eitaa logo
آیت الله گرامی
250 دنبال‌کننده
36 عکس
1 ویدیو
3 فایل
نشر آثار و بیانات آیت الله گرامی @ayatollah_gerami آدرس کانال تلگرام https://t.me/ayatollah_gerami
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ بیانیۀ آیةالله‌العظمی گرامی درباره امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر ✅ بسمه تعالی ۱- زندگی سالم برای افراد در یک جامعه سالم امکان‌پذیر است همان‌طور که سلامت بهداشتی فرد منوط به سلامت بهداشتی جامعه می باشد، فساد فردی تدریجاً موجب فساد اجتماعی است و فراگیر می شود. ۲- مراقبت افراد یک جامعه برای سلامت یک جامعه موجب راحتی خود افراد خواهد بود؛ امر به کارها و رفتار خوب موجب سلامت عمومی یک جامعه و در نتیجه موجب آرامش خود افراد وبقاءسلامت افرادجامعه خواهدبود. ۳- واژه امر به معروف و نهی از منکر یادآور آرامش و سلامت جامعه می‌باشد، اگر در جامعه این دو قانون درست اجرا نشود سلامت افراد به خطر می‌افتد.  قرآن کریم در آیات متعددی این دو را از واجبات و وظایف شمرده است: آیه ۱۶۲ توبه و آیه ۴۱ سوره حج و آیه ۱۰۴ آل عمران. از امام محمد باقر و امام صادق علیهما السلام نقل است: وای بر مردمی که وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را انجام ندهند و نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده: اشرف واجبات امر به معروف و نهی از منکر است.  وظایف دیگر دینی به وسیله این دو قانون تحقق می‌یابند؛ مردمی که ترک این دو قانون کنند به غضب خدا گرفتار می‌شوند و آنگاه نیکان هم در جامعه اشرار هلاک می‌شوند و کودکان هم با بزرگان به هلاکت می‌رسند.  این دو قانون راه انبیاء الهی و روش صالحان است. از امام امیرالمومنین علیه‌السلام نقل است: اقوام پیش از شما به خاطر اعمال فاسد گروهی و ترک امر به معروف و نهی از منکر به وسیله نیکان و صالحان مبتلا به غضب الهی شدند. از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله نقل است کسی از امت خود را درخواب دیدم که آتش دوزخ او را از هر طرف فراگرفته‌بود امر به معروف و نهی از منکر که کرده بود او را دریافت و از آتش نجاتش دادند و او را با ملائکه و در جمع آنها قرارش دادند.  جامعه‌ای که ستاد امر به معروف و نهی از منکر در آن نباشد به سعادت نمی‌رسند؛ از امام باقر علیه السلام است که این دو قانون دو روش الهی است، کسی که این دو را یاری کند خداوند عزیزش می‌کند و کسی که این دو را کمک نکند خداوند او را یاری نخواهد کرد.  لازم است در هر جامعه‌ای -شهری و روستایی- ستادی برای این دو قانون همواره باشد که مراقبت لازم را در حفظ روش و اخلاق سالم تحقق بخشد؛ کسی از پیامبر صلی‌الله علیه وآله پرسید: افضل اعمال چیست؟ فرمود: ایمان به خدا؛ پرسید بعد از آن چه؟ فرمود: صله رحم؛ سپس؟ فرمود: امر به معروف و نهی از منکر. قم المقدّسه – محمّدعلی گرامی ۲۹/ذی الحجه/۱۴۴۲ @GERAMI_ORG
* اصلی‌ترین شاخصه یک عزاداری مقبول چیست؟ جمله ای در نهج البلاغه از زبان مولی امیرالمومنین آمده که راهگشای ما و جامعه در همه مسائل است. حضرت فرمودند: هر مشکلی که داشته باشید با اخلاص برطرف می‌شود بنابراین شرط اصلی قبول شدن هر عزاداری اخلاص است. معنای اخلاص این است که برنامه داریم و برنامه هم خدایی و هم نیت خدایی است. دیگر اینکه هدف اباعبدالله اساس دین بوده است؛ پس باید در مراسم او دین تشریح شود و مردم با دین آشنا شوند؛ اگر اهداف دینی با اغراض غیردینی قاطی شود باعث زدگی مردم از عزاداری می‌شود. پیوند دادن رفتار خودمان به آمال و اهداف ائمه‌ی اطهار علیهم السلام اشتباه است. وقتی در اعمال ما اشکالاتی است و خودمان را با ائمه پیوند دهیم درواقع خودمان را بالا نبردیم، ائمه را تحقیر کردیم و این اشتباه است. باید در مجالس امام حسین(علیه‌السلام) آگاهی مردم را افزایش داد. در گذشته ها رسم بر این بود در مجلسی که به نام ابی عبدالله (علیه‌السلام) تشکیل می شد سه نفر منبر می‌رفتند؛ یک نفر ابتدا مسائل شرعی را می‌گفت که مردم جاهای دیگر کمتر می‌شنیدند. حتی در مجالسی که اصلا مردم برای گوش کردن موعظه‌ی آن واعظ مشهوری می‌آمدند، باز برنامه بر این بود که اول مسائل و احکام شرعی گفته می‌شد. یادم می‌آید در صحن حضرت معصومه سلام الله علیها مردم منتظر منبر آقای فلسفی رحمت الله علیه بودند؛ ولی قبل از منبر ایشان یک آقایی که معروف به بیان احکام بود مسأله می‌گفت. منبری دوم روضه می خواند. روضه خوان روحانی معمم بود و از کسانی انتخاب می‌شدند که معروف به صفا و معنویت بودند و درعین حال محبوبیتی در بین مردم داشتند. این