🌳شجره آشوب« قسمت صد و بیست و یکم»
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻در گزارش کتاب امامت و سیاست آمده است که «زمانى كه ميان صلح تا فرستادن حكمين فرصتى به دست آمد، معاويه به ياران خود چنين گفت: به نظر شما على چه كسى را به عنوان حكم برمىگزيند؟ ما عمرو بن عاص را برمىگزينيم.
🔻 عتبة بن ابو سفيان گفت: تو على را بهتر از ما مىشناسى. معاويه گفت: على پنج مرد مورد اعتماد دارد، عدى بن حاتم، عبد الله بن عباس، سعد بن قيس، شريح بن هانى و احنف بن قيس، من آنان را براى شما توصيف مىكنم. عمرو نمىتواند بر ابن عباس پيروز شود... ولى با اين وجود مردم از اين جنگ ملول شدهاند و به مردى كه فقط داراى تقوا باشد رضايت مىدهند، هيچ كدام از آنان داراى تقوا نيستند.
🔻 شما نگاه كنيد، كدام يك از اصحاب رسول خدا (ص) را مردم شام امين مىدانند و اهل عراق نيز او را قبول دارند؟ عتبه گفت: آن مرد فقط ابو موسى اشعرى است.»
🔻به نظر شما آیا مشخص نیست چرا اشعث و یارانش، اینقدر بر انتخاب ابوموسی اصرار می کنند؟ آیا ملاقات عتبه با اشعث، در انتخاب ابوموسی بی تأثیر بود؟ گزارش بالا به خوبی نشان میدهد ابوموسی گزینه مدنظر بنی امیه بود و در نتیجه پیشنهاد انتخاب او، از طریق عتبه یا یکی دیگر از افراد نزدیک به معاویه، به اشعث انتقال داده شده است.
🔻 جالب اینکه ابوموسی، در هیچ جنگی همراه امام نبود و در زمان صفین نیز با میدان نبرد، فاصله زیادی داشت.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
🇮🇷
[ 🌠 #عکسنوشت]
«جمهوری اسلامی؛ مقتدر مظلوم»
♦️رهبر معظم انقلاب:
#نظام_جمهورى_اسلامى با حملات گوناگون سیاسى، اقتصادى، نظامى، امنیتى از بین نمیرود بلکه روزبهروز هم قوىتر میشود؛ تا امروز که نظام جمهورى اسلامى نظامى است به معناى واقعى کلمه مقتدر. البته نظام اسلامى، هم #مقتدر است، هم #مظلوم است. این اقتدار نظام، منافاتى ندارد با مظلومیت؛ مثل #امیرالمؤمنین: حاکم مقتدرِ نظام اسلامى در زمان خود، اما درعینحال مظلومترین مظلومان؛ نظام جمهورى اسلامى هم همینجور است. ۱۳۹۳/۶/۱۳
✋ #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #جمهوری_اسلامی_آری
📎 #ماه_رمضان #روزه
🔖 #مهار_تورم_رشد_تولید
🔖 #ثامن #جهاد_تبیین
🔖 #فروردین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷
[ 🌠 #عکسنوشت]
♦️سالروز وفات حضرت ام المومنین خدیجه علیها السلام حبیبه و همسر گرامی و با وفای پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم تسلیت باد
🔖 #وفات_حضرت_خدیجه
✋ #لبیک_یا_خامنه_ای
🌙 #جمهوری_اسلامی
🔖 #جهاد_تبیین_ثامن
📎
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷
[ 🌠 #عکسنوشت]
♦️اگر #خدیجه علیهاالسلام نبود؛
امام خامنهای:
«خدیجهی کبری علیها الصلاة والسلام اول مؤمن به اسلام بود و همهی ثروت خود را در راه دعوت و ترویج اسلام خرج کرد که اگر کمکهای خدیجه علیهاالسلام نبود شاید در #حرکت و #پیشرفت_اسلام یک اختلال و وقفهی عمدهای به وجود میآمد.»
۱۳۶۵/۰۳/۰۲
#مادر_اُمّت
#اُمّ_المؤمنين
#اُمّت_اسلامی
#تمدُّن_اسلامی
#جمهوری_اسلامی_اری
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: #ساجده
براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای #مدافع_حرم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
May 11
🌸🤍🌸🤍
🤍🌸🤍
🌸🤍
🤍
#ساجده
#پارت_23
اول صبح بود که بابا اینا حرکت کردن به سمت شیراز..
