eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
23.4هزار ویدیو
664 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
سهم روز هفتاد و ششم.mp3
3.99M
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس 🔷 سهم روز‌هفتا‌‌دوششم: نامه‌ ۳۷ تا نامه۳۵
💠 یادداشت کوتاه ✅ موضوع: چالش ها و موانع تحقق دولت انقلابی ❌ قسمت پنجم ✍️علی اکبر صیدی 5️⃣ بد اخلاقی جریان های غیر انقلابی و معاند ❌ از چالش های جدی دیگر که جریان انقلابی و نظام اسلامی با آن مواجه است؛ بد اخلاقی جریان های غیر انقلابی و معاند است. ⛔️آنان، به هرگونه دروغ، تهمت، افترا و ... دست می زنند، به عبارت دیگر، با زر، زور و تزویر،‌ رای جمع می کنند! ✅ولی جریان انقلابی به دستور امام علی(ع) عمل می کنند که حضرت می فرماید: «خدا بكشد آنها را (جریان مقابلِ ولایت را)! چه بسا شخصى (ولی امر و پیروان) تمام پيش آمدهاى آينده را می داند، و راه‏هاى مكر و حيله را می شناسد ولى امر و نهى پروردگار مانع اوست، و با اينكه قدرت انجام آن را دارد آن را به روشنى رها می سازد (خطبه41 نهج البلاغه). 👌 مراقبِ وتزویر باشیم. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
سریال گاندو ۲ بازخوانی یک پرونده جاسوسی 🔺سریال "گاندو۲ که" شبها از شبکه سه پخش می شود، واقعیاتی از مسائل امنیتی را بازگو می کند. در قسمت های اخیر به ماجرای دستگیری یک جاسوس بنام عبدالرسول دری اصفهانی در تیم مذاکره کننده ایرانی در جریان برجام اشاره کرد که با انکار و ناراحتی جریان دولت مواجه شده بود. 🔻 دری اصفهانی کیست؟ 🔹وی قبل از انقلاب با کمیته خزانه داری آمریکا کار می‌کرد و مسئولیت بخش مربوط به انگلیس را بر عهده داشت. بعد از انقلاب در وزارت دفاع استخدام و مسئول مطالبات ایران از آمریکا بود. بعد از مدتی وزارت دفاع در می‌یابد که در محاکم و دعاوی بین ایران و آمریکا، به رغم مستندات و مدارک قوی به علت عدم ارائه دفاعیات لازم، آرای صادره به نفع آمریکا است. به همین جهت از وزارت دفاع اخراج می‌شود و به کانادا می‌رود. 🔹دری اصفهانی در زمان مدیرکلی بهمنی جهت عضویت در هیئت مدیره یکی از بانک‌های خصوصی، معرفی و رد صلاحیت شده بود. او بعلت رفاقت با ولی الله سیف در دولت یازدهم دوباره به بانک مرکزی برگشت. وی "نماینده بانک مرکزی و مسئول امور بانکی تیم مذاکره‌ کننده هسته‌ای ایران" و یکی از کارکنان ستاد پیگیری برجام بود که در جریان تقدیر از تیم مذاکره کننده هسته‌ای از حسن روحانی، نشان خدمت دریافت کرد. 🔹او پس از مدتی مورد شک دستگاههای امنیتی قرار گرفت و توسط اطلاعات سپاه در جریان سفر به ترکیه بازداشت و خبر دستگیری وی در مرداد ۹۵ منتشر شد. اسناد و مدارک و نحوه جاسوسی و اعترافات وی در دادگاه احراز شد و نهایتا به پنج سال حبس قطعی محکوم گردید. 🔹 انتشار خبر جاسوسی یک عضو تیم مذاکره هسته ای که حیثیت دولت بنفش و وزارت اطلاعات را در مخاطره قرار می داد، باعث واکنش آنان شد. وزیر اطلاعات در یک موضع گیری غیرحرفه ای، اعلام کرد که دری اصفهانی جاسوس نیست. 🔹این در حالیست که مرجع تشخیص جرایم و از جمله جاسوسی، دستگاه قضایی است. وزارت اطلاعات بعنوان یک ضابط قضایی حداکثر می تواند در حد اطلاع خود اعلام کند مدارکی دال بر جاسوسی فرد مورد نظر، در اختیار دارد یا ندارد. و مانع از آن نخواهد بود که تشکیلات دیگری به مدارکی دال بر جاسوسی فرد دست یافته باشد. ضمن اینکه نفس حضور شخصی با چنین سوابق در مذاکرات هسته ای، نشان از ضعف نظارت تشکیلات اطلاعاتی دولت داشت. 