روضه‌خوان اینقدر اخلاص داشت که وقتی السلام علیک یا اباعبدالله را می‌گفت همه دلها به لرزه در می‌آمد. منبری سوم بعد از آن، برای موعظه و پند و اندرز می‌آمد؛ اما الان بیان احکام که نیست، در ابتدای برخی از جلسات چند آیه اول قرآن می‌خوانند که در آن هدف عمده، بیان آهنگ است. در مداحی‌ها هم به جای پرداختن به اهداف حضرت، بیشتر به ظواهر پرداخته می شود. گاهی هم می‌شنویم که برای این مداحی‌ها بودجه‌های کلانی پرداخت می‌شود که واقعا انسان متحیر می‌شود. گاهی هم گفته می شود یک اتوبوس باید برای ما بگیرید که عده ای را همراه خودمان بیاوریم برای اینکه آنها مجلس را گرم کنند. باید برنامه ریزی شود تا منبری‌های محبوب مردم به منبر بروند تا مردم پای منبرها بنشینند. منبری نباید به دنبال پاکت باشد. شایسته نیست که بلافاصله بایستد و پاکت را بشمارد. بعضی از آقایان وقتی پاکت پول منبر را می‌گیرند این پول را با پول‌های دیگر قاطی می‌کنند که ندانند چه کسی چقدر داده است؛ این کار خیلی همراه با خلوص و اخلاص است. من از متصدی های مجالس تقاضامندم وقتی از مداح دعوت می‌کنند به این توجه نکنند که این شخص چقدر آدم جمع می‌کند بلکه به این توجه کنند که این مداح چقدر معنویت دارد. نگاه نکنند که چه آوازی دارد، نگاه کنند که چقدر اخلاص دارد. روحانی هم که دعوت می‌کنند روحانی باشد که هم محبوب مردم است و هم سواد و اخلاص دارد. در زمان رضاخان که روضه ممنوع بوده است اما نیمه‌ی شب در بعضی خانه‌ها در خفا، در زیرزمین دربسته روضه می‌گرفتند و ذکر مصیبت داشتند.  می گویند که اخلاص و صفایی بود. خود آقا ابا ابی عبدالله (علیه‌السلام )جذب و معنویت دارد و همه را جذب می‌کند. ما کاری نکنیم که این جذب را آلوده کنیم و لطمه به این جذب بزنیم و مردم را پراکنده کنیم. مردم اگر معنویت و اخلاص و خلوص را ببینند ان شاء الله جذب می‌شوند. https://fa.shafaqna.com/news/630567/ https://t.me/ayatollah_gerami
آیت الله گرامی در انتقاد از کسانی که طلبه های جوان را برای ورود به مسائل سیاسی تشویق می کنند گفتند: به هیچ عنوانی نباید طلبه های جوان را وارد مباحث سیاسی کرد. طلبه باید درس بخواند، شخصیت علمی او شکل بگیرد تا احساسی عمل نکند. طلبه که وارد بحث سیاسی می شود چه بسا باعث توهین به بزرگان می شود و این توهین عمر او را بی برکت می کند. متاسفانه توهین به بزرگان توسط طلبه‌های جوان سطوح پایین، الی ماشاء الله زیاد شده است. در سال‌های قبل از مبارزات ،امام در مسجد اعظم گفت توهین به بزرگان باعث منقطع شدن ولایت بین فرد و خدا می شود. آیت الله گرامی خاطر نشان کرد: طلبه‌های جوان به بهانه لزوم سیاسی بودن بطور جدی درس نمی خوانند و این خیلی خسارت است. به طلبه های تازه وارد که از ما مشورت می گیرند می گوییم تا آغاز درس خارج ،فقط و فقط به دنبال درس باشند وقتی به درس خارج رسیدند می توانند اظهار نظر علمی داشته باشند. https://fa.shafaqna.com/news/242634/
واقعیت این است که دشمن در مقابل اهل بیت علیهم السلام درمانده شده است چراکه دشمنان به هر شیوه ای متوسل می شوند باز هم ائمه(علیهم‌السلام) دست بالا را دارند، شیوه جدال رو در رو را از زمان حضرت امیر(علیه‌السلام) و نیز تا حدودی در زمان امام حسن(علیه‌السلام) و امام حسین(علیه‌السلام) در دستور کار داشتند که به نتیجه نرسیدند، همچنین شیوه فشار از طریق تبلیغات سوء را دنبال کردند که این شیوه را هم معاویه و هم جانشینان او به شدت دنبال می کردند. در زمان حضرت امام باقر و امام صادق علیهما السلام اندکی فضا باز شد اما دشمنان زود فضا را بستند تا آنجا که حضرت صادق علیه السلام در ماه رمضان به خاطر خفقان منصور و ابالعباس روزه اش را می خورد؛ ((لأن أفطر یوماً ثم أقضیه أحب إلیّ من أن یضرب عنقی))، اینقدر فضا برای ائمه(علیهم‌السلام) سخت و دشوار بوده است با توجه به اینکه این تازه زمان امام صادق(علیه‌السلام) است که گفته می شود کمی فضا باز بوده است. فشار دستگاه جور باز دوباره شدیدتر شد، تا زمان امام موسی بن جعفر(علیه‌السلام) که شیعه به خاطر شدت فشارها کاملاً به سمت انزوا رفت اما با این وجود حضرت به مبازات مثبت و منفی اش علیه بنی العباس ادامه داد و این نکته بسیار عجیب است. من فکر می کنم یکی از جهاتی که آقا امام هشتم ولایت عهدی را پذیرفت این بوده است که  به این واسطه شیعه کمی از آن انزوای شدید بیرون بیاید، درست است که در ابتدا فشار و تحمیل در این قضیه بوده ولی مصلحت بر پذیرش ولایت عهدی توسط ایشان اقتضاء می کرده است تا علاوه بر آزادی در انجام مناظرات توحیدی و انجام رسالت، شیعه نیز از انزوا و فشار خارج شود. fa.shafaqna.com/news/311310/ https://t.me/ayatollah_gerami