عاطفه و علی هم خونه نبودند.
توی اتاق حنین سادات کتاب 18بانو رو که از عاطفه گرفته بودم رو شروع کردم بخونم.
پیشگفتار:
حجاب ،جهاد زن است و سختی ان هزینه ای است که زن مسلمان برای تامین سلامت خود میپردازد، زیرا پوشش مانع نفوذ هوای نفس و نگاه الوده به حریم پاک زن میشود و گوهر هستی اش را در صدف پوشش محفوظ نگه میدارد .
کتاب رو بستم خاستم برم سراع کتاب بعدی ولی با خودم گفتم بهتره یک نگاه به فهرست بندازم
چشمم خورد به یکی از داستان هاش
"سفر اجباری به قم "
،،،،،،،،،،،
داشتم برای نهار سالاد کاهویی که زندایی گفته بود و درست میکردم که صدای در اومد.
عاطفه از کتابخونه برگشته بود.
مشغول تزیینش بودم که عاطفه با صدای بلند وارد شد
+سلام بر همگی
زن دایی گفت:
+سلام عزیم برو مادر لباس هاتو در بیار
عاطفه+چشم مامان جونم
بعد هم رفت من هم مشغول تزیین سالاد شدم که صدای علیرضا اومد.
با دایی و مامان خاتون که توی سالن نشسته بودن سلام علیک میکرد.
معلوم بود داره به سمت آشپزخونه میاد.
قبل از اینکه منو ببینه گفت:
-سلامُ علیکم اُمي
چه لحن عربی با مزه ای داشت.
بعد هم امد گوشه روسری مادرش رو بوسید.
چه رابطه ای داشتن!
زن دایی-سلام علیکم سید علی جان ، خسته نباشی
_سلام
برگشت نگاهی به من کرد
+سلام
بعد هم پا تند کرد و رفت بیرون.
پشت سرش عاطفه اومد داخل آشپزخانه..
+به به چه کردی ساجده خانوم
تزییناتش رو نگاه کنید چشم کور کنه
_اع مسخره نکن..
+مسخره چیه ،، باور کن راست میگم مگه نه مامان!
زن دایی انیه هم نگاهی به تزییناتم کرد و با لبخند حرف عاطفه رو تایید کرد.
عاطفه صندلی میز نهار خوری رو عقب کشید و نشست.. یک دونه خیار برداشت و در حالی ک میخورد گفت :
+خب ساجده فردا شب اول مراسممون هست ... پارسال من خادم بودم....امسال شما هم همراه من خادم میشی.
نگاهی بهش کردم
_یعنی چی؟
+چی یعنی چی!؟ خب ببین ما تو هیئت بیشتر کارمون تو آشپزخونه اس...چای دم می کنیم و ظرف و ظروف رو می شوریم... موقع سخنرانی چایی با خرما پخش می کنم اگر بانی باشه به غیر از این ها باز هم پذیرایی داریم...
بقیه کارا بیشتر با پسراست..
حالا امسال حضرت زهرا (س) هم قسمتت کرده که براش خادمی کنی..ان شاءالله حاجت دلت هم بده
حالادوست داری؟
_برام جالبه...اره دوست دارم
کارم که تموم شد رفتم تویِ سالن کنار حنین نشستم. داشت برنامه کودک میدید.
منم محو تماشای تلوزیون شدم...عاشق برنامه کودک بودم...خیلی دوسش داشتم ..وقتی هم مشغود دیدن می شدم اصلا دیگه تو حال خودم نبودم .
"علیرضا"
سرم توی گوشیم بود و داشتم اخبار رو دنبال می کردم ....نفوذ داعش به دمشق..
لاالهالاالله....خدا شر این حرومی ها رو کم کنه ....
گوشی رو خاموش کردم و رفتم سمت تلوزیون...حنین جلوی تلوزیون داشت برنامه کودک میدید
بوسه ای روی سرش زدم
_حنین جان الان اخبار داره .. داداش اخبار رو ببینه بعد می زنم باشه!؟
+عیب نداره بزن منم اخبار ببینم
تک خنده ای زدم .
_آخه تو رو چه به اخبار.. برو داداشجان
عروسک اش رو برداشت و رفتش سمت بابا..
به ثانیه نکشید که شبکه رو عوض کردم یهو صدای دختر حاج صادق بلند شد
+اعع داشتم میدیدم چرا زدی رفت
برگشتم ی نگاهی بهش کردم .. انگار خودشم خجالت کشید که سرش رو انداخت پایین و رفت.
