eitaa logo
🌱آیه های زندگی🌱
334 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
534 ویدیو
18 فایل
#خانه داری #مهدویت #ازدواج #روانشناسی #مذهبی https://harfeto.timefriend.net/17180058032928 لینک ناشناس کانال آیه های زندگی👆👆👆نظرات،پیشنهادات وانتقادات خودتان را با ما میان بگذارید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌ شبهه آیا حضرت محمد بوده است؟ خیر. برای اثبات این موضوع که حضرت محمد معصوم و عاری از گناه نبوده دلایل متعددی وجود دارد که از آن جمله می توان به این نکات در قرآن اشاره نمود: ♻️1- ای رسول ما صبر کن وعده خدا حق است و بر گناه خود از خدا آمرزش طلب کن و صبح و شام به ذکر و ستایش خدای خود بپرداز .( قرآن .سوره مومن .آیه 55) ♻️2 - ما فتح آشکاری نصیب تو کردیم تا از گناه گذشته و آینده تو(محمد) در گذریم و نعمت خود را بر تو به حد کمال برسانیم و تورا به راه راست هدایت کنیم . (قرآن . سوره فتح . آیه 1- 2) ♻️3 - در آيات اولية سوره عبس، الله ، حضرت محمد را به خاطر روي گرداني از فردي نابينا ( عبدالله ابن امّ مکتوم ) مورد سرزنش قرار داده: 💠عبوس و ترشرو گشت چون آنمرد نابینا به حضورش امد و تو چه می دانی شاید او مردی پارسا و پاکیزه صفت باشد اما انکه داراست ای رسول تو به او توجه کنی .... (قرآن . سوره عبس . آیه 1-10) ♻️4 ️- ای رسول گرامی آیا ما تورا شرح صدر عطا نکردیم.و بارسنگین گناه را از تو دور داشتیم در حالیکه ان بار سنگین گناه ممکن بودپشت تو را گران دارد. (قرآن .سوره الانشراح .آیه 1-3 ) ✅ پاسخ ♦️ ضروری ترین نکته در پاسخ به این گونه شبهات، توجه به تفاوت معنای کلمات در کلام عربی است. مثلاً همین مفهوم «گناه» در زبان عربی حدود 10 واژگان دارد، مانند: اثم، ذنب، جرم، خطأ، حوب، وزر، معصیة، فسق و... ♦️ هرکدام از اینها با یکدیگر در ذات معنا مفهومی متفاوت دارد. وقتی بخواهیم آن "گناهی" که در فارسی می فهمیم در کلام عربی به کار ببریم، باید از کلماتی همچون: جرم و معصیت استفاده کنیم اما کلمه "ذنب" (که در دو آیه اول استفاده شده) همیشه به معنای گناهی که در فارسی می فهمیم نیست. 👈 به عملی گفته می شود که برای انسان داشته باشد و اگر گناه را هم ذنب می گویند، علت آن است که اکثراً تبعات گناه گردن انسان را می گیرد. گاهی این تبعات به دلیل اعمال دیگری (مانند فرزند، امت و ... ) گریبانگیر انسان می شود. ♦️ بنابراین در ذات کلمه "ذنب" مفهوم گناه که در فارسی وجود دارد، نیست. به همین دلیل وقتی بنی اسرائیل گوساله پرست می شوند، حضرت موسی برای خود و برادرش طلب مغفرت می کند، درحالیکه دچار این گناه شده اند، نه ایشان. (اعراف/151) ♦️ پیروزی و گناه ❇️ دقت در آیه اول نکته فوق را تایید میکند، آیا خدا میفرماید: ما تو را پیروز کردیم تا گناهت را ببخشیم؟؟؟ خیر. پیروزی بر قوم قریش تبعات اعمالی همچون مخالفت با بت های آنها را از انسان دور می کند، نه اینکه چون خدا پیامبر را پیروز گردانیده پس گناهش را هم ببخشد. ♦️ در مورد سوره عبس، طبق نظر اکثر مفسرین شیعه و سنی خطاب آیات به جناب عثمان است نه حضرت محمد مصطفی ص ♦️ در مورد سوره انشراح، شبهه افکن، به طور ناجوانمردانه کلمه "وزر" را «بار سنگین گناه» معنا کرده، در حالیکه معنای اصلی "وزر" فقط همان "بارسنگین" است، و کلمه "گناه" بیجا اضافه شده است. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواند زبان دلم ثنای محمد(ص) ماند خرد خیره در لقای محمد(ص) دیده دل، جام جم به هیچ شمارد سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص) 💐 @ayeha313
🔴گناهان کبیره کدامند؟ ✳️عبید بن زراره می‏گوید:از امام صادق علیه السلام پرسیدم:گناهان کبیره کدام اند؟ 🌺آن حضرت فرمود: گناهان کبیره در نوشتار امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام هفت چیز است: 1⃣کفر به خداوند 2⃣ کشتن انسان 3⃣عاق پدر و مادر شدن 4⃣ربا گرفتن 5⃣خوردن مال یتیم به ناحق 6⃣فرار از جهاد 7⃣تعرب بعد از هجرت 💥عرض کردم: شما ترک نماز را از گناهان کبیره به حساب نیاوردید.!! 🌹حضرت فرمود: اولین چیزی که از گناهان کبیره برایت گفتم چه بود؟ ⚡️عرض کردم: کفر به خداوند. 🌷حضرت فرمود: همانا تارک نماز کافر است 📚 الکافی ج 2 ص278 📕 بحار الانوار، ج 84، @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴فرق اخلاق و مکارم الاخلاق یعنی چی؟ 🌟حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : من آمدم که را برای شما تمام کنم. ✅اخلاق رو تمام کردن: یعنی بر مبنای عقلانیت و عدالت پیش رفتن ، یعنی اگر به تو نیکی کرد تو هم به او نیکی کن.. 🌺اما مکارم اخلاق: یعنی مرزهای عقل و عدل رو بشکن..خوبی نکرده تو خوبی کن،بدی هم کرد باز تو خوبی کن.. ♨️یه پیرمرد یهودی بود که ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ، شکمبه گوسفند ﺭﻭﻱ سر پیامبر ﻣﻲ ﺭﻳﺨﺖ. 🌸یک روز پیامبر دید این مسیر رو راحت عبور میکنه،فرمود:چند روزی هست فلانی روی سر ما خاکستر نمیریزه. گفتند:مریض شده. پیامبر فرمود: خب باید بریم به عیادتش.. 🌸فهمیدی چی شد، جواب بدی رو با خوبی داد. ☀️ﺣﻘﻴﻘﺘﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻭﺻﻒ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﻧﺴﺎنی ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻔﺖ : ﺇِﻧَّﮏ ﻟَﻌَﻠﯽ ﺧُﻠُﻖٍ ﻋَﻈِﯿﻢ / برﺍﺳﺘﻰ ﻛﻪ ﺗﻮ دارای خلق بزرگی.‏(ﻗﻠﻢ -4) @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱آیه های زندگی🌱
رفت بالا سر ماهدخت ... یه پاشو گذاشت رو سینش ... همون لحظه یه کاغ ذ از جیبش درآورد و چسبوند به دیوا
داشت صدام میزد ... «سمن خانوم! سمن خانوم! حالتون خوبه؟ میتونید از جاتون بلند بشین؟!» به زور چشمامو باز کردم ... دیدم همون آقاهه است ... اولش چون چشمم درست نمیدید، به صورت شبح میدیدم ... اما یواش یواش بهتر شد و کاملتر و واضحتر دیدمش! اومدم تکون بخورم ... اصلا حال نداشتم ... دست و پاهام جون نداشت ... تا خواستم یه نگاه به اطرافم بندازم، آقاهه گفت: «لطفا کلا به سمت راستتون نگاه نکنین! پاشین ... یا علی ...» از سر جام به زور پاشدم ... اون آقاهه افتاد جلو و منم پشت سرش ... خیلی دلم میخواست یه بار برگردم و پشت سرمو نگاه کنم و واسه آخرین بار، ماهدختو ببینم ... اما ... ترسیدم ... دلم نمیخواست دوباره غش کنم ... من حتی تحمل دیدن گوسفند مُرده را ندارم ... چه برسه به ماهدخت .... همینجوری که پشت اون آقاهه میرفتم، دیدم دو تا پلاستیک باهاش هست و داره با خودش میبره! همینجوری که میبرد، صدای تق و توق هم از توی اون کیسه ها میومد! من فکر کردم توی اون کیسه ها سر بریده شده ماهدخت هست ... اما دیدم صدای تق و توق میاد! فقط نگاش میکردم ... میدیدم که ازش یه رد هم گذاشته رو زمین و داره میره! من سوار ماشین شدم ... اون آقاهه اول رفت کوچه و خارج از منزل را چک کرد و بعدش اومد سوار ماشین شد و روشن کرد و رفتیم! زبونم قفل شده بود ... تو ماشینی که رانندش اون آقاهه باشه، پر از امنیت و آرامشی ... اما ... نه وقتی که بهترین روزهای جوونی و عمرت تباه شده باشه و همه چیزت از دست داده باشی و یهو شده باشی یه آدم دیگه! همنیجور که سرمو چسبونده بودم به پنجره ماشین، تمام زورمو توی زبون و دهنم خالی کردم و به زور پرسیدم: «اون کی بود؟» اون آقاهه همنیجور که داشت رانندگی میکرد، یه نفس عمیق کشید و گفت: «یه جاسوس! به اسم میتار ... خواهر ناتنی جاسوسی به نام حیفا ... اما زیباتر و باهوش تر از حیفا ... با سابقه بیش از 13 سال حضور در افغانستان ... باور میکنین اگه بگم حتی دو سه تا بچه هم داشته و از بچه هاش خبری در دست نیست؟!» به تعجبم داشت افزوده میشد ... نمیدونستم چی بگم؟ ادامه داد: «اون تا حدود یه سال پیش، بیش از 200 یا 300 نفر از شخصیت های اثرگذار شیعه و سنی افغانستان و پاکستان را به قتل رسوند ... بعضیاش را مستقیم ... و بعضیای دیگه هم با واسطه و تیمی که تشکیل داده بود ... تا اینکه بچه های مقاومت تونستند طی یک عملیات یک ساله، تیمش را شناسایی و منهدم کنن! از وقتی تیمش منهدم شد، دیگه کسی اونو ندید ... از یه طرف دیگه، میدونستیم که دو بار جراحی پلاستیک کرده و احتمال اینکه واسه بار سوم هم جراحی کنه و با یه چهره جدید برگرده و بازم جنایت کنه، وجود داشت! به خاطر همین، تنها سر نخ ما مقادیری تارمو و خرت و پرتای دیگه ای بود که بچه های ژنتیک روش کار کردند! و چندتاش هم شما توسط اون نفوذی ما در اون جزیره دیدین و ... تا اینکه ... نفوذی ما از بچه های حزب الله در موساد خبر داد که میتار وارد فاز جدیدی از ماموریتش شده و ....... تا اینکه خورد به داستان شما و جنایات یهود بر علیه دست نخورده ترین ژن های عالم اسلام ... ینی ملت افغانستان!» لبامو دوباره به زور تکون دادم و با یه عالمه بغض و حسرت گفتم: «چرا من؟!» گفت: «والا چراش که چی بگم؟ ... خیلی احتمالات مطرحه ... هنوز برای ما هم دقیق روشن نیست ... اما اون چیزی که خودم حدس میزنم، موقعیت خانوات باشه! موقعیت داداشات و شخصیت پرنفوذ پدرت! بذار اینجوری بگم: خب اون چیزی که همه از پدرت میدونن، با اون چیزی که واقعا هست یه کم متفاوته! پدرت بابای معنوی خیلی از بچه های فاطمیون هست ... اینو وقتی اسرائیل فهمید، داداشات دونه دونه توسط یه مشت خائن لو رفتن و موقعیت ارشدیت اطلاعاتیشون هم به خطر افتاد و ترور شدند! حتی اون یکی داداشت که هنوز نیومده و قبلا گفتن که در دست داعش هست، متاسفانه کلا مفقود شدن و هیچ خبر و اطلاعی ازشون در دست نیست. حتی اسمشون در لیست تبادلات اُسرا و کشته شده ها هم نیست! خب فقط مونده بود که داداش آخریتون هم ترور بشه ... پدرتون هم شهید بشن و کلا خانواده شما از هم بپاشه ... به خاطر همین، روی شما سرمایه گذاری کردند! ما دیر فهمیدیم ... دقیقا از وقتی کارمون شکل گرفت که شما از تل آویو با پدرتون تماس گرفتین! و بعدش هم بابات به ما گفت و بچه ها شروع کردند روی پرونده شما تخصصی کار کردند! اینکه پرسیدین چرا من؟ جوابش با این مطالبی که گفتم ساده است ... البته اینو هم باید اضافه کنم که اونا همراه با پروژه شما و نفوذ به خونه بابات و سواستفاده از موقعیت حاج آقا و کلی چیزای دیگه، مسئله کنترل و مدیریت دارو و غذا توسط مطالعات ژنتیکی بر زنان و نسل مسلمان زاده های افغانستان را هم کار میکردند! به خاطر
🌱آیه های زندگی🌱
#رمان_نه #قسمت_آخر داشت صدام میزد ... «سمن خانوم! سمن خانوم! حالتون خوبه؟ میتونید از جاتون بلند بش
همین، پروژه خیلی سنگین و پیچیده ای را طراحی و دنبال میکردند که اهداف مختلفی را همزمان دنبال میکرد! اما از این نکته غافل بودند که معمولا چاله ها و حفره های اطلاعاتی، در پروژه های پیچیده تر، عمیق تر هست و کشفش هم شاید سخت تر باشه اما اگه کشف بشه، ضربه سنگینی به نظام اطلاعاتی حریف وارد میشه!» اینقدر سربسته و کلی حرف میزد که جوابگوی دل پر درد و جوونی از دست رفته من نبود! نمیدونستم چی بگم ... فقط پرسیدم: «دیگه همه چیز تموم شد؟» اون آقاهه جواب داد: «میتار و مامور پوشیش که همینایی بودند که دیدین! اما با توجه به موقعیت شما در دانشگاه تازه تاسیستون و مسائلی که دشمن زخم خورده از الان به بعد طراحی میکنه و دنبال عملیاتش هست، بهتره بگیم همه چیز تازه شروع شد! لطفا خودتون را محکم و استوار بگیرین ... طبق تحقیقاتی که من کردم، جوّ دانشگاهتون منفیه اما خطر جانی فعلا برای شما در اونجا منتفیه ... یه پیشنهاد دارم براتون! برای اینکه یه کم بهتر بشین و بتونین راه زندگیتونو با چشم و گوش بازتری ادامه بدید نیاز به یه رفرش روحی و آموزش خاص دارین ...» یه کم خودمو جمع و جور کردم و گفتم: «چه پیشنهادی؟!» اون آقاهه یه نفس عمیقی کشید و یه لبخند خاصی زد و گفت: «برید یه سفر کربلا😭 ... به امام حسین پناهنده بشید😭 ... برید یه مدت اونجا بمونین ... یه خانمی هست ... لا اله الا الله ... معرکه است ... اگه اون مادره، پس بقیه چی هستن؟ اگه اون رزمنده است، بقیه سوءتفاهمن ... حالتو فقط اون بلده که خوب کنه ... یا از نجف میاد و یکی دو ماه پیش شما میمونه ... یا دخترش را میفرسته ... هر کدومشون باشن، حال خوب کن های دلهای مثل شما هستن! بانو حنانه ... بانو رباب ... » 《والعاقبه للمتیقین》 * پایان * @ayeha313