اگر فلسفه را «مطلق دانش غیرنقلی» بدانیم،علم-تجربی-جزو آن خواهد بود؛ ولی اگر فلسفه را تنها به حوزه ی مسائل عقلی برهانی درباره جهان هستی مخصوص کرده وعلم را محدود به مسائل تجربی کنیم،روشن است که علم از فلسفه جداست. بنابراین به خوبی پیداست که جدایی علم از فلسفه جنبه اصطلاحی دارد و این بحث ، هیچ گونه ارتباطی به اکتشافات جدید تجربی و به اصطلاح تکامل علمی ندارد. برداشتي از کتاب فلسفه ص18 تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
فرانسیس بیکن فرانسوی،فلسفه را براساس قوای ادراکی انسان تقسیم کرده و چنین گفته است: (چون انسان سه قوه ذهنیه دارد:حافظه و متخیله و عقل،پس علوم سه دسته اند:تاریخ برای حافظه،که آن هم به تاریخ مدنی و تاریخ طبیعی تقسیم می شود.شعر از متخیله(که به منظوم و غیر منظوم تقسیم می شود)،وفلسفه ، که از عقل است و خود سه موضوع دارد:خدا و طبیعت و انسان.) لکن فلسفه ای که مورد نظر ماست(واز اول هم همین بوده و تنها نزد عده ای به انحراف و سپس به ابتذال کشیده شده است)علم به «هستی و انواع و قوانین آن به طور کلی»- به اندازه امکان- می باشد و وقتی مسائل هستی به طور کلی درک شوند،در حقیقت همه ی جهان در ذهن ما حضور به هم رسانیده و ما جهانی ذهنی شبیه جهان خارجی خواهیم شد. برداشتي از کتاب فلسفه ص23و24 تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
منظور از لفظ حکمت ,همان فلسفه است. حتی گفته اند که منظور در آیه 269سوره بقره(ومن یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا) -یعنی به هر کس حکمت داده شود خیر زیادی به او داده شده است،- نیز همان فلسفه است. زیرا حکمت،هر مطلب محکم و حقی است و ناگزیر باید با برهان یقینی ثابت شده باشد و بادلیل یقینی به جهان نگریسته شود،واین همان فلسفه است. واضح است که فلسفه عملی(چون اخلاق و سیاست و...) نیز هرچند برهان یقینی عقلی ندارد،ولی به هرحال با دلیل های محکم نسبی(طبق متد استدلال حکمت عملی) باید ثابت شود. برداشتي از کتاب فلسفه ص24 تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
هدف از فلسفه، ( حکمت الهی)، آگاهی به جهان ( هستی)است که کمال بزرگ انسانی است. همه آگاهی های دیگر در صورتی ارزش دارند که در ارتباط با آگاهی مربوط به کل جهان تحقق یابند تا بتوانند حرکت های طبیعی را با انسانی،و حرکت های مختلف انسانی را از فرد وجامعه و جوامع گوناگون، با یکدیگر در خط واحد مشخصی ببینند …تا انسان اگاه بتواند در اعمال خود حرکتی همگون در جهان ‌با جهان داشته باشند. آگاهی مزبور برای رهبران فکری و اجرایی جوامع انسانی بیشتر ضرورت دارد. همه آگاهی های انسان،کمالات وجودی شخص هستند، و بالاخره به وجود بر میگردند که موضوع فلسفه الهی می باشد و بنابراین هدف از فلسفه جزء خود فلسفه است و خارج از آن نمی باشد. این است که گفته اند الفسلفه مقصودة لذاتها. برداشتي از کتاب فلسفه ص29و30 تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
✍ پیام تسلیت آیت‌الله‌العظمی گرامی به مناسبت ارتحال مرحوم علامه حسن‌زاده آملی بسمه تعالی انالله و انا الیه راجعون رحلت عالم فرهیخته و عارف واصل حضرت آیةالله العظمی حسن‌زاده آملی را به محضر قطب عالم امکان و عموم حوزه‌های علمیه و همه علاقمندان تسلیت عرض می‌کنم، عالمی وارسته که مورد استفاده همگان بود . قرنی یا قرن‌هائی بگذرد تا عالمی اینچنین ظهور کند و این ظهور جلوه‌ای از ظهور حقیقت حق می‌باشد؛ از درگاه ایزد منان ، آرزومند تحقق اینگونه جلوات هستیم. قم_محمدعلی گرامی ۱۴۰۰/۷/۴ https://t.me/ayatollah_gerami
عده ای می گویند اگر فلسفه چیز خوبی بود،این همه اختلافات میان فلاسفه نبود. این ها در بسیاری مسائل با یکدیگر اختلاف دارند واین خود دلیل عدم اعتماد به فلسفه است. این هم مثل این است که بگوییم اگر فقه چیز خوبی بود،این همه اختلافات میان فقها نبود. در همه علوم اختلافاتی هست.اختلافات علمی دلیل بطلان علم نیست،بلکه فقط موجب لزوم دقت بیشتر در مسائل آن است. برداشتي از کتاب فلسفه ص37 تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
دیدار با حضرت آیت الله صافی گلپایگانی