🔹محسنی اژه‌ای، بعنوان سخنگوی قوه قضاییه در مهر ۹۶ اعلام کرد: جاسوسی دری اصفهانی قطعی است. به دنبال آن محمود علوی اعلام کرد دری اصفهانی نه‌ تنها جاسوس نیست، بلکه با این وزارتخانه همکاری هم کرده‌ است! کشمکش بین قوه قضاییه و وزارت اطلاعات ادامه یافت. محمود علوی در کمسیون امنیت ملی مجلس گفت: دری اصفهانی جاسوس نبوده و قوه قضاییه تحت فشار شدید مجبور شده حکم حداقلی پنج سال حبس بدهد! 🔹محسنی اژه ای در پاسخ این ادعا گفت: بی‌خود می گویند. احکامی که در این خصوص صادرمیشود ٥ تا ١٠ سال است. این ادعا که دری اصفهانی جاسوس نیست، حتما غلط است. بعد از آن کریمی قدوسی نماینده مشهد در جلسه سؤال از وزیر خارجه، با اشاره به حضور دو تابعیتی‌ها و جاسوسان در تیم مذاکرات هسته‌ای، نام دری اصفهانی را به عنوان مسئول کمیته مذاکره‌ کننده پولی و بانکی و هسته‌ای در تیم مذاکره مطرح کرد. او بخشی از مستند تورنتو ۵۲۱ را پخش کرد که در آن، به مدارک و اعترافاتی از دری اصفهانی اشاره شده و به تشریح نحوه جاسوسی وی برای سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه پرداخت. به گفته قدوسی در بخشی از این مستند، دری اصفهانی اعتراف می‌کند که در جلسات راهبردی اقتصاد در نهاد ریاست جمهوری شرکت داشته و اسرار اقتصادی روی میز بوده و یک نسخه از آن اسناد را در قالب یک بسته اطلاعاتی در هتلی با حضور جک استراو نماینده آمریکا در دبی و یک افسر عالیرتبه MI6 لندن تحویل انگلیس و آمریکا داده است. 🔹به دنبال آن جزئیاتی از نحوه جاسوسی دری اصفهانی از جلسات داخلی تیم ایرانی منتشر شد. وی در این جلسات که داشتن موبایل ممنوع بود، از طریق دوربین کارگذاشته شده در ساعت مچی، مذاکرات داخلی هیات ایرانی را فیلم برداری کرده در اختیار بیگانگان قرار می داد! 🔹جالب توجه اینکه محمود علوی قبلا تصریح کرده بود که این وزارت «مسئول صیانت و حراست از مذاکرات هسته‌ای» ایران با شش قدرت جهانی بوده است. وزیر اطلاعات تاکید کرده بود: مذاکرات در امن‌ترین فضا، از نظر صیانت از اطلاعات انجام شده و این وزارت، گزارش‌های بی‌وقفه‌ آن را به مقامات عالی کشور منعکس نموده است! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمان مذهبی و بسیار زیبای با موضوع شهدای وطن سربازان گمنام امام زمان (عج)
🌹 کمیل با عصبانیت روبه روی آرش که از شدت گریه با بی حالی روز کبل نشسته بود،ایستا‌‌د. ـــ از خودت خجالت نمیکشی؟یکم به این فکر نکردی،دایی محمد با این آبروریزی چطور میخواد کنار بیاد؟ آرش با صدایی که از شدت گریه خشدار شده بود ،گفت: ــ من اشتباه کردم من غلط کردم با فریاد کمیل خود جمع شد و مانند بچه ای دبستانی گریست،هرکس او را میدید باورش نمی شد او یک دانشجو باشد. ـــ غلط کردن به درد خودت میخوره ضربه ای به سینه اش زدو گفت: ــ تو داشتی سمانه،زنِ منو،به کشتن میدادی،متوجه شدی چیکار کردی؟ آرش که از شدت گریه نمی توانست درست صحبت کند،مقطع گفت: ــ م م ن ،من به پو پولش نیازردا ،داشتم کمیل پوزخندی زد و گفت:ــ ــ به خاطر پول حاضر بودی از خانوادت بگذری؟؟ فریاد زد: ــ ها جوابمو بده،به خاطر پول حاضر بودی سمانه روبه کشتن بدی،منو داغون کنی به خاطر چندتا اسکناس قبول کردی گزارش و عکسای ناموس کمیلو بدی دست یه مشت آدم خدا نشناس فریاد زد: ــ چرا خفه خون گرفتی آرش،حرف بزن لعنتی حرف بزن سکوت خانه را نفس نفس زدن های کمیل و گریه های آرش شکستند،کمیل باور نمی کرد که جاسوسی که این همه بلا بر سرشان آورده آرش پسر دایی اش باشد با صدای زنگ خانه،آرش ترسید از جایش بلند شدو گفت: ــ زنگ زدی بیان منو بگیرن،کمیل غلط کردم کمیل توروخدا اینکارو نکن کمیل کلافه دستی در موهایش کشید وتشر زد: ــ بتمرگ سر جات نمی دانست چه کسی پشت در است غیر ازامیرعلی ومحمد و سمانه کسی از این خانه خبر ندارد. در را باز کرد که با دیدن سمانه با عصبانیت غرید: ــ تو اینجا چیکار میکنی مگه بهت نگفتم یه ساعت دیگه سمانه شوکه از رفتار کمیل چند لحظه ای ساکت ماند،دیگر مطمئن بود اتفاقی افتاده. ــ کمیل چی شده؟ ــ هیچی ،برو تو ماشین تا صدات کنم سمانه تا میخواست اعتراض کنه ،صدای گریه و التماس آشنایی او را به سکوت دعوت کرد. ــآجی توروخداتو راضیش کن منو نندازه زندون ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌹 سمانه کمیل را کنار زد و سریع وارد خانه شد ،با دیدن آرش با چشمان سرخ ازگریه و رد دست کمیل بر روی گونه اش،حیرت زده و عصبی به طرف کمیل برگشت و گفت: ــ اینجا چه خبره؟آرش چشه؟برا چی با اون وضع رفتی دنبالش،میدونی زندایی نزدیک بود از ترس سکته کنه،اصلا برا چی اوردیش اینجا آرش از جایش بلند شد و به سمت سمانه آمد و چادرش را در دست گرفت و با التماس گفت: ــ آجی سمانه توروخدا بهش بگو منو نندازه زندان آجی بهش بگو کمیل ارش را هل داد و سمانه را به طرف خودش کشید و غرید: ــ خفه شو احمق،آخرین بارت باشه بهش نزدیک میشی یا بهاش حرف میزنی فهمیدی؟ اما آرش از ترس اینکه در زندان بیفتد از تقلا دست بردار نبود. ــ آجی کمیل دوست داره،بهش بگی قبول میکنه آجی به خاطر مامانو بابام ،باور کن مجبور بودم ،والا کی دوس داره اینکارو با خواهر و بردارش بکنه سمانه که کم کم مسئله برای او حل می شد نا باور پیراهن کمیل در دستانش فشرده شد و با بغض نالید: ــ کمیل ،آرش دارع چی میگه کمیل شانه ی سمانه را در آغوش گرفت و آرام زمزمه کرد: ــ تو فقط آروم باش همه چیو خودم حل میکنم و با عصبانیت رو به آرش گفت: ــ تو هم تکلیفت معینه ،کاری میکنم هزار بار از به دنیا اومدنت پشیمون بشی،حالا هم از جلو چشام گم شو ــ توروخدا کمیل،جان سمانه اینکارو نکن ،اصلا به خاطر بابام،فکر کن همه بفهمن برا بابام آبرو نمیمونه آرش دست بر نقطه ضعف او گذاشت،کمیل عصبی فریاد زد: ــ خفه شو،تو اگه نگران دایی بودی اینکارو نمیکردی از سمانه جدا شد و بازوی آرش را در دست گرفت، و او را در حالی که او را قسم میداد به طرف در برد: ــ خودتو خسته نکن که نظرم عوض نمیشه،در را باز کرد و آرش را بیرون کرد و در را بست ،سرش را به در چسباند و چشمانش را بست. صدای فریاد و التماس و ضربه هایی که آرش به در می زد ،دل کمیل را خون می کرد ،اما او هم آدم است کم می آورد،بخصوص اگر خیانتی از خانواده ی خود ببیند، با قرار گرفتن دست لرزان و سردی بر شانه اش آرام برگشت،که با چشمان اشکی و سرخی مواجه شد. می دانست سمانه الان چه حالی دارد،او هم داغون بود،نگاهشان در هم گره خورد. کمیل زیر لب زمزمه کرد: ــ سمانه دیگه کم اوردم ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌹 سمانه لیوان اب را جلوی کمیل گذاشت و کنارش نشست،کمیل عمیقا در فکر بود،سمانه می دانست از چه چیزی عذاب می کشید،نگران دایی محمد بود و می دانست اگر بین همه پیچیده شود که پسر سرهنگ رادمنش برای گروه خلافکاری جاسوسی می کرده،دیگر آبرویی برای محمد نمی ماند. "پسر نوح با بدان بنشست " آرام صدایش کرد: ــ کمیل ــ جانم ــ میخوای چیکار کنی کمیل به مبل تکیه داد و نالید: ــ نمیدونم،نمیدونم سمانه،به هر راه حلی که فکر میکنم آخرش میخوره به دایی محمد،داغون میشه اگه بفهمه سمانه دست مردانه ی کمیل را در دست گرفت وگفت: ــ نمیخوای بگی این گروه کیه که آرشو مجبور به این کار کردنت؟