eitaa logo
هر صبح یک آیه
848 دنبال‌کننده
606 عکس
127 ویدیو
12 فایل
هر روز صبح یک آیه و تفسیر و صوت همان آیه را بخوانیم و بشنویم... ارتباط با مدیر کانال در ایتا: @shahed لینک کانال در پیام رسان #سروش #گپ #ایتا #روبیکا و #بله: @ayehsobh
مشاهده در ایتا
دانلود
❇ تفســــــیر یعقوب در مقابل اظهارات برادران، بدون آن که آنها را متهم به قصد سوء کند، گفت: این که من مایل نیستم یوسف با شما بیاید، از دو جهت است، اول این که دورى یوسف براى من غم انگیز است (قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ). و دیگر این که در بیابان هاى اطراف ممکن است گرگان خونخوارى باشند و من مى ترسم گرگ، فرزند دلبندم را بخورد و شما سرگرم بازى و تفریح و کارهاى خود باشید (وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ). و این کاملاً طبیعى بود که برادران در چنین سفرى به خود مشغول گردند و از برادر غافل بمانند و در آن بیابانِ گرگ خیز، گرگ قصد جان یوسف کند. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۳ سوره مبارکه یوسف) @ayehsobh
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «قَالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ» گفتند: «با این که ما مردان نیرومندى هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران خواهیم بود (و هرگز چنین چیزى ممکن نیست).» (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۱۴) @ayehsobh
❇ تفســــــیر برادران، گفتند: چگونه ممکن است برادرمان را گرگ بخورد، در حالى که ما گروه نیرومندى هستیم؟ اگر چنین شود ما زیانکار و بدبخت خواهیم بود (قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنّا إِذاً لَخاسِرُونَ). یعنى مگر ما مرده ایم که بنشینیم و تماشا کنیم گرگ برادرمان را بخورد؟ گذشته از علائق برادرى که ما را بر حفظ برادر وا مى دارد، ما در میان مردم آبرو داریم، مردم درباره ما چه خواهند گفت؟ جز این که مى گویند: یک عده زورمند گردن کلفت نشستند و حمله گرگ به برادرشان را نظاره کردند، آیا ما دیگر مى توانیم در میان مردم زندگى کنیم؟!. آنها در ضمن، به این گفتار پدر که شما ممکن است سرگرم بازى شوید و از یوسف غفلت کنید، نیز پاسخ دادند و آن این که مسأله، مسأله خسران و زیان و از دست دادن تمام سرمایه و آبرو است، مسأله این نیست که تفریح و بازى بتواند انسان را از یوسف غافل کند; زیرا در این صورت، ما افراد بى عرضه اى خواهیم شد که به درد هیچ کار نمى خوریم. 🌼🌼🌼 در اینجا، این سؤال پیش مى آید که چرا یعقوب از میان تمام خطرها تنها انگشت روى خطر حمله گرگ گذاشت؟! بعضى مى گویند: بیابانِ کنعان، بیابانى گرگ خیز بود و به همین جهت خطر بیشتر از این ناحیه احساس مى شد. بعضى دیگر گفته اند: این، به خاطر خوابى بود که یعقوب قبلاً دیده بود که گرگانى به فرزندش، یوسف حمله مى کنند، این احتمال نیز داده شده است که یعقوب با زبان کنایه سخن گفت و نظرش به انسان هاى گرگ صفت همچون بعضى از برادران یوسف بود. ولى به هر حال، با هر حیله و نیرنگى بود، مخصوصاً با تحریک احساسات پاک یوسف، و تشویق او براى تفریح در خارج شهر که شاید اولین بار بود این فرصت براى آن به دست یوسف مى افتاد، توانستند پدر را وادار به تسلیم کنند و موافقت او را به هر صورت نسبت به این کار جلب نمایند. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۴ سوره مبارکه یوسف) @ayehsobh
202030_1221009833.mp3
1.96M
استاد قرائتی موضوع: تفسیر قرآن نوع:سخنرانی کوتاه سوره مبارکه: یوسف آیه: ۱۳_۱۴ @ayehsobh
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ ۚ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَٰذَا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ» هنگامى که او را با خود بردند و به اتفاق تصمیم گرفتند وى را در مخفى گاه چاه قرار دهند و (مقصد خود را عملى ساختند.) به او وحى فرستادیم که آنها را در آینده از این کارشان با خبر خواهى ساخت. در حالى که آنها نمى دانند. (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۱۵) @ayehsobh
❇ تفســــــیر سرانجام برادران پیروز شدند و پدر را قانع کردند که، یوسف(علیه السلام) را با آنها بفرستد. آن شب را با خیال خوش خوابیدند که فردا نقشه آنها درباره یوسف عملى خواهد شد و این برادر مزاحم را براى همیشه از سر راه بر مى دارند. تنها نگرانى آنها این بود که مبادا پدر، پشیمان و از گفته خود منصرف شود. صبحگاه نزد پدر آمدند و او سفارش هاى لازم را در حفظ و نگهدارى یوسف(علیه السلام) تکرار کرد. آنها نیز اظهار اطاعت کردند، پیش روى پدر او را با احترام و محبت فراوان برداشتند و حرکت کردند. مى گویند: پدر تا دروازه شهر آنها را بدرقه کرد و آخرین بار یوسف(علیه السلام) را از آنها گرفت و به سینه خود چسبانید، قطره هاى اشک از چشمش سرازیر شد، سپس یوسف(علیه السلام) را به آنها سپرد و از آنها جدا شد. اما چشم یعقوب(علیه السلام) همچنان فرزندان را بدرقه مى کرد، آنها نیز تا آنجا که چشم پدر کار مى کرد دست از نوازش و محبت یوسف(علیه السلام) برنداشتند. اما هنگامى که مطمئن شدند پدر آنها را نمى بیند، یک مرتبه عقده آنها ترکید و تمام کینه هائى را که بر اثر حسد، سال ها روى هم انباشته بودند بر سر یوسف(علیه السلام) فرو ریختند. از اطراف شروع به زدن او کردند و او از یکى به دیگرى پناه مى برد، اما پناهش نمى دادند! 🌼🌼🌼 در روایتى مى خوانیم: در این طوفان بلا که یوسف(علیه السلام) اشک مى ریخت و یا به هنگامى که او را مى خواستند به چاه افکنند، ناگهان یوسف(علیه السلام) شروع به خندیدن کرد، برادران سخت در تعجب فرو رفتند که این چه جاى خنده است، گوئى برادر، مسأله را به شوخى گرفته است، بى خبر از این که تیره روزى در انتظار او است. او پرده از راز این خنده را برداشت و درس بزرگى به همه آموخت و گفت: فراموش نمى کنم روزى به شما برادران نیرومند، با آن بازوان قوى و قدرت فوق العاده جسمانى نظر افکندم و خوشحال شدم، با خود گفتم: کسى که این همه یار و یاور نیرومند دارد، چه غمى از حوادث سخت خواهد داشت، آن روز بر شما تکیه کردم و به بازوان شما دل بستم. اکنون، در چنگال شما گرفتارم و از شما، به شما پناه مى برم، و به من پناه نمى دهید، خدا شما را بر من مسلط ساخت تا این درس را بیاموزم که به غیر او ـ حتى به برادران ـ تکیه نکنم . به هر حال، قرآن مى گوید: هنگامى که یوسف را با خود بردند و به اتفاق آراء تصمیم گرفتند او را در مخفى گاه چاه بیفکنند (فَلَمّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ) آنچه از ظلم و ستم ممکن بود براى این کار بر او روا داشتند. جمله أَجْمَعُوا نشان مى دهد همه برادران در این برنامه اتفاق نظر داشتند، هر چند در کشتن او رأى آنها متفق نبود. اصولاً أَجْمَعُوا از ماده جمع به معنى گردآورى کردن است، و در این موارد اشاره به جمع کردن آراء و افکار مى باشد . سپس اضافه مى کند: در این هنگام ما به یوسف، وحى فرستادیم و دلداریش دادیم گفتیم: غم مخور، روزى فرا مى رسد که آنها را از همه این نقشه هاى شوم آگاه خواهى ساخت، در حالى که آنها تو را نمى شناسند (وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لایَشْعُرُونَ). همان روزى که تو بر اریکه قدرت تکیه زده اى، و برادران دست نیاز به سوى تو دراز مى کنند، و همچون تشنه کامانى که به سراغ یک چشمه گوارا در بیابان سوزان مى دوند، با نهایت تواضع و فروتنى نزد تو مى آیند، اما تو آن چنان اوج گرفته اى که آنها باور نمى کنند برادرشان باشى، آن روز به آنها خواهى گفت: آیا شما نبودید که با برادر کوچکتان یوسف(علیه السلام) چنین و چنان کردید؟ و در آن روز چقدر شرمسار و پشیمان خواهند شد؟! این وحى الهى، به قرینه آیه ۲۲ همین سوره وحى نبّوت نبود، بلکه الهامى بود به قلب یوسف(علیه السلام) براى این که بداند تنها نیست و حافظ و نگاهبانى دارد، این وحى، نور امید بر قلب یوسف(علیه السلام) پاشید و ظلمات یأس و نومیدى را از روح و جان او بیرون کرد. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۵ سوره مبارکه یوسف) @ayehsobh
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ» (برادران یوسف) شب هنگام، گریان به سراغ پدر آمدند. (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۱۶) @ayehsobh
❇ تفســــــیر برادران یوسف نقشه اى را که براى او کشیده بودند، همان گونه که مى خواستند پیاده کردند، ولى بالاخره باید فکرى براى بازگشت کنند که پدر باور کند، یوسف(علیه السلام) به صورت طبیعى ـ و نه از طریق توطئه ـ سر به نیست شده است، تا عواطف پدر را به سوى خود جلب کنند. طرحى که براى رسیدن به این هدف ریختند این بود که، درست از همان راهى که پدر از آن بیم داشت و پیش بینى مى کرد، وارد شوند، و ادعا کنند یوسف را گرگ خورده، و دلائل قلابى براى آن بسازند. قرآن مى گوید: شب هنگام برادران گریه کنان به سراغ پدر رفتند (وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ). گریه دروغین و قلابى و این نشان مى دهد که گریه قلابى هم ممکن است، و نمى توان تنها فریب چشم گریان را خورد!. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۶ سوره مبارکه یوسف) @ayehsobh
202030_251557672.mp3
2.66M
استاد قرائتی موضوع: تفسیر قرآن نوع:سخنرانی کوتاه سوره مبارکه: یوسف آیه: ۱۵_۱۶ @ayehsobh
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «قَالُوا يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ ۖ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ» گفتند: «اى پدر! ما رفتیم تا مشغول مسابقه شویم و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم و گرگ او را خورد! و (مى دانیم) تو هرگز سخن ما را باور نخواهى کرد، هر چند راستگو باشیم.» (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۱۷) @ayehsobh
❇ تفســــــیر پدر که بى صبرانه انتظار ورود فرزند دلبندش یوسف(علیه السلام) را مى کشید، با یک نگاه به جمع آنها و ندیدن یوسف(علیه السلام) در میانشان سخت تکان خورد، بر خود لرزید و جویاى حال شد. آنها گفتند: پدر جان ما رفتیم و مشغول مسابقه (سوارى، تیراندازى و مانند آن) شدیم و یوسف را که کوچک بود و توانائى مسابقه را با ما نداشت، نزد اثاث خود گذاشتیم. ما آن‌چنان سر گرم این کار شدیم که همه چیز حتى برادرمان را فراموش کردیم و در این هنگام گرگ بى رحم از راه رسید و او را درید! (قالُوا یا أَبانا إِنّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ). ولى مى دانیم تو هرگز سخنان ما را باور نخواهى کرد، هر چند راستگو باشیم چرا که خودت قبلاً چنین پیش بینى را کرده بودى و این را بر بهانه حمل خواهى کرد (وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِن لَنا وَ لَوْ کُنّا صادِقینَ). 🌼🌼🌼 سخنان برادران خیلى حساب شده بود: اولاً، پدر را با کلمه یا أَبانا (اى پدر ما) که جنبه عاطفى دارد مخاطب ساختند. و ثانیاً طبیعى است که برادران نیرومند در چنین تفریحگاهى به مسابقه و سرگرمى مشغول شوند و برادر کوچک را به نگاهبانى اثاث وا دارند. و از این گذشته براى غافلگیر کردن پدر پیش دستى نموده و با همان چشم گریان گفتند: تو هرگز باور نخواهى کرد، هر چند ما راست بگوئیم. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۷ سوره مبارکه یوسف) @ayehsobh
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَجَاءُوا عَلَىٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ ۚ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِيلٌ ۖ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ» پیراهن او را با خونى دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند. گفت: «نفس (سرکش) شما این کار (زشت) را برایتان زینت داده. من صبر جمیل خواهم داشت و در برابر آنچه مى گویید، از خداوند یارى مى طلبم.» (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۱۸) @ayehsobh
❇ تفســــــیر و براى این که نشانه زنده اى نیز به دست پدر بدهند، پیراهن یوسف را با خونى دروغین آغشتند (خونى که از بزغاله یا بره یا آهو گرفته بودند) (وَ جائُوا عَلى قَمیصِهِ بِدَم کَذِب). اما از آنجا که دروغگو حافظه ندارد و از آنجا که یک واقعه حقیقى پیوندهاى گوناگونى با کیفیت ها و مسائل اطراف خود دارد ـ که کمتر مى توان همه آنها را در تنظیم دروغین آن منظم ساخت ـ برادران از این نکته غافل بودند که لااقل پیراهن یوسف را از چند جا پاره کنند تا دلیل حمله گرگ باشد. آنها پیراهن برادر را که صاف و سالم از تن او بیرون آورده بودند خون آلود کرده نزد پدر آوردند، پدر هوشیار و پر تجربه همین که چشمش بر آن پیراهن افتاد، همه چیز را فهمیده گفت: شما دروغ مى گوئید: بلکه هوس هاى نفسانى شما این کار را برایتان آراسته و این نقشه هاى شیطانى را کشیده است (قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً). در بعضى از روایات مى خوانیم: او پیراهن را گرفت و پشت رو کرد و صدا زد: پس چرا جاى دندان و چنگال گرگ در آن نیست؟ و به روایت دیگرى پیراهن را به صورت انداخت و فریاد کشید و اشک ریخت و گفت: این چه گرگ مهربانى بوده که فرزندم را خورده ولى به پیراهنش کمترین آسیبى نرسانده است، سپس بى هوش شد و بسان یک قطعه چوب خشک به روى زمین افتاد. بعضى از برادران فریاد کشیدند اى واى بر ما از دادگاه عدل خدا در روز قیامت، برادرمان را از دست دادیم و پدرمان را کشتیم، و پدر همچنان تا سحرگاه بیهوش بود، ولى به هنگام وزش نسیم سرد سحرگاهى به صورتش، به هوش آمد. و با این که قلبش آتش گرفته بود و جانش مى سوخت اما هرگز سخنى که نشانه ناشکرى، یأس و نومیدى و جزع و فزع باشد بر زبان جارى نکرد، بلکه گفت: من صبر خواهم کرد، صبرى جمیل و زیبا، شکیبائى توأم با شکرگزارى و سپاس خداوند (فَصَبْرٌ جَمیلٌ). و سپس افزود: من از خدا در برابر آنچه شما مى گوئید یارى مى طلبم (وَ اللّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ). از او مى خواهم تلخى جام صبر را در کام من شیرین کند و به من تاب و توان بیشتر دهد تا در برابر این طوفان عظیم ، خویشتن دارى را از دست ندهم و زبانم به سخن نادرستى آلوده نشود. او نگفت از خدا مى خواهم در برابر بر مصیبت مرگ یوسف(علیه السلام) به من شکیبائى دهد، چرا که مى دانست یوسف(علیه السلام) کشته نشده، بلکه گفت: در مقابل آنچه شما توصیف مى کنید که نتیجه اش به هر حال جدائى من از فرزندم است، صبر مى طلبم. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۸ سوره مبارکه یوسف) @ayehsobh
202030_1094205284.mp3
2.18M
استاد قرائتی موضوع: تفسیر قرآن نوع:سخنرانی کوتاه سوره مبارکه: یوسف آیه: ۱۷_۱۸ @ayehsobh
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ ۚ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ» و (در همین حال) کاروانى فرا رسید و مأمور آب را فرستادند (تا آب بیاورد). او دلو خود را (در چاه) افکند. (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! این کودکى است (زیبا و دوست داشتنى!)» و او را بعنوان کالایى (از دیگران) مخفى داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام مى دادند، آگاه بود. (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۱۹) @ayehsobh
❇ تفســــــیر به سوى سرزمین مصر یوسف(علیه السلام) در تاریکى وحشتناک چاه که با تنهائى کشنده اى همراه بود، ساعات تلخى را گذرانده، اما ایمان به خدا و سکینه و آرامش حاصل از ایمان، نور امید بر دل او افکند و به او تاب و توان داد که این تنهائى وحشتناک را تحمل کند و از کوره این آزمایش، پیروز به در آید. چند روز از این ماجرا گذشت؟ خدا مى داند! بعضى از مفسران سه روز و بعضى دو روز نوشته اند. سرانجام، کاروانى سر رسید (وَ جاءَتْ سَیّارَةٌ). و در آن نزدیکى منزل گزید، پیدا است نخستین حاجت کاروان تأمین آب است، لذا کسى را که مأمور آب آوردن بود، به سراغ آب فرستادند (فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ). مأمور آب، دلو خود را در چاه افکند (فَأَدْلى دَلْوَهُ). یوسف(علیه السلام) از قعر چاه متوجه شد که سر و صدائى از فراز چاه مى آید و به دنبال آن، دلو و طناب را دید که به سرعت پائین مى آید، فرصت را غنیمت شمرد و از این عطیه الهى بهره گرفت و بى درنگ به آن چسبید. مأمور آب، احساس کرد دلوش بیش از اندازه سنگین شده، هنگامى که آن را با قوّت بالا کشید، ناگهان چشمش به کودک خردسال ماه پیکرى افتاد. فریاد زد: مژده باد! این کودکى است به جاى آب (قالَ یا بُشْرى هذا غُلامٌ). کم کم، گروهى از کاروانیان از این امر آگاه شدند، ولى براى این که دیگران باخبر نشوند و خودشان بتوانند این کودک زیبا را به عنوان یک غلام در مصر بفروشند، این امر را بعنوان یک سرمایه نفیس از دیگران مخفى داشتند (وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً). و در پایان آیه مى خوانیم: خداوند به آنچه آنها انجام می دادند آگاه است (وَ اللّهُ عَلیمٌ بِما یَعْمَلُونَ). (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۹ سوره مبارکه یوسف) @ayehsobh
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ» و (سرانجام) او را به بهایى اندک، به چند درهم فروختند و نسبت به (فروختن) او، بى رغبت بودند (چرا که مى ترسیدند رازشان فاش شود). (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۲۰) @ayehsobh
❇ تفســــــیر سرانجام یوسف را به بهاى کمى ـ چند درهم ـ فروختند (وَ شَرَوْهُ بِثَمَن بَخْس دَراهِمَ مَعْدُودَة). گر چه در مورد فروشندگان یوسف(علیه السلام) و این که چه کسانى بودند گفتگو است، بعضى آنها را برادران یوسف دانسته اند، ولى ظاهر آیات این است که کاروانیان اقدام به چنین کارى کردند; زیرا در آیات قبل، سخنى از برادران نیست و با پایان آیه قبل که گذشت، بحث برادران تمام شده است، و ضمیرهاى جمع در جمله أَرْسَلُوا و أَسَرُّوه و شَرَوْه همه به یک مورد یعنى کاروانیان باز مى گردد. در اینجا این سؤال پیش مى آید: چرا آنها یوسف(علیه السلام) را که حداقل غلام پر قیمتى محسوب مى شد، به بهاى اندک و به تعبیر قرآن بِثَمَن بَخْس فروختند؟ پاسخ این است: این معمول است همیشه دزدان و یا کسانى که به سرمایه مهمى بدون زحمت دست مى یابند، از ترس این که مبادا دیگران بفهمند آن را فوراً مى فروشند، و طبیعى است با این فوریت نمى توانند بهاى گزافى براى خود فراهم سازند. بَخْس در اصل به معنى این است که چیزى را با ستمگرى کم کنند و لذا قرآن مى گوید: وَ لاتَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُم: اشیاء مردم را با ظلم کم نکنید. 🌼🌼🌼 و در پایان آیه مى فرماید: آنها نسبت به فروختن یوسف، بى اعتنا بودند (وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزّاهِدینَ). در حقیقت این جمله در حکم بیان علت براى جمله قبل است، اشاره به این که اگر آنها یوسف(علیه السلام) را به بهاى اندک فروختند، به خاطر این بود که نسبت به این معامله بى میل و بى اعتنا بودند. این موضوع، یا به خاطر آن بود که یوسف(علیه السلام) را کاروانیان، ارزان به دست آورده بودند و انسان چیزى را که ارزان به دست آورد غالباً ارزان از دست مى دهد. یا این که از این مى ترسیدند: سرّ آنها فاش شود و مدعى پیدا کنند. و یا از این نظر که در یوسف(علیه السلام) نشانه هاى غلام بودن را نمى دیدند، بلکه آثار آزادگى و حریت در چهره او نمایان بود، و به همین دلیل نه فروشندگان چندان رغبت به فروختن او داشتند و نه خریداران! (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲۰ سوره مبارکه یوسف) @ayehsobh
202030_1637578661.mp3
3.18M
استاد قرائتی موضوع: تفسیر قرآن نوع:سخنرانی کوتاه سوره مبارکه: یوسف آیه: ۱۹_۲۰ @ayehsobh
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ ۚ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» و آن کس از (مردم) مصر که او را خرید [= عزیز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وى را گرامى دار، شاید براى ما سودمند باشد. و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم.» و اینچنین یوسف را درآن سرزمین، جایگاه (ویژه اى) دادیم. (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم. و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم. خداوند بر کارش توانا و پیروز است، ولى بیشتر مردم نمى دانند. (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۲۱) @ayehsobh
❇ تفســــــیر در کاخ عزیز مصر داستان پر ماجراى یوسف(علیه السلام) با برادران که منتهى به افکندن او در قعر چاه شد به هر صورت پایان پذیرفت، و فصل جدیدى در زندگانى این کودک خردسال در مصر شروع شد. به این ترتیب که یوسف را سرانجام به مصر بردند و در معرض فروش گذاردند و طبق معمول چون تحفه نفیسى بود، نصیب عزیز مصر که در حقیقت مقام وزارت یا نخست وزیرى فرعون مصر را داشت گردید; چرا که آنها بودند که مى توانستند قیمت بیشترى براى این غلام ممتاز از تمام جهات بپردازند. اکنون ببینیم در خانه عزیز مصر چه مى گذرد؟ قرآن مى گوید: کسى که در مصر یوسف را خرید، به همسرش سفارش او را کرده گفت: مقام این غلام را گرامى دار و به چشم بردگان به او نگاه نکن; چرا که ما امیدواریم بهره فراوانى از این کودک در آینده ببریم و یا او را به عنوان فرزند براى خود انتخاب کنیم (وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمی مَثْواهُ عَسى أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً). از این جمله، چنین استفاده مى شود: عزیز مصر فرزندى نداشت و در اشتیاق فرزند به سر مى برد، هنگامى که چشمش به این کودک زیبا و برومند افتاد، دل به او بست که به جاى فرزندى براى او باشد. آنگاه اضافه مى کند: این چنین یوسف را، در آن سرزمین، متمکن، متنعم و صاحب اختیار ساختیم (وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ). این تمکین در ارض، یا به خاطر آن بود که آمدن یوسف به مصر و مخصوصاً گام نهادن او در محیط زندگى عزیز مصر مقدمه اى براى قدرت فوق العاده او در آینده شد. و یا به خاطر این که زندگى در قصر عزیز قابل مقایسه با زندگى در قعر چاه نبود، آن شدت تنهائى، گرسنگى وحشت کجا و این همه نعمت و رفاه و آرامش کجا؟. بعد از آن اضافه مى نماید: ما این کار را کردیم تا تأویل احادیث را به او تعلیم دهیم (وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ الأَحادیثِ). منظور از تأویل احادیث همان گونه که سابقاً اشاره شد، علم تعبیر خواب است که یوسف از طریق آن مى توانست به بخش مهمى از اسرار آینده آگاهى پیدا کند. و یا این که منظور وحى الهى است; چرا که یوسف با گذشتن از گردنه هاى صعب العبور آزمایش هاى الهى، در دربار عزیز مصر این شایستگى را پیدا کرد که حامل رسالت و وحى گردد، ولى احتمال اول مناسب تر به نظر مى رسد. در پایان آیه مى فرماید: خداوند بر کار خود، مسلط و غالب است. ولى بسیارى از مردم نمى دانند (وَ اللّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ). 🌼🌼🌼 یکى از مظاهر عجیب قدرت خداوند و تسلطش بر کارها این است که در بسیارى از موارد، وسائل پیروزى و نجات انسان را به دست دشمنانش فراهم مى سازد، چنان که در مورد یوسف(علیه السلام) اگر نقشه برادران نبود او هرگز به چاه نمى رفت و اگر به چاه نرفته بود، به مصر نمى آمد، و اگر به مصر نیامده بود، نه به زندان مى رفت و نه آن خواب عجیب فرعون را تعبیر مى کرد و نه سرانجام عزیز مصر مى شد. در حقیقت خداوند یوسف را با دست برادران بر تخت قدرت نشاند، هر چند آنها چنین تصور مى کردند او را در چاه بدبختى سرنگون ساختند. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲۱ سوره مبارکه یوسف) @ayehsobh
202030_1267605858.mp3
3.06M
استاد قرائتی موضوع: تفسیر قرآن نوع:سخنرانی کوتاه سوره مبارکه: یوسف آیه: ۲۱ @ayehsobh
♻️ امام رضا(ع): «هرکه اندوه و مشکلی از مؤمنی برطرف کند؛ خدا روز قیامت قلب او را شاد میکند.» (اصول کافی، ج3، ص267) با سلام و تشکر از همه همشهریان و هموطنان گرامی در کمک به در نوبت های قبلی 🤝 تصمیم گرفتیم إن شاءالله به مناسبت اهدای کمک نقدی و غیرنقدی به نیازمندان و آسیب‌پذیرانِ از ویروس داشته باشیم. بنابراین، از همه همشهریان گرامی و اعضای محترم کانال، درخواست جمع‌آوری کمک و رسانیدن آن به دست این قشر از افراد جامعه در روز میلاد پیامبر اکرم ص، (۱۷ ربیع‌الاول/ ۲آبان ۱۴۰۰) را دارد. لذا درخواست می شود خَیّرین و نیکوکاران گرامی کمک های نقدی خود را حداکثر تا آخر مهر ماه، به شماره کارت زیر واریز کنند. با تشکر از دستان پر مِهر شما🙏 ۶۰۳۷۹۹۷۴۵۲۸۸۲۰۶۲ (بانک ملی/ امیری) 🆔 @shahed 📱 ۰۹۱۰۶۴۲۹۳۰۰ @rahrovanraheqoran
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» و هنگامى که به بلوغ و رشد رسید، ما حکم (پیامبرى) و «علم» به او دادیم. و اینچنین نیکوکاران را پاداش مى دهیم! (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۲۲) @ayehsobh
❇ تفســــــیر یوسف در این محیط جدید که در حقیقت یکى از کانونهاى مهم سیاسى مصر بود، با مسائل تازه اى روبرو شد. در یک طرف، دستگاه خیره کننده کاخ هاى رؤیائى و ثروت هاى بى کران طاغوتیان مصر را مشاهده مى کرد. و در سوى دیگر، منظره بازار برده فروشان در ذهن او مجسم مى شد و از مقایسه این دو با هم، رنج و درد فراوانى را که اکثریت توده مردم متحمل مى شدند بر روح و فکر او سنگینى مى نمود، و در فکر پایان دادن به این وضع ـ در صورت قدرت ـ بود. آرى او بسیار چیزها در این محیط پر غوغاى جدید مشاهده کرد، همواره در قلبش طوفانى از غم و اندوه در جریان بود; چرا که در آن شرائط، کارى از دستش ساخته نبود و او در این دوران دائماً مشغول به خودسازى و تهذیب نفس بود، قرآن مى گوید: هنگامى که او به مرحله بلوغ و تکامل جسم و جان رسید و آمادگى براى پذیرش انوار وحى پیدا کرد، ما حکم و علم به او دادیم (وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً). و این چنین نیکوکاران را پاداش مى دهیم (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ). أَشُدّ از ماده شَدّ به معنى گره محکم است و در اینجا اشاره به استحکام جسمانى و روحانى مى باشد. بعضى گفته اند: أَشُدّ جمعى است که مفرد ندارد، و بعضى دیگر آن را جمع شَدّ (بر وزن سدّ) مى دانند، ولى به هر حال، معنى جمعى آن قابل انکار نیست. 🌼🌼🌼 منظور از حکم و علم که در آیه بالا آمده که ما آن را پس از رسیدن یوسف به حد بلوغ جسمى و روحى به او بخشیدیم ، یا مقام وحى و نبوت است چنان که بعضى از مفسران گفته اند. و یا: منظور از حکم، عقل و فهم و قدرت بر داورى صحیح خالى از هواپرستى و اشتباه است و منظور از علم، آگاهى و دانشى است که جهلى با آن توأم نباشد، هر چه بود این حکم و علم دو بهره ممتاز و پر ارزش الهى بود، که خدا به یوسف ـ بر اثر پاکى و تقوا و صبر و شکیبائى و توکّل ـ داد، که همه اینها در کلمه مُحْسِنِین جمع است. بعضى از مفسران مجموعه احتمالات حکم و علم را در اینجا سه احتمال ذکر کرده اند: ۱ ـ حکم اشاره به مقام نبوت (چون پیامبر حاکم بر حق است) و علم اشاره به علم دین است. ۲ ـ حکم به معنى خویشتن دارى در برابر هوس هاى سرکش است که در اینجا اشاره به حکمت عملى است، و علم اشاره به حکمت و دانش نظرى است و مقدم داشتن حکم بر علم، به خاطر آن است که تا انسان تهذیب نفس و خودسازى نکند به علم صحیح راه نمى یابد. ۳ ـ حکم به معنى این است که انسان به مقام نفس مطمئنه برسد و تسلط بر خویشتن پیدا کند، آن چنان که بتواند نفس اماره و وسوسه گر را کنترل کند، و منظور از علم، انوار قدسیه و اشعه فیض الهى است که از عالم ملکوت بر قلب پاک آدمى پرتوافکن مى شود. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲۲ سوره مبارکه یوسف) @ayehsobh