یعنی نفهمید من به حنین گفتم دارم شبکه رو عوض می کنم...
عجب..
،،،،،،،
"ساجده"
تو اتاق عاطفه نشسته بودم..سرم روگذاشته بودم روی زانوهام
از ظهر از اتاق عاطفه بیرون نرفتم...حتی برای نهار هم گفتم میل ندارم ..اما عاطفه فهمید چرا نمیرم پایین برام غذارو آورد تو اتاق.
تو فکر بودم که عاطفه اومد تو اتاق...
دوباره نگاهش به من افتاد و شروع کرد به خندیدن
_عاطفه نخند.. خیلی خجالت کشیدم
+ساجده اشکالی نداره که...پیش اومده ..دست خودت نبوده که تو دنیای انیمیشن فرو رفته بودی
دوباره شروع کرد به خندیدن
بالشت کنارم رو برداشتم و پرت کردم سمت اش..
با عاطفه وضو گرفتیم و نماز مغرب و عشا رو خوندیم.
بعد از نماز ، عاطفه نماز استغاثه به حضرت مهدی (عج) رو خوند..انگار زمان خوندنش هم بعد از نماز مغرب و عشا بود.. منم طی نمازی که عاطفه می خوند ، شروع کردم به خواندن زیارت عاشورا
،،،،،،،،،،،،
#سین_میم #فاء_نون
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسندگان_حرام_است.
🤍
🌸🤍
🤍🌸🤍
🌸🤍🌸🤍
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍
🤍🌸🤍
🌸🤍
🤍
#ساجده
#پارت_24
بعد از نماز آماده شدیم تا بریم هیئت..
امشب شب اول بود ...مردها از قبل زودتر رفته بودند و قرار بود علیرضا بیاد دنبالمون..
یک مانتوی بلند مشکی پوشی و با روسری مشکی سرم کردم..امشب موهام رو کامل داخل روسری بردم اما خیلی وارد نبودم و هی سرش کج میشد یا موهام میزد بیرون..خیلی بهشون ور رفتم آخر سر عاطفه اومد جلوم ایستاد و با یک لبخند روسریم رو به صورت لبنانی با گیره روسری خودش بست.
تو آینه به خودم نگاه کردم چقدر صورتم گرد شده بود از عاطفه تشکر کردم و باهم رفتیم پایین و سوار ماشین علیرضا شدیم...
پیرهن مردونه مشکی پوشیده بود و آستین هاشو بالا زده بود و هیچ ساعت دستبندی هم دستش نبود فقط یک انگشتر عقیق زرد به دست داشت که بنظرم خیلی زیبا بود...
علیرضا ضبط ماشین رو روشن کرد
الحمدالله که نوکرتم
الحمدالله که مادرمی
الحمدالله از بچگی هام
مادر سایه ی روی سرمی
صلی الله علیک یا فاطمه(س)
صلی الله علیک یت فاطمه(س)
،،،،،،،
+خب امشب ساجده خانم ،طلبیده شده ی مادرم زهرا میخواد چایی بریزه
عاطفه چادرش رو از سرش درآورد
یک مانتو عربیه بلند پوشیده بود و شال اش هم لبنانی بسته بود.
به کمک عاطفه سادات از مردم پذیرایی کردیم..حنین هم با همون چادر مشکی خوشگل اش حلوا پخش میکرد.
تقریبا همه خانوم ها مشکی پوشیده بودن و چادری بودن...خانم هایی که سنشون زیاد بود تسبیح دستشون بود و ذکر میگفتن.... دختر بچه و پسر بچه ها جلو پایِ مادرشون نشسته بودن بیشترشون مشغول بازی با گوشی بودن..
کار نادرستی بود... به نظرم هر مادری وظیفه داره از بچه اش مراقبت کنه و گوشی دادن به بچه های به این کوچیکی قطعا براشون ضرر داره ...
آخرهایِ سخنرانی بود که کار ما تموم شد.. کنار مامان خاتون زن دایی نشستیم تا بقول عاطفه از روضه و مداحی فیض ببریم.
مداح شروع کرد به روضه خوندن
از فاطمه زهرا می گفت
از لحظه ای که بین در و دیوار؛ علی رو صدا میزد...
از لحظه ای که توی کوچه های بنی هاشم؛ سیلی خورد...
