eitaa logo
آیه🦋‌ها
160 دنبال‌کننده
583 عکس
125 ویدیو
0 فایل
بسم ربّ الخـٰالق دل های عـٰاشق :)♥️ . . . گویۍ همہ عالم‌ ظلمات‌ است و تو نورۍ✨ . #جهاد_حقیقت🎙️ . حرفاتونو می‌شنوم :))🦋 https://harfeto.timefriend.net/17036586063945. ادمین @Ammareh313 . اینستاگرام @___sharifi313___
مشاهده در ایتا
دانلود
زن‌ در‌ اسلام‌ زنده ،‌ سازنده و‌ رزمنده‌ است؛ به شرطی که لباس‌ رزم ِ‌او‌ عفتش‌ باشد:)! [ شهید بهشتی ]💜
عیدتون مبارکاااا😍😍😍😍
پایانِ حیاتِ من و تو، ختم بھ خیر است...؛ این خاصیّتِ دوستےِ حضرتِ زهراست..! ‌‌‹رُوحے‌فِدٰاڪْ‌یٰافٰاطِمَةَ‌الزَّهرٰاءۜ💙› ‌『تولدمادرمونھ🌸』 عید همگی مبارک😍 @aye_ha🦋
دغدغه‌اش از شهادت کار فرهنگی بود! به مادرش می‌گفت: دعا کنید من موثر باشم شهید شدم یا نشدم مهم نیست! هر وقت هم که بحث شهادت می‌شد: می‌گفت "افوض امری الی الله" هرچه خدا بخواهد..🤍 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــ . ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @aye_ha🦋
اللهم الرزقنا هرآنچه خیر است و ما نمی‌دانیم ...🌱
قنوت نماز امروزم به نیت همه ی مادرا💚
هدایت شده از آیه🦋‌ها
همچنین یکی از اعضای خانواده شهید ابراهیم هادی درباره چگونگی گفتن خبر شهادت به مادرشان را این چنین توضیح می‌دهد: «پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید که چرا ابراهیم مرخصی نمی‌آید با بهانه‌های مختلف بحث را عوض می‌کردیم و می‌گفتیم: الآن عملیات است ، فعلاً نمی‌تواند به تهران بیاید. خلاصه هر روز چیزی می‌گفتیم.تا اینکه یکبار دیدم مادر آمده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته است و اشک می‌ریزد. آمدم جلو و گفتم: مادر چی شده؟، گفت:من بوی ابراهیم رو حس می‌کنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و..وقتی گریه‌اش کمتر شد گفت:من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده است. ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی به او گفتم: بیا برایت به خواستگاری برویم می‌گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی‌گردم. نمی‌خواهم چشم گریانی گوشه خانه منتظر من باشد.چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می‌کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم از دایی بخواهیم به مادر حقیقت رو را بگوید. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی. سی. یو بیمارستان بستری شد.» @aye_ha
صبح زمستونیتون بارونی :)🌧
•| |• شما کتاب‌هایی هستید که میخوانید، فیلم‌هایی هستید که تماشا میکنید، موسیقی‌هایی هستید که گوش میدهید، ترکیبی از افرادی که ملاقات می‌کنید، مکالمه‌هایی که در آن شرکت می‌کنید. پس آنچه که ذهنتان با آن تغذیه میشود و به واسطه آنها شناخته میشوید عاقلانه و درست انتخاب کنید. ــــــــــــــــــــــــــ🧡☁️ ــــــــــــــــــــــــــ @aye_ha🦋
زنان اگر مجبور شوند روی دیوارهای زندان آسمان آبی را نقاشی خواهند کرد. اگر پارچه های زخم بندی سوزانده شود، پارچه های بیشتری خواهند بافت. اگر خرمنها نابود شوند، بذرهای بیشتری خواهند پاشید. آنجا که دری نیست، زنان در خواهند ساخت و آن را باز خواهند کرد و از آن عبور خواهند کرد. و به راههای جدید ، و زندگی های جدید ، گام خواهند نهاد . . .! 📕زنانی که با گرگ ها می دوند @aye_ha🦋
انگار هر کسی یک جور عجله دارد. مردم در زندگیشان معنی و مفهوم پیدا نکرده اند، پس بیست و چهار ساعته به دنبال آن می‌دوند. اتومبیل جدید، خانه ی جدید، شغل جدید. و متوجه می‌شوند که این چیزها هم بی معنی و خالی هستند. و دوباره می‌دوند و می‌دوند. 📖سه شنبه ها با موری ✍🏻میچ آلبوم @aye_ha🦋
صبحتون به خیر و نور ✨🍃
این حرف آلپاچینو چقد ماییم: بعضی وقتا به جای جر و بحث فقط به طرف نگاه میکنم و تعجب می‌کنم که این حجم وسیع بی عقلی و نفهمی چطور توی کله ای به این کوچیکی جا شده؟ @aye_ha🦋
بـٰایدازهرخیـٰال‌امیـد؎جُست . . ؛ هرامید؎خیـٰال‌بودنخست . . ! - نیمـٰایوشیج🌱 @aye_ha🦋
روزی،‌ جایی، دقیقه‌ای خودت را باز خواهی یافت و آن وقت یا لبخند خواهی زد یا اشک خواهی ریخت... پابلو نرودا
. ما کویری تشنه ایمُ, نعمت باران تویی.. _بهشتی
لا تَخَفْ وَ لا تَحزَن إنّا مُنَجُّوك... نتـرس، غمگيـن مباش، ما نجاتَـت ميدهيـم :)💙
هدایت شده از آیه🦋‌ها
🫀 دلم‌ نزد تو باشد خیالم راحت‌‌تر است! تو خوب می‌دانی ضربان نا‌آرام قلبم را چگونه آرام کنی... 🌿 @aye_ha
هدایت شده از آیه🦋‌ها
•|🦋☕📚|• تو دنیایی که هیچکس حواسش به دل کسی نیست ،تو‌خودت هوای دلتو داشته باش:))) آخه خودت خیلی گناه داری! بشین واسش کتاب بخون میوه پوست بکن دمنوش درست کن غزل زمزمه کن قربانی بزار گوش کنه خلاصه هوای دلتو داشته باش رفیق اون فقط تورو داره !:))) 🦋 ✍️ @aye_ha
هدایت شده از آیه🦋‌ها
هوشنگ گلشیری یجا میگه : - بخشیده‌ام . . شما هم اگر بخواهید میتوانید ببخشید ! آدم زمین نیست که بتواند بار همه این تلخی‌ها را به دوش بکشد ...:) @aye_ha
و أنتِ جميلة جداً؛ مَثَلُ ابتسامتكِ! تـو خیلۍ قشنگی؛ مثل لبخندت :)) @aye_ha🦋
بسم رب العشق :)🦋 در خواب همه چیز برایم مرور شد و یادم آمد که شهید شده. گفت من باید زود برگردم و نمیتونم زیاد حرف بزنم .گفتم باشه حرف نزن ولی من از حضرت زینب و خدا خواستم که بیای و جواب سوال های منو بدی پس حرف نزن دلم میخواد بیشتر پیش من بمونی . گفت ی خودکار بده تا بنویسم .بهش گفتم تو نگفته بودی میری شهید میشی گفتی میرم دینم رو ادا کنم ،به من قول داده بودی مراقب خودت باشی .خندید و گفت من تو اون دنیا مذهبی زندگی کرده بودم و اسمم تو لیست شهدا بود ... میخواستم سریع همه ی سوالاتم رو بپرسم نگاش کردم و گفتم در قبال این مصیبتی که روی قلب من گذاشتی و میدونی که دردی بزرگتر از این واسه من نبود ،چطور دلت اومد منو تنها بگذاری ؟! همیشه وقتی خبر شهادت همسر کسی رو می‌شنیدم به شوهرم میگفتم ان شاءلله کسی همچین مصیبتی نبینه.حاضر بودم بمیرم ولی خدایی نکرده هیچوقت چنین داغی رو نبینم... به روایت همسر شهید زهرا حسنوند✨ @aye_ha🦋
امین برگی از جیبش درآورد که دور تا دورش شبیه آیات قرآن و اسامی خدا بود. خودکار و از من گرفت و نوشت :همسر مهربانم، دقیقا این دو کلمه رو با ویرگول نوشت .بله میدانم در این دنیا سخت است ما ابرو داریم،خودم در این دنیا شفاعتت میکنم.انگار در لیستی که قرار بود شفاعت کند اسم مرا هم نوشت . گفتم: در این دنیا چی ؟ گفت :من نباید زیاد حرف بزنم ! با یان حال خودش هم انگار طاقت نداشت حرف نزند.احساس کردم بیشتر دلش میخواد حرف بزند تا بنویسد . گفت: در این دنیا هم خودم مراقبت هستم .حواسم به تو هست . یک دفعه از خواب پریدم ! اذان صبح بود...بعد از آن خواب آرام شدم . به روایت همسر شهید زهرا حسنوند✨ @aye_ha🦋
سلام و عطر نرگس 🌼 روزتون بخیر و سبز 🌱 پارت بیست و چهارم از داستان شهید امین کریمی بعد از مدت ها نوش جان قلبتون :) کنار شهید گمنامی این قسمت و نوشتم الحمدالله بابت این رزق ✨ از دوستاتون دعوت کنین تا همراهمون باشن💕 قسمت اول سنجاق شده میتونین از اول مطالعه کنین 🤍🍃
هدایت شده از آیه🦋‌ها
- با من بگو از نور امید ؛ 🍃 @aye_ha🦋