می گویند خود فلاسفه مسائل مهم جهانی را نشناخته اند،ما دیگر می خواهیم چه کنیم؟! مثلا ابن سینا را ببینید چگونه به جهل خود اعتراف می کند. بهمنیار از او پرسید چطور برخی قوای نفس ادراکی و برخی غیر ادراکی هستند با این که همه قوای یک ذات می باشند؟ ابن سینا در پاسخ گفت: این مطلب را کشف نکرده ام. آری موارد جهل فلاسفه بسیار است،لیکن این ها از عظمت آنها و فلسفه نمی کاهد. مگر فقها و علمای سایر علوم همه مسائل آن علوم را می دانند. ولی این عجزها و اعتراف ها هیچ کدام نمیتوانند ارزش علمی را که بر پایه عقل بنا شده است پایمال کند. این «کشف نکرده ام و نمیدانم» ها دلیل عدم غرور آنها و آزاد فکریشان است. برداشتي از کتاب فلسفه ص38و39 تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
تدريس و تأليف (نقل ازخاطرات آیت الله گرامی) قسمت اول در باره تأليف و تدريس بايد عرض كنم بنده وقتى هنوز معمم نشده بودم، ضمن تحصيل تدريس هم مى كردم. اولين درسى كه گفتم امثله كتاب جامع المقدمات (24) بود كه به يكى از آقايانى كه از منبرى هاى معروف قم بود به نام آقاى سيد صادق شمس درس مى دادم. كتابهاى ديگر جامع المقدمات نظير عوامل ملاحسن، عوامل فى النحو، هدايه و صمديه را نيز قدرى تدريس كردم. كتاب انموذج را درس ندادم. در تدريس سيوطى شاگرد زياد داشتم. كتاب مغنى را در سالهاى مختلف درس دادم كه در آن درس هم شاگرد زياد داشتم. در يكى از سالهاى تدريس مغنى در مسجد بالاسر كه در آن زمان آقاى بروجردى بود دو تن از طلبه ها را به خاطر نهى از منكر دستگير كردند كه من صبح درسم را در اعتراض به اين كار تعطيل كرده و با يكى از وعاظ معروف فعلى قم يعنى آقاى آل طه نزد امام رفتيم تا براى اين منظور جلسه اى بگيرند. در سال 34 يا 35 شمسى كه هنوز معمم نشده بودم كتاب حاشيه ملاعبدالله را تدريس مى كردم و در سال 37 بر حاشيه تحقيقى نوشتم. آن كار را مى پسندم و اكنون هم اگر بخواهم به منطق قديم مراجعه كنم از آن شرح استفاده مى كنم در نوشتن آن به بسيارى از كتب منطقى مراجعه كردم و براى اين كار به مخزن كتابخانه ها مى رفتم و از كتابهايى كه حتى اسمشان معروف نبود بهره مى بردم و بررسى مى كردم. آن كتاب با مشكلاتى كه چاپ و نشر در آن زمان داشت به نام مقصودالطالب چاپ شد و پس از آن بارها تجديد چاپ شد. يكى از علما كه اينك صاحب رساله است (آقاى حاج شيخ ابوالفضل خوانسارى) مى گفت مطالب اين كتاب بسيار تحقيقى و خوب است. و اى كاش اين را به عنوان شرح كفايه مى نوشتيد. آقاى بروجردى به خاطر اين كتاب مرا تشويق كرد و برايم جايزه فرستاد. پس از چاپ كتاب درس حاشيه ام خيلى شلوغ مى شد و در سال 38 شمسى آخرين بار بود كه حاشيه را درس دادم. پس از آن منطق المقارن را درس دادم كه يك سال پس از آن چاپ شده بود در كتاب منطق المقارن مكاتب روز را براى آشنايى طلاب شرح دادم مثل مكتب ديالكتيك، مكتب دكارت و بيكن در منطق و نيز مكتب اخباريون درباره منطق. ابتدا نام كتاب را ما هو المنطق؟ (منطق چيست؟) گذاشتم ولى بعدها نام كتاب را منطق المقارن گذاشتم. البته چاپ اول با نام ما هو المنطق، منطق چيست بود و در چاپ هاى بعد منطق المقارن شد و چند سال پيش توسط يكى از شاگردان درس خارج من به نام آقاى بينا به فارسى ترجمه شد. بعضى از طلاب در آن زمان مقصود الطالب را مباحثه مى كردند كه بعضى از آنها الان از فضلاى حوزه هستند پس از تدريس حاشيه مقدارى از مطول و سپس كتاب مختصر را مباحثه مى كردم كه بعضى از شركت كنندگان الان از فضلاى حوزه هستند و بعد از آن منظومه منطق را درس دادم. شايد اولين كسى كه در قم مختصر مطول را درس داد من بودم. نظرم اين بود كه مطول به درد طلبه اين زمان نمى خورد و خيلى وقت گير است. منظومه منطق را پنج شنبه و جمعه ها درس مى دادم. پس از آن شروع به تدريس فلسفه در ايام تحصيلى كردم. درسهاى ديگر را مثل لمعه، رسائل و مكاسب را هم درس مى دادم. از مكاسب كتاب مكاسب محرمه و بيع را تدريس كردم ولى خيارات را يادم نمى آيد. سپس كفايه را تدريس كردم. اولين سالهاى بعد يا قبل از انقلاب بود كه دو مرتبه كفايه را درس دادم و درسم شلوغ مى شد. منظومه حكمت را زياد درس دادم. از حدود سال 44 مكرر تدريس كردم. يك بار هم در سال 58 بود كه به اصرار گروهى از طلاب در مدرسه حجتيه كه آن مدرسه در آن موقع براى عموم حوزه بود درس دادم كه خيلى هم شلوغ مى شد. و دفعه ديگر سال 63 يا 64 به اصرار بعضى از فضلا منظومه در حكمت را درس دادم كه در آن جلسه حسينيه آقاى نجفى پر از جمعيت مى شد و جا نبود و به مسجد اعظم رفتيم و تا آخر يك دوره كامل منظومه حكمت را به استثناء مقدارى از طبيعيات تدريس كردم. يك سال قبل از انقلاب و نيز اوائل انقلاب خارج فقه را در منزل براى جمع ده، دوازه نفرى تدريس مى كردم كه بعضى از آنها اكنون امامت جمعه بعضى از شهرها را دارند. پس از مدتى به طور مستمر خارج فقه را شروع كردم و كتابهاى مضاربه، شركت، صلاة مسافر و