eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
24هزار ویدیو
705 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
🌳شجره آشوب« قسمت صد و هفتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام 🔻اشعث بن قیس: ارتباط اشعث با بنی امیه 1.بعد از اینکه امام او را از آذربایجان عزل کرد و ولایت حلوان و نواحی آن را به او سپرد، امام حساب اموال او و اموال آذربایجان را رسیدگی کرد. 🔻 اشعث از این کار، غضبناک شد و با معاویه مکاتبه کرد. سوال اینجاست اشعث به عنوان والی امام، چرا باید با معاویه نامه نگاری داشته باشد؟ اصلا چرا او باید از محاسبه اموال خود، عصبانی شود؟ آیا می ترسید امام عدالت را رعایت نکند؟ یا اینکه از مجازات امام به دلیل اختلاس در اموال بیت المال می ترسید؟ اگر به راستی دامن او از جرائم اقتصادی پاک بود، چرا از محاسبه اموال خود و اموال آذربایجان غضبناک شد؟ 🔻 این مکاتبه با معاویه نشان می دهد او قبل از شروع فتنه های حکومت امام، با بنی امیه ارتباط داشته و احتمالا روی آن ها حساب باز کرد بود. جالب این است که خود اشعث بر امین بودن و واجب بودن پیروی از امام، اعتراف می کرد. این نکته را نیز باید افزود که اشعث برای رسیدن به حکومت آذربایجان، دختر خود را به پسر عثمان داده بود. 🔻 احتمالا خلیفه سوم که نسبت به فضل و بخشش از بیت المال به بنی امیه، روحیه خوبی داشته، می خواست پاداشی را به اشعث در قبال این کار بدهد. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد...
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
May 11
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 یک دفعه دیدم همون دختر کوچولوعه داره میاد سمتم ی لبخند دندون نما بهش زدم .خیلی شیرین بود این دختر .. دست هام رو به سمتش باز کردم _بیا بیا بغل من با یک لحن بچگانه گفت: +خاله... خیلی صدا میکنن خَستومه _الهی عزیزِ دلم ،اسمت چیه؟ +حنین سادات دست هام رو دو طرف صورتش گذاشتم و گونه اش رو بوسیدم. دخترِ خوشگل و شیرینی بود . سعی کردم خودم رو باهاش مشغول کنم . سرِ سفره نشسته بودیم . مامان خاتون گرم صحبت با اقا داداشش بود که متوجه شدم دایی سید انگار نمی خواد صحبت کنه مامان خاتون هم دیگه چیزی نگفت . حنین رو کنار خودم نشوندم که مادرش لبخندی زد و گفت + اذیتت که نمی کنه؟؟ _نه نه اصلا میگم چیزی شد ؟؟ آخه دایی انگار که.... زندایی تک خنده ای کرد و گفت : +نه عزیز، سید همیشه میگه سر سفره نباید صحبت کرد از برکت غذا کم میشه متوجه نگاه گنگ من شد که ادامه داد : حالا کم کم با قانون های آقا سید آشنا میشی ، سید عشق مستحباته جونم برات بگه که شستن دست قبل از غذا ،شروع غذا با بسم الله ، خوردن نمک اول و آخر غذا ،گذاشتن سبزی سر سفره و ....... دیس برنج که با زعفران تزیین شده بود رو از صنوبر بانو گرفتم و نگاهم رو برگردوندم سمت زندایی _سبزی گذاشتن؟؟؟؟ +آره عزیز، امام صادق (ع) میفرمایند: برای هرچیزی زیوری است و زیور سفره سبزی است . و در کل مایه ی برکته * دیگه حرفی نزدیم و همه مشغول شده بودند و من نگاهم به حنین بود که با اون دست های تپل و کوچکش دانه های برنجی رو که روی زمین ریخته بود رو جمع می کرد . این دختر رو خیلی دوست داشتم ..شاید عقده ی بچه ی کوچک داشتم آخه من از هر دو طرف،چه مادری چه پدری ته تغاری بودم. *بحار الانوار ،جلد66،ص199 . 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 بعد از شام حنین سادات رو کنار حوض فیروزه ای رنگ حیاط مامان خاتون نشوندم و رفتم به کمک صنوبر بانو . بعد از جمع و جور کردن ، رفتم کنار حنین ، مشغول بازی کردن باهاش بودم که متوجه شدم یک نفر اومد کنارم سرم رو بالا آوردم و دیدم خواهر حنینه. +سلام _سلام خوبی؟؟ +مرسی عزیزم رسیدن بخیر _سلامت باشی ، به حنین اشاره کرد و گفت : _ اذیت نمیکنه لب خندی زدم +نه اصلا من عاشق بچه هام _چ خوب ، ساجده خانوم بودی درسته؟ +بله ، اسم شما چیه ؟؟ _عاطفه ، با من راحت باش، فکر نمیکنم اختلاف سنی داشته باشیم ، من 18سالمه +درسته منم 17سال 6ماهمه _اوه چه دقیق ، پایین چادرش رو توی دستش مرتب کرد و کنارم ،لبه ی حوض نشست. _ خب ساجده جان، شیراز خیلی بهت خوش میگذره نَه؟ +اره، دوسش دارم _چه خوب ، من دومین بارم هست که میام شیراز هرچند بار اولم هم کوچیک بودم و چیزی یادم نیست، خیلی دوست دارم جاهای دیدنیش رو ببینم مخصوصا حافظیه و سعدیه، میتونی بیایی فردا باهم بریم ؟ کمی از پیشنهادی که داد تعجب کردم اما به خودم مسلط شدم ... خب زود دوست شدیم! +اره گلم ، فقط من صبح مدرسه هستم مشکلی نداری بعد از ظهر بریم ؟؟ _نه ، چه مشکلی من خودم تا لِنگ ظهر خوابم از حرفش خندم گرفت و اون هم از خنده ی من خندید. دختر خون گرمی بود . با اون چاله گونه ای هم که داشت بیشتر به دل مینشست. _پس حله ، من فردا زنگ می زنم خونه مامان خاتون بهت خبر میدم . +باشه عزیزم اون شب هم تموم شد و من بیشتر سرگرم حنین سادات و خواهرش عاطفه بودم و خداروشکر دیگه خبری از امیر نشد. خانواده خوبی بودن حنین که معرکه بود... عاطفه هم دختر خوبی بود متانت خاصی داشت . انگار قرار بود که سه روزی رو شیراز بمونن. تو راه برگشت به خانه بودیم ، با اینکه ساعت از نیمه شب گذشته بود اما خیابان ها شلوغ بودند و همه ی مردم در تکاپوی عید... +مامان ! -جانم؟ +با عاطفه که صحبت می کردیم ازم خواست که ببرمش و جاهای قشنگ شیراز رو بهش نشون بدم . مامان سرش رو به طرف برگردوند : -خب باهم دیگه برید +وا مامان تو نمیزاری من با دوستم تا سر کوچه برم حالا چی شده؟ -عزیزِ من، عاطفه ک غریبه نیس ، تازه دختر خوبیه . +باش ، پس من فردا بعد از ظهر باهاش میرم بیرون ......... از مدرسه برگشتم و بعد از یک دوش، بدون غذا خوردن خوابیدم . ساعت چهار از خواب بلند شدم و به خونه مامان خاتون زنگ زدم به عاطفه گفتم تا ساعت پنج اماده باشه. سریع لباس هام رو پوشیدم رفتم پایین، یک لقمه برای خودم با کوکو سیب زمینی های ظهر درست کردم و دوربین ام رو انداختم روی کول ام و از مامان خداحافظی کردم . رفتم سر خیابون تا تاکسی بگیرم . نگاهی به ساعتم انداختم، یک ربع به پنج بود. منتظر تاکسی بودم که یک ماشین شخصی جلوم ایستاد شیشه ی طرف شاگرد رو پایین داد + تا تهِ دنیا مجانی ، بیا بالا پوزخندی زدم و سرم رو نزدیکتر کردم _بچه جون،برو جلو درخونتون بازی کن سریع هااا مامانت نگرانت میشه +هه چشم کبری خانم فعلا دست به سینه صاف ایستادم و نگاهم رو به خیابان کشیدم _خداحافظ اکبر جون ........... زنگ خونه ی مامان خاتون رو زدم . عاطفه در رو باز کرد اومد بیرون. _سلام امدی +اهوم بدو بریم +چرا حنین رو نیاوردی؟؟ عاطفه چشمانش را درشت کرد _آخ ، دلت خوشه ها دیونه میکنه آدم رو انقدر غُر میزنه . +الهی، عزیزِدلم ، اشکال نداره که ): -ان شاءالله دفعه های بعد. خب کجا بریم حالا؟؟ +اول بریم سعدیه ، چون نزدیک تره -باشه بریم . به تیپ عاطفه نگاهی انداختم . کیف و کفش سِت ، سنتیِ سبز‌آبی داشت که با رنگ روسریش هم ست شده بود . چادر مشکیه ساده و کش داری هم سرش بود . من فقط سرِ نماز چادر سرم می کردم . اونم فقط استین دار ،، چطوری چادر ساده رو سر میکرد واقعا؟؟ . 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
