در فضیلت تربت حضرت اباعبدالله الحسین (سلاماللهعلیه)
بسمه تعالی و له الحمد
در زمان سلطنت شاه عبّاس کبیر نامهای از مملکت فرنگستان فرستادند مبتنی بر اینکه شما مسلمانان (شیعی اثناعشری) علمای خود را برای مباحثه با فردی که از طرف ما فرستاده میشود جمع کنید؛ چنانچه شما او را محکوم کردید ما به دین شما در میآییم، و اگر شما محکوم شدید به کیش ما در آیید.
لذا شاه عبّاس علمای آن زمان را که رأس و رئیس آنها مرحوم فیض کاشانی بود جمع کرد. پس از ورود شخص مزبور به مجلس، مرحوم فیض به وی فرمودند: مگر در مملکت شما عالمی برای مباحثه نبود که شمای غیر عالم را فرستادند؟
فرستاده که به خود مغرور بود، گفت: من علم و قدرتی دارم که معلوم نیست بتوانید مرا محکوم کنید!
مرحوم فیض فرمودند: علم و قدرت شما چیست؟
گفت: هر چه را بدون اطّلاع و توجّه من در دست بگیرید من از آن خبر میدهم و اوصاف و خصوصیّاتش را بیان می کنم.
مثلاً اگر در دست خود انگشتری بدون آگاهی من مخفی کنید میگویم چه انگشتری است، از طلا و برلیان است و یا از نقره است. و نگین آن چه نگینی است.
مرحوم فیض تسبیح تربتی مخفی در دست داشتند فرمودند: در دست من چیست؟
وی قدری مکث کرد و فوراً جواب نداد.
مرحوم فیض فرمودند: با آن همه ادّعا چگونه در جواب ماندی؟
گفت: نماندم، میدانم در دست شما چیست، خاک بهشت است. مکث من به جهت آن است که خاک بهشت به دست نمیآید، و حال آنکه در دست شما آمده است!؟
مرحوم فیض فرمودند: راست میگویی، این خاک مرقد مطهّر فرزند دختر پیغمبر ما است، و ما طبق مدارک معتبر معتقدیم که خاک آن مرقد خاک بهشت است.
وی تعجّب کرد، و چون مرد منصف غیر متعصّبی بود به حقّانیّت این دین و مذهب ـ که خاک مرقد فرزند دختر پیامبرش خاک بهشت است ـ معتقد شد و فی المجلس ـ محکوماً ـ این آیین مقدّس را قبول نموده، و به اسلام ناب محمّدی و علوی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِما وَآلِهِما ـ مسلمان شد، و رفت که شاید همکیشان خود را به این آیین گرایش دهد.
آری، تربت مقدّس حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) مشکلگشا است؛ تناول مقداری از آن تربت به قصد شفا، شفای دردها و امراض است.
علمای شیعه نوعاً مهر نمازشان را که از این تربت بوده احتراماً بالای عمامة خود میگذاشتند.
ملوانان کشتیها از قدیم میدانستند هنگام طوفانی بودن دریا یگانه چیزی که نجاتبخش است انداختن آن مهرها به دریا است. لذا به این وسیله از علمایی که داخل کشتی بودند درخواست نجات میکردند، و چه بسا در اثر آن کرامت، عدّة زیادی هدایت شدهاند.
صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیهِ وَ عَلَی جَدِّهِ وَ اَبیهِ وَ اُمِّهِ وَ اَخیهِ وَ اَولادِهِ المَعصومینَ .
