشسته بود و دفتر حسابش را بررسى مى كرد، ناگاه از آنجا عبور مى كرد، او به طرز مسخره آميزى گفت: بدهكار بزرگت على بن ابى طالب چكار كرد⁉️ 👈 مرد بقّال از شماتت ناصبى غمگين شد برخاست و وارد منزلش شد. شب فرا رسيد، خوابيد، در عالم خواب صلى الله عليه وآله وسلم را ديد كه و عليهما السلام در برابرش راه مى روند، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به آن دو بزرگوار فرمود: پدرتان كجاست؟ ❤ امير مؤمنان على عليه السلام كه پشت سر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بود فرمود: اى رسول خدا! من اينجا هستم. رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: چرا بدهى اين مرد را نمى پردازى⁉️ ✅ امیرالمومنین عرض كرد: اى رسول خدا! اين - كيسه - حقّ او در دنياست كه آن را براى او آورده ام. 👈 رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: كيسه را به آن مرد بده. ابو جعفر بقّال گويد: امير مؤمنان على عليه السلام اى به من داد و فرمود: اين حقّ توست، بگير. 🔺رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم روبه من كردوفرمود: ، وامض لا فقر عليك بعد هذا اليوم. اين كيسه را بگير، و هر كه از فرزندانش براى خريد نزد تو آمد و جنس بده كه پس از امروز، ديگر براى تو نخواهد بود. ✨مرد بقّال گويد: وقتى از خواب بيدار شدم، كيسه در دستم بود، زنم را صدا زده و گفتم: فلانى❗️ خوابيده اى يا بيدارى❓ گفت: من بيدارم. گفتم: چراغ را روشن كن. او برخاست و چراغ اتاق را روشن كرد، من كيسه را به او دادم، نگاه كرد، ديد هزار دينار در آن است. زنم گفت: اى مرد! نكند فقرت تو را واداشته يكى از تجّار را فريب داده و مالش را گرفته باشى⁉️ 👈گفتم: نه به خدا! وليكن قصّه چنين است. آنگاه به دفتر حسابم نگاه كردم و آن پول - بى كم و زياد - به همان مقدار بود كه به نام عليهما السلام نوشته بودم. 📚 الأربعون حديث شيخ منتجب الدين، ص ۹۵،حكايت ۱۲ 📚 فضائل السادات،ص ۳۴۳ 📚 فضائل ابن شاذان،ص ۹۵ 📚 الروضة،ص ۱۱۹ 📚 بحار الأنوار،ج۴۲ ،ص۷ح۸ ╭─═ঊঈ علے ঊঈ═─╮ 🌹 @ay_ALI_110 ╰─═ঊঈ مولا ঊঈ═─╯