در تأیید مباحث گذشته (که بیان شد کسی که در آخرت خسرانی در پیشگاه الهی ندارد، همانی است که ایمان کامل دارد) روایت بسیار زیبایی از امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) است که آثار درستی از آن هویداست و رایحة صداقت از آن استشمام میشود:
محمّد بن سليمان از پدرش روايت میكند كه گفت:
«روزى در محضر امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) بودم كه ابو بصير نفسزنان وارد شد و چون در جاى خود قرار گرفت، حضرت به او فرمود: اى ابا محمّد! اين نفس زدنت از چيست؟
ابو بصير: قربانت اى فرزند رسول خدا! سالمند شدهام و استخوانم باريك گشته و مرگم نزديك شده است، با این همه نميدانم وضعم در آخرت چگونه است؟
امام: اى ابا محمّد! چون تویی چنين ميگویی؟
ابو بصير: چرا چنين نگويم قربانت گردم!؟
امام: اى ابا محمّد! مگر نميدانى كه خداوند متعال جوانان شما را گرامى داشته است، و از پيران شما حيا دارد؟ ابو بصير: قربانت! چگونه جوانان را گرامى میدارد و از پيران حيا میكند؟
امام: خدا جوانان را گرامى داشته از اينكه عذابشان كند، و از پيران حيا میكند كه از آنها حساب بكشد.
ابو بصير: قربانت! آيا اين مقام ويژة ما (شيعيان) است، يا براى عموم اهل توحيد و يكتاپرستان است؟
امام: نه، به خدا سوگند مخصوص شماست، نه همة مردم.
@ayatollah_langrodei
خصوصیّتی که امام (عَلَیهِ السَّلامُ) بیان میدارند که به خاطر آن خداوند جوانان را به عذاب نکردن گرامی داشته و از حسابرسی پیران حیا کرده است، همان برکت ایمان کامل است؛ شاهد این مطلب، سؤال راوی پیرامون شمول این خصوصیّت است که آیا این خصوصیّت تنها مختصّ شیعیان است، یا تمام کسانی را که موحّد هستند نیز شامل میشود؟
با پاسخ امام مبنی بر این که تنها مختصّ شما شیعیان است روشن میشود که این خصوصیّت تنها برای کسانی است که از ایمان کامل بهره میبرند، و شاید بتوان گفت که اگر بر شخصی شیعه صدق کند، ولی ایمانش به نحوی ناقص باشد نیز از دایرة شمول این روایت و چنین صفاتی خارج خواهد بود.
ابوبصير: قربانت! اينان به ما لقبى دادهاند كه پشت ما از آن شكسته و دلهاى از آن ما مرده است، و زمامداران و واليان به خاطر همين لقب روى حديثى كه فقهاى آنها برايشان روايت میكنند خون ما را حلال ميشمرند.
امام: مقصودت لقب «رافضى» است؟
ابو بصير: آرى.
امام: نه، به خدا سوگند اينان شما را بدين نام نخواندند، بلكه خدا شما را بدان ناميده است.
اى ابا محمّد! آيا ندانى كه هفتاد نفر از بنى اسرائيل چون گمراهى فرعون و قومش را ديدند آنها را واگذاردند و به موسى (عَلَیهِ السَّلامُ) كه او را در هدايت ديدند پيوستند، و آنها را در لشكر موسى (عَلَیهِ السَّلامُ) «رافضى» ناميدند، چون فرعون را واگذاردند، و آنها در ميان لشكر موسى (عَلَیهِ السَّلامُ) از همه در عبادت كوشاتر و نسبت به دوستى موسى و هارون (عَلَیهِمَا السَّلامُ) و فرزندانشان از همگى محكمتر بودند، پس خداى عَزَّ وَجَلَّ به موسى (عَلَیهِ السَّلامُ) وحى فرمود: اين نام را در تورات براى آنها ثبت كن؛ زيرا من آنها را به اين نام ناميدهام و اين نام را بدانها عطا كردهام، موسى (عَلَیهِ السَّلامُ) آن نام را براى آنها ثبت فرمود، و پس از آن، خداوند اين نام را براى شما ذخيره كرد تا آن را به شما عطا فرمود.
در این فقره از روایت امام (عَلَیهِ السَّلامُ) به بیان دو مطلب میپردازند: یکی وجه تسمیة «رافضه» که لقبی است که اهل سنّت بر شیعیان گذاشتهاند و همان را مستمسکی برای مباح کردن خون شیعه قرار دادهاند؛ و دیگری بیان این مطلب که تمامی مؤمنان عالم در هر ملّت و آیینی، به نوعی از غیر مؤمنان، رفض و دوری جستهاند.
@ayatollah_langrodei
امّا نکتة اوّل در معنای «رافضه» است، شاید اصلیترین علّت نامیدن شیعیان به «رافضه» توسّط اهل سنّت به خاطر تبرّی شیعیان نسبت به خلفای غاصب و جور باشد؛ از این رو یکی از اساس ایمان که تبرّی از دشمنان است در شیعیان متجلّی میشود، و به همین علّت از سایر مذاهب اسلامی تمایز مییابند، و چون تبرّی از ارکان رکین اعتقادات اسلامی است، پس شخصی که بخواهد ایمان کامل را به دست بیاورد، باید تبرّی از دشمنان را نیز در دستور کار خود قرار دهد.
امّا نکتة دوّم؛ امام (عَلَیهِ السَّلامُ) با بیان نمونههایی از مؤمنین در سایر ملّتها و ادیان بیان میکنند که تمام کسانی که در هر زمان و هر شرایطی میخواستند ایمان خود را کامل نگاه دارند، به نوعی از سایر مردم (که چنین ایمان کاملی را واجد نبودهاند) فاصله گرفتند، و به همین علّت است که مؤمنان حقیقی و دارندگان ایمان کامل همیشه در طول تاریخ نادر بودهاند و نیز مورد حسادت، تهمت، اذیّت، آزار، افترا و شکنجة سایر مذاهب قرار میگرفتند.
لذا امام (عَلَیهِ السَّلامُ) در بیان معنای واقعی «رفض» چنین میفرمایند:
اى ابا محمّد! اينان خوبى را واگذاردند، و شما شرّ را واگذارديد، مردم به دستههاى مختلفى پراكنده شدند و به شعبههاى زيادى منقسم شدند و شما در شعبة خاندان پيامبرتان درآمديد و بدان راهى كه آنان رفتند شما هم بدان راه رفتيد و همان را كه خدا براى شما انتخاب فرمود برگزيديد، و همان را كه خدا خواست خواستيد، مژده باد بر شما، و باز هم مژده باد بر شما؛ چه به خدا سوگند شمایيد مورد رحمت حق كه هر كارى از نيكوكارتان پذيرفته شود، و از بدكارتان گذشت شود، هر كه روز قيامت بدون آن عقيدهاى كه شما داريد به پيشگاه خداى عَزَّ وَجَلَّ بيايد نه كار نيكى از او پذيرفته شود و نه از كارى از كارهاى بد او گذشت شود، اى ابا محمّد! آيا خوشحالت كردم؟
ابو بصير: قربانت! برایم بيفزا!
