eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
23.3هزار ویدیو
655 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 متن بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دست‌اندرکاران کنگره چهار هزار شهید استان یزد که در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ برگزار شده بود، صبح روز گذشته در محل برگزاری این همایش منتشر شد. 🔺️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این دیدار، با تحسین برنامه‌های زیبا و ابتکاری کنگره شهدای یزد مانند کاشت نهال، تهیه جهیزیه، درمان رایگان، تهیه بسته‌های معیشتی و فرهنگی، ختم قرآن و نامگذاری موالید به نیابت از شهیدان، مردم یزد را اهل ابتکار خواندند و افزودند: در دفاع مقدس نیز یزدی‌ها ابتکارهای زیادی همچون کَندن کانالهای زیرزمینی در عملیات با استفاده از هنر حفر قنات و یا ایجاد خیاط‌خانه‌های پرشمار و مشارکت زنان در تهیه لباس برای رزمندگان از خود نشان دادند. رهبر انقلاب اسلامی، برگزاری اربعین شهدای قیام تبریز بوسیله مردم یزد در ۱۰ فروردین ۵۷ را نمونه‌ای دیگر از نقش‌آفرینی عظیم یزدی‌ها در مقاطع حساس برشمردند و گفتند: البته نقش شهید صدوقی در تحولات انقلاب و رهبری حرکت مردم یزد و همچنین در دوران دفاع مقدس فراموش‌نشدنی است و پس از ایشان نیز مرحوم خاتمی با سلامت نفس همان راه را ادامه دادند. ایشان با تأکید بر زنده نگه داشتن پیام شهیدان، خاطرنشان کردند: شهیدان در عالم بزرخ، زندگی مخصوصی دارند و پیام مهم آنها به کسانی که راهشان را ادامه دهند، بشارت به در امان بودن از ترس و اندوه است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای این پیام امیدآفرین را در نقطه مقابل وسوسه‌های دنیاطلبان دانستند و افزودند: انگیزه شهیدان از حضور در میدان جهاد همچنان‌که در وصیت‌نامه‌های آنها موجود است، حمایت از انقلاب، امام بزرگوار، حجاب، دفع شرّ دشمن و هموار شدن راه نظام برای دستیابی به اهداف آن بود که باید مراقبت کرد این آرمانها به‌دست برخی افراد نفی و مخدوش نشود. رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به وجود هزار شهید دانش‌آموز در بین شهدای یزد، گفتند: چهره‌های پر افتخار شهیدان باید به جوانان معرفی شود تا دانش‌آموزان امروز از هنر و کار بزرگ نسل قبل از خود آگاه شوند. ایشان با اشاره به برنامه مستمر دشمن برای مأیوس یا منحرف کردن جوانان از خط انقلاب، تأکید کردند: نباید اجازه داد وسوسه دشمن در جوانان اثر بگذارد و آنان را به خدمت بگیرد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همچنین با تأکید بر ثبت خاطرات والدین و همسران شهدا افزودند: خصوصیات و فضای خانواده‌هایی که فرزندان خود را با این انگیزه و ایمان بالا پرورش دادند، باید ثبت شود. رهبر انقلاب اسلامی در پایان با ابراز تأسف از افرادی که زیر سایه جمهوری اسلامی و به برکت مجاهدت شهیدان و رزمندگان در امنیت و آزادی زندگی، اما بر خلاف اهداف آن خونهای پاک فعالیت می‌کنند، گفتند: در مقابل این تلاشها، کار و تلاش در راه حق و شهیدان را مضاعف کنید.