رضاع و عهد و نذر و يمين را گفتم و اكنون هم خمس را درس مى دهم. بعدها بحث خمس هم به پايان رسيد و مكاسب محرمه را شروع كردم و طبق حروف تهجى از همه محرمات بحث كردم. چون مرحوم شيخ انصارى هم از غيبت و مانند آن بحث كرده كه جزء سب نيست. از طرفى تحثى تحت عنوان محرمات در حوزه مطرح نبود در حالى كه در قديم در اين عنوان بحث مى شد كه مرحوم شيخ حر عاملى تأليفى در اين زمينه داشته كه ظاهراً يك هزار و پانصد حرام و سه هزار واجب را جمع آورى كرده بود. موقعى كه اسفار درس مى دادم اصول را هم شروع كردم، زمان آن پس از اذان صبح و قبل از طلوع آفتاب بود كه در سال بعدش به خاطر كمبود وقت تعطيل شد. بعد وقتى دوباره فقه شروع كردم بعدش اصول هم گفتم https://t.me/ayatollah_gerami
تدریس ( نقل از خاطرات) قسمت دوم و درآن سال‌هاسه ساعت روزانه تدريس فلسفه داشتم كه اسفار و اشارات مى گفتم. البته در اين اواخر كار شخصى ام فقه بود. تعليقات بر عروه را همان موقع نوشتم براى اين كتاب سيزده سال وقت صرف كردم. كل عروه را به طريقه استدلالى تعليق زدم نه مثل شرح مفصل آقاى خويى و حكيم و مرحوم سبزوارى و نه مثل حواشى مرسوم است. تاكنون دو جلد قطور حدود هزار و دويست صفحه يعنى تا اول نماز جماعت را نوشته ام. (اكنون چند سال است كه همه اين تعليقات چاپ شده و در چهار جلد منتشر گرديد) . البته جمعه ها سالها پس از آنكه اسفار را گفتم در منزل جلسه اى داشتيم كه طى آن برخى مباحث عقلى از جمله بحث حركت در جوهر را مى گفتم. كار خوبى شد ولى چون امكانات چاپ نداريم، تاكنون چاپ نشده است. در اين زمينه در حوزه كارى نشده است. تنها دكتر سروش كتابى مختصر نوشته كه من بعداً متوجه شدم كپى كار مرحوم راشد است. ولى من مفصل نوشته ام. به آقاى راشد كه اصل كار سروش از اوست آنجا انتقاداتى دارم. (در كتاب اسفار همه مطالب مرتبط يك جا جمع نشده بعضى در جلد سوم و بعضى در ساير جلدها وجود دارد). بنده آثار اجتماعى، اخلاقى و عقيدتى اين بحث را هم جمع آورى كردم. همچنين در روزهاى جمعه مباحث عقلى ديگرى مانند بحث معاد را داشتيم كه چهل جلسه بود و نوارهايش موجود است. موضوع آن جلسات معاد بود. هفت جلسه هم در باره تفويض طولى، جايگاه پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) در تكوين و تشريع و بيست و دو نوار هم درباره علوم قرآنى و شانزده نوار هم در باره اخلاق و عرفان در وضو و نماز است. مباحث معاد تا قبل از ماه رمضان بود و پس از ماه مبارك رمضان در روزهاى جمعه فقه را شروع كرديم و جلسات سؤال و پاسخ فقهى را برگزار مى كرديم كه موضوعات آن حلق لحيه، جايگزينى اسكناس از طلا و نقره، تظليل در احرام كه آيا موجب حرمت و كفاره است يا نه; و مباحث ديگر بود. ( به نظر بنده هنگام احرام، اگر همه ماشين ها سقف دار هستند، لزومى ندارد به طور حرجى و يا به وضع موهون دنبال ماشين بى سقف بگرديم يا سقف ماشين را ببريم). بحث هاى اقبصادى زيادى هم داشتم. در سمينارهاى مختلفى كه در دانشگاه ها در مباحث اقتصادى برگزار مى شد شركت مى كرديم. چون بعضى مى خواستند نظر ما را در اين زمينه ها بدانند . در روزهاى جمعه مباحثى هم داشتيم در موضوعات علوم قرآنى و مباحث عقيدتى و اخلاق و عرفان و معاد كه بسيارى از آنها پياده شده و به مرحله ويراستارى رسيده است. حدود بيست جلسه هم در باره دعاى ابوحمزه ثمالى و هفت يا هشت نوار هم در باره دعاى كميل كه در موضوع اسما و موضوعات الهى مفيدند از اين گونه بحث ها است كه به جاى مانئه است. بيست نوار هم در رد و نقد هاپرز آمريكايى كه كتابى در رد ادله توحيد نوشته است دارم. كتاب هاپرز را در دفتر تبلغيات ترجمه كردند و براى تعدادى از اساتيد فرستادند كه جوابى آماده كنند و از جمله براى من فرستادند كه حاصل رد و نقد آن،اين بيست نوار شد. شنيده ام كه اكنون در مجله نقد و نظر روى اين نوارها كار مى كنند (ادامه دارد) نقل ازحضرت ایت الله گرامی دراوایل دهه هفتاد شمسی https://t.me/ayatollah_gerami