@ayatollah_langrodei
در این فقره امام (عَلَیهِ السَّلامُ) به بیان آیاتی از کتاب خداوند میپردازند که حاوی بیان فضایل شیعیان و مؤمنان حقیقی است؛ از آنجایی که تمام آیات و صفات یاد شده تنها برای شیعیان ذکر شده است، روشن میشود که ایمان حقیقی و نعمتهای بهشتی منحصر به کسانی است که ایمان کامل را در این دنیا دارا باشند، حتّی اگر شخصی مؤمن خطاب شود، ولی ایمان او به نحوی از انحا کامل نباشد، نمیتوان او را مشمول چنین آیات و فضایلی دانست.
از این رو امام (عَلَیهِ السَّلامُ) با ضمیر «کُم: شما» تمام فضایل را به ابو بصیر و کسانی که همعقیده او هستند، نسبت میدهد، و در همین فقره ذیل آیة ۵۳ سورة زمر بیان میدارد:
«به خدا قسم، غیر از شما هیچ کس در این آیه اراده نشده است».
همین اختصاص و استثنا توسّط امام (عَلَیهِ السَّلامُ) بیانگر آن است که چنین فضایلی تنها مختصّ شیعیانی است که دارای ایمان کامل هستند و بس.
و چه بسا کسانی که چنین ایمانی ندارند از هیچ یک از فضایل یاد شده بهره و نصیبی نیز نخواهند داشت.
امام: اى ابا محمّد! خداى عَزَّ وَجَلَّ فرشتگانى دارد كه گناهان را از دوش شيعيان ما بريزند، همچنانکه باد خزان برگهاى درختان را در فصل پایيز بريزد، و اين است معناى گفتار خداى عَزَّ وَجَلَّ: «آنان كه حامل عرشند و آنها كه در گرد آنند به ستايش پروردگارشان تسبيح گويند و بدو ايمان دارند و براى مؤمنان آمرزش خواهند» .
و به خدا سوگند آمرزش خواهى آنان تنها براى شما است، نه براى همة مردم.
اى ابا محمّد! آيا خوشحالت كردم؟
ابو بصير: قربانت! برايم بيفزا!
امام: اى ابا محمّد! همانا خداوند در قرآنش شما را یاد كرده و فرموده است: «از مؤمنان مردانى هستند كه وفا كردند به پيمانى كه با خدا بسته بودند، برخى از ايشان مدّت خود را به سر برده [و از اين جهان رفتند] و برخى چشم به راه [مرگ]ند و به هيچ وجه تغييرى نيافتهاند» .
شمایيد كه وفا كرديد بدان پيمانى كه خدا در مورد ولايت ما از شما گرفته بود، و شمایيد كه ديگرى را به جاى ما نگرفتيد، و اگر چنين نميكرديد خداوند شما را سرزنش كرده در آنجا كه میفرمايد: «بيشتر آنها را به پيمانى پاىبند نيافتيم، و بيشترشان را فاسق و بدكار يافتيم» . اى ابا محمّد! خوشحالت كردم؟
ابو بصير: قربانت! برايم بيفزا.
امام: اى ابا محمّد! خدا شما را در قرآن خود یاد كرده كه میفرمايد: «برادرانى هستند در روى تختها روبروى همديگر ...» . به خدا سوگند جز شما را به اين سخن قصد نكرده است.
آيا خوشحالت كردم اى ابا محمّد!؟
ابو بصير: قربانت! برايم بيفزا.
امام: «در آن روز دوستان دشمن همديگرند، به جز پرهيزكاران ...» . به خدا سوگند كس ديگرى را جز شما به اين سخن قصد نفرموده است.
اى ابا محمّد! خوشحالت كردم؟
@ayatollah_langrodei
ابو بصير: قربانت! برايم بيفزا.
امام: اى ابا محمّد! همانا خداى عَزَّ وَجَلَّ ما و شيعيان و دشمنانمان را در يك آيه از قرآن خود ياد فرموده است.
آنجا كه میفرمايد: «آيا يكسانند آنانى كه ميدانند و آنانی كه نميدانند؟ جز اين نيست كه صاحبان خرد اندرز ميگيرند» .
و مایيم آنان كه ميدانند، و دشمنان مايند آنان كه نميدانند، و صاحبان خرد شيعيان مايند.
اى ابا محمّد! خوشحالت كردم؟
ابو بصير: قربانت! برايم بيفزا.
امام: اى ابا محمّد! به خدا سوگند خداى عَزَّ وَجَلَّ ذيل هيچ يك از اوصيای پيمبران و پيروانشان را جدا نكرده است، جز امير مؤمنان على (عَلَیهِ السَّلامُ) و شيعيانش را كه در قرآنش میفرمايد و گفتهاش حقّ است: «روزى كه دوستى براى دوست خود كارى انجام ندهد، و آنها يارى نشوند، جز آن کس كه خدايش رحم كند ...» . و مقصود خداوند از اين آيه على (عَلَیهِ السَّلامُ) و شيعيان اويند.
اى ابا محمّد! آيا خوشحالت كردم؟
ابو بصير: قربانت!برایم بيفزا.
امام: اى ابا محمّد! همانا خداى متعال شما را در قرآن یاد كرده است؛ آنجا كه میفرمايد: «اى بندگان من كه در باره خويش زيادهروى كردهايد! از رحمت خدا نوميد نشويد كه به راستى خدا همه گناهان را مىآمرزد، و همانا او آمرزنده و مهربان است» . به خدا سوگند از اين سخن جز شما، ديگرى منظورش نبوده است.
آيا خوشحالت كردم اى ابا محمّد!؟
ابو بصير: قربانت! برایم بيفزا.
امام: اى ابا محمّد! همانا خدا شما را در قرآن خود ذكر كرده است كه فرمود: «(اى شيطان!) به راستى كه تو را بر بندگان [خاصّ] من تسلّطى نيست» . به خدا سوگند از اين سخن جز امامان و شيعيانشان را قصد نداشته است.
آيا خوشحالت كردم اى ابا محمّد؟
ابو بصير: قربانت! برایم بیفزا.
امام: اى ابا محمّد! همانا خدا شما را در قرآن خود ياد كرده است كه میفرمايد: «آنان همدم كسانى هستند كه خدا نعمتشان داده از پيمبران و راستىپيشگان و شهیدان و شايستگان، و چه نيكو رفيقانى هستند!» . در اين آيه مقصود از پيمبران، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ است، و راستى.پيشگان و شهیدان مایيم. و شايستگان شمایيد، پس نامور شويد به شايستگى و صلاح همچنانکه خداى عَزَّ وَجَلَّ شما را چنين ناميده است.
