eitaa logo
آینده از ان اسلام است.
309 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
4.9هزار ویدیو
232 فایل
کانال فعالان انقلابی .
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥🔥🔥 🥺🥺 💔 سه دقیقه در قیامت _۲۰ *{سفر کربلا}* . . حسابی به مشکل خورده بودم🤕. اعمال خوبم به خاطر شوخی های بیش از حد و صحبت های پشت سر مردم و غیبت ها و... نابود میشد و اعمال زشت من باقی می ماند🤦🏻‍♂️😠. . . البته وقتی یک کار خالصانه انجام داده بودم،همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت می شد. چرا که در قرآن آمده بود : « اِنَ الحَسنات یُذهِبنَ السَیئات». • • زیارت های اهل بیت بسیار در نامه اعمال من تاثیر مثبت داشت.البته زیارت های با معرفتی که با گناه آلوده نشده بود. اما خیلی سخت بود.هر روزِ ما دقیق بررسی و حسابرسی می شد. • • کوچکترین اعمال مورد بررسی قرار می گرفت.همین طور که اعمال روزانه ام بررسی می‌شد،به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم.اواسط دهه هشتاد. • • یکباره جوان پشت میز گفت: *(به دستور آقا اباعبدالله علیه السلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم.)* این پنچ سال بدون حساب طی می شود. • • با تعجب گفتم: (یعنی چی؟) گفت : *(یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی می ماند.)* . . نمی دانید چقدر خوشحال شدم😍. اگر در آن شرایط بودید لذتی که من از شنیدن این خبر پیداکردم را حس می کردید. پنج سال بدون حساب و کتاب؟! گفتم: (علت این دستور آقا برای چی بود؟) . . ادامه دارد=> 💔 🥺🥺 🔥🔥🔥
♦️♦️♦️ 🦋🦋 ✨ سه دقیقه در قیامت -۶۱ {بازگشت} . . کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام وتیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک چند بار به بدن من وصل کردند و به قول خودشان؛بیمار احیا شد. . . روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور،دوباره به این دنیای فانی برگشته ام . . . پزشکان بعد از مدتی کار خودشان را تمام کردند. در واقع غده خارج شده بود و در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شدم. بعد هم با ایجاد شوک،مرا احیا کردند. . . من در تمام آن لحظات،شاهد کارهایشان بودم. پس از اتمام کار،مرا به اتاق مجاور جهت ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی،کم کم اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدنم برگشت. . . حالم بهتر شد و توانستم چشم راستم را باز کنم،اما نمی‌خواستم حتی برای لحظه‌ای از آن لحظات زیبا دور شوم. من در این ساعات،تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی داشتم را با خودم مرور میکردم. . . چقدر سخت بود . چه شرایط سختی را طی کردم. من بهشت برزخی را با تمام نعمت‌هایش دیدم. من افراد گرفتار را دیدم. من تا چند قدمی بهشت رفتم. . . من مادرم حضرت زهرا (س) را با کمی فاصله مشاهده کردم. من مشاهده کردم که مادر ما چه مقامی در دنیا و آخرت دارد. برایم تحمل دنیا واقعا سخت بود. . . ادامه دارد...... ✨ 🦋🦋 ♦️♦️♦️
♦️♦️♦️ 🦋🦋 ✨ سه دقیقه در قیامت -۶۲ {بازگشت} قسمت دوم . . دقایقی بعد،دو خانم پرستار وارد سالن شدند تامرا را به بخش منتقل کنند. آنها می‌خواستند تخت چرخدار همرا با آسانسور منتقل کنند. . . همین که از دور آمدند، پس از مشاهده چهره ی یکی از آنان واقعا وحشت کردم. من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک می شد! . . مرا به بخش منتقل کردند. برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. یکی دو نفر از بستگان ما می‌خواستند به دیدنم بیایند. ‌. . آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در راه بودند. من این را به خوبی متوجه شدم! یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم. بدنم لرزید. . . به یکی از همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده. تحمل هیچکس را ندارم. احساس می کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است. باطن اعمال و رفتار و.... . . به غذایی که برایم می آوردند نگاه نمیکردم. میترسیدم باطن غذا را ببینم. اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم. . . دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم. برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما نمی دانستند که وجود آنها مرا بیشتر تنها می کرد! . . بعد از ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم. می‌خواستم هیچکس را نبینم. اما یکباره رنگ از چهره ام پرید! من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم. . . دو سه نفری که همراه من بودند،به توصیه پزشک اصرار می‌کردند که من چشمانم را باز کنم. اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم و برای همین چشمانم را باز نمیکنم. . . آن روز در بیمارستان،با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود. من نمی‌توانستم اینگونه ادامه دهم. با این وضعیت،حتی با برخی نزدیکان خودم نمی‌توانستم صحبت کرده و ارتباط بگیرم! . . ادامه دارد..... ✨ 🦋🦋 ♦️♦️♦️