از غم علی وقتی یاس پر پرش رو از دست داد...وقتی جلوی چشم هاش ناموس اش رو کتک می زدن....
هرچی مداح می خوند سوز بقیه بیشتر می شد بیشتر گریه و ناله می کردن... همه جا تاریک بود...اشک جمع شده توی چشمم راه باز کرده بود و همینطور میریخت...
دیگه نتونستم طاقت بیارم سرم رو گذاشتم روی زانوهام و بلند بلند گریه می کردم ... انگار که یک درد بزرگی توی سینه ام جمع شده باشه ...
بعد از مداحی سینه زنی کردن
توی مدت سینه زنی بلند شدم و رفتم دست و صورتم رو شستم .. ی ذره از قرمزی چشم هام کم شد.
،،،،،،،
مراسم تموم شده بود و تو آشپزخونه مشغول شستن ظرف ها بودم..
عاطفه وارد شد.
+اجرت با حضرت زهرا(س) ساجده جان امشب خیلی کمک کردی
_خواهش می کنم کاری نکردم
+ظرف ها که تموم شد بیا بریم راهرو رو خلوت کنیم...
ظرف هارو تموم کردم و رفتم سمت راهرو
در پشتیه مسجد رو باز کردیم و جوان ها و نوجوان ها یاالله کنان داخل می شدن و جعبه های غذا رو روی زمین میزاشتن
علیرضا هم همراهشون اومد داخل .
علیرضا به یک پسر هم سن و سال خودش اشاره کرد
+رسول اون میز رو بیار غذا هارو بزاریم
_چشم سید
علیرضا به عاطفه اشاره کرد که بره پشت در تا خبرش کنه...
+عاطفه من میرم تو آشپزخونه...با من کاری نداری فعلا
_نه عزیزم برو
رفتم تو آشپزخونه.. یک خانمی اومد سمتم
+ببخشید شما فامیل خانواده ی افشار هستین؟
منظورش دایی اینا بود
_بله
سری تکون داد و از آشپزخونه خارج شد..
بی تفاوت نشستم و مشغول مرتب کردن کیفم شدم.
،،،،،،،،
به جز مامان خاتون و زندایی و من و عاطفه و یکی از دوست هاش کسی دیگه ای نبود.
داشتیم سه نفری حسینیه رو جمع و جور می کردیم که زندایی اومد
+بچه ها زود باشید مرد ها میخوان بیان جارو بکش ان معذب ان..
نرگس دوست عاطفه خداحافظی کرد و رفت.
ماهم کارارو تموم کردیم و رفتیم بیرون
،،،،،،،،،،،،،
دایی جلوی در بود رفتیم کنار دایی تا علیرضا هم بیاد و برگردیم...
دایی+دخترا شما هم برید از علی غذاهای خودتون و بگیرید و برگردید
با عاطفه رفتیم سمت آشپزخونه ی آقایون
_میگم عاطفه یوقت کسی تو نباشه
+نه بابا کسی نیست اگر کسی باشه علیرضا خودش نمیزاره بریم داخل
یاالله داداااش کجایی؟
علیرضا+با داخل بچه ها طرف زنونه ان
رفتیم پیش علیرضا
نزدیک به شصت هفتاد تا غذا هنوز مونده بود ...
علیرضا از بین اش غذای من و عاطفه رو داد
عاطفه+خب داداش ما بریم میایی؟
+یک لحظه عاطفه جان!
#سین_میم #فاء_نون
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسندگان_حرام_است.
🤍
🌸🤍
🤍🌸🤍
🌸🤍🌸🤍
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شنیدنی خواستگاری #حاج_قاسم برای پاسداری که ششبار با پاسخ منفی روبرو شده بود!
#نسال_الله_منازل_الشهدا
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
در حالات مرحوم شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء آمده است :
در یکی از شبها ، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و فرمود: بلند شو به #حرم مطهّر مشرّف شده و در آنجا #نماز بخوانیم.
کنار درِ صحنِ مطهر، مرد فقیری، دست نیاز به طرف مردم دراز کرده بود
آن عالم بزرگوار به فرزندش فرمود:
در این وقتِ شب،به نظر تو،چه مقدار ممکنه،مردم به این شخص کمک کنند؟
گفت : احتمالاً یک تومان (به پول آن زمان ).
مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم ! درست فکر کن و ببین:
👈 این آدم برای مبلغ بسیار اندک و کم ارزش دنیا (آن هم شاید)، در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشت و آمد ودست ذلالت به سوی مردم دراز کرد!