اى ابا محمّد! آيا خوشحالت كردم؟
ابو بصير: قربانت! برایم بيفزا.
امام: اى ابا محمّد! همانا خدا شما را ياد كرده است؛ در آنجا كه از زبان دشمن شما در دوزخ چنين حكايت میكند: «و گويند چرا ما نمىبينيم مردانى را كه از اشرار ميشمرديم و تمسخرشان ميكرديم، يا شايد ديدگان [از ديدنشان] خيره شده است» ؟
به خدا سوگند مقصود و منظور از اين آيه كسى جز شما نيست؛ چه شما در نزد مردم اين جهان اشرار محسوب شدهايد.
به خدا سوگند هنگامى كه شما در ناز و نعمت خواهيد بود، آنان در دوزخ سراغ شما را میگيرند. اى ابا محمّد! آيا خوشحالت كردم؟
ابو بصير: قربانت! برایم بیفزا.
همانطور که روشن است امام (عَلَیهِ السَّلامُ) صفات متعدّدی را از قرآن کریم به شیعیان نسبت میدهند و این صفات را تنها مختصّ شیعیان یاد میکنند؛ از این رو طبق تحلیلی که تا بدین جا شده است، علّت انتساب و اختصاص این صفات به شیعیان تنها به خاطر ایمان کامل آنان میباشد؛ بر همین مبنا صفاتی چون «متّقین»، «اولو الألباب»، «عباد الله»، «صالحین» و مانند آن تنها مختصّ شیعیان است، و اطلاق آن بر غیر شیعیان طبق حدیث صریح امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) جایز نخواهد بود.
امام: اى ابا محمّد! [اين قدر بدان كه] آيهاى نيست كه به بهشت رهبرى كند و بهشتيان را به خير ياد كند، جز آن كه در باره ما و شيعيان ما نازل شده است ، و آيهاى نيست كه به سوى دوزخ سوق دهد و اهل آن را به بدى ياد كند، جز آن كه درباره دشمن ما و مخالف با ما نازل شده است.
آيا خوشحالت کردم اى ابا محمّد!؟
ابو بصير: قربانت! برايم بيفزا.
امام: كسى بر كيش ابراهيم نيست، جز ما و شيعيان ما، و ساير مردم از آن بركنارند.
اى ابا محمّد! آيا خوشحالت كردم؟
و در روايتى است كه ابو بصير گفت: مرا بس است» .
@ayatollah_langrodei
شاید اگر ابو بصیر باز هم «زِدنی: برایم بیفزا» میگفت، امام این آیة شریفه را تلاوت میفرمود: (اللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا ... الآیة: خداوند سرور کسانی است که ایمان آوردهاند)
زیرا ـ همانطور که گذشت ـ منظور از ایمان در اینجا، ایمان کاملی است که تنها موالیان و دوستداران اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) دارای آن میباشند.
شیخ طوسی در کتاب امالی آورده است که ابومحمّد فحّام از عموی پدرش نقل کرده است که گفت:
«سماعة بن مهران بر امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) وارد شد، حضرت به او فرمود: اى سماعه! نزد مردم چه كسى بدترين مردم است؟
سماعه گفت: ما اى فرزند رسول خدا!
سماعه گفت: ديدم امام خشمگين شده و گونههایش سرخ شد، در حالى كه تکیه زده بود، صاف نشست و فرمود: ای سماعه! بدترين مردم در نزد مردم کیست؟
گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! من به شما دروغ نگفتم، ما بدترين مردم در نزد مردم هستيم؛ چون ما را كافر و رافضى مینامند.
سماعه میگوید: امام (عَلَیهِ السَّلامُ) به من نگاهى كرد سپس فرمود: چه حالى خواهي داشت زمانى كه شما را به بهشت برده، و آنان را به جهنّم مىبرند؟
پس به شما نگاه میكنند و میگويند: ما را چه شده است که انسانهایی را که بد میدانستیم نمیبینیم؟
اى سماعة بن مهران! كسى كه از شما بد كند، روز قيامت با پای خود به نزد خدا برای شفاعت از او مىرويم، و شفاعت میکنیم و شفاعت ما پذيرفته میشود.
سوگند به خدا ده تن از شما به دوزخ نمیرود، سوگند به خدا پنج تن از شما به دوزخ نمیرود، سوگند به خدا سه تن از شما به دوزخ نمیرود، سوگند به خدا يك نفر از شما به دوزخ نمیرود! پس براى گرفتن درجههاى بهتر با هم رقابت كنيد و دشمنانتان را با ورع غمگين و افسرده سازيد» .
@ayatollah_langrodei
چگونگی پاداش عمل صالح کافر، و نیز مراد از حبط
اگر اشکال شود: چگونه کفّار پاداش اعمال صالح خود را میبینند، در حالی که در آیات فراوانی، سخن از حبط و نابود شدن اعمال به وسیلة شرک، کفر و ارتداد آمده است
مانند آیة شریفة (وَمَن يَكفُر بِالإيمانِ فَقَد حَبِطَ عَمَلُهُ : و هر کس در ایمان خود کفر بورزد، قطعاً عملش تباه شده است)
و نیز آیة شریفة (وَلَو أشرَكُوا لَحَبِطَ عَنهُم ما كانُوا يَعمَلونَ : و اگر آنان شرک ورزیده بودند، قطعاً آن چه انجام داده بودند از دستشان میرفت)
آیات دیگر . نتیجهای که از این آیات گرفته میشود این است که تمامی اعمال صالح حبط و نابود میشود، و فرقی نیست بین این که این اعمال را در زمان کفر، شرک و ارتداد انجام داده باشند، و یا پیش از آن و در حالت ایمان.
