دوستت دارم ...
مثل اون موزیکی ك هردومون حفظیم ؛
مثل هوایِ بارونی ؛ بوی خاک نم خورده ؛
قدم زدن تو پاییز ؛ قهوه اول صبح ؛
بستنیِ بعد غروب ، سیگارِ بعد چای ؛
لمس گلبرگای رز سفید ؛
قدم زدن تو شن خیس ؛
اولین آغوش ؛ اولین بوسه ؛
بغل گرمت تو هوای سرد ؛ گریه از شادی ؛
مثل ستاره ها ؛ مثل صدای موج ؛
مثل دیوونه ها ♥️'🌱' : )
یادمه اون اوایل که باهاش آشنا شدم ؛ بنظرم خیلی آدم خفنی بود ! یه طور عجیبی به دلم نشست ؛ ویژگی که باعث شد من بیشتر به سمتش کشیده بشم این قوی بودنشِ ؛ بچه طلاق بود پدرش معتاد بود ؛ ترک تحصیل کرده بود ؛ دیابت داشت ؛ اما هنوزم عجیب لبخند به لب داشت ..
همیشه تو ذهنم تو خیالات مردی رو میدیدم که توی کویر بی آب علف با آفتابی که هرلحظه بیشتر از قبل میسوزوندش و درحالی که جلو چشمش همه اون جنگل سر سبز خانواده ؛ درس ؛ شغل آینده از بین رفته بود ؛وایساده بود ؛ یا بهتره بگم سبز مونده بود !
با هرچیزی هر کلمه ای شعر میگفت ؛ حتی مسخره ترین کلمه هایی که نمیشد چهارتا دونه جمله درست باهاش ساختو شعر میکرد ؛ با هر اسمی که فکر کنی هر ویژگی خواصی شعر گفته بود ..
بچه بندرعباس بود ؛ میگفت آرامشی که دارمو مدیون دریام ؛ هروقت خوب نیسم میرم میشینم به صدای بهم خوردن موج ها تا ساعت ها گوش میدم ؛
خیلی طول کشید تا تونستم رفیق شم باهاش ؛ میخاستم بفهمم چجوری دووم اورده ؛ چجوری هنوزم سبزه ؟!
یه روز خیلی یهویی بیخبر ؛ زنگ زد گفت اومدم قم ! میای همو ببنیم؟!
خیلی خوشحال شده بودم ؛ بلاخره میتونسم بفهمم راز این قوی بودنِ چیه !
وقتی دیدمش ؛ کلی سوالو مسئلهی بی جواب تو ذهنم این ور اون ور میشد منتظر یه وقت درس حسابی بودم که بپرسم ؛
ولی خودش پیش دستی کردو گفت ؛
گفت یه ماه داره تو زندگیش ؛ از این ماه ها که میاد یهویی روشن میکنه شب تیره و تار زندگیتو ؛ از این ماها که نورش ؛ زورش از همه ستارهای دور ورت از همه چراغ های شهر بیشتره !
گفت اگه رو پاس ؛ اگه هنوزم تو اون کویر بی آب علف ذهن من سبزه ؛ بخاطر وجود ماهشِ ؛
گفتم کی هست حالا این خوشبخت ترین !
خندید گفت: من بهش میگم دخترِ ماه :)!
میگفت دخترِ ماه بهش میگه زمینِ من !
ینی من فقط ماهِ توام ؛ تو فقط سیارهی من ..
یادمه پرسیدی کدوم یکی از شعرای کتابم بیشتر دوست داری ؟!
گفتم تعهد !
یادمه اون روزا یه سوالی پرسیدی که هیچوقت نشد جوابشو بدم بهت ؛
گفتی تعهد تورو یاد کسی میاندازه ؟!
خواستم بگم ؛ بگم منم ماه داشتم ؛ منم سبز بودم ؛ منم با اومدنش واحه شد کویر خشک دلم !
نگفتم ؛ هیچی نگفتم ..
الان از اون دورهمی ؛ از این ۲ ۳ ساعتی که نسشتیم گپ زدیم گفتیم تعریف کردیم ؛ دقیق ۱ سال میگذره ..
یه جوری رفتی نیستی ؛ یه جوری یهو غیبت زدی ؛ یه جوری پیج و کتاب و شعراتو جم کردیو رفتی که هیچ اثری نموند ازت ؛ فک کنم دیگه اسمتم ندونه کسی ..
تنها چیزی که ازت مونده یه پست خالی از هیچِ ؛
با مضمون کپشنی که نوشته :
ماهَم رفت ؛ علی بی ماه دیگه روشن نیست ! خدانگهدار ..
حالا علیِ قوی و سبزه تو ذهنم تبدیل شد به مترسک خسته و بی جون و زرد ؛ که نای رفتن هم نداشت و خودش سپرده بود دست باد ..
پ.ن : تصویر بالا برای روزیِ که رفتم دیدمش ؛ با امضا دست خط خودش ..
#واگویههایمسیح
قسمت سوم🤍
آقای نجفی میگه :
- تو میشی پِله بقیه بالا میرن ازت :)!
خواستم بگم پله که سهله برادر
ما همیشه اون پلی بودیم که خرشون کِ رد شد ازش کلا موجودیتشُ انکار کردن !
«چیزیڬروابطهآیندهروبرامترسناکمیکنه
اینهکهوقتیبهگذشتهنگاهمیکنم
آدمهاییرومیبینمڬمطمئنبودیمتاابد
تویزندگیهممیمونیم!
ولیاینطورینشد :))!🗞🌱»
یڪ نفࢪ ࢪا دوست داࢪم، شعࢪ میگویم بࢪایش
آمده دࢪ زیر شعࢪ من نوشته عاشقین؟
𝑹𝒊𝒑𝒂𝒓𝒐 | ܢ݆ߺܝ̇ߺߊܣܭَߊܘ
یڪ نفࢪ ࢪا دوست داࢪم، شعࢪ میگویم بࢪایش آمده دࢪ زیر شعࢪ من نوشته عاشقین؟
این همہ از دࢪدهایم گفتہ ام باز آمده
مینویسد: خوش بحال دلبࢪ تو آفرین،