تدریس معاد و نظرات علما دراین باره مباحث راجع به معاد حدود چهل جلسه طول کشید. در جلسات اولیه علی رغم اینکه این بخش را نزد استاد مرحوم علامه نخوانده بودم از بعد علمی صحبت کردم. چون مرحوم بخش معاد را تدریس نمیکردند، در آن جلسات نظر ابن سینا در شفا و نیز مبحث اسفار را هم تدریس کردم. در مباحثی که اخیرا به آن رسیدم و بیشتر بررسی کردم، نظر خودم این شد که نظریه ی معاد مرحوم صدرالمتالهین را نپذیرم. البته روزی من پای صحبت آقای داماد (آیت الله محقق داماد) در بازار (مسجد بازار مسگرهای قم) بودم و ایشان به مرحوم صدرالمتالهین حمله کرد و با حالت تحقیرآمیز گفت: ملاصدرا در این مبحث بیخود گفته! فردای آن روز مرحوم امام در درس اصول (که البته من در آن جلسه حاضر نبودم) در کوچه حرم در مسجد فرموده: ملاصدرا و ماادراک ما ملاصدرا و بعد ظاهرا قسم خورده بودند که ولله، معادی که ملاصدرا میگوید همان معادی است که پیرزنان و عجائز میگویند. دریافت ما بر این بود که آن معادی که مرحوم صدرالمتالهین میگوید با معادی که بزرگان و فقها و عجائز و آن معادی که ما از ادله میفهمیم فرق دارد . تصور بنده از نظر علامه این بود که نظر ایشان مثل نظر امام است. به استناد اینکه من با ایشان راجع به مجله ای درباره معراج بحثی کردیم و به مبحث معاد اشاره شد، از دیدگاه علامه و یک کلمه ای که گفت، فهمیدم که تقیتا نمی خواهد درس معاد را بگوید. تصورم اینست که عقیده علامه در باب معراج، معراج جسمانی نبوده است. البته در جایی از تفسیر المیزان میگویند که دلیلی از آیات قرآن بر معراج جسمانی نداریم و متعرض روایات نمیشوند . بنده کتابچه ای بنام مرزها دارم که بارها چاپ شده است و در آنجا نظر علامه را نقل کرده ام و بعد هم نظر مرحوم مجلسی را که میگوید هرکس این عقیده را داشته باشد، متفلسف و کافر و ملحد است، آورده ام. من در آنجا نوشته ام که این هردونفر برای ما علامه اند و آنها را احترام میکنیم، چون هیچکدام از اینها جز ئی از اصول دین نیست، بلکه صرفا یک بحث علمی ست و هرکس نظر خودش را دارد. آقای طباطبایی "اسفار" را که تعطیل کرد، "شفا" را با نظر آقای بروجردی شروع کرد، چون "اسفار" با "شفا" فرق دارد. اسفار به درک عامیانه از معاد حمله میکند. ملاصدرا در آنجا فقها را به شدت میکوبد و میگوید شما اصلا نمیفهمید که این ادله چیست؟ اما ابن سینا در شفا میگوید آنچه ما میفهمیم، معاد روحانی است و معاد جسمانی را نمیفهمیم، هرچند، چون پیامبر(ص) فرموده قبول داریم. این تعبیر خیلی مهم بود و آقای بروجردی به همین خاطر گفته بود که شفا را شروع کنید و ایشان هم شفا را شروع کرد و تا آخر "الهیات" ادامه داد . دومرتبه اسفار را شروع کرد که ماهم شرکت میکردیم. البته بحث بحث علمی است و این چنین نیست که این مباحث جزو اصول عقاید باشد. نقل ازحضرت ایت الله گرامی دراوایل دهه هفتاد شمسی @ayatollah_gerami
کانال آیت الله گرامی:  چگونه یک جوان می‌تواند با قرآن دوست شود و انس پیدا کند؟ در اوایل بلوغ، عشق عمیقی به مذهب در جوان هست، امّا گاه به دلایل گوناگون نوعی فرار از مذهب در این نسل بوجود می‌آید. من مایل هستم قبل از پاسخ به سؤال، به یک عامل فرار از مذهب در زمان کنونی اشاره کنم: به نظر من دخالت روحانیت در امور سیاسی و ارتباط دادن آن با دین و مذهب یک مقدار زدگی از این قشر پیش آورده و موجب شده بین نسل جوان ما و روحانیت مقداری فاصله ایجاد شود و کمتر به یکدیگر اعتماد کنند. البته این امر کلّی نیست، ولی است، این دخالت گرچه برکات و دستاوردهایی داشته است، ولی آفاتی نیز به دنبال داشته است. امّا کارهایی که می‌شود کرد: اول اینکه باید از سیره معصومین(ع) و زندگی ایشان ـ‌البته بدون تطبیق به دیگر اشخاص‌ـ زیاد صحبت کرد. در زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم: «مَن اَرادَاللّه بَدأَ بِکم؛ اگر کسی می‌خواهد به خدا برسد باید از طریق چهارده معصوم(ع) برسد» ارتباط با اینها و خواندن زیارت نامه‌هایشان و توسّل به ایشان انسان را از آلودگی‌ پاک می‌کند. دوم اینکه: باید توجه داشت که جوان دو ویژگی دارد: یکی عاطفه و دیگری شور. شور جوان را باید با میدان دادن در مسایل اجتماعی درست کرد و عاطفه‌اش را با جلب محبّت نسبت به انسانهای وارسته. تا این دو خواسته جوان ارضا نشود، کاری صورت نمی‌گیرد. و سوم اینکه: باید جوانان تشویق شوند با بعضی از سوره‌ها ارتباط پیدا کنند و مرتب آنها را بخوانند، مثل سوره معارج که بسیار سوره عجیبی است و برای عروج روح و رفع آلودگی‌ها بسیار مؤثر است. مجموعه این کارها انس یک جوان را با قرآن بوجود می‌آورد. برای تحقق زمینه‌های فوق چه مقدار دخالت نهادهای رسمی و دولتی و فرهنگی را لازم می‌دانید؟ به نظر من نباید خرج ملت را بالا برد، این کارها اگر دولتی شد، ضررش بیشتر است. مخاطب نباید احساس کند دست قدرت حکومت در پشت مسایل هدایتی و تربیتی است. من یک مثال ساده از صدر اسلام برای شما می‌زنم. چرا اسلام بردگی را قبول کرد؟ برای اینکه زندانی سیاسی نباشد. مأمور حکومت نمی‌تواند روی زندانی سیاسی کار کند، لذا اسرای جنگی را به دستور اسلام به داخل خانه‌های مردم می‌فرستادند تا با یک ارتباط طبیعی و معمولی و بدون فشار سیاسی با تعلیمات مذهبی آشنا شوند. من معتقدم جوان باید با یک ارتباط آزاد و از روی شناخت با انسانهای وارسته به بخشی از نیازهای روحی و معنوی خود پاسخ گوید. در تبلیغات دنیای امروز استفاده از روش‌های غیر مستقیم برای تأثیر بیشتر امری مسلّم و پذیرفته شده است، لذا گاهی برای رساندن یک پیام یک سطری ساعتها فیلم ساخته می‌شود، یا رمان و قصه و شعر گفته و سروده می‌شود. به نظر شما، چطور می‌توانیم پیام‌های قرآن را با زبان امروزی به مخاطبان برسانیم؟ من خیلی به این حرفها اعتقاد ندارم، این چیزها مهم نیست. مهم آن است که جوان و غیر جوان درک کند که شما با او صاف و صادق هستید، این مهم است. چه مستقیم و چه غیر مستقیم. نباید بین گفتار و عمل مُبلِّغ تفاوت باشد. همه مردم خصوصاً جوان که حساسیت بیشتری دارد، اینها را خوب می‌فهمند. البته این که من در بخش قبلی تأکید کردم که از سیره معصومین(ع) برای جوانان بگوییم، برای همین بود که رفتار و گفتار معصومین، نور دارد که با ظلمات من گوینده، تاریک نمی‌شود و اثر خود را می‌گذارد گرچه در من اشکالاتی باشد، لذا باید بیشتر از زندگانی آنان بگوئیم، البته باز تأکید می‌کنم بدون اینکه فرمایشات آنان را بر این و آن تطبیق دهیم. چه مقدار به نقش مربی و راهنما در پرورش و تربیت و رسیدن به حقیقت معتقد هستید؟ به این نکته باید توجه داشت که نقش یک مربی در هدایت ـ‌بنابر مکتب و مذهب ما‌ـ فقط ارایه راه و طریق است و چهارده معصوم(ع) اصل هستند. این را همه مربیان سیر و سلوک باید تذکر دهند در غیر این صورت خوف زوال خودشان می‌رود، بسیار دیده‌ایم افراد دنبال یک نفر می‌روند و عاشق می‌شوند بعد خود او لگد می‌زند و اینها را طرد می‌کند برای اینکه بفهماند اصل جای دیگری است و دیگران فقط رشحه‌ای از آن را دارند. فرض کنید آقایی یک پاکت به دست ما داده است که به دست فلان کس برسانیم. ما نامه را ببریم، ولی نگوییم که چه کسی داده است و طوری برخورد کنیم که او فکر کند، این پاکت از خودمان است. این گناه بزرگی است و از دید اهل معرفت مبنای سقوط فرد است. گاهی محبّت یکی از معصومین(ع) به دل فردی می‌افتد. آیا این نکته‌ای دارد؟ بلی، احتمالاً یک رابطه‌ای است. گرچه دقیقاً آن رابطه را ندانیم؛ مثلاً شخصی بسیاری از مشکلاتش با توسّل به حضرت زهرا(س) حلّ می‌شود، ممکن است در عالم واقع یک چیزی در طینت این شخص باشد که با آن معصوم تناسب داشته باشد، ولی این مطلب خیلی قابل تبیین نیست، بالاخره یک ارتباطاتی هست که فرموده‌اند: «شیعَتنا خُلِقُوا مِن فاضِلِ طینتنا؛ شیعیان ما از زیاده خاک ما [ائمه(ع)] خلق شده‌اند». در آخر اگر
توصیه و راهنمایی خاصی هم برای جوانان دارید بیان کنید. من در ابتدا توسّل به ائمه معصومین(ع) را سفارش می‌کنم و بعد به مداومت انس با قرآن، همانطور که اشاره کردم سوره معارج بسیار انسان ساز است. خواندن سوره حدید یا سوره حشر بسیار مؤثر است و با اوصافی که از حضرت حق در آنجا بیان شده و با تأمّل در آنها روح ساخته می‌شود. بنده یقین دارم تداوم بر خواندن آیه شریفه « قل اللّهم مالک الملک تُؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر» (سوره آل عمران، آیه 26) روزی چهل بار و بعد از آن ذکر «یا اللّه یا اللّه یا اللّه أنت اللّه لا اله الاّ انت وَحدَک لا شریک لک تجبرّت أن یکون لک ولد و تعالیت أن یکون لک شریک و تعاظمت ان یکون لک وزیر یا اللّه یا اللّه یا اللّه صل علی محمد و آله و اقض حاجتی» اثراتی دارد. خواندن آیه نور (سوره نور، آیه 35) وآیه»اللّه لا اله الاّ هو له الاسماء الحسنی…» (سوره طه، آیه 8) خصوصاً قبل از طلوع فجر اثراتی دارد. طبق بعضی از روایات خواندن سوره عمّ یتسائلون در نماز صبح اثراتی دارد، از این قبیل دستورات زیبا زیاد است. غیر از این اباحیگری که ـ‌متأسفانه‌ـ پیش آمده است، گرایش به معنویتهای وارداتی هم در بین جوانان زیاد شده است مثل خواندن کتب عرفانی بودایی، هندی، صوفی‌گری خودمان و یا عرفان سرخ پوستی، شما دلیل این گرایش را چه می‌دانید؟ من در قضیه انجمن حجتیه، نامه‌ای به امام نوشتم و به ایشان گفتم: اگر سه راه باشد: دین سخت، دین راحت و بی دینی، اکثریت مردم به طرف دین راحت می‌روند، نه دین سخت و بی‌دینی، ولی اگر دو راه باشد: یکی بی دینی و دیگری دین سخت، مردم چون وجدان دینی دارند، سراغ همان دین سخت می‌روند، چون بی‌دینی دوام ندارد. برای مثال تصوف، دین راحتی است زیرا خیلی از احکام را ندارد، خوب یک عده‌ای جذب می‌شوند و فکر می‌کنند هم دین خودشان را حفظ می‌کنند و هم متحمل سختی زیادی نمی‌شوند؛ علاوه بر آنکه گاهی اوقات کراماتی هم از آنها می‌بینند.
