بسم الله الرحمن الرحیم
سردار! شهادتت مبارک
ما تو را به حاجی میشناختیم.
تو برای ما آن چهرهٔ ناشناس، آن صدای گرم بودی که در #مستند_۷۲_ساعت از آخرین پرواز حاجی میگفت، از آخرین ساعات مردی که داغش در فرودگاه بغداد، تا ابد روی پیشانی دل ما مهر شد.
ما حتی چهرهات را درستوحسابی ندیده بودیم. عکست کنار عکس شهید سیدمحمد حجازی بود و ما نمیشناختیمت. ما از تو فقط یک اسم بلد بودیم: #سیدرضی
راستش ما آدممعمولیها حتی این را هم نمیدانستیم که این «سیدرضی» نام توست یا نام خانوادگیات؟ گفتم که! ما تو را به حاجی میشناختیم. تو برای ما، همرزم او بودی. تو میخندیدی و میگفتی: «حاجی اومد گفت سید تو هم دیگه پیر شدی! دیگه به درد نمیخوری! باید شهـید شی!» و میگفتی ما که از خدایمان است! میگفتی الهی آمین! میگفتی کاش بشود.
شد. امروز، شد.
امروز، در هشتادمین روز از نسلکـشی غـزه، در هشتادمین روز از سیاهترین روزگار معاصر ما، خدا حاجت تو را داد. امروز بالاخره اسم و فامیلت را درست فهمیدیم: #سید_رضی_موسوی
فقط وقتی فهمیدیم که یک «شـهید» هم قبل اسمت نشسته.
سیدجان!
حالا که سرت خلوت شده، حالا که از دنیا و مافیها خلاص شدهای، خوب گوش کن. بگذار پیش تو سفرهٔ دل وا کنیم. بگذار بگوییم هشتاد روز است عزادار سرزمین زیتونیم و هشتاد روز است داریم زخم زبان به گرده میکشیم که: «جـنگ بین دو تا کشور دیگهست! به ما چه؟» هشتاد روز است داریم تاول طعنه بر دل میترکانیم که: «کار به کار اســرائیل نداشته باشین! بذارین اسـرائیل و فلـسطین خودشون با هم کنار بیان!»
و امروز، خبر شـهادت تو، پتک حقیقت است که بر سر جهل خراب میشود:
مسئول پشتیبانی سپاه قــدس در منزل خودش در زینبیهٔ سوریه، هدف مـــوشک مستقیم اسـرائیل قرار گرفت.
اسـرائیل امروز یک فرماندهٔ ارشد نـظامی ایران را در خانهٔ خودش در سوریه، مستقیم تـرور کرد.
این حیوان وحشی افسارپارهکرده که خون بیستهزار فلـسطینی بیگناه را مکیده، حالا چنان هار شده که در دی، ماهی که تلخترین ماه سال ماست، سنگینترین داغمان را با داغی دگر، تازه کند. آه از این درد که جز به پاسخی هزاربرابر کوبندهتر اندکی التیام نخواهد یافت.
سیدجان
کاش خون پاک تو، چشم این جماعت هموارهخفته را بیدار کند. کاش بفهمند امروز اگر با مشت گرهکرده «مرگ بر اسـرائیل» نگوییم، خیال خام غاصبان این است که فردا در ایران حجله پشت حجله روشن کنیم.
کاش بفهمند همهچیزِ این دنیا به هم مربوط است؛ بهخصوص وقتی پای نبرد حق و باطل در میان است.
راستی! سیدجان! سلام ما را به حاجی برسان. بگو جای خالیاش خیلی درد میکند، خیلی، خیلی، خیلی.
#پرستو_علی_عسگر_نجاد
#هویتِ_انقلابی
https://ble.ir/parastooasgarnejad
https://ble.ir/ayenegah
✨✨✨✨✨✨
گریه هایمان بوی بهت میدهد،
انتظارش را نداشتیم،
ذهنمان هم مثل دلمان بیقرار شده و مدام می پرد.
به خیلی چیزها فکر میکنیم:
به اینکه داشتی بی سر و صدا کار میکردی،
به اینکه خادم الرضا بودی،
به حال خانواده ات از دیروز تا فرداها
به کار کشور که داشت سامانی میگرفت،
به شادی بعضی ها از شنیدن این خبر،
به مکر یهود،
حتی به سردی هوای محل حادثه
.....
اما به چیزهای دیگری هم فکر میکنیم:
به واژه ی شیرین "مغتنم" که مثل مهر تایید خورد پای پرونده ات
به اینکه ما ملت شهادتیم، و با هر شهادتی عزت و قدرتی دوباره میگیریم،
به اینکه اگر مخلص و پرتلاش باشیم برای قصه زندگیمان پایان دل انگیزی می نویسند،
به اینکه بزرگترمان میگوید خللی پیش نمیاید،
به اینکه خدا هست
و کار، هنوز و همیشه فقط در دستان اوست،
و خدا با مؤمنین است.
حالا برویم الهی عظم البلا بخوانیم، از زمین و زمان به خود خدا شکایت کنیم ، توی بغل خودش کمی گریه کنیم، و بهانه ی اماممان را بگیریم
بعد به رسم ایرانی ها که به مسافر توراهی میدهند ملک و یاسین بخوانیم و بگذاریم گوشه ی کوله ی عزیزانمان.
ای غایب از نظر، به خدا می سپارمت...
✨✨✨✨✨✨
https://eitaa.com/ayenehgah
#هویت_انقلابی