پاسخ این است:
منظور از حبط این نیست که نه در دنیا پاداش دارند و نه در آخرت؛ چرا که این خلاف عدالت الهی است، به خصوص که خداوند خود به عدالت خود در قبال پاداش دادن به اعمال صالح تصریح فرموده است:
(أنِّي لا اُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أوْ اُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ : من عملِ هیچ صاحب عملی از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرید، تباه نمی کنم)، پس مراد از حبط اعمال، پاداش نداشتن در آخرت است و این منافات ندارد با این که در دنیا پاداش کارهای او داده شود تا مطابق با عدل الهی باشد؛ و اگر این را قبول نکنیم، باید بگوییم که خداوند متعال با این کار خود کسانی را که او را نمیشناسند مورد تفضّل و احسان خود قرار داده است؛ چنانکه در ادعیه از جمله دعای هر روز ماه رجب می¬خوانیم:
«یا مَن یُعطی مَن لَم یَسألهُ وَمَن لَم یَعرِفهُ تَحَنُّناً مِنهُ وَرَحمَةً : ای کسی که عطا میکنی از روی مهربانی و عطوفت به کسی که از تو درخواست نکرده و تو را نمیشناسد»، بلکه همین که کافر تنها در دنیا پاداش کار خود را میبیند و در آخرت بیبهره است، مرتبهای از حبط محسوب میشود؛ چرا که اعمال صالح اگر پاداشی در آخرت داشته باشند، حبط بر آن صدق نمیکند، گرچه پاداش دنیوی به آن اعمال داده شود؛ چنانکه از دو بیتی منسوب به امیر المؤمنین (عَلَیهِ السَّلامُ) نیز فهمیده میشود:
قال المنجّم والطّبيب كلاهما:
لن يحشر الأموات، قلت: إليهما
إن صحّ قولكما فلست بخاسر
إن صحّ قولي فالخسار عليكما
منجّم و طبیب (که عموماً در آن زمان اعتقادی نداشتند) هر دو گفتند: اموات محشور نمیشوند (و قیامتی در کار نیست).
به آنها گفتم: اگر کلام شما صحیح باشد (و قیامتی نباشد) من خسرانی نکردهام، امّا اگر کلام من صحیح باشد (و قیامتی باشد) تمام خسران بر شماست.
عبارت امام (عَلَیهِ السَّلامُ): «اگر کلام شما صحیح باشد (و قیامتی نباشد) من خسرانی نکردهام» و خود را زیانکار نمیبیند همراه با این فرض است که امام (عَلَیهِ السَّلامُ) در دنیا اعمال صالحی انجام داده است که پاداش آنها را نگرفته است، و عبارت دیگرش:
«امّا اگر کلام من صحیح باشد (و قیامتی باشد) تمام خسران بر شماست»
و آنان را زیانکار میداند، از این جهت است که آنان هیچ بهرهای در آخرت ندارند. و مراد از منجّم و طبیب در اصطلاح گذشتگان، منکرین خداوند و معاد میباشد.
نتیجه: حبط تنها در صورتی محقّق میشود که پاداش اُخروی از بین برود، و فرقی نمیکند که در دنیا پاداش داده شود و یا داده نشود. و دریافت پاداش دنیوی نیز، نمیتواند مانع از صدق حبط اعمال شود، بلکه عمل با وجود پاداش دنیوی، میتواند حبط و نابود شده تلقّی شود؛ و ـ همانطور که اشاره شد ـ کافر در همین دنیا پاداش خویش را میبیند تا گمان نشود که خداوند سبحان، به او ظلمی کرده و یا پاداش کار او را ضایع کرده است.
@ayatollah_langrodei
پاسخ به اشکالی محتمل
از آنچه که ذکر شد، اشکالی که از قدیم الایّام به خاطر فاتر رسیده بود، جواب داده میشود.
بیان اشکال: چرا خداوند پاداش اکثر مؤمنان ـ غیر از امام و تالی تلو ایشان ـ را که اعمال صالح و مقبول دارند، در همین دنیا اصلاً نمیدهد، مگر به مقدار اندک ؟ و پاداش اعمال آنها را به همراه پاداش ایمانشان تا آخرت تأخیر میاندازد و جاودانگی در بهشت را پاداش آنها قرار میدهد؟
وجه بر طرف شدن اشکال پوشیده نیست و این که همین تأخیر در پاداش، خود تفضّلی از جانب خداوند بر مؤمنین بوده و مشیّت الهی در مورد مؤمنین چنین قرار گرفته است.
در سالهای گذشته، چنین اشکالی را بر چند تن از اهل حال مطرح کردم و این مطلب را به آن ضمیمه کردم که اگر روال زندگی مؤمن چنین باشد و هیچ پاداش دنیوی برای اعمال صالح خویش نبیند، ممکن است که مأیوس شود و این مقدّمهای برای کم شدن اهتمامش به اعمال صالح باشد. هیچ کدام پاسخ قانع کنندهای نداشتند، مگر یکی از آنان که با مصرعی پاسخ داد:
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی؟
گفتا که نيك بنگر شايد رسيده باشى
در حالی که روشن است که (الإنسانُ عَلَى نَفسِهِ بَصيرَةٌ وَلَو ألقَى مَعاذيرَهُ : بلکه انسان خود بر نفس خویشتن بیناست، هر چند دست به عذرتراشی زند)
هر آنچه که او در نفس خویش میبیند، عدم وصول به مقصود است.
تأیید این مطلب، اتّفاقی است که در اواخر عمر استاد آیت الله العظمی بروجردی (رَحِمَهُ اللهُ) روی داد؛ ایشان در بستر خود بودند و پیرامون بستر تعدادی از فضلا و شاگردان ایشان نشسته بودند، ایشان آهی کشیده و فرمودند: «نمیدانم آیا تا کنون، عمل خالصانه و مخلصانهای برای خداوند انجام دادهام؟»
برخی از حضّار با تعجّب گفتند: «شما کارهای صالح بسیاری در طول زندگانی خود انجام دادهاید، مانند ساخت مسجد، کتابخانه، تربیت مجتهدین و استنباط و تلاش در احکام دین».
ایشان پاسخ دادند: «بله، این ظاهر قضیّه است، ولی از آنچه در روایات در مورد اخلاص آمده رگهای قلب و گردن انسان از ترس به جنبش درمیآید؛ همانا آن بیننده و قضاوتکننده (خداوند) بسیار دقیق و بیناست» .
یکی از حضّار گفت: «تحت اشراف شما بود که احادیث اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) با نام «جامع أحادیث الشّیعة» جمعآوری شد.»
ایشان سکوت کردند، سپس فرمودند: «امیدوارم به برکت گردآوری احادیث آن بزرگواران، مورد شفاعت آنان واقع شوم».
پس ناله و آه استاد میفهماند که عمل قابلی در مدّت عمر خویش برای خود قائل نبوده است، و الاّ نباید در خلوص برخی از اعمال صالحش تردید میکرد.
پس روشن شد: گمان این که «حبط» بدین معناست که کافر هیچگونه پاداشی ـ حتّی پاداش دنیوی ـ دریافت نکند، گمان باطلی است که مورد قبول کسی نیست.
و نیز روشن شد: حبطی که سبب از بین رفتن پاداش اُخروی میشود، با کفر، شرک و ارتداد محقّق میشود، و این سه به کافر، مشرک و مرتدّ و نیز مؤمنی که ـ خدای ناکرده ـ در جرگة یکی از این سه مورد درآید اختصاص دارد؛ پس «حبط» از آثار گناهان دیگر محسوب نمیشود.