عده ای فلسفه و همه ی مباحث عقلی را که بر پایه ی قیاس و برهان است، باطل و بی اساس می دانند و راه تحقیقات قیاسی را بیراهه می شمارند. برتراند راسل انگلیسی با این که مختصر توجهی به فلسفه دارد و در پاسخ به سوال وایت درباره فلسفه می گوید:( فلسفه دو فایده دارد: 1-زنده نگه داشتن تحقیقات درباره ی چیزهایی که هنوز به حیطه دانستنی های علمی نیامده و فلسفه می تواند یک شناخت اجمالی بدهد. 2-چیزهایی در فلسفه جزو دانستنی ها می دانستیم و بعدا می فهمیم که نفهمیده بودیم.و این خلاف درآمدن برخی عقائد، ما را از اعتقاد جزمی افراطی به علوم باز میدارد!ولذا فلسفه تا حدی خادم علم است. ! برخی موضوعات هم هست که علم به آنها راه ندارد.مثل مسائل مربوط به ارزش ها که علم نمیتواند ارزش نهایی خوب و بد را معین کند. البته موضوعاتی هم هست که علم خادم فلسفه است.مثلا علم اقسام حرکت های فیزیکی و شیمیایی را در اختیار ما می گذارد و سپس فکر آنها را تعمیم می دهد...) ولی با این همه میگوید که فلسفه چیزی است که نمیدانم و علم چیزی است که می دانم. » یعنی راه علم،تجربه است و فلسفه به آن کاری ندارد. کانت آلمانی (متوفی 1804م) هم گفته است که مسائل فلسفه اولی،اساسا موضوع علم واقع نمی شوند و لفاظی است». ولی ما ، تفکر منطقی را فطری می دانیم، وتنها راه صحیح درک را تفکر می دانیم، وحتی تجربه را هم براساس یک مقدمه عقلی حجت می دانیم، …و دیگر جای آن حرف ها نیست. برداشتي از کتاب فلسفه ص39و40 تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
عرفا راه رسیدن به حقایق را ریاضت و کشف و شهود می دانند و معتقدند با ریاضت نفس،پرده های تاریک عالم ماده از برابر دل و قلب ما کنار می روند و حقایق به طور عریان در برابر ما تجلی می کنند و ما شهود می کنیم. بسیاری معتقدند اساسا ما برای کشف نمی رویم،بلکه با ریاضت نفس،واقعیت خود به دیدن ما می آید و دست ما را می گیرد و به حقایق می رساند. در برخی روایات مذهبی نیز به این روش اشاره شده است. از جمله حدیث (کسی که چهل روز برای خداوند خالص شود،چشمه های حکمت از دلش بر زبانش جاری می شود) شک نیست که با رضایت و تقوای عملی و عرفانی، و تحصیل قلبی پاک و بی آلایش، و بدون وابستگی به علایق پست مادی،میتوان حدس درست و دیدی صحیح نسبت به جهان پیدا کرد. لیکن این راه برخلاف تصور کسانی که فکر می کنند از درس خواندن و علم اموزی راحت تر است،..(!) بسیار مشکل می باشد. منظور از تقوا در این مرحله،همان خلوص در همه حرکات و سکنات زندگی است که اگر دقت شود بسیار مشکل است. خوردن و خوابیدن و نگاه کردن و نوشتن و سخن گفتن و حتی سکوت،همه و همه بدون غفلت، و با توجه به الله و برای الله،کاری است که به زبان آسان می آید! و اگر خلوص چهل شبانه روز را شامل کنترل و اخلاص در فکر و خیال و قوای باطنی هم بدانیم ، که دیگر هیچ... این مسئله،معصیت کردن نیست، مسئله تداوم یک عشق روحی عمیق در همه حالات و زمانها است. برداشتي از کتاب فلسفه ص42و43 تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
دروس خارج فقه آیت الله گرامی فقه/آیت الله گرامی کانال رسمی آیت الله گرامی https://t.me/ayatollah_gerami https://t.me/ayatollah_gerami_figh
کانال آیت الله گرامی: اگر سفارش الهى بر اين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيتش را آزار دهند بيش از اين نمى‌توانستند آزار دهند. ص ١٨٩ حدّ فاصل شيعه و سنى مسئله «حكومت و ولايت» است كه آن‌ها معتقد نيستند و مشروعیت حكومت را منوط به نصب الهى نمى‌دانند بلكه با «شورى» و يا «نصب خليفه قبل»، و يا «قهر و غلبه» مى‌دانند. ص ۱۵۲
مکتب های مختلف فلسفی معاصر که براساس تفکر مادی و اعتقاد بنیادی به ماده و یا براساس اصالت اندیشه و ایده و یا براساس اصالت زندگی تاسیس شده اند ، نباید در نقطه ی شروع رویکرد فلسفی ، مخالف فکر فلسفی ما تلقی شوند . شروع فکر فلسفی ، به هر حال یا از «مفهوم » است و یا از «هستی»…؛ چیز دیگری نداریم. این مکتب ها هستی خاصی و یا ماهیت خاصی را انتخاب کرده و آن را اصالت داده اند،و بنابراین در نقطه شروع یا از هستی شروع کرده اند و یا از ماهیت. نهایت این که چون از نظر فلسفی، اصولی و زیربنایی فکر نکرده اند، به جای شروع از هستی مطلق یا مفهوم به طور کلی از مسائلی که هرچند کلی و مهم است، لیکن جزوی از هستی و یا از مفهوم مطلقند، شروع کرده اند. برداشتي از کتاب فلسفه ص65و66 تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami
4_5789580112160620697.mp3
2.41M
نَظَرُ المُؤمِنِ في وَجهِ أخيهِ المُؤمِنِ لِلمَوَدَّةِ والمَحَبَّةِ لَهُ عِبادَةٌ؛. نگاه كردن مؤمن به چهره برادر ايمانى خود از راه دوستى و محبّت به او ، عبادت است . برای اینکه روابط اجتماعی مومنین درست شود خیلی چیزها باید رعایت شود که یکی از آن ها حب و محبت و مودت هست . https://t.me/ayatollah_gerami/1009
گرایندگان به فلسفه های مادی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: 1-راسل انگلیسی(1872-1976م) و پیروانش 2-لودویگ ویتگنشتاین انگلیسی(1889-1951م) و رودولف کارناب آلمانی (1891-1970م) و هانز رایشنباخ(1891-1953م) آلمانی و همفکرانشان که نئوپوزیتیویست خوانده می شوند. 3-پیروان ماتریالیسم دیالکتیک، مانند کارل مارکس آلمانی(1818-1883م) این سه دسته، جهات مشترکی دارند. از جمله این که: 1- همگی طبیعت گرا هستند و انسان را نیز فقط یک بخش از طبیعت می دانند و به کلی منکرند که وی ماهیتا از دیگر موجودات طبیعی متمایز باشد 2- علوم طبیعی را بالاترین مرجع می دانند. 3-فقط پدیده های مادی برایشان مطرح است و هرگونه بحث در امور روحی از نظر آنها بی معنی است. 4-در عین حال به ارزش روش های عقلی و تحلیلی ایمان دارند. 5- تجربه را براساس علوم و شناخت می دانند. در برابر فلسفه مادی، فلسفه ایده قرار دارد. پیروان فلسفه ی ایده و در راس آنها بند توکروچه ایتالیایی (1866-1952م) فلسفه را از شناخت شروع می کنند و تقریبا مفهوم گرا هستند و فقط به دو گونه شناخت حدسی و منطقی معتقدند که احساسی و مفهومی نیز خوانده می شود. برداشتي از کتاب فلسفه ص66و67 تالیف آیت الله گرامی @ayatollah_gerami