💠 آیت‌الله حق‌شناس(ره): آنجا که رفتی مراقب چشمت باش مراقب زبانت باش. خیلی بیش‌تر مواظبت کن. ولو، سه روز در محضر هستی. در این سه روز از تو سر نزند که امام رضا دل‌گیر شود. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج نفر اینجا بمونن ما بدونیم آقا پنج نفر میخوان کار کنن... ما بدونیم این پنج نفر تا آخرین قطره خونشون وایستادن https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دو سه ماهی می‌شد که وارد دانشکده شده بود. تعدادی از دانشجویان را گلچین کرد‌. یک گروه تشکیل دادند که هدفشان، ترویج مسائل اعتقادی و اخلاقی در دانشکده بود، با شیوه‌ی کاری متفاوت. همه‌ی اعضای گروه را توجیه کرد، اخلاق و رفتار پسندیده در راس کارهایشان بود.اول با دیگران طرح رفاقت و دوستی می ریختند، بعد هم آنها را دعوت به رعایت مسائل شرعی می‌کردند. وضع دانشکده بهتر شد، خیلی از افراد گروه هم شدند https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
مداحی_آنلاین_مجالس_مجبوب_استاد_عالی.mp3
4.07M
♨️مجالس محبوب بسیار شنیدنی حجت الاسلام https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
26.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما بهترین های سال را انتخاب کنید 🔸از شما دعوت می‌کنیم تا در نظرسنجی سرود سال برای انتخاب بهترین سرود خوانده شده سال ۱۴۰۱ شرکت کنید. 🔻برای این کار میتوانید از بین سرود های ذکر شده در ویدئو، نام سه سرود را به سامانه پیامکی ۱۰۰۰۸۵ ارسال نمایید. 😍😍 به ده نفر از شرکت کنندگان به قید قرعه کمک هزینه سفر به مقدس اهدا می‌شود 😍😍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
🔻مهم نیست چه کسی گل می‌زند/ همه برای اقتدار ایران 🔹پس از اعلام خبر عادی شدن روابط میان ایران و عربستان، امواج این شوک بزرگ خبری همه رسانه‌های جهانی را درنوردید. بازتاب‌ رسانه‌ای وسیع این واقعه مهم در سطح جهان به گونه‌ای است که همچنان رسانه‌های بین‌المللی تحلیل‌های گوناگون از ابعاد مختلف این رویداد مهم ارائه می‌دهند. 🔹در این وضعیت که تمامی رسانه‌های جهان از دوست گرفته تا دشمن، از تغییر راهبردی در منطقه غرب آسیا و چرخش مهم در روابط منطقه‌ای خبر می‌دهند اما «شبکه خبرنگاران برجامی» در ایران که تخصص اصلی آن‌ها قربانی کردن منافع ملی بخاطر مقاصد جناحی و حزبی خود است، پس از اینکه کمی از شوک حاصل از این رویداد بیرون آمدند، شروع به تولید اخبار و تحلیل‌های مغرضانه کردند؛ هدف از این خبرسازی‌های کذب به‌حاشیه راندن دستاوردهای دولت سیزدهم در عرصه سیاست‌خارجی بود، عرصه‌ای که قرار بود نقطه قوت دولت حسن روحانی باشد اما پاشنه آشیل‌ش شد! 🔹«شبکه خبرنگاران برجامی» با این خط که قفل روابط میان ایران و عربستان به دست دبیر شورای عالی امنیت ملی باز شده و دولت، به طور خاص وزارت خارجه، در این فرآیند نقشی نداشته، سعی کردند این دستاورد را به حاشیه ببرند . همچنین در یک خط خبری دیگر این شبکه مدعی شد علی باقری از تیم مذاکره‌کننده کنار گذاشته شده است! درست در زمانی که باقری در عمان در حال مذاکره برای گشایشی دیگر بود! 🔹اکنون وزیر امور خارجه با درایت آب پاکی را بر روی دست این متوهمان ضد منافع ملی ریخت و در توییتی از هماهنگی کامل میان ارکان مختلف دولت و حاکمیت خبر داد. 🔹بنابر گفته طرف سعودی و ایرانی مذاکره برای بازگشایی روابط طرفین یک پروسه ۲ ساله بوده  که در سطوح مختلف پیگیری می‌شده است. چنین مذاکراتی هم در حوزه سیاسی و هم امنیتی و اطلاعاتی و حتی اقتصادی پیگیری شده است. در سفر اخیر شمخانی به امارات رییس بانک مرکزی، نماینده‌ای از وزارت اطلاعات و نماینده‌ای از وزارت امور خارجه به همراه شمخانی که یک مقام امنیتی است حضور داشتند. 🔹گذشت زمانی که امثال حسین فریدون تیم مذاکره کننده ایرانی را مدیریت می‌کردند و فقط در پی بستن برجام بود به هر قیمت ممکن تا برای برادرش دستاوردسازی کند. اکنون حوزه منافع ملی با کار کارشناسی دقیق و در همه ابعاد همانطور که وزیر امورخارجه بدان اشاره داشت زیر نظر رئیس جمهور پیگیر می‌شود. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
۲۸ اسفند ۱۴۰۱