در اینجا اشکالی به ذهن میرسد و آن این که: «حبط» برای برخی از گناهان به طور خاصّ در روایات اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) موجود است؛ به عنوان مثال: در روایت آمده است: «حسد، حسنات انسان، بلکه ایمانش را میخورد، همانگونه که آتش هیزم را میخورد» . مقتضای این دسته از روایات، حبط ایمان و نابود شدن کارهای خیر مؤمنان، و از بین رفتن پاداش اخروی آنان است، نه کفّار؛ چرا که نابود شدن حسنات غیر مؤمنان، معنا ندارد مگر به نحو سالبه به انتفای موضوع؛ بدین معنا که اعمال کافران به مقتضای کفرشان از قبل حبط و نابود شده بود. پس آنچه از روایاتی مانند روایت حسد اراده شده است، حبط ایمان و کارهای خیر مؤمنان است.
اشکال اینجاست که این مطلب چگونه با بحثهای گذشته مبنیّ بر این که اعمال مؤمنانی که ایمان کامل دارند، در آخرت حبط نمیشود، سازگار و قابل جمع است؟
@ayatollah_langrodei
ممکن است چنین پاسخ داده شود:
حسد و سایر گناهانی که باعث حبط کارهای خیر میشود، در جایی است که مانعی از تأثیر حسد و مانند آن نباشد؛ به این معنا که حسد در همه جا عمل صالح را نابود میکند، مگر در جایی که مانعی جلوی آن را بگیرد؛ همچنانکه در مورد مؤمنین، ادلّهای قائم شد که اعمال صالح آنها نابود نمیشود.
به بیان دیگر: به مقتضای برخی از روایات، ایمان و کارهای خیر مومن به سبب ارتکاب برخی معاصی حبط میشود، ولی دلیلی که پیش از این آوردیم، بر عکس آن را اثبات میکرد، پس تا به اینجا اشکال به این نحوه حلّ می-شود. بر این جواب حلّی این را بیفزایید که اگر حسنات مؤمن با حسد و مثل آن از بین برود، اصلاً اشکالی وارد نیست؛ زیرا در این هنگام، مؤمن مانند کسی خواهد بود که از ابتدای هیچ حسنهای نداشته است؛ در این جواب به دقّت تأمّل کنید.
تمامی این جوابها در صورتی است که حبط را در مورد مؤمنین به معنای حقیقی اراده کنیم، در حالی که ممکن است معنای کنایی آن به جهت همان دلایل و شواهد موجود اراده شده باشد؛ منظور از معنای کنایی آن است که واژه «حبط» آورده شده تا درجه بالای بدی این نوع گناهان و نیز شدّت غضب خداوند نسبت به ارتکاب آنها توسّط مؤمن نشان داده شود تا مؤمنین مرتکب چنین گناهانی نشوند.
@ayatollah_langrodei
دنبالهای برای بحث
باید دانسته شود همانگونه که اعمال صالح کفّار، مشرکین و مرتدّین به وسیله کفر، شرک و ارتداد حبط و نابود میشود، در مقابل به مقتضای کلام خداوند: (إنَّ الحَسَناتِ يُذهِبنَ السَّيِّئاتِ : همانا خوبیها بدیها را از میان می برد) کارهای خیر مؤمنان کامل، گناهان و کارهای زشت آنان را از بین میبرند که این چنین نابود شدنی را از آن جهت که کفّاره گناهان مؤمن میشود، در اصطلاح «تکفیر» گویند.
در واقع «تکفیر» از بین رفتن کارهای زشت مؤمنین به سبب انجام کارهای خیر آنهاست؛ همانگونه که «حبط» نابود شدن کارهای خیر کفّار، مشرکین و مرتدّین است.
به هر حال، از ظاهر ادلّه و روایات چنین به دست میآید که کارهای خیر به طور مطلق ـ چه کم باشد و چه زیاد ـ کارهای زشت انسان را از بین میبرد، به گونهای کارهای زشت به پاک شدن با ابتلائات و امتحانات الهی نیاز ندارند؛ زیرا عمل زشتی باقی نمیماند که به تکفیر نیاز داشته باشد؛ همچنین از ظاهر آیه شریفه استفاده میشود که منظور از کارهای خیر مؤمنین است که موجب نابودی کارهای زشت آنها میشود، امّا به مقتضای این آیه، آیا کارهای خیر اهل کفر، شرک و ارتداد نیز اعمال زشت آنها را نابود میکند؟
پس از تأمّل جواب منفی است؛ زیرا حتّی اگر فرض کنیم که کارهای زشت آنها از بین برود، باز هم خسران کامل یعنی جاودانگی در آتش به سبب کفر، شرک و ارتداد برای آنان هست، بلکه تنها میتوانیم بگوییم که شاید عقاب و عذاب آنها برای گناهانی که به این جهت نابود میشود، اضافه نشود.
در نتیجه از ین رفتن کارهای زشت به سبب کارهای خیر از بزرگواری و عطوفت خداوند است.
امّا نحوه تبدیل شدن کارهای زشت به کارهای خیر که در قرآن از آن سخن رفته است: (فَاُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِم حَسَناتٍ : پس خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل میکند) چگونه است؟
این تبدیل در نتیجة توبه است؛ بدین معنا که کارهای زشت اگر همراه با توبه باشد، به کارهای خیر دگرگون میشوند؛ چنانکه قبلاً اشاره شد. در غیراین صورت، کارهای زشت به تنهایی به کارهای نیک دگرگون نمیشود.
به هر تقدیر، نابود شدن کارهای زشت به سبب کارهای خیر و یا تبدیل آنها از الطاف پروردگار متعال نسبت به بندگان است؛ همانگونه که از الطاف خداوند ـ چنانکه از روایات اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) استفاده میشود ـ این است که کسی که انجام کار خیری را تنها از نیّت خود بگذراند، برای او ثواب آن کار نوشته میشود، در مقابل، کارهای زشت تا زمانی که شخص مرتکب آن نشود، بر او چیزی نوشته نمیشود ؛ چرا چنین نباشد که خداوند به بندگان خود مهربان است و این مهربانی را بر خودش لازم و واجب کرده است، و به همین خاطر مشهور شده است که: «هر آنچه بنده را به سوی اطاعت نزدیک کند، و از معصیت و گناه دور کند لطفی است که خدا بر خویش واجب کرده است» .
و تمامی لطفها ـ حتّی الطاف خفیّهای که گاه با برخی ضررهای دنیوی همراه است ـ تفضّلی از جانب خداوند محسوب میشود و تفضّل از خدا بر بندگان به معنای ترحّم خدا بر آنان است که در مقابل آن عدل الهی است که رفتار با بندگان است در حدّ استحقاق هر یک.
یادآوری این نکته هم بی مناسبت نیست که لعن بر دشمنان در دعا به معنی آن است که خداوند آنها را از ترحّم خود دور کرده و با عدل خود با آنها رفتار کند.
