eitaa logo
آیه🦋‌ها
155 دنبال‌کننده
607 عکس
130 ویدیو
0 فایل
بسم ربّ الخـٰالق دل های عـٰاشق :)♥️ . . . گویۍ همہ عالم‌ ظلمات‌ است و تو نورۍ✨ . #جهاد_حقیقت🎙️ . حرفاتونو می‌شنوم :))🦋 https://harfeto.timefriend.net/17036586063945. ادمین @Ammareh313 . اینستاگرام @___sharifi313___
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خون تو پیوندهاست... تو قطره‌قطره اقیانوس خواهی شد...! ای شھید:)❤️ 🕊️ @aye_ha
رفقا اگر خاطره ای یا جمله ای از رفیق شهیدتون دارین که دوست دارین بقیه ام بخونن به آیدی ادمین بفرستین تا توی کانال گذاشته بشه 😌✨🕊️
و سلام بر او که می گفت: « یقین دارم چشمی که به نگاهِ حرام عادت کنه خیلی چیزارو از دست میده... چشم گنهکار لایق شهادت نمیشه» 🕊 @aye_ha
هیچ وقت نگو: ✘محیط خرابه منم خراب شدم✘ همین طور که هرچی هوا سردتر باشه لباست رو بیشتر میکنی! پس هر چی جامعه فاسدتر شد تو رو بیشتر کن:))) 🕊️❤️ @aye_ha
از وقتی توراهیان نور بهم ی برچسب شهید زین الدین رو دادن، شد رفیق شهیدم وشروع کردم هرچیزی که عکس شهید زین الدین رو داشت خریدم . ان موقع 13 سالم بود تا 16 سالگی ، که شهید ابراهیم هادی هم به رفیق شهیدام اضافه شد. 19سالم بود که به خاطر یِک سری اتفاق دلم شکست و به خدا گفتم یکی نصیب من بشه وهمسرم بشه که به عشق امام حسین اسمش حسین باشه، کارش فلان چیز و فلان جا باشه، قدش بلند باشه و ته ریش ولاغر وشبیه شهید زین الدین باشه واخلاقی شبیه ابراهیم هادی باشه. گذشت دوسال بعد یکی اومد که من مات بودم چقدر این طرف شبیه شهید ذین الدینِ.واز همه چیز جالب تر همه اون مشخصاتی که به خدا گفته بودم را داشت. . باشوهرم خادم بودیم اهواز که زنگ زدند گفتند از کار اخراجه. خیلی گریه کردم واز شهدا کمک خواستم ،صبح روز بعد بردنمون شلمچه از شهدای شلمچه هم کمک خواستم وختم برداشتیم ، فرداش به شوهرم زنگ زدند گفتند نه تنها اخراج نیستی ، بلکه رسمی هم میشی وگفتند سریع برگرده. خیلی خوشحال شدم سجده شکر به جا آوردم و همه خادم هارا شیرینی مهمون کردم. خلاصه خیلی ازاین شهدا حاجت گرفتم. شادی روح شهدا الخصوص شهدای شلمچه وشهید ذین الدین ابراهیم هادی، 3 تا صلوات. پ.ن:از خاطرات ی همسر پاسدار 🕊️ @aye_ha
روزی که مصطفی به خاستگاری من آمد مادرم به او گفت :  این دختر صبح ها که از خواب پا می شود ، در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زند ، یک نفر تختش را مرتب کرده است و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه را آماده کرده اند. شما می توانید با این دختر ازدواج کنید ؟ مصطفی که خیلی آرام گوش می کرد ؛ گفت : (( من نمی توانم برایش مستخدم بگیرم ، ولی قول می دهم تا زنده ام ،وقتی بیدار شد ، تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم روی تخت.)) تا وقتی شهید شد این کار را می کرد ، خودش قهوه نمی خورد اما چون می دانست ما لبنانی ها عادت داریم ؛ درست می کرد و وقتی منعش می کردم ، می گفت : ((من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام این کار را برای شما بکنم.)) 🕊️ عضو کانال بشید رفقا👇👇👇👇 @aye_ha
رفقایم توی بسیج فهمیده بودند مصطفی ازم خواستگاری کرده. از این طرف و آن طرف به گوشم می رساندند که «قبول نکن، متعصبه». با خانمها که حرف میزد، سرش را بالا نمیگرفت. سر برنامه های بسیج اگر فکر می کرد حرفش درست است، کوتاه نمی آمد. به قول بچه ها حرف، حرف خودش بود. معذرت خواهی در کارش نبود. بعد از ازدواج، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقایم باور نمی کردند این همان مصطفایی باشد که قبل از ازدواج می شناختند. طاقت نداشت سردرد من را ببیند. شهید احمدی روشن🕊️ @aye_ha
آن دلارام که برد از دلم آرام کجاست!🦋 @aye_ha
آیه🦋‌ها
آن دلارام که برد از دلم آرام کجاست!🦋 @aye_ha
دوستت دارم و چقدر توضیح دادن ِ حرف هایِ ساده سخت است🌱'!
Soltane-Ghalbha-Aref-Demo.mp3
961.4K
سلطان قلبم تو هستی ... @aye_ha