اصلا چرا تو؟ کمیل پوزخندی زد و گفت: ــ مجبور؟آرش پول لازم داشته ،اونا هم بهش پول میدادن در مقابل اون گزارش من و عکسای تورو تحویل می داده کمیل با تصور اینکه عکس های سمانه در روز عقد و دورهمی های خودمونی در دست آن ها باشد و با چشمان کثیفشان ،همسر پاکش را نگاه می کردند،دستانش از زور خشمـ در دستان سمانه مشت شد. سمانه نگران نگاهی به او اونداخت و گفت: ــ کمیل چی داره اذیتت میکنه،نگا صورتت از عصبانیت سرخ شده ،چرا منو محرمت نمیدونی ؟ ــ تو محرمتر از هرکسی برام سمانه،اما ب عضی حرف ها برای تو سنگینن،تودختری ،لطیفی،حساسی. ــ قول میدم دیگه لطیف نباشم تو هم همه حرفاتو بزن ،باور کن تورو اینجوری آشفته میبینم دلم خون میشه،باور کن ناراحتیت منو هم ناراحت میکنه کمیل لبخند تلخی برروی لبانش نشست،اما تا می خواست جواب حرف های زیبای سمانه را بدهد گوشی اش زنگ خورد. شماره ناشناس بود،کمیل گوشی را برداشت و دکمه اتصال را لمس کرد: ــ بله بفرمایید ــ به به جناب سرگرد ــ شما ــ نشناختی؟تیمور جانتم کمیل لعنتی زیر لب گفت ــ شنیدم از وقتی فهمیدی عکسای زنت دستمه عصبی شدی؟ ــ خفه شو عوضی ــ اوه اوه بی ادب نشو دیگه،میدونی تو اصلا سلیقه نداشتی،اما تو زن گرفتن خوب سلیقه به خرج دادی کمیل عصبی از جایش بلند شد و گفت: ــ ببند دهنتو ،من میکشمت ،میکشمت تیمور به مولا قسم میکشمت ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌹 تیمور قهقه ای زد و گفت: ــ البته آرش گفت که مادرت انتخابش کرده،آخ گفتم آرش یادم اومد،بیچاره خیلی ترسیده،از وقتی بچه ها اوردنش داره به خودش میلرزه کمیل وحشت زده گفت: ــ تو چیکار کردی تیمور؟ ــ چیزی که شنیدی پسر سرهنگ رادمنش پیش منه،اگه جونش برات عزیزه بیا به آدرسی که برات میفرستم ــ عوضی ــ پس یادت باشه که تنها بیای،چون از یه آدم عوضی همه چیز برمیاد تماس قطع شد،کمیل سریع شماره امیرعلی را گرفت و به او سپرد که سریع خودش را برساند. به طرف سمانه رفت و بازوانش را دردست گرفت و گفت: ــ سمانه الان امیرعلی میاید دنبالت میرسونتت خونمون ــ چرا تو منو نمیرسونی ــ من باید برم جایی ــ کجا کمیل ــ جایی کار دارم سمانه وحشت زده و با چشمان سرخ از اشک به پیرهن کمیل چنگ زد و گفت: ــ کمیل کجا داری میری؟کی بود که بهت زنگ زد؟چی بهت گفت ــ سمانه سوال نپرس فقط کاری که میگم انجام بده،الانم آماده شو سمانه پیراهن کمیل را بیشتر در مشتش فشرد و نالید: ــ من هیچ جا نمیرم ،فهمیدی؟هرجا تو بری منم میام،کمیل توروخدا راستشو بگو داری پیش همونی که بهت زنگ زد؟ ــ سمانه آروم باش عزیزم سمانه با گریه فریاد زد: ــ چطور آروم باشم لعنتی چطور؟داری خودتو به کشتن میدی میفهمی داری چی میگی؟کمیل احساس بدی به این رفتنت دارم نرو لعنتی نرو بی قراری های سمانه قلب کمیل را به درد آورد،او را به خود نزدیک کرد و بادست اشک هایش را پاک کرد،سمانه که احساس می کرد این دیدار آخر است،تصور نبود کمیل در کنارش اشک هایش را دوباره بر گونه هایش سرازیر کرد،کمیل دوباره اشک هایش را پاک کرد،و سمانه را در آغوش گرفت ،سمانه بین هق هق هایش ،کمیل را صدا می زد،کمیل در حالی که سرش را نوازش می کرد ،با ناراحتی گفت: ــ جانم،جان کمیل،زندگی کمیل،بگو سمانه بگو ــ چرا حس میکنم دیگه نمیتونم ببینمت چرا؟ کمیل که ازبعد تماس این احساسی که بر وجودش رخنه زده بود را پس می زد با این حرف سمانه قلبش تیر کشید،بوسه ای بر سر سمانه نشاند و حرفی نزد. سمانه با مشت ضربه ای به شانه اش زد و گفت : ــ پس تو هم اینو حس کردی،کمیل نرو ،کمیل تنهام نزار،من میمیرم کمیل،بخدا میمیرم از کمیل جدا شد و صورت کمیل را با دو دست گرفت ،چشم های اشکی اش را در چشمان به اشک نشسته کمیل گره زد و با بعض و صدای لرزانی زمزمه کرد: ــ بگو که نمیری کمیل،بخدا من میمیرم،بدون تو نمیتونم کمیل،باور کن حس میکنم قلبم داره از جاش کنده میشه،کمیل حرف برن توروخدا یه چیزی بگو آروم شم کمیل او را در آغوش کشید،و به اشک هایش اجازه جوشیدن داد،چقدر سخت بود ،سمانه اینگونه بی قراری کند و او نتواند کاری کند. ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
: 🌹 کمیل در را بست،و به طرف امیرعلی رفت: ــ برسونش خونه خودمون،محافظارو هم اگه چیز مشکوکی دیدی بیشتر کن ــ نمیخوای بگی کجا میخوای بری؟تنهایی از پس تیمور بر نمیای ــ نزار پشیمون بشم که بهت گفتم ــ اما تنهای.. ــ این قضیه رو خودم تنهایی باید تمومش کنم ،حواست به سمانه باشه،میخوام خودت شخصا حفاظت اونجارو بگیری نه کس دیگه ای ــ نگران نباش ــ برید بسلامت امیرعلی سوار ماشین شد،کمیل نگاهش به نگاه خیس سمانه گره خورد،ماشین روشن شد و اخرین تصوری که کمیل از سمانه داشت ،چشمان اشکی و پر ا حرف او بود.... سمانه در طول مسیر حرف نزد،و فقط صدای گریه های آرامش سکوت اتاقک کوچک ماشین را می شکست. به محض رسیدن امیرعلی ماشین را به داخل خانه رفت،سمانه پیاده شد و منتظر امیرعلی ماند. ــ چیزی شده خانم حسینی؟ ــ کمیل کجا رفته؟ ــ نمیدونیم،با اینکه کمیل قبول نکرد دخالت کنیم اما من به سرهنگ رادمنش رو در جریان گذاشتم ــ اگه خبری شد خبرم کنید ــ حتما،بقیه هم نباید چیزی بدونن سمانه به علامت تایید سری تکان داد،و وارد خانه شد. صغری و سمیه خانم با دیدن سمانه از جایشان بلند شدند. ــ دخترم سمانه گریه کردی؟ سمانه میـ دانست الان هم مثل همیشه چشمانش از شدت گریه سرخ شده اند. ــ سمانه کمیل هم تورو مجبور کرد بیای خونمون؟من دانشگاه بودم زنگ زد گفت باید بیای خونه سمانه روی مبل نشست و آرام گفت: ــ آره ــ برای همین گریه کردی؟ ــ با کمیل بحثم شد سمیه خانم کنارش نشست و سرش را در آغوش گرفت و مهربانانه گفت: ــ عزیز دلم دعوا نمکـ زندگیه،کمیل شاید عصبانی بوده یه چیزی گفته والا کمیل تورو از جونش هم بیشتر دوست داره سمیه خانم نمی دانست که با این حرف های چه آتشی بر جان این دختر می زد. ــ نگفت چرا باید تو خونه بمونیم؟دلم خیلی شور میزنه ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌿 . خوشبختے یعنے : شــــــہید دارد نگاهتــــــ مےڪند و تــــو بــــہ‌‌ احترامــــش‌‌‌ از گــــناه‌ فاصلــــہ‌ بگــــیرے... 💕💜💕 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
《🔥🚗》 .- رفیق! حواست‌بہ‌جوونیت‌باشه، نکنہ‌پات‌بلغزه⚠️ قرار‌ه‌با‌‌این‌‌پاھا‌‌تو‌گردان‌ صاحب‌الزمان‌‌باشۍ!🙃🌱 .- شہیدحمیدسیاھکاݪی🌸 🥀شهدا شرمنده‌ایم🥀 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