به عبارت دیگر: منظور از عبارت: «أللّهمّ العنهم: خدایا! آنان را لعنت کن»، این عبارت است: «أللّهمّ عاملهم بعدلك ولا تعاملهم بفضلك: خدایا! با عدل خود با آنان رفتار کن، نه با فضل و رحمت خود»؛ پس لعن ـ بر خلاف آنچه که تصوّر میشود ـ درخواست عذاب بیشتر از استحقاق آنان نیست تا با عدل خدا منافات داشته باشد .
@ayatollah_langrodei
دنبالهای دیگر
از شواهدی که میتوان به آنها استدلال کرد که خواست و اراده الهی بر این قرار گرفته است که گناهان مؤمن با دچار شدن به گرفتاریهای مختلف پاک شود، سرگذشت حضرت آدم و حضرت یونس (عَلَیهِمَا السَّلامُ) است که از والاترین مؤمنان میباشند؛ زیرا هر دو بزرگوار به خاطر انجام کاری که حرام هم نبود و تنها ترک اولایی که از آن دو بزرگوار توقّع نمیرفت، محسوب میشد، به سختی افتادند؛ اخراج آدم (عَلَیهِ السَّلامُ) از بهشت و پایین آمدن از آن مرتبه، و رفتن یونس (عَلَیهِ السَّلامُ) به شکم ماهی.
خداوند پیرامون حضرت آدم (عَلَیهِ السَّلامُ) میفرماید: (فَقُلنا يا آدَمُ إنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوجِكَ فَلا يُخرِجَنَّكُما مِنَ الجَنَّةِ فَتَشقَى : پس گفتیم: «ای آدم! در حقیقت، این [ابلیس] برای تو و همسرت دشمنی [خطرناک] است، زنهار تا شما را از بهشت به در نکند تا تیرهبخت شوی») و نیز میفرماید: (قالَ اهبِطا مِنها جَمِيعاً : فرمود: «همگی از آن [مقام] فرود آیید»).
و پیرامون حضرت یونس (عَلَیهِ السَّلامُ) میفرماید: (وَذَا النُّونِ إذ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أن لَن نَقدِرَ عَلَيهِ : و «ذو النون» را [یاد کن] آن گاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او تنگ نمیگیریم)، و نیز در جای دیگر میفرماید: (لَلَبِثَ في بَطنِهِ إلَى يَومِ يُبعَثونَ : قطعاً تا روزی که برانگیخته می شوند، در شکم آن [ماهی] میماند).
این کلام اخیر بهترین دلیل است بر این که سزای کار او تا روز قیامت است و روز قیامت را ـ از آن جهت که غایت یعنی روز قیامت داخل در مغیّا نیست ـ شامل نمیشود. دلالت این دو مورد بر مطلب و مطلوب ما روشن بوده و پرده ابهامی بر آن نیست.
از شواهدی که ما را بر مطلوب خویش پیرامون مشیت الهی در مورد پاداش کارهای خیر کافران و مشرکان رهنمون میکند، حکایت مشهور زیر است:
در زمان امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) مرتاض کافری بود که از طریق ریاضتِ مخالفت با نفس خویش، به برخی از امور غیبی دست یافته بود؛ او را نزد امام (عَلَیهِ السَّلامُ) آوردند تا امام (عَلَیهِ السَّلامُ) او را امتحان کند.
امام (عَلَیهِ السَّلامُ) به قدرت اعجاز، تخم یکی از پرندگان را در یکی از جزایر در یک دست خود گرفتند، و در دست دیگر، مقداری از تربت حسینی (عَلَیهِ السَّلامُ).
مرتاض هر دو را درست پاسخ داد. از سبب این غیبگویی پرسیدند.
در پاسخ گفت: در اثر مخالفت با نفسم به این مقام رسیدم؛ در هر چیزی که نفسم میخواست و میل داشت، با آن مخالفت کردم.
امام (عَلَیهِ السَّلامُ) فرمود: آیا مایل هستی که مسلمان شوی؟
پاسخش منفی بود.
پس امام (عَلَیهِ السَّلامُ) فرمود: ناچاری که با نفس خویش مخالفت کنی و مسلمان شوی.
پس او نیز مسلمان شد و به محض اسلام آوردن، تمام قدرت او در غیبگویی از او محو شد سبب از بین رفتن قدرتش را از امام (عَلَیهِ السَّلامُ) پرسید. امام (عَلَیهِ السَّلامُ) فرمودند: چون تو تاکنون مسلمان نبودی، پاداش و بهرهای در آخرت نیز نداشتی، پس خداوند پاداش این عمل نیکت (مخالفت با نفس) را در همین دنیا به واسطه قدرت بر امور غیبی به تو داده بود، و هنگامی که مسلمان شدی، پاداش تو به آخرت منتقل شد» .
این حکایت مضمون خبری مشهور است که با برخی توضیحات بیان شد، و دلالت آن بر مدّعای ما در مورد تفاوت رفتار خداوند متعال با اعمال صالح مؤمنین و کفّار آشکار بوده و هیچگونه پوشیدگی ندارد.
و همچنین موارد دیگری که مصادیق آن بر انسان جستجوگر پوشیده نیست.
از جمله مواردی که بر تأیید اینگونه بودن مشیّت الهی قائم است، قصّة شیطان لعین است؛ پس از آنکه خداوند شیطان کافر لعین را به خاطر تمرّد و سرکشی از سجده بر آدم (عَلَیهِ السَّلامُ) از ساحت خود دور ساخت، وی به خداوند اعتراض کرد که تو عادل هستی، پس چه شد پاداش سجدههای طولانی من که برای تو بود؟
خداوند پاسخ فرمود: بهرهای برای تو در آخرت نیست، و من در مقابل آن عبادات، هر آنچه بخواهی، به تو پاداش خواهم داد.
خداوند امور فراوانی را به عنوان پاداش به شیطان (که آنها را برای دنیای خویش طلب کرده بود) عطا فرمود :
یکی از آنها این بود که از خداوند خواست او مردم را ببیند، ولی مردم نتوانند او را ببینند؛ چنانکه در قرآن کریم آمده است: (إِنَّهُ يَراكُم هُوَ وَقَبيلُهُ مِن حَيثُ لا تَرَونَهُم : در حقیقت، او و قبیله اش، شما را از آنجا که آنها را نمیبینید، میبینند).
و موارد دیگر .
دلالت این روایت نیز بر مدّعای ما که خداوند پاداش اعمال صالح کفّار را در همین دنیا میدهد و در آخرت بهرهای ندارند، روشن و آشکار است.
و قسم میخورم که آن چه از سوره مبارکة «والعصر» استفاده میشود، اهمّیّت والای ولایت اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) و ایمان کامل است که باید غنیمت شمرده شده، و از آن غفلت نشود.