| رهبر انقلاب: متأسّفانه امروز کسانی هستند که در زیر سایه‌ی جمهوری اسلامی و به برکت مجاهدت همین شهیدان و رزمندگان و ایثارگران و امثال اینها دارند با امنیّت و آزادی زندگی میکنند و ۱۸۰ درجه بر خلاف خواسته‌های آنها و اهداف انقلاب کار میکنند و حرکت میکنند! اینها باید برای خودشان روشن کنند که جواب این خونهای پاک را چه جور خواهند داد. ۹۹/۱۲/۲۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 شماره: 222 💠 چند نکته در خصوص امضاء سند برنامه جامع همکاری‌های راهبردی جمهوری اسلامی ایران و چین 🎙 کارشناس برنامه: دکتر عزیز غضنفری
رستم قاسمی: اردوگاه انقلابیون، سبد رأی من است رستم قاسمی، کاندیدای احتمالی انتخابات ۱۴۰۰:آن اوایل که وارد سپاه شدیم به من هم گفتند اسمت را عوض کن و یک اسم غیررستم بگذار. من واقعا اعتقاد نداشتم بنابراین اسمم را عوض نکردم.فرزندانم نفعی از کار اقتصادی من نبردند. پسرم در یک شرکت خصولتی کار می کرد که تعدیل شد.بعضی از کارهای اقتصادی برای نیروهای مسلح و حتی برای دولتی‌ها هم خوب نیست و من بر این اعتقادم همیشه پافشاری کردم.من مایل نبودم وزیر نفت بشوم و من دستوری به وزارت نفت رفتم. دلیل هم برای خودم داشتم.ماشین شخصی من قبلا پراید بود که چون مدت‌ها استفاده نکرده بودم، در شهرک محلاتی نیروی انتظامی آن را برد و مدتی است در پارکینگ نیروی انتظامی است و نرفتیم سراغش.خیلی از بحران‌ها را نظامی‌ها حل کردند. من سابقه کار نظامی در سپاه ندارم و در حوزه های عمرانی و اقتصادی کار کرده ام.اردوگاه انقلابیون، سبد رأی من است. بخش عمده‌ آرا مربوط به مردمی است که خیلی خود را درگیر این جناح و آن جناح نمی‌کنند./خبرآنلاین
سه کاندیدای مورد نظر اصلاح‌طلبان برای انتخابات ریاست جمهوری غلامعلی رجایی فعال سیاسی:اصلاح‌طلبان در حال حاضر و با توجه به فضایِ حاکم بر عرصه سیاسی، سه گزینه را پیش روی خود می‌بینند.اسحاق جهانگیری، محسن هاشمی و جواد ظریف برای کاندیداتوری، مورد نظر اصلاح‌طلبان هستند که نتیجهِ کار به نوع عملکرد شورای نگهبان باز می‌گردد که آیا به این چهره‌ها مجوز حضور خواهد داد یا خیر./
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحدیر(تندخوانی)جزء 2 حدود30دقیقه دور چهاردهم برای ظهور وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی_عظم_البلا نماهنگ جدید ویژه دعای فرج ‎الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 سقوط نکنیم !!! 🌐شبکه رسانه ای مجمع هماهنگی نیروهای جبهه انقلاب استان قم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
100مرتبه
سهم روز هشتاد و دوم.mp3
2.3M
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس 🔷 سهم روز هشتاد و دوم: نامه‌ ۳۱ بند۱۱ تا بند ۱۳
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 نامه به امام حسن مجتبی (علیه السلام ) (قسمت پنجم) 1⃣1⃣ شرائط اجابت دعا 🔻و از گنجينه های رحمت او چيزهایی را درخواست كن كه جز او كسی نمی تواند عطا كند، مانند عمر بيشتر، تندرستی بدن، و گشايش در روزی. سپس خداوند كليدهای گنجينه های خود را در دست تو قرار داده كه به تو اجازه دعا كردن داد، پس هر گاه اراده كردی ميتوانی با دعا، درهای نعمت خدا را بگشایی، تا باران رحمت الهی بر تو ببارد. هرگز از تأخير اجابت دعا نا اميد مباش، زيرا بخشش الهی به اندازه نيّت است، گاه، در اجابت دعا تأخير می شود تا پاداش درخواست كننده بيشتر و جزای آرزومند كاملتر شود، گاهی درخواست ميكنی امّا پاسخ داده نمی شود، زيرا بهتر از آنچه خواستی به زودی يا در وقت مشخّص، به تو خواهد بخشيد، يا به جهت اعطاء بهتر از آنچه خواستی، دعا به اجابت نمی رسد، زيرا چه بسا خواسته هایی داری كه اگر داده شود مايه هلاكت دين تو خواهد بود، پس خواسته های تو به گونه ای باشد كه جمال و زيبایی تو را تأمين، و رنج و سختی را از تو دور كند، پس نه مال دنيا برای تو پايدار، و نه تو برای دنیا باقی خواهی ماند. 2⃣1⃣ ضرورت ياد مرگ 🔻پسرم، بدان تو برای آخرت آفريده شدی، نه دنيا، برای رفتن از دنيا، نه پايدار ماندن در آن، برای مرگ، نه زندگی جاودانه در دنيا، كه هر لحظه ممكن است از دنيا كوچ كنی، و به آخرت در آیی . و تو شكار مرگی هستی كه فرار كننده آن نجاتی ندارد، و هر كه را بجويد به آن می رسد، و سرانجام او را می گيرد. پس، از مرگ بترس نكند زمانی سراغ تو را گيرد كه در حال گناه يا در انتظار توبه كردن باشی و مرگ مهلت ندهد و بين تو و توبه فاصله اندازد، كه در اين حال خود را تباه كرده ای. پسرم فراوان به ياد مرگ باش، و به ياد آنچه كه به سوی آن ميروی، و پس از مرگ در آن قرار ميگيری. تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باش، نيروی خود را افزون، و كمر همّت را بسته نگه دار كه ناگهان نيايد و تو را مغلوب سازد. مبادا دلبستگی فراوان دنيا پرستان، و تهاجم حريصانه آنان به دنيا، تو را مغرور كند، چرا كه خداوند تو را از حالات دنيا آگاه كرده، و دنيا نيز از وضع خود تو را خبر داده، و از زشتيهای روزگار پرده برداشته است. 3⃣1⃣ شناخت دنيا پرستان 🔻همانا دنيا پرستان چونان سگهای درنده، عو عو كنان، برای دريدن صيد در شتابند، برخی به برخی ديگر هجوم آورند، و نيرومندشان، ناتوان را ميخورد، و بزرگترها كوچكترها را. و يا چونان شترانی هستند كه برخی از آنها پای بسته، و برخی ديگر در بيابان رها شده، كه راه گم كرده و در جادّه های نامعلومی در حركتند، و در وادی پر از آفتها، و در شنزاری كه حركت با كندی صورت می گيرد گرفتارند، نه چوپانی دارند كه به كارشان برسد، و نه چراننده ای كه به چراگاهشان ببرد. دنيا آنها را به راه كوری كشاند. و ديدگانشان را از چراغ هدايت بپوشاند، در بيراهه سرگردان، و در نعمتها غرق شده اند، كه نعمتها را پروردگار خود قرار دادند. هم دنيا آنها را به بازی گرفته، و هم آنها با دنيا به بازی پرداخته، و آخرت را فراموش كرده اند. اندكی مهلت ده، بزودی تاريكی بر طرف می شود، گويا مسافران به منزل رسيده اند، و آن كس كه شتاب كند به كاروان خواهد رسيد. پسرم بدان آن كس كه مركبش شب و روز آماده است همواره در حركت خواهد بود، هر چند خود را ساكن پندارد، و همواره راه می پيمايد هر چند در جای خود ايستاده و راحت باشد. 📜 ، ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
نکاتی در رابطه با فضای سازی های رسانه ای در باره روابط راهبردی ایران و چین : 1 - یکی از راههای مرسوم برای توسعه یک کشور ، سرمایه گذاری کشورهای بزرگ و قدرتمند اقتصادی در دیگر کشورها می باشد ، 2 - بسیاری از رسانه ها و کسانی که با گسترش روابط راهبردی ایران با چین مخالفت می کنند ، اگر چنین قراردادی را با آمریکایی ها یا اروپایی ها می بستیم اعلام شادی و پیروزی بزرگ برای کشور و ملت می کردند!! ، ( آمریکایی که در بمباران هسته علیه ژاپن بیش از 100 هزار انسان را کشته ، آمریکایی که در شکست انقلاب شیلی بیش از 100 هزار نفر را کشته ، آمریکایی که از سال 1332 تا امروز علیه ملت ایران انواع توطئه ها را انجام داده از جمله حمایت از صدام در هشت سال دفاع مقدس ...و اروپایی ها با آن همه سیاست های استعماری در کشورهای مختلف جهان ) 3 - مخالفین این قرارداد چه کسانی هستند؟ ، آمریکا ، اروپا ، اسرائیل ، عربستان ، منافقین و سلطنت طلبان ، و یک عده در داخل که تحت تأثیر تبلیغات رسانه ای نظام سلطه و شبکه های خارجی قرار گرفته اند . 4 - ایران امروز کشوری مستقل است و در عرصه جهانی تأثیر گذار می باشد و اجازه سلطه گری به هیچ کشوری را نمی دهد 5 - یکی از بهترین راهها برای به شکست کشاندن تحریم های آمریکایی ها و اروپایی ها ، گسترش روابط اقتصادی با کشورهای قدرتمند اقتصادی می باشد ، ( جزع و فزع آمریکایی ها و اروپایی ها ، نشان می دهد آنها متوجه اثرات این گسترش روابط در حل مشکل اقتصادی کشور و خنثی سازی تحریم ها شده اند .) حسن بلباسی
رمان مذهبی و بسیار زیبای با موضوع شهدای وطن سربازان گمنام امام زمان (عج)
🌹 ــ چرا خبرم نکردید؟ ــ سردار اینو از ما خواست کمیل ناراحت چشمانش را بست و پرسید: ــ الان حال سردار چطوره؟ یاسر آهی کشید و گفت: ــ بهتره،اوردنش بخش. ــ کی مرخصش میکنن ــ چون گلوله نزدیک قلبش بوده،یه چند روز باید بستری بشه کمیل سری تکون داد. ــ اول قرار بود تو هم تو این عملیات باشی،اما وقتی سردار دید با دیدن همسرت اینجوری آشفته شدی،نظرش عوض شد،از شدت خطر این عملیات خبردار بود و نگران بود که اتفاقی برای تو بیفته،برای همین از من خواست سرتو گرم کنم . ــ سمانه هم بهترین گزینه بود؟درسته؟تو دیگه چرا یاسر. ــ به روح مادرم قسم کمیل مجبور بودم،سردار میدونست به محض دستگیری تیمور ،ادماش میان سراغ خانوادت ،اونا خبردار شده بودن که تو زنده ای. ــ خانوادم؟ ــ اوه ما هم از سرهنگ کمک خواستیم کمیل با تعجب پرسید: ــ دایی محمد!! ــ آره،همه چیزو براش توضیح دادیم و ازش خواستیم که مادرتو به خانه اش ببه و ازش محافظت کنه،و خانومتو پیش خودت نگه داشتیم. کمیل سرش را میان دستانش فشرد،دستان یاسر بر شانه هایش نشست. ــ الان همه از زنده بودن تو خبر دارن کمیل،از سرهنگ خواستیم قبل از اینکه بری خونتون،سرهنگ بقیه رو آماده کنه . کمیل با چشمانی پرا از تشکر به یاسر نگاهی انداخت و گفت: ــ ممنونم داداش ــ کاری نکردم ،یه روز تو هم این کارارو برام میکنی و بلند خندید. کمیل لبخند تلخی زد و گفت: ــ امیدوارم هیچوقت از خانوادت دور نشی،چون خیلی سخته خیلی یاسر از جایش بلند شد لبخندی زد و گفت: ــ من برم دیگه،سردار گفت که یک هفته با خانوادت باش،بعد باید بیای سرکار،البته دیگه به خاطر این اتفاقات و باخبر شدن همه از کارت نمیتونی تو وزارت بمونی،از هفته ی بعد همکار دایی جونت میشی هر دو خندیدن.یاسر از اینکه توانسته بود موضوع را عوض کند خوشحال شد. ــ من دارم میرم سردارو ببینم ،میای؟ ــ اره بریم ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌹 سمانه روی تخت نشست و با بغض به عکس کمیل روی دیوار خیره شد. صداهای خنده در حیاط پیچیده بود،از صبح همه با شنیدن خبر امدن کمیل به خانه،آمده بودند. دایی محمد و یاسین و محسن کمیل را به نوبت در آغوش گرفتند،و مردانه اشکـ ریختند. صغری برای مدت طولانی در آغوش کمیل مانده بود و گریه می کرد،که با اسرارهای همسرش کمی آرام گرفت. در طول روز سمیه خانم کنار کمیل نشسته بود و دستانش را در دست گرفته بود. کمیل همه ی وقت یک نگاهش به همسر خواهرش بود و یک نگاهش به دَر خانه،در انتظار آمدن سمانه. اما سمانه همه ی اتفاقات را از پنجره اتاق مشاهده می کرد،و از وقتی کمیل آمده بود به اتاقش رفته بود،حتی با اصرارهای مادرش و زهره و بقیه هم حاضر نشد که پایین بیاید. در زده شد و صفرا وارد اتاق شد،سمانه لبخندی زد و گفت: ــ داری میری؟ ــ اره،پایین نیومدی گفتم بیام بهات خداحافظی کنم سمانه صغرا را در آغوش گرفت و آرام گفت: ــ بسلامت عزیزم صغری غمگین به او نگاهی انداخت و گفت: .ــ سمانه اینکارو نکن،کمیل داغونه داغون ترش نکن سمانه تشر زد: ــ تمومش کن صغری ــ باشه دیگه چیزی نمیگم،اما بدون کمیل بدون تو نمیتونه ــ برو شوهرت منتظرته ــ باشه صغری بوسه ای بر گونه ی سمانه نشاند و از اتاق خارج شد. همه رفته بودند،سمانه چمدانی که آماده کرده بود را روی تخت گذاشت،به طرف چادرش رفت که در اتاق باز شد و سمیه خانم وارد اتاق شد. ــ دخترم سمانه،برات شام بز.. با دیدن چمدان آماده، حرفش نصفه ماند و با صدای لرزانی گفت: ــ این چمدون چیه؟ ــ خاله گ.. ــ سمانه گفتم این چمدون چیه ؟ ــ دارم میرم خونمون سمیه خانم تشر زد: ــ خونه ی تو اینجاست ،میخوای تنهام بزاری؟ سمانه با صدای لرزونی گفت: ــ پسرت برگشته ،دیگه تنها نیستی ــ اون پسرمه،اما تو دخترمی ،عروسمی ــ من دیگه عروست نیستم ،باید برم خاله صدای سمیه خانم بالا رفت و جدی گفت: ــ تو چهار سال اینجا زندگی کردی،تو این اتاق،کنار من.پس این خونه ی تو هستش،این خونه ی شوهرته پس جای تو اینجاست ــ خاله لطفا .. ــ سمانه با من بحث نکن ــ من اینجا نمی مونم در باز شد و کمیل وارد اتاق شد: ــ دلیل رفتنت اومدن من به این خونه است؟ ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌹 سمانه سکوت کرد و سرش را پایین انداخت تا کمیل حرف های دلش را مثل همیشه از چشمانش نخواند. ــ سمانه من همه چیزو برات توضیح دادم،ولی نمیدونم چرا نمیخوای باور کنی سمانه پوزخندی زد،که کمیل عصبی گفت: ــ به جای پوزخند زدن برای من حرف بزن،بگو چته؟ ــ من حرفمو زدم،اینجا دیگه جای من نیست،میخوام برم خونمون ــ مامان هم گفت که اینجا خونه ی تو هستش،خونه ی شوهرت یعنی خونه ی تو ــ من شوهری ندارم ،شوهرم چهارسال پیش شهید شد کمیل عصبی به سمتش رفت و بازویش را در دست گرفت و فشرد! ــ من محرمتم ،من شوهرتم سمانه اینو بفهم سمانه بازویش را از بین دست کمیل بیرون کشید و عصبی فریاد زد: ــ نیستی ،تو شوهر من نیستی،اگه بودی چرا گذاشتی تو همین خونه بیان خواستگاری من،اگه بودی چرا باید چهارسال من زجر بکشم،چرا باید تکیه گاه نداشته باشم،چرا چهارسال از ترس چهار ستون بدنم شب و روز بلرزه،چرا؟؟ از کمیل دور شد و به بیرون اشاره کرد و با صدای لرزان فریاد زد: ــ اگه شوهر دارم چرا باید هر شب از نگاه کثیف مرد همسایه وحشت کنم،چرا باید از مردم حرف بشنوم،چرا وقتی کمک خواستم،تکیه گاه خواستم نبودی میتونی جواب این چراهارو بدی ??? سمانه در سکوت به چشم های سرخ کمیل خیره شده بود،تنها صدایی که در اتاق میپیچید،صدای گریه های سمیه خانم بود. سمانه نتوانست جلوی بارانی نشدن صورتش را بگیرد،اشک هایش را پاک کردو با بغض گفت: ــ وقتی اومدم خونه و فهمیدم خاله مراسم خواستگاری برام راه انداخته،با خودم میگفتم اگه کمیل زنده بود گردن این خواستگارو میشکوند،کل این خونه رو با دادهایش روی سرش میگذاشت که چرا اجازه دادید خواستگار پا به این خانه بگذارد. خنده ی تلخی کرد وگفت: ــ اما ای دل غافل،شوهرم بود و کارد نکرد،شوهرم بود و حرفی نزد هق هق اش امانش را برید و نتوانست حرفش را ادامه بدهد. به دیوار تکیه داد،شانه هایش از شدت گریه میلرزیدند،و صورتش را با دو دست پوشانده بود. کمیل که با شنیدن حرف های سمانه دیگر پاهایش او را برای ایستادن یاری نمی کردن.روی دیوار تکیه داد و کم کم نشست،چشمانش می سوخت،دستانش مشت شده برو روی زانوانش بود. سمانه وسط گریه گفت: ــ تو این چهار سال کارم شده بود شبا که خاله و صغری میخوابیدن بیام تو اتاقت و تا شب با عکست حرف بزنم و گریه کنم،قلبم میسوخت احساس می کر دم داره میترکه ،همیشه منتظره اومدنت بودم ،باور نمی شد که رفتی. ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌹 ــ همه ی این چهارسال برای من زجراور بود،کار من شده بود گریه های شبانه تو اتاقت،حتی نمیتونستم راحت گریه کنم جلوی دهنمو محکم با دست میگرفتم تا خاله نشنوه تا دوباره حالش بد نشه. دوباره با دست اشک هایش را پاک کرد وادامه داد: ــ مریض شدم تو نبودی،درد داشتم تو نبودی خاله حالش بد شد بستری شد اما تو نبودی،صغری ازدواج کرد بچه دار شد اما باز هم تو نبودی کمیل تو،تو مهمترین لحظات زندگیموم نبودی،چرا؟کارت مهمتر بود؟نجات دادن ارش مهمتر بود سمیه خانم که نگران سمانه شده بود با چشمان اشکی به سمانه نزدیک شد و گفت: ــ قربونت برم مادر آروم باش الان حالت بد میشه ــ بزار بگم خاله بزار پسرت بشنوه تو این چند سال چی به من گذشته بزار بدونه دردم چیه نگاهش را به سمت کمیل که نگاهش را به زمین دوخته بودسوق داد. ــ منو نگاه کن،دارم میگم منو نگاه کن کمیل چشمان سرخش را دو چشمان سمانه گره زد. ــ میدونی درد من چیه؟ کمیل آرام زمزمه کرد: ــ چیه قطره ی اشکی از چشمان سمانه بر روی گونه های سردش نشست و با صدای لرزان گفت: ــ تو هیچوقت منو دوست نداشتی،از اول هم به خاطر عذاب وجدان و مواظبت از من پیش قدم شدی ،حرف های اون شبت درست بود،خاله و صغری تورو مجبور به این وصلت کردن کمیل از جایش بلند شد و به طرف سمانه آمد ،با خشم هر دو بازویش را در مشت گرفت و غرید: ــ بفهم چی میگی؟فهمیدی.هزار بار بهت گفتم تورو من انتخاب کردم نه کسی دیگه،دوست دارم سمانه ،اون چند سال سکوتم هم بخاطر تو بود والا زودتر از اینا پیشقدم می شدم ــ بسه نمیخوام بشنوم به طرف چمدان رفت و قبل از اینکه دستش به ان برسد سمیه خانم با گویه جلویش ایستاد ــ کجا میری دخترم ــ اینجا دیگه جای من نیست کمیل که دیگر تحمل بحث با سمانه را نداشت،گفت: ــ من میرم تو بمون ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌹 سمیه خانم دستان خیسش را با لباسش خشک کرد و از آشپزخانه بیرون آمد،نگاهی به ساعت انداخت،ساعت۱۲شب بود. از وقتی که کمیل رفته بود ،سمانه از اتاقش بیرون نیامده بود،حدس می زد که شاید خوابیده باشد . با یادآوری چند ساعت پیش آهی کشید،برای اولین بار بود که اشک را در چشمان پسرش می دید،هر چقدر میخواست کمیل را امشب در خانه نگه دارد ،قبول نکرد وحشت رفتن سمانه از این خانه را در چشمان تک پسرش را به وضوح دید. آهی کشید و از پله ها بالا رفت،در اتاق سمانه را آرام باز کرد،چراغ ها خاموش بود. کمی صبر کرد تا چشمانش به تاریکی عادت کند،با دیدن سمانه که بر روی تخت خوابیده بود،نزدیکش شد. صدایی شنید،بیشتر به سمانه نزدیک شد،متوجه ناله های سمانه شنیده بود،که کمیل را صدا می کرد. متوجه شد که خواب دیده،صورتش از عرق خیس شده بود،سمیه خانم دستی بر صورت سمانه کشید،که با وحشت دستش را از روی صورتش برداشتت!! سریع پتو را کنار زد ،تمام بدن سمانه خیس عرق شده بود،زیر لب ناله می زد و کمیل را صدا می کرد،سمیه خانم آن را تکان داد اما سمانه بیدار نمی شد. ــ سمانه دخترم چشماتو باز کن،خاله عزیزم بیدار شو سمانه خانم که دید سمانه بیدار نمی شود ،سریع به طرف تلفن رفت و شماره را گرفت بعد از چند بوق آزاد صدای خسته ی کمیل در گوشی پیچید: ــ بله ــ کمیل مادر کمیل با شنیدن صدای لرزان مادرش سریع در جایش نشست و نگران پرسید: ــ چی شده مامان ــ سمانه مادر کمیل نگران پرسید: ــ رفت ؟ ــ نه مادر تب کرده،حالش خیلی بدنه بدنش اتیش گرفته نمیدونم چیکار میکنم کمسل سریع از جایش بلند شد و سویچ ماشین را از روی میز چنگ زد. ــاومدم مامان،الان به دکتر زنگ میزنم که بیاد خونه سمانه خانم گوشی را روی میز گذاشت و سریع به آشپزخانه رفت و کاسه ی بزرگی را پر از آب کرد و با چند دستمال تمیز به اتاق برگشت. کنار سمانه نشست و دستمال خیس را بر روی پیشانی اش گذشت،لرزی بر تن سمانه افتاد و وباره زیر لب زمزمه کرد. ــ کمیل ... این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
کسانـی ... به امام‌زمانشان ‌خواهندرسید کھ‌اهل‌سرعـت‌باشند ! واِلاّ تاریخِ‌ کربلانشان‌ داده کـه قافله ی حسـینی معطـل‌ کسـی نـمی ماند شهیـد آویـنی🖌 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
الهَوَى شَرِیكُ العَمَی هواپرستی، همچون کوری است. +دل‌ که کور بشود چشم هم انگار دیگر نمی تواند به دیدن نور حق عادت کند کوردلی حاصل دل به غیر او سپردن است.... [نامه۳۱🌿] این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
سعی ڪن مدافع قلبت باشی از نفوذ شیطان، شاید سخت‌تر از مدافع حرم بودن مدافع قلب شدن باشد ...✨ این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2