eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.9هزار ویدیو
616 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 253.mp3
2.87M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 🌺 سهم روز دویست و پنجاه و سوم خطبه 22
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز.سهم روز دویست و پنجاه و سوم ┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄ 📜 : ( در سال ۳۶ هجری پس از بازگشت فرستادگان امام علیه السلام از جانب طلحه و زبیر، در سرزمین ذی قار این سخنرانی را ایراد فرمود) 🔹امام (علیه السلام) و شناساندن ناكثين (اصحاب جمل) ♦️آگاه باشيد که همانا شيطان حزب و يارانش را بسيج کرده و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار ديگر ستم را به جای خود نشاند و باطل به جايگاه خويش پايدار شود. سوگند به خدا، ناکثين هيچ گناهی از من سراغ ندارند و انصاف را بين من و خودشان رعايت نکردند. آنها حقّی را می طلبند که خود ترک کردند و انتقام خونی را می خواهند که خود ريختند. اگر شريک آنها بودم پس آنها نيز در اين خون ريزی سهم دارند و اگر تنها خودشان خون عثمان را ريختند پس کيفر مخصوص آنهاست. مهم ترين دليل آنها به زيان خودشان است. می خواهند از پستان مادری شير بدوشند که خشکيده؛ بدعتی را زنده کنند که مدّت ها است مرده، وَه چه دعوت کننده ای! و چه اجابت کنندگانی! همانا من به کتاب خدا و فرمانش درباره ناکثين خشنودم. امّا اگر از آن سرباز زدند با شمشير تيز پاسخ آنها را خواهم داد، که برای درمان باطل و ياری دادن حق کافی است. شگفتا! از من خواستند به ميدان نبرد آيم و برابر نيزه های آنان قرار گيرم و ضربت های شمشير آنها را تحمّل کنم. گريه کنندگان بر آنها بگريند، تاکنون کسی مرا از جنگ نترسانده و از ضربت شمشير نهراسانده است؛ من به پروردگار خويش يقين داشته و در دين خود شک و ترديدی ندارم. ┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح حکمت ۹۵ ارزش اعمال.mp3
3.34M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح 🔹 تقوا و ارزش اعمال ⚜ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حکمت ۹۵ نهج البلاغه می فرمایند : 💠 هیچ کاری با تقوا کوچک و اندك نيست و چگونه اندك باشد کاری كه توسط خداوند پذيرفته شده است ؟ 🔻خداوند متعال در سورهٔ مبارکه بقره می فرمایند : « إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ » ؛ خداوند فقط عمل را از اهل تقوی می پذیرد. 🔻بنابراین مسأله حکمت ۹۵ این است که هیچ کار خوبی که خداپسندانه است را کوچک نشمارید و به خاطر کوچکی از کنارش رد نشوید. 🔻 همین فرمایش مصادیقی دارد در نهج البلاغه شریف ، مثلاً امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حکمت ۲۳۲ می فرماید : « مَنْ يُعْطِ بِالْيَدِ الْقَصِيرَةِ يُعْطَ بِالْيَدِ الطَّوِيلَةِ » ؛ " کسی که با دست کوتاه ببخشد ، از دستی بلند پاداش خواهد گرفت " ؛ کنایه از اینکه : تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز 🔻 یا مولا علی (علیه السلام) همچنین در نهج البلاغه شریف، در حکمت ۶۷ می فرمایند : " از بخشش اندک شرم مدار، که محرومیت از آن کمتر است " ؛ یعنی اگر همان مقداری که می توانید نبخشید ، کلاً از این ثواب و شرکت در امر خیر محروم می شوید. 🔻 در همین راستا مولا علی (علیه السلام) در نامه ۵۳ نهج البلاغه ، خطاب به مالک اشتر در مورد فرماندهان برگزیده خودش، اینگونه می نویسد که : " مبادا آنچه را كه آنان را بدان نيرومند می كنی در نظرت بزرگ جلوه كند و نيكوكاری تو نسبت به آنان - هر چند اندك باشد- خوار مپندار؛ زيرا نيكی آنان را به خيرخواهی تو خواند و گمانشان را نسبت به تو نيكو گرداند و رسيدگی به امور كوچك آنان را به خاطر رسيدگی به كارهای بزرگشان وامگذار، زيرا از نيكی اندك تو سود می برند و به نيكی های بزرگ تو بی نياز نيستند. " 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ‹ ﷽ › 🕊 من_ فربد این تازه اولشه. متن تابستون میخوایم بریم راهیان نور و شلمچه و... فربد_ مگه چی داره راهیان‌نور جز چند تا تپه خاک و چند تا بیابون؟!! اصلا اونجا به کنار ،مشهد مگه چی داره که چشمات به خاطرش خیس شدن؟!! نفس عمیق کشیدم و خیره شدم به زنجیره ساده و نقره‌ای رنگ دور گردن فربد. این زنجیر شاید برای خیلی از دختر ها جذابیت داشت اما این جذاب تر بود یا آن انگشتر عقیق و آن تسبیح یاقوتی؟ من_ فربد میدونی مشکل ما چیه؟ اینه که درک نکردیم! فربد تو درک نکردی. درک نکردی به قول تو همون چند تا تپه خاکو. همون خاکا میدونی شاهد چه روز هایی بودن؟ شاهد از دست رفتن چند تا شهید و چند تا کاغذ وصیت نامه غرق تو خون بودن؟ میدونی هنوزم توی اون خاکا پلاک شهدای گمنام پیدا میشه؟ برباد یکم فکر کنی تو ام میرسی به عقاید من. مشهد چی داره؟ چی بزرگ تر از امام رضا میخوای؟ نگاهم که به صورتش خورد، موج خونثی نگاهش دقیقا بی خاصیت بودن تمام حرف هایم را به من القا کرد... سرم را پایین انداختم و آرامتر از قبل گفتم: من_ فربد همیشه مثل یه برادر پشتم بودی. الