eitaa logo
لَیْلِ قصه‌ها
11.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
44 ویدیو
3 فایل
ادبیات خوانده‌‌ای که قصه می‌نویسد، تدریس می‌کند و به دنبال رویاهاست🌱 • 📚کتاب‌ها: آیه‌های جنون/ چاپ هشتم در دست چاپ: نجوای هر ترانه‌/ رایحه‌ی محراب در دست نگارش: آن شب ماه گم شد/ ابر و انار • خانه‌ی خودمانی‌تر: @leilysoltani • ادمین: @maryaarr
مشاهده در ایتا
دانلود
[ذِبحِ هور] • نگاه خورشید به چشم سیاه و پر کرشمه‌اش بود. هرطور بود چشم گرفت از رقص ابریشم مجعدش و دل کند از سپیدی نقره فام رخش. نمی‌دانست مرد جوان واقف است که با آن کلاه‌خود و دستار سبز، نورانی‌تر شده و دلرباتر؟! تاب نیاورد و تاری از نور روی مردمک چشم مرد جوان، تنید. این نگاه، این چشم آشنا، این گلی که پیچیده در کلاه‌خود خاتم الانبیا و آن دستار سبز بود، این رایحه‌ی خوش یاس، این آهوی گریخته از حرم، هر آغوشی را شَره می‌کرد و طماع. مردمک سیاهش بیشتر درخشید و حرارت را به خورشید بخشید. خورشید نگاه پر ناز و جاذبه‌اش را قاب گرفت. چقدر آشنا بود این چشم‌ها. انگار تکرار نگاه عزیزی بود. تقلای خورشید که برای درخشیدن بیشتر شد، لبخند پای چشمش چین انداخت. مقابل مرد جوان، چشم دیگری به قامتش بند بود. بانی چین پای این چشم‌، لبخند نبود. گذر عمر بود و سپید کردن مو. چشمه‌ی نگاهش مهیا بود برای جوشیدن. مردمکش در تقلا بود برای حل کردن تصویر مرد جوان در خود. طره‌ای از موی سپیدش از زیر عمامه‌ لغزید و کنار چین چشمش نشست. خورشید دید که نفس‌های پیرمرد به احتضار افتاد. در آیینه‌ی چشم حسین (ع) نقشی مبهم از رسول خدا نشسته بود. چشمه‌ی چشمش تاب نیاورد و از قرار خارج شد. جوشید و تصویر مبهم شد. تار و پراکنده... لختی بعد به جای آن پیرِ عشقِ نورانی، صورت این مرد جوان در مردمکش نشست. قامت این عزیزِ آغشته به گلاب محمدی. روزگاری حسین (ع) در آغوش محمد (ص) پا گرفت. انگار خدا به جبران خردسالی و جوانی محمد (ص) که دور مانده بود از چشم حسین (ع)، جوان را به او بخشید. گویی گذر فصل‌ها از نظم خارج شده بود. حسین (ع) در زمستانِ محمد (ص) طلوع کرد و سال‌ها بعد بهارِ احمد را در آغوش گرفت. حسین (ع) از ازل گره خورده بود به محمد (ص) و تا ابد تنیده بود به او. حال خورشید می‌توانست نوای چشم‌های حسین (ع) را بشوند. لب‌هایش خاموش بود اما نگاهش شعله‌ور. آوای نگاه حسین (ع) تا به آسمان رسید. _ علیِ من، محمدم، میوه‌ی دلم، ماه شب‌های تار! عزیزترین و مبارک‌ترینِ آل عبا! تو برای من به مثال یوسفی برای یعقوب، مُلک پادشاهی‌ هستی برای سلیمان، به مثال کشتی‌ای برای نوح، تعبیر و علم بی‌حدی برای یوسف، عصایی برای موسی، دم مسیحی برای عیسی و حکم قرآن را داری برای محمدِ امین! که انگار خداوند تمام معجزه‌هایش را در وجود نازنین تو خلاصه کرده. تو آشکارترین معجزه‌ای که پروردگار به حسین عطایت کرد. اکنون باید بروی! کاش حیا میان پدر و پسر مانع نبود. کاش در آغوش حسین ساکن می‌شدی تا ابد الدهر! ولیکن تقدیر چیز دیگری‌ست... چه چیزی برای من عظیم‌تر از خدای عزوجل و خشنودی‌اش؟! نقاب به چهره بکش علی! دل‌های غرق در تاریکی، تاب نور را ندارند... خیسی اشک، لب‌های خشک حسین (ع) را تر کرد. لبخند علی (ع) شیرین‌تر شد و نگاه حسین (ع) پر سوزتر. پسر نگاهش را برگرداند و تازه فهمِ خورشید شد که نورِ او از تلألو نگاه این هور است... هورِ حسین (ع)... حسین (ع) همچنان روزه‌ی سکوت گرفته بود اما امان از حسرت نگاهش! از آن چشم‌های پر اندوه و سخن... تحمل حسین (ع) داشت از دست می‌رفت. چشمش به گیسوی بلند و تیره‌ی علی بود. کاش می‌شد قبل از اینکه پنجه‌ای، تار موهایش را بیازارد، هر تار مویش را ببوید و ببوسد. مردمک‌های چشمش بی‌رمق بود و در گردش. لحظه‌ای تار مژگان ظریف پسر را نشانه گرفت. کاش می‌شد بارها چشم‌های یوسفش را به قند لب‌هایش آغشته کند. کاش می‌شد قفسه‌ی سینه‌ی علی را به سینه بچسباند و نگذارد خدایی ناکرده تیغی، خنجری یا سر نیزه‌ای تن نازنینش را آزرده خاطر کند. کاش می‌توانست سر علی را در آغوش بگیرد و ممانعت کند از بوسه‌ی شمشیر بر هلال ماهش. کاش می‌شد لب‌هایش را روی حلقش بگذارد و سپر شود برابر تیری که چشم طمع داشت به پیامبر جوانش! ای کاش مقدر می‌شد لب روی پلک‌های علی‌اش بگذارد و پنهان کند ملاحت نگاهش را از چشم‌های آلوده و حریص. کاش... نفس در سینه‌اش سنگین شد. کلمات را به انتهای گلو حواله داد و دندان روی جگر گذاشت. نسیم گوشه‌ی عبایش را در دست گرفت و به رخ کشید کم طاقتی عبا را. این بار هم چشم حسین (ع) دهان باز کرد و دلداری داد عبای پیامبر مهربانی را. _ صبور باش بر قرار! همچون اين سال‌ها که دندان روی جگر گذاشتی و بردباری کردی دوری از آل کسا را! آرام باش! چیزی نمانده به پایان هجران. نگاه کن! لختی دیگر هر تکه از آل عبا را به آغوش می‌گیری. پاره‌ای از جدم رسول الله را و لطافتی از روی مادرم زهرا. هاله‌ای از حیدر کرار و شبیهی به برادرم حسن را. و جگرِ حسین را... به پایان آمد فراق! بناست دوباره پنج تن آل عبا را در خود جای دهی... آرام باش! آرام... هور برای ذبح می‌رفت و از چشم‌های پدر "فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ" می‌چکید. هور به آغوش غروب می‌رفت. برای ذبح نور... هور برای ذبح می‌رفت... . ✍🏻لیلی سلطانی 🥀 @Ayeh_Hayeh_Jonon
sound-426-1444801926.mp3
10.92M
🥀 بالا بلند بابا گیسو کمند بابا @Ayeh_Hayeh_Jonon
Mahmoud Karimi - Ye Ghalb Mobtala To Sinast.mp3
15.48M
🏴 ارمنیا میان در خونه‌ت بس که تو دردا رو دوا کردی هرچی گره به کارمون افتاد با دستای بریده وا کردی @Ayeh_Hayeh_Jonon
لَیْلِ قصه‌ها
🏴 ارمنیا میان در خونه‌ت بس که تو دردا رو دوا کردی هرچی گره به کارمون افتاد با دستای بریده وا کردی
یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجهِ الْحُسَینِ اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِّ اَخیکَ الْحُسَیْنِ علیه‌ السلام
Mahmood karimi - Ab Be Khieme Nareside (320).mp3
11.04M
🥀 بیا برگرد خیمه ای کس و کارم... @Ayeh_Hayeh_Jonon
لَیْلِ قصه‌ها
🥀 بیا برگرد خیمه ای کس و کارم... @Ayeh_Hayeh_Jonon
بیاید با حفی جان بلند بگیم: آب به خیمه نرسید، فدای سرت... فدای سرت... فدای سرت...
امشب ماه یکم شبیه شماست عموی ماه :) 🌙
لطفا این چند شب برای آرامش قلب بابای نرگس‌ها صدقه بدید و زیاد ذکر بگید...🥀
🌾 _ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ من بهت نزدیکم و اجابت می‌کنم خواسته‌هاتو. سوره هود | آیه ۶۱ @Ayeh_Hayeh_Jonon
[قَالَ لَا تَخَافَآ ۖ إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسْمَعُ وَأَرَىٰ نترس، من با توام! صداتو می‌شنوم و می‌بینمت.] سوره طه| آیه ۴۶ @Ayeh_Hayeh_Jonon 💫
Ali Zand Vakili – Golhaye Shamdani (320).mp3
10.81M
🍃🎵 تو میری عشقی، عاشقان بسیار داری پیغمبری، با جان عاشق کار داری♥️ @Ayeh_Hayeh_Jonon
یه جا خوندم نیما یوشیج تو یکی از نامه‌هاش برای همسرش نوشته: «تو روشنی قلب منی. خودم را به هدر نداده‌ام.» خیلی قشنگ و عمیق بود❤️ و چقدر خوب گفته آسون رو هدر ندید. 🌻 @Ayeh_Hayeh_Jonon
بعد از روزها سلام و عشق و کلی دلتنگی❤️ مثل همیشه ممنون مهر و احوال‌پرسی‌هاتون هستم🌹 اگر نبودم و نیستم چون میسر نبوده‌. بعضی روزها اینطوریه دیگه. شما نگاهِ خدا تو زندگی منید عزیزای ندیده و لطیفم🌱 و شکر که چنین همراه‌های با معرفتی داریم من و رایحه‌ی محراب🦋 حالا بعد از این همه مدت خبری رسیده که شده ذوق و انگیزه‌ام. اگه گفتید اون خبر چیه؟ بله! چاپ کتاب آیه‌های جنون :) ان‌شاءالله از هفته‌ی آینده پیش فروش کتاب آیه‌های جنون شروع می‌شه و می‌تونید تهیه‌اش کنید. سعی می‌کنم زود با رایحه‌ی محراب برگردم. خیلی دلتنگیم💚 دعامون بفرمایید🌻
وقتی آیات جنون به خاکِ تعصب، نازل می‌شوند... رمان "آیه‌های جنون" به قلم لیلی سلطانی توسط نشر آداش منتشر شد. این رمان اولین اثر رسمی این نویسنده‌ی جوان است که در سن هفده سالگی قلم زده. آیه‌های جنون روایتگر تعصبات اشتباه، کینه و زخم‌های قدیمی‌ست. ماجرا از کشمش آیه و پدرش شروع می‌شود. کشمکش‌های همیشگی که این بار سر ورود آیه به دانشگاه، شدت گرفته. در این بین، پسر مرموزی به آیه نزدیک می‌شود و حساسیت خانواده را بیشتر می‌کند. آیه مجبور می‌شود میان تبعید و ازدواج، یکی را انتخاب کند. ورود هادی به زندگی آیه، روزهای متفاوتی را رقم می‌زند. آیه متوجه می‌شود هادی مدافع حرم است. هادی، آیه را از زندگی روزمره به سمت عشق و جنگ می‌کشاند. عشقی که بهایش، خون است! اما سایه‌ی آن پسر مرموز هنوز روی سر زندگی آیه سنگینی می‌کند... و این تازه شروع ماجراست!
لَیْلِ قصه‌ها
به توکل نام اعظمش بسم الله الرحمن الرحیم سلام و عشق❤️ روز و روزگارتون بهشت🌸 بالاخره تموم شد این انتظار... اولین حاصل قلب و ذهن و عمرم تو آغوشم می‌شینه و کنج خونه‌های شما💙 آیه‌ای که نشونه‌ی خداست و اسم لیلی سلطانی رو خیلی سر زبون انداخت. حیف بود به یادگار نمونه. از امروز تا جمعه پیش فروش رمان آیه‌های جنون شروع می‌شه. کتاب تو ۶۶۴ صفحه، با قیمت ۱۶۹ هزار تومن از نشر آداش چاپ شده. نسخه‌ی چایی سی درصد تغییر داشته و تغییرات رو خیلی دوست دارم😉 تو این یک هفته می‌تونید کتاب رو با تخفیف ویژه و فقط با قیمت ۱۴۳ هزار تومن و ارسال کاملا رایگان از طریق کانال و با امضای خودم خریداری کنید. بعد از این یک هفته اگر بخواید کتاب رو سفارش بدید، با قیمت اصلی پشت جلد و هزینه‌ی ارسال به فروش می‌رسه. پس این فرصت رو از دست ندید! برای سفارش لطفا به آیدی زیر پیام بدید👇🏻 @admiiin39
MaherZainAsalamoAlaikYaRasoulolah320آهنگهایزنگموسیقی.mp3
3.97M
🌿💚 السلام علیک حبیبی یا نبی الله @Ayeh_Hayeh_Jonon
لَیْلِ قصه‌ها
🌿💚 السلام علیک حبیبی یا نبی الله @Ayeh_Hayeh_Jonon
خوش اومدید حضرت لطیف، حضرت رحمت، گلابِ نابِ محمدی🌸
قصه‌ی عشق و جنون، تو کمتر از یک هفته به چاپ سوم رسید. الهی شکر💚 ممنون از لطف خدا و شما عزیزای من🦋
🌻 لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ غصه‌ی چیزی که از دست رفته رو نخور. سوره حدید | آیه ۲۳ @Ayeh_Hayeh_Jonon
لَیْلِ قصه‌ها
🌻 #آرامشانه لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ غصه‌ی چیزی که از دست رفته رو نخور. سوره حد
ببین، خدا می‌گه‌ها! می‌گه غصه نخور. می‌شه خدا بگه غصه نخور و غصه بمونه؟ :) حواسش هست، به همه‌مون🤍🌾
70.1K
لَیْلِ قصه‌ها
می‌شنوی؟ صدای خداست🌧 عطرشو حس می‌کنی؟ بوی خاکِ نم زده میده🌿 همین حالا دعا کن، برای خودت، برای همه💫
وصال و نوازشش بعد از سال‌ها :) ان‌شاءالله به زودی این قاب برای...