📿🍃 🍃 •[ 🔆 ]• 🌀/ شیخ رجبعلی خیاط(ره): - وقتی خدا را شناختی، هرچه میکنی باید خالصانه و عاشقانه باشد حتی کمال خود را هم در نظر نگیر! نفس بسیار زیرک و پیچیده است و دست بردار نیست به هر نحو شده میخواهد خود را وادار کند... . 🍃| 📝| این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
رِفیق ... برایِ شدن ، هُنَر لازم است... هُنَرِ رد شدن از سیم خاردارِ نَفس.. هُنَرِ بِه خُدا رسیدن... هُنَرِ تَهذیب... تا هُنَرمَند نشی، نِمیشی!!♥️ ♥️ این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🗓سالروز عزل‌ آیةالله منتظری 🏳ازمسئولیت‌قائم‌مقامی‌رهبری 🏳توسط‌ حضرت‌ امام‌خمینی/۲ 💠امام خمینی: ‼️آقای منتظری، از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از کانال آنها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید. و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده‌لوح می‌دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیل‌کرده که مفید برای حوزه‌های علمیه بودید، در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم. از خدا می‌خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد! افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرال‌ها نریزد. از آنجا که ساده‌لوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد. نامه‌ها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانه‌های گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان روحی له الفدا و خون‌های پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند! ۶۸/۱/۶ @Jahade_tabeini این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ واقعیت ارزانی ماشین در ❌ ایشان را نمی شناسم، ولی مطالب درستی می گوید. ❌ کمپانی های نفتی در آمریکا و اروپا غربی تلاش می کنند که در فروش خودرو ارزان قیمت نقش جدی ایفا کنند. چون بیش از سود عادی خود و شرکت های خودروساز، می توانند سود کنند. ❌ در غرب طوری مردم را می دوشند که یک مهاجر ساده لوح ایرانی فکر می کند در رفاه است، البته فقط تا مدتی کوتاه‼️ ❌دنیای بدون فیلتر را در ببین @kharej2025 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🇮🇷هفتمین دوره ی آموزش داستان نویسی لبیک🇮🇷 🔷 شناسایی استعدادهای نویسندگی جامعه بانوان انقلابی در حوزه ی داستان نویسی 💠 مقام معظم رهبری (دام ظله): ما لازم است که مردم را کتابخوان کنیم، اما از این واجب تر آن است که استعداد نویسندگی را در بین مردم بیابیم و کتاب تولید کنیم. 📌 مهلت ثبت نام: ۶ تا ۱۵ فروردین و شروع دوره از هفته سوم فروردین ۱۴۰۰ 🌐 جهت دسترسی به اطلاعات بیشتر و ثبت نام از لینک زیر استفاده نمایید:👇👇👇 https://survey.porsline.ir/s/JLqH8ao ☎️ شماره تماس جهت کسب اطلاعات بیشتر: 09039676353 🌐کانال واحد ریحانه لبیک sapp.ir/reyhaneyelabbayk 🌐 کانال طرح نخبگانی لبیک @tarhelabbayk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسخه اصلی گاندو که پخش آن به مذاق رئیس جمهور خوش نیامد. این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپی کوتاه از یک تیم کوچک اما پر از جاسوس این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحدیر(تندخوانی)جزء27 حدود30دقیقه دورسیزدهم برای ظهور وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی_عظم_البلا نماهنگ جدید ویژه دعای فرج ‎الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
100مرتبه