@ayatollah_langrodei
چکیده مطالب
آنچه از تفسیر این سورة شریفه روشن شد این است که زیانکاری مؤمنینی که دارای اعمال صالح نیستند مانند زیانکاری کفّار مقبول العملی که فاقد ایمان میباشند، نیست؛ زیرا خسران مؤمنین، به ابتلائاتی که کفّاره گناهان آنان بوده و پاک کنندة جرایم آنان است، برطرف میشود تا مؤمن در آتش الهی جاودانه نماند؛ در حالی که زیانکاری کفّار معاندی که برخی کارهای خیر از آنان سر زده، جاودانگی در آتش عذاب الهی است.
در نتیجه سزاوار است مؤمنین از بلایا و مصیبتهایی که برایشان اتّفاق میافتد، نه تنها ناراحت و اندوهگین نشوند، بلکه در برابر از خداوند متعال برای آن امتحانات، صبر و شکیبایی طلب کنند؛ چرا که همه آنها برای پاکسازی از گناهان و بالا رفتن مقام مؤمن است. و نیز سزاوار است که در هنگام دچار شدن به امتحانات الهی، همان دعای رسای امیر المؤمنین (عَلَیهِ السَّلامُ) خوانده شود که میفرمودند:
«أللَّهُمَّ إن ابتليتَني فَصَبِّرني، وَالعافِيَةُ أحَبُّ إلَيَّ : خدایا! اگر مرا به امتحانی مبتلا کردی، شکیبایی نیز عطا فرما، ولی عافیت برای من دوست داشتنیتر است».
سپاس از برای خداوند منّانی است که کسانی را که ایمان کامل را واجد شدند، هدایت کرده و به این وسیله بر آنان منّت گذارد، و آنان را از روی تفضّل و رحمت خود از جاودانگی در آتش نجات داد.
@ayatollah_langrodei
چهره نورانی و ملکوتی حضرت آیت الله العظمی سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی
@ayatollah_langrodei
حضرت آیت الله العظمی سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی.jpg
3.29M
چهره نورانی و ملکوتی حضرت آیت الله العظمی سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی
@ayatollah_langrodei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از آخرین فیلم های منتشر شده مرحوم حضرت آیت الله سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی
📌 آیت الله سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی فرزند بزرگ آیتالله سید مرتضی مرتضوی لنگرودی است که در سال ۱۳۴۵ قمری در نجف اشرف دیده به جهان گشود.
از آیات سیدمحسن حکیم، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و آیتالله میلانی اجازات کتبی و شفاهی اجتهاد دریافت کرد.
🔹 در سال ۱۳۸۰ قمری بنا به اصرار اهالی میدان قیام تهران و تاکید بسیاری از علمای اعلام و والد مکرّمشان، به امامت و سرپرستی مسجد و مدرسه حاج ابوالفتح مشغول، و درس و بحث را عهده دار گردید.
عکس نصب شده بر مزار مرحوم حضرت آیت الله العظمی سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی
نجف اشرف، حرم امیرالمومنین علیهالسلام، غرفه روبروی ایوان نجف
@ayatollah_langrodei
کلامی که باید با طلا نوشت❗️
👌 حضرت آیت الله العظمی سید محمدحسین لنگردوی:
ولایت و برائت تنها محبت و مبغضّت نیستند بلکه نوع خاصی از محبت و مبغضّت است
🔸 اتخاذ دوست خاص و یا دشمن ویژه هرگز صدق نمی کند مگر آنکه با نحوه ای از تظاهر عملی توأم باشد ، دقت کنید!
🔹 نحوه جلوه دادن آنها( ولایت و برائت) دو گونه است:
در ایام سرور عترت طاهره اظهار شادی نمود و ایام وفیات آنها ابراز حزن نمود
همچنین اظهار نفرت و انزجار از دشمنان معصومین بوسائط مختلف مانند: خواندن زیارت عاشورا در حال حرکت و غیر اینها مصادیق فراوانی دارد
خوشحالی و اظهار آن در چیزهایی که موجب خوشی آنها می شود همچون رواج طاعت الهی در بین مردم و رغبت مردم به دین ...
🌱 اظهار غم و ناراحتی در موارد حزن اندوه آنها همچون رواج عصیان و گناه و انحرافات و بدعت ها ...
@ayatollah_langrodei
سفارش حضرت آیت الله العظمی سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی به خواندن صلوات ابوالحسن ضرّاب اصفهانی مخصوصا در روز جمعه
🕌🏴 اللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَ وَلِيك وَحُجَّتِك وَصَلِّ عَلَيهِ وَعَلى آبَائِهِ الطَّاهِرينَ وَاجْعَلْنَا مِنْ أنْصَارِهِ وَأعْوَانِهِ بحق زینب کبری س🏴🕌
@ayatollah_langrodei
جایگاه حبّ و بغض
هَلِ الدِّینُ إِلاَّ الحُبُّ و البُغضُ؟!
آیا دین و آیین جز حبّ اولیا و بغض اعدا چیز دیگری است؟!
👇👇👇👇👇
@ayatollah_langrodei
جایگاه حبّ و بغض
هَلِ الدِّینُ إِلاَّ الحُبُّ و البُغضُ؟!
آیا دین و آیین جز حبّ اولیا و بغض اعدا چیز دیگری است؟!
بعضی از لحاظ کج فهمی میپندارند که این اعمال وحشیانه مخصوصاً در این عصر حاضر که مخالفین ولایت و دشمنان تشیّع ـ همچون دولت سعودی نحوسی و وهابیّة هاویه ای و تکفیریّة کفریّه و داعش جانی مزدور، و و و ـ نسبت به شیعیان مظلوم و پیروان اسلام راستین دارند، در اثر بغض و نفرتی است که شیعیان نسبت به سردمداران معاندشان می نمایند، و همواره نفرین و لعن و خواستار محروم شدنشان از فیض رحمت الهی می شوند، در حالی که چنین نیست و نمی باشد.
زیرا این روش حبّ و گرایش نسبت به اولیای دین، و بغض و نفرت نسبت به دشمنان آیین، طبیعی اهل هر دین و مذهبی است و از آن نمی توان جلوگیری کرد؛ چه آنکه جلوگیری مساوق و موجب دست برداشتن از دین و مذهب است.
مگر می شود مثلاً پیروان سیرة حضرت زهرای مرضیّه (س) را از بغض و نفرت ستمگرانش باز داشت؟!
و از آنها خواست که از آن صرف نظر کنند؟!
بلکه این وحشیگری ها و جنایات مخالفان و دشمنان، فقط و تنها به خاطر جلوگیری از نفوذ و جذابیّت خدادادی آیین تشیّع و اسلام راستین است؛ چه آنکه این مکتب مقدّس از لحاظ استحکام دلیل و برهان و فضیلت والای پیشوایان و امامان: و عقاید ارزندة تابان و احکام دست اوّل حضرت منّان، تنها مکتبی است در این عصر و زمان که دارای چنین جامعیّتی است که برای هیچ مکتبی نمی باشد.