آیا تو، به اندازه این شخص ، به وعده های خدا درباره شب خیزان و متهجّدان اعتماد نداری که فرموده است:
هیچ کس نمی داند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده ...
آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار ، چنان تکان خورد که تا آخر عمر از شرف وسعادت بیداری آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد...
#امام_زمان
#اللﮩـمعجـللولیـڪالفـرج
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
@dars_akhlaq(2).mp3
1.73M
🔊 كليپ صوتی بسیار فوق العاده 👌
موضوع : حل مشکلات و #امام_زمان (ع)
آيت الله استاد ناصری (ره)
#درس_اخلاق
✅ بسیار عالی حتما گوش کنید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان عجیب گله از #امام_زمان (عج)
#استاد_عالی
واقعا فوق العاده است این داستان
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خدا یک #مسجد نمی توانیم برویم.
زن دستش در دست شوهرش است؛
نافش بیرون!
#شهید من اگر زنده بود
این وضع را تحمل نمی کرد و اقدام میکرد.
ما اینها را نمی بخشیم.
ما گرانی و نداری را تحمل می کنیم
اما بی حیایی را تحمل نمی کنیم.
#حجاب
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تندخوانی_تصویری_جزء ۱۱قرآن کریم استاد معتز آقایی
حدود۳۰دقیقه
جهت سلامتی امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف وامام خامنه ای مدظله العالی نائب برحقش وبه امیداعطای پرچم توسط ایشان به دست منجی عالم بشریت واینکه همه ما جزءانصارش باشیم ورفع مشکلات همه مستضعفین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۰ ثانیه این #دعا را همراه با رهبر انقلاب بخوانيم
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 123.mp3
4.59M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز
🌺 سهم روز صد و بیست و سوم خطبه ۱۹۸ بند ۳
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و بیست و سوم
┄┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه198 ، سفارش به تقوا
3⃣ ويژگيهای اسلام
🔻همانا اين اسلام، دين خداوندی است كه آن را برای خود برگزيد و با ديده عنايت پروراند و بهترين آفريدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد، پايه های اسلام را بر محبت خويش استوار كرد و اديان و مذاهب گذشته را با عزت آن، خوار نمود و با سربلند كردن آن ديگر ملت ها را بی مقدار كرد و با محترم داشتن آن دشمنان را خوار گردانيد و با ياری كردن آن دشمنان سرسخت را شكست داد و با نيرومند ساختن آن اركان گمراهی را درهم كوبيد و تشنگان را از چشمه زلال آن سيراب كرد و آبگيره های اسلام را پرآب نمود. خداوند اسلام را بگونه ای استحكام بخشيد كه پيوندهايش نگسلد و حلقه هايش از هم جدا نشود و ستونهايش خراب نگردد، در پايه هايش زوال راه نيايد، درخت وجودش از ريشه كنده نشود، زمانش پايان نگيرد، قوانينش كهنگی نپذيرد، شاخه هايش قطع نگردد، راههايش تنگ و خراب نشود و پيمودن راهش دشوار نباشد، تيرگی در روشنایی آن داخل نشود و راه راست آن كجی نيابد، ستونهايش خم نشود و گذرگاهش بدون دشواری قابل پيمودن باشد، در چراغ اسلام خاموشی و در شيرينی آن تلخی راه نيابد.
اسلام ستونهای استواری است كه خداوند آن را در دل حق برقرار كرد،اساس و پايه آن را ثابت فرمود، اسلام چشمه ساری است كه آب آن در فوران، چراغی است كه شعله های آن فروزان و نشانه هميشه استواری است كه روندگان راه حق با آن هدايت شوند، پرچمی است كه برای راهنمایی پويندگان راه خدا نصب گرديده و آبشخوری است كه واردشوندگان آن سيراب می شوند. خداوند نهايت خشنودی خود را در اسلام قرار داده و بزرگ ترين ستونهای دينش و بلندترين قله اطاعت او در اسلام جای گرفته است. اسلام در پيشگاه خداوند، دارای ستونهایی مطمئن، بنایی بلند، راهنمایی هميشه روشن، شعله ای روشنی بخش، برهانی نيرومند و نشانه ای بلندپايه است، كه درافتادن با آن ممكن نيست، پس اسلام را بزرگ بشماريد، از آن پيروی كنيد، حق آن را ادا نماييد و در جايگاه شايسته خويش قرار دهيد.