@ayatollah_langrodei
هو الباقی
به اطلاع عموم مؤمنین و مؤمنات میرساند:
همزمان با سالروز شهادت امام حسن عسکری (علیهالسلام) مراسم نخستین سالگرد فقیه وارسته حضرت آیتالله العظمی حاج سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی (قدسسره)، به شرح ذیل برقرار است:
زمان: چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۳
بعد از نماز عشاء
مکان: تهران، خیابان ری، کوی شهید رضوی (آبمنگل)، بعد از بیمارستان سوم شعبان، مسجد الزهراء (سلاماللهعلیها)
@ayatollah_langrodei
مرحوم حضرت آیت الله العظمی سید محمدحسین لنگرودی:
☘️ شکی نیست که تولّی و تبرّی امری جوارحی بوده و باید از امور عبادی دین شمرده شود؛ چرا که به قصد قربت محتاج می باشد و با فعل خارجی محقق می شود و این نباید با صِرف ولایت و برائتی که در ضمن تبرّی و تولّی است، خلط شود؛ چرا که ولایت و برائت امری جوانحی بوده و لازمه اش فعل خارجی نیست .
📗 کتاب تولّی و تبرّی ، صفحه ۱۵ .
@ayatollah_langrodei
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقوای الهی در بیان مرحوم حضرت آیت الله العظمی سید محمدحسین لنگرودی
@ayatollah_langrodei
اهمّیّت حدیث کسا
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ
(وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنينَ)
متأسّفانه اخیراً درباره حدیث شریف کسا، سخنانی به این مضمون که این حدیث از جهت سند معتبر نیست و باید از کتب ادعیه و زیارات حذف و ساقط شود، منتشر شده است.
لذا متذکّر میشود:
اوّلاً: حدیث کسا به کیفیّتی که امروزه بین شیعیان مرسوم است، در بسیاری از کتب علمای شیعه ـ مسنداً یا مرسلاً همچون کتاب «منتخب» مرحوم فخرالدّین طریحی صاحب کتاب «مجمع البحرین» و از علمای قرن یازدهم و معاصر با علاّمه مجلسی و یا کتاب «عوالم العلوم» مرحوم شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی از علمای قرن دوازدهم و از شاگردان علاّمه مجلسی; نقل شده است.
پس چه محذوری دارد که این حدیث با توجّه به نقلهای مذکور و نقلهای مشابه دیگر به قصد ورود خوانده شود؟
ثانیاً: چه بُعدی دارد که این رویداد آسمانی ـ که مرحوم حاج شیخ عبّاسی قمّی در «منتهی الآمال» از آن به عنوان حدیث اجتماع خمسة طیّبه: تحت کسا یاد میکند و آن را از احادیث متواتری که علمای شیعه و سنّی روایت کردهاند، میداند.
علاوه بر منزل اُمّ سلمه ـ رَضِیَ اللهُ عَنها ـ در منزل حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) هم به وقوع پیوسته باشد، و جابر بن عبدالله انصاری ـ که از اجلّة اصحاب از زمان حضرت رسول (ص) تا زمان امام باقر (ع) میباشد ـ آن را از آن حضرت با عباراتی متین و فصیح و با مضامین عالی و بلیغ نقل و روایت کرده باشد و در دسترس شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت: که از مرکز وحی و رسالت سرچشمه میگیرد قرار گرفته باشد؟
ثالثاً: بر فرض اینکه سند این حدیث ـ به هر وجه واهی ـ مورد مناقشه واقع شود، آیا جای آن نیست که به موجب اخبار مستفیض «من بَلَغَ» ـ ولو که آنها را مفید قاعده تسامح در ادلّة سنن ندانیم ـ به مثل این حدیث شریف و امثال آن عمل کنیم و آن را به قصد رجای ثواب بخوانیم؟
همچنان که نظایری نیز برای آن داریم: از جملة آنها میتوان به دعای سمات اشاره کرد که مرحوم آیت الله العظمی خویی در مورد آن می فرمایند: «لم یظهر لنا قوّة سنده».
و با این وجود علما و بزرگان بر خواندن آن مداومت دارند.
رابعاً: بر فرض اینکه این حدیث شریف را فاقد سند بدانیم و آن را انشای علمای اعلام به شمار آوریم، چه اشکالی دارد که این حدیث را به قصد رجای مطلوبیّت و به اُمید پذیرش حضرت حقّ بخوانیم؟
با توجّه به اینکه خود صاحب مستدرک بر انشایی و تألیفی بودن آن تصریح دارد.