لذا دشمنان ـ خاصّه گروهک های تازه پیدای نامبرده ـ چون بی پایه و بی مایه و تهی از حقیقتند، توانایی مقابله را نداشتند، و تا می توانستند سانسور نموده و آن را از ملّتها مخفی و پنهان می داشتند.
اکنون که در اثر وجود اینترنت و سایتها و شبکه های ماهواره ای و فضایی از سانسور و پنهان کردن حقیقت عاجز شدند، به حربة عاجز که عبارت است از خشونت و کشتار و تکذیب حقایق و شبهه افکنی و اتّهام و تخریب مراقد با قیافه های حقّ به جانب روحانی نما و غیر آن متوسّل شدند، و با این وسایط و حیله ها می خواهند از این نفوذ خدادادی جلوگیری کنند، که هرگز نخواهند توانست.
«مَه فشاند نور و سگ عوعو کند»
(یُرِیدُونَ لِیُطفِئُوا نُورَ اللهِ بِاَفواهِهِم وَاللهُ مُتِمُّ نُورِه وَلَو کَرِهَ الکافِرُونَ)
الحقّ که از مصادیق بارز این آیة شریفه اند. پر واضح و روشن است که اینان در واقع مسلمان نیستند، بلکه یهودی و مزدور و اکفر کفّارند که به خیال باطل خود می خواهند با تیشة تظاهر به اسلام، ریشة اسلام واقعی محمّدی علوی را بزنند. اُمید است که خداوند متعال در صورتی که قابل هدایت نباشند، به زودی آنها را ریشه کن فرماید. آمین یا ربّ العالمین.
وَالسَّلامُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الهُدَی
ربیع الاوّل 1437 هـ ق
@ayatollah_langrodei
در فضیلت تربت حضرت اباعبدالله الحسین (سلاماللهعلیه)
👇👇👇👇👇
@ayatollah_langrodei
در فضیلت تربت حضرت اباعبدالله الحسین (سلاماللهعلیه)
بسمه تعالی و له الحمد
در زمان سلطنت شاه عبّاس کبیر نامهای از مملکت فرنگستان فرستادند مبتنی بر اینکه شما مسلمانان (شیعی اثناعشری) علمای خود را برای مباحثه با فردی که از طرف ما فرستاده میشود جمع کنید؛ چنانچه شما او را محکوم کردید ما به دین شما در میآییم، و اگر شما محکوم شدید به کیش ما در آیید.
لذا شاه عبّاس علمای آن زمان را که رأس و رئیس آنها مرحوم فیض کاشانی بود جمع کرد. پس از ورود شخص مزبور به مجلس، مرحوم فیض به وی فرمودند: مگر در مملکت شما عالمی برای مباحثه نبود که شمای غیر عالم را فرستادند؟
فرستاده که به خود مغرور بود، گفت: من علم و قدرتی دارم که معلوم نیست بتوانید مرا محکوم کنید!
مرحوم فیض فرمودند: علم و قدرت شما چیست؟
گفت: هر چه را بدون اطّلاع و توجّه من در دست بگیرید من از آن خبر میدهم و اوصاف و خصوصیّاتش را بیان می کنم.
مثلاً اگر در دست خود انگشتری بدون آگاهی من مخفی کنید میگویم چه انگشتری است، از طلا و برلیان است و یا از نقره است. و نگین آن چه نگینی است.
مرحوم فیض تسبیح تربتی مخفی در دست داشتند فرمودند: در دست من چیست؟
وی قدری مکث کرد و فوراً جواب نداد.
مرحوم فیض فرمودند: با آن همه ادّعا چگونه در جواب ماندی؟
گفت: نماندم، میدانم در دست شما چیست، خاک بهشت است. مکث من به جهت آن است که خاک بهشت به دست نمیآید، و حال آنکه در دست شما آمده است!؟
مرحوم فیض فرمودند: راست میگویی، این خاک مرقد مطهّر فرزند دختر پیغمبر ما است، و ما طبق مدارک معتبر معتقدیم که خاک آن مرقد خاک بهشت است.
وی تعجّب کرد، و چون مرد منصف غیر متعصّبی بود به حقّانیّت این دین و مذهب ـ که خاک مرقد فرزند دختر پیامبرش خاک بهشت است ـ معتقد شد و فی المجلس ـ محکوماً ـ این آیین مقدّس را قبول نموده، و به اسلام ناب محمّدی و علوی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِما وَآلِهِما ـ مسلمان شد، و رفت که شاید همکیشان خود را به این آیین گرایش دهد.
آری، تربت مقدّس حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) مشکلگشا است؛ تناول مقداری از آن تربت به قصد شفا، شفای دردها و امراض است.
علمای شیعه نوعاً مهر نمازشان را که از این تربت بوده احتراماً بالای عمامة خود میگذاشتند.
ملوانان کشتیها از قدیم میدانستند هنگام طوفانی بودن دریا یگانه چیزی که نجاتبخش است انداختن آن مهرها به دریا است. لذا به این وسیله از علمایی که داخل کشتی بودند درخواست نجات میکردند، و چه بسا در اثر آن کرامت، عدّة زیادی هدایت شدهاند.
صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیهِ وَ عَلَی جَدِّهِ وَ اَبیهِ وَ اُمِّهِ وَ اَخیهِ وَ اَولادِهِ المَعصومینَ .
@ayatollah_langrodei
هو الباقی
به اطلاع عموم مؤمنین و مؤمنات میرساند:
همزمان با سالروز شهادت امام حسن عسکری (علیهالسلام) مراسم نخستین سالگرد فقیه وارسته حضرت آیتالله العظمی حاج سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی (قدسسره)، به شرح ذیل برقرار است:
زمان: چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۳
بعد از نماز عشاء
مکان: تهران، خیابان ری، کوی شهید رضوی (آبمنگل)، بعد از بیمارستان سوم شعبان، مسجد الزهراء (سلاماللهعلیها)
@ayatollah_langrodei
مرحوم حضرت آیت الله العظمی سید محمدحسین لنگرودی:
☘️ شکی نیست که تولّی و تبرّی امری جوارحی بوده و باید از امور عبادی دین شمرده شود؛ چرا که به قصد قربت محتاج می باشد و با فعل خارجی محقق می شود و این نباید با صِرف ولایت و برائتی که در ضمن تبرّی و تولّی است، خلط شود؛ چرا که ولایت و برائت امری جوانحی بوده و لازمه اش فعل خارجی نیست .
📗 کتاب تولّی و تبرّی ، صفحه ۱۵ .
@ayatollah_langrodei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقوای الهی در بیان مرحوم حضرت آیت الله العظمی سید محمدحسین لنگرودی
@ayatollah_langrodei