eitaa logo
سیدابوالحسن مهدوی
6.2هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
364 ویدیو
49 فایل
باسمه تعالی درگاه رسمی حضرت آیت الله سید ابوالحسن مهدوی حفظه‌الله پخش زنده جلسات از طریق پیوندهای زیر : تکیه http://dte.bz/1401 آپارات http://dte.bz/1402 ؛ جلسات در همین درگاه اطلاع رسانی می‌گردد.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻آقا حضرت اباالفضل‌العباس«علیه‌السلام» دارای بی‌نظیری نسبت به برادرشان هستند. پدر بزرگوارشان امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» وقتی می‌خواستند به شهادت برسند، توصیه‌های فراوانی به فرزندانشان داشتند. 🔹یکی از توصیه‌هایی که به حضرت عباس«علیه‌السلام» کردند، فرمودند: عباسم مواظب باش روزی فرا نرسد که بخواهی آب بنوشی، درحالی‌که برادرت حسین«علیه‌السلام» باشند. 🔸بله، امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» روز را می‌دیدند، عصر عاشورا را داشتند ملاحظه می‌کردند. خود آقا اباالفضل«علیه‌السلام» هم آن روز را می‌دیدند و پدر بزرگوارشان توصیۀ همان زمان را دارند می‌کنند که حدود بیست سال فاصله داشت، از سال ۴۰ هجری تا ۶۱ هجری. دارند وصیت می‌کنند برای بیست سال بعد و حضرت اباالفضل«علیه‌السلام» با تمام وجودشان این رعایت را می‌کردند. 🔻، آنچنان در وجود آقا قوی است که وقتی وارد شدند و آب را برداشتند، نچشیدند؛ درحالی‌که دشمن از دور دارد نگاه می‌کند و جرأت نمی‌کرد جلو بیاید؛ اما دشمن نمی‌خواست آقا آب بخورد. می‌گفتند اگر آب بخورد، توانایی پیدا می‌کنند و جنگ می‌کنند. همین‌طور داشتند با حسرت نگاه می‌کردند به آقا که چه می‌کنند. 🔹دیدند آقا را آوردند تا نزدیک دهانشان؛ اما گفتند آب . نگفتند آب در دهان می‌کنم و خالی می‌کنم که چشیدن محقق بشود، اما نیاشامیده باشم؛ بلکه فرمودند: «والله آب را اصلاً نمی‌چشم.» آن لحظه بود که به یاد برادرشان افتادند و شاید به یاد وصیت پدر هم افتادند و آب را ریختند روی آب‌ها. @abolhasanmahdavi
(۲) 🔻، آنچنان در وجود آقا قوی است که وقتی وارد شدند و آب را برداشتند، نچشیدند؛ درحالی‌که دشمن از دور دارد نگاه می‌کند و جرأت نمی‌کرد جلو بیاید؛ اما دشمن نمی‌خواست آقا آب بخورد. می‌گفتند اگر آب بخورد، توانایی پیدا می‌کنند و جنگ می‌کنند. همین‌طور داشتند با حسرت نگاه می‌کردند به آقا که چه می‌کنند. 🔹دیدند آقا را آوردند تا نزدیک دهانشان؛ اما گفتند آب . نگفتند آب در دهان می‌کنم و خالی می‌کنم که چشیدن محقق بشود، اما نیاشامیده باشم؛ بلکه فرمودند: «والله آب را اصلاً نمی‌چشم.» آن لحظه بود که به یاد برادرشان افتادند و شاید به یاد وصیت پدر هم افتادند و آب را ریختند روی آب‌ها. @abolhasanmahdavi
(۲) 🔻، آنچنان در وجود آقا قوی است که وقتی وارد شدند و آب را برداشتند، نچشیدند؛ درحالی‌که دشمن از دور دارد نگاه می‌کند و جرأت نمی‌کرد جلو بیاید؛ اما دشمن نمی‌خواست آقا آب بخورد. می‌گفتند اگر آب بخورد، توانایی پیدا می‌کنند و جنگ می‌کنند. همین‌طور داشتند با حسرت نگاه می‌کردند به آقا که چه می‌کنند. 🔹دیدند آقا را آوردند تا نزدیک دهانشان؛ اما گفتند آب . نگفتند آب در دهان می‌کنم و خالی می‌کنم که چشیدن محقق بشود، اما نیاشامیده باشم؛ بلکه فرمودند: «والله آب را اصلاً نمی‌چشم.» آن لحظه بود که به یاد برادرشان افتادند و شاید به یاد وصیت پدر هم افتادند و آب را ریختند روی آب‌ها. @abolhasanmahdavi