و یا مثل زیارت حضرت عبدالعظیم و حضرت حکیمه خاتون (س) که مقتبس از زیارت حضرت فاطمه معصومه(س) می-باشند، و هر دو به قصد رجای مطلوبیّت بدون هیچ محذور و منعی خوانده میشده و میشوند.
حتّی در کتب معتبر ادعیه ـ مانند: «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی و یا «اقبال الاعمال»، «مصباح الزّائر» و «جمال الاُسبوع» سیّد ابن طاووس، و یا «مصباح» و «بلد الامین» شیخ کفعمی و نظایر آنها ـ به ادعیة ضعیف السّند یا فاقد السّند که چه بسا به انشای علما است، برمیخوریم، ولی در عین حال بزرگان و صالحان ـ خلفاً عن سلف ـ بر خواندن آنها به صرف اینکه در آن کتب ذکر شده است، بدون هیچگونه چون و چرا به قصد ورود یا به قصد رجای ثواب و مطلوبیّت مداومت داشتهاند.
گذشته از این، علاّمه مجلسی، در «بحار» بابی با عنوان: «الزّیارة فی التّقیّة و تجویز إنشاء الزّیارة» باز کرده است و در آن روایاتی دالّ بر جواز انشای زیارت وارد کرده است، یا مرحوم آیت الله العظمی خویی، در «منیة السّائل» به جواز انشای زیارت جدیدی برای یکی از معصومین: بدون قصد عنوان ورود فتوا داده است.
با این وصف آیا جا دارد به جان کتب ادعیه افتاده و دعاهایی از این قبیل را پاره کرده، از طرفی موجبات سستی اعتقاد شیعیان را فراهم کنیم، و از طرف دیگر با دشمنان دیرینة تشیّع همزبانی نماییم؟
خامساً: نه تنها از قِبَل علمای اعلام نهی و منعی نسبت به انتشار این حدیث شریف نرسیده، بلکه در بعضی موارد به طبع و نشر آن همّت گماردهاند، خصوصاً که این حدیث نه تنها مخالفتی با عقل و شرع ندارد، بلکه چه بسا موجب تحکیم و تثبیت اطلاق عنوان «اهل بیت» بر آن ذوات مقدّسه: میشود.
مضافاً اینکه بسیاری از مؤمنین و مؤمنات به برکت این حدیث شریف به حوایج دنیوی خود نایل شده و میشوند.
سادساً: الحاق این حدیث شریف به کتاب «مفاتیح الجنان»، از مصادیق «تصرّف» در آن کتاب به شمار نمیرود تا موجبات لعن صاحب مفاتیح را فراهم کند، بلکه انضمام آن، به نحو انضمام سورههای «عنکبوت» و «روم» و «دخان» جهت سهولت مراجعة شبزندهداران میباشد، و الاّ ملحقات دوّم مفاتیح و ملحقات «الباقیات الصّالحات» نیز باید از آن کتاب حذف شود؛ چرا که توسّط خود مصنّف نوشته نشده است، و دیگران آنها را بعداً به آن افزودهاند. پس روشن شد که حذف حدیث شریف کسا از کتب ادعیه و مفاتیح هیچ وجه موجّهی ندارد.
@ayatollah_langrodei
استفتاء در باره نسبت شرک به شیعیان
سؤال: آیا نسبت شرک و مشرکیّت که همواره در این اواخر توسّط فرقه وهابیّه و سلفیّه به تبعیّت از ابن تیمیّة معلوم الحال به شیعیان مخلص داده میشود، به چه معنا است؟
آیا به نظر مبارکتان وجهی دارد چنین نسبت، آن هم به اهل مکتبی که به طور مستند از طریق معصومان پاک به سرچشمه وحی و رسالت منتهی میشوند؟
آیا از نظر شرع مطهّر اسلام، چنین نسبتی صحیح است، یا آنکه نسبت دهنده و دهندگان، گناه و جرم عظیم مرتکب شدهاند؟
بسمه تعالی و له الحمد
آری به جرم عظیم و گناه بزرگ مرتکبند؛ زیرا نسبت شرک به هر معنی و مفهوم باشد به شیعیان امامیّة اثناعشریّه هیچگونه مورد نداشته و ندارد؛ زیرا این شیعیان پاک، ذات مقدّس حقّ تعالی را یکتا و صفات آن حضرت را نیز عین ذات یکتا و منزّه از جهات نقص و حدوث میدانند، و در افعال تفویضی نیستند؛ یعنی در جهان جز حضرتش احدی را در عرض آن حضرت مؤثّر نمیدانند تا شرک افعالی لازم شود.
و امّا در عبادت پس آنچه بالذّات عبادت است (چون نماز، روزه، رکوع، سجود، طواف و نذر و نیاز) آنها را مخصوص ذات کبریایی حضرت حقّ تعالی دانسته، و هیچگاه احدی را با آن حضرت در این اعمال شریک نکرده و نمیکنند، و سجده و وضع جبهه بر ما یصحّ السّجود علیه (چون خاک و نظایر آن) که نهایت تذلّل و کرنش است را فقط سزاوار آن حضرت دانسته، و نذورات را برای غیر آن حضرت روا نمیدارند، هر چند ثواب آن را به غیر آن حضرت (چون ذوات معصومین:) هدیه مینمایند، و در حاجتخواهی و استشفا، آن بزرگواران را (که مأذون و مرضیّ و مقرّب درگاه پرودگار میباشند) وسیله قرار داده، و بدان وسایط از حضرت سبحان درخواست میکنند؛ چنانکه در قرآن فرموده است:
(وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ)
به وسیلة ایمان و پیروی از اولیای حقّ به خدا توسّل جویید.
(مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ)
چه کسی در پیشگاه خداوند بدون اجازة او شفاعت میکند.
(وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَی)
هرگز (آن مقرّبان درگاه) از احدی جز آن کس که خداوند از او راضی است شفاعت نمیکنند.
منظور نسبت دهندگان از شرک که همواره نثار شیعیان مخلص مخصوصاً در مملکت حجاز از ناحیة فرقة مستحدثه میشود آن است که به غلط توهّم میکنند که شیعیان به وسیلة زیارت رسول خدا و خاندان آن حضرت و یا لمس و مسّ و تقبیل و بوسیدن اعتاب عالیة ایشان، آن ذوات مقدّسه را شریک حضرت حقّ در عبادت مینمایند. غافلند و یا تغافل میکنند، از این جهت که این اعمال فی نفسه و ذاتاً عبادت و پرستش نبوده و نیستند، بلکه یک نوع احترام و اعزاز و اظهار علاقهای میباشد که نسبت به این بزرگوران که همواره چون شهدا زنده و پایندهاند روا میدارند؛ چنانکه صحابه رسول خدا نسبت به آب وضو و موی مبارک محاسن شریف آن حضرت تبرّک میجستند، و آن حضرت نه تنها ممانعت نمیفرمودند، بلکه چه بسا تحسین هم مینمودند، بلکه خود آن فرقه مستحدثه این اعمال را نسبت به بزرگان و فرزندان و سایر علاقهمندان خود بی چون و چرا انجام داده و میدهند.
آری، این اعمال اگر به قصد اُلوهیّت و معبودیّت طرف مقابل انجام شود (چون مشرکان و بتپرستان که بدین قصد در قبال بتان انجام میدهند) ممکن است عبادت و موجب شرک شود، ولی به مقتضای آنکه عمل به قصد و نیّت بستگی دارد (إِنّما الاَعمالُ بِالنِّیّاتِ) هیچگاه شیعیان اثناعشری ـ حتّی عوامّشان ـ چنین قصد و نیّتی نداشته و ندارند، بلکه بدون قصد اُلوهیّت و معبودیّت، این اعمال را که نوعی تعظیم و تکریم و علقه و علاقه است، نسبت به رسول خدا و خاندان پاکش معمول میدارند؛ چنانکه صحابه ـ رضوان الله تعالی علیهم ـ مبذول میداشتند.
بنابراین، اینگونه نسبتها و تهمتها (همچون تخریب بارگاه مقدّس بقیع) از نقشههای شوم اجانبی است که میخواهند بدین وسایل از عظمت و جلالت و نورانیّت اینگونه بزرگواران دین و مذهب که هموراه در تلألؤ میباشند بکاهند، و بر قرآن و اسلام راستین ضربه وارد آورند.
(یُریدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِاَفْوَاهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ)
کافران میخواهند نور خدا را با گفتار باطل خود خاموش کنند و حال آنکه خداوند نور خود را هرچند کافران اکراه دارند کامل محفوظ خواهد داشت.
@ayatollah_langrodei
حاصل جواب استفتائات مراجع عظام تقلید
در مورد فرقه صوفیّه
بسمه تعالی
فرق صوفیّه نوعاً، بلکه کلاًّ اهل بدعت بوده و به انحرافات عقیدتی بسیاری مبتلا هستند.
آنان بر اساس امیال نفسانی و عقول ناقصه خویش، و بعضاً تحت پوشش تعابیر ساختگی از قبیل «حدّثنی قلبی عن ربّی!» بدعتهایی را جعل کرده و به دین نسبت میدهند.
آنان به ظواهر شرع مطهّر پایبند نیستند، حتّی عملاً از محرّماتی که موجب حدّ یا تعزیر است خودداری نمینمایند. مقیّدند از مساجد و سایر مجامع مسلمین دوری گزینند و همچون رهبانان در گوشهای خزیده از وظایف شرعی و اجتماعی خود شانه خالی کنند.
عرفان به ظاهر اسلامی آنها تلفیق و ترکیبی است از عرفانهای مذاهب مختلف که من حیث المجموع از نظر اسلام مردود است.
آنان در ارتباط با امام زمان حضرت حجّت ابن الحسن العسکری ـ اَرواحُ مَن سِواهُ فِداهُ ـ یا قائل به مهدویّت شخص آن حضرت نیستند و مهدویّت را نوعی میدانند؛ به این معنا که در هر عصری شیخ و مرشد خود را امام زمان میپندارند! و یا اگر تظاهر به مهدویّت شخص آن حضرت کنند، مرشد خود را نایب خاصّ آن حضرت و برتر از نوّاب عامّ ایشان در عصر غیبت کبری که مراجع عظام تقلید میباشند معرّفی میکنند.
آنها نوعاً یا نماز نمیخوانند، یا اگر نماز بخوانند مقیّدند صورت مرشد خود را در نماز به نظر آورند که این خود یک نوع شرک جلیّ و آشکار در عبادت محسوب میشود. انحرافات دینی بسیار دیگری در روش و اعتقاداتشان دیده میشود که در این مختصر نمیگنجد. لذا هر نوع ترویجی از آنان جایز نیست، و بر مسلمانان و مؤمنان اجتناب از آنان و از مجالس و محافلشان ـ هر چند با ظاهر دینی...
حضرت آیت الله العظمی لنگرودی
حاصل جواب استفتائات مراجع عظام تقلید در مورد فرقه صوفیّه بسمه تعالی فرق صوفیّه نوعاً، بلکه کلاًّ اه
و به نام اهل بیت: برپا شده باشد ـ فرض و واجب است تا سیاهی لشکر برای منحرفین و مبتدعین نشوند.
قال الله تبارک و تعالی: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا
یعنی همگی به ریسمان الهی ـ که همان حقیقت اسلام و اسلام حقیقی است ـ چنگ بزنید و متفرّق نشوید.
وَ السَّلامُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الهُدَی
@ayatollah_langrodei
تولّی و تبرّی
دو رکن اسلام ناب محمّدی و علوی
و اینکه تولّی بدون تبرّی نفاق است
(وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ الْمُؤمِنینَ)
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ
تولّی: اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
تبرّی: اَللَّهُمَّ العَن اَعداءَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
واضح و روشن است که دو رکن: «تولّی» و «تبرّی» از ارکان مهمّ هر دین و شریعت و آیینی است، و به آیین تشیّع اختصاص نداشته و ندارد، بلکه تنها این آیین شریف به طور کامل از این دو رکن برخوردار است؛ زیرا که نسبت به مقدّسات و ولایت و امامت ائمّة اطهار: تولّی و اعتقاد کامل، و نسبت به دشمنان به طور روشن، نفرت و تبرّی که مکمِّل تولّی است داشته و دارند و همانند فرقة تسنّن از هر دو روگردان نیستند، هرچند اهل تسنّن مدّعی محبّت آن مقدّساتند، ولی معلوم است که «تولّی» تنها محبّت نیست، بلکه اعتقاد کامل نسبت به مقدّسات و ولایت و امامت است که ندارند.
متأسّفانه ـ مخصوصاً در این اعصار ـ فرقة سوّمی بیشمار به چشم میخورد که به تولّی آن مقدّسات متظاهرند، ولی نسبت به «تبرّی» که مکمّل است، روگردانند، و این فرقه، اسلام را سه دسته، و نیز نفاق را دو دسته نمودند؛ زیرا این رویّه در حقیقت مثل نفاق در دین اسلام، نفاق در آیین تشیّع است؛ به این ترتیب که خود را شیعه جلوه داده، و در واقع همانند منافقان صدر اسلام میباشند که نه تنها مسلمان نبودند، بلکه بدتر از کفّار (فِي الدَّرْكِ الاَسْفَلِ مِنَ النَّارِ) بودند.
در خاتمه باید دانست که این عدّه در اثر تظاهر به تشیّع، سنّی نیستند، و در اثر دوستی با دشمنان آل محمّد: شیعه نیز نمیباشند، بلکه بدتر از فرقة تسنّن، حظّ و نصیبی در آخرت ندارند، و فرقة سوّمی محسوبند. و همچنین به لحاظ تظاهر به تشیّع و عدم اعتقاد به آن، منافقند در تشیّع، و نفاق را دو نوع نمودند. لذا نباید مسلمین ـ خاصّه مؤمنان کامل الایمان صانَهُمُ اللهُ عَنِ الحَدَثانِ ـ از مکر و کیدشان غافل باشند.
رباعی دو بیتی:
اساس دین بُوَد رُکن «تولّی»
مکمِّل باشدش رُکن «تبرّی»
تولّی بی تبرّی هست مذموم
ز حظّ آخرت بی شبهه محروم
بنابراین، از رکن «تبرّی» مکمّل نباید هرگز غافل بود.
طبق مضمون روایتی معتبر از امام علیّ بن موسی الرّضا(ع) ضرر این گروه بر شیعیان از دجّال لعین شدیدتر است؛ روایت اینگونه است:
عَنِ الْوَشَّاءِ عَنِ الرِّضَا قَالَ: إِنَّ مِمَّنْ يَتَّخِذُ مَوَدَّتَنَا اَهْلَ الْبَيْتِ لَمَنْ هُوَ اَشَدُّ فِتْنَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنَ الدَّجَّالِ. فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ بِمَا ذَا؟ قَالَ: بِمُوَالاةِ اَعْدَائِنَا وَ مُعَادَاةِ اَوْلِيَائِنَا، إِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ اخْتَلَطَ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ وَ اشْتَبَهَ الاَمْرُ فَلَمْ يُعْرَفْ مُؤْمِنٌ مِنْ مُنَافِقٍ .
یعنی: از امام رضا(ع) مرویّ است که فرمود: از کسانی که منتحل و مدّعی دوستی ما اهل بیت هستند، هر آینه کسانی میباشند که فتنه (و بلای) ایشان شدیدتر است بر شیعیان ما از دجّال.
راوی پرسید: ای فرزند رسول خدا! چگونه ضررشان اینچنین است؟
حضرت میفرماید: به خاطر آنکه اینان با دشمنان ما دوستی نموده، و با اولیای ما دشمنی میکنند. هر آینه چون چنین شود، حقّ به باطل خلط شده و امر، مشتبه میگردد، پس مؤمن از منافق شناخته نمیشود.
@ayatollah_langrodei