غزل شماره ۱۳۲🌷
سلطان عشق
شبی خوش می رود از دست بی رویت نگارینا
چه حاجت فارغ از نور تجلّی وادی سینا
بیا ای نازنین تا آتش دل شعله ور گردد
حضورت روشنی بخش دل است و دیده ی بینا
شراب عشق ما در جام چشمان تو می جوشد
چه حاجت بی تو جام می چه لطف از گردش مینا
بهار عشق اگر آید همه از شوق برخیزیم
شبیه بویتان در صبح لاهوتی، ریاحینا!
سخن "فَاخلَع نَعلَیک" است و ما از تن برون آئیم
به شوق وعده ای خوش: "الّذین جاهدوا فینا"
به عالم یک شمیم از نرگس رویت به ما خوش تر
ز صدها گلشن از یاس و اقاقی، مریم و مینا
به یُمنَت روزی عشق دوعالم می رسد هر روز
توئی سلطان عشق "هل اتی" و دهر، "مسکینا...
@ayeneh_ayat🦋💫
غزل شماره ۱۳۳🌷
حسّ بهارانیها
با همین شعر همین شور غزل خوانی ها
می دود در رگ ما شوق بهارانی ها
حس زیبای بهاری ابدی می گذرد
از دل باور ما غرق گل افشانی ها
زندگی بهر صعود از دل تاریک زمین
پله ای دارد از این ثانیه ها, آنی ها
لحظه ها از گذر عرش خدا می گذرد
با نشاط از دل این شهر پریشانیها
پله در پله رسد عطر نسیمی جانبخش
از دل باغ بلور گل و ریحانی ها
زندگی نیست مگر این سفر شورانگیز
سمت اقلیم بقا از دل این فانی ها
چهره در سیر دل آرائی خود افتاده است
در مدار خوشی از زمره نورانی ها
از بهاری که ز فردوس خدا در پیش است
قطره می دانی و دریاست نمی دانی ها
@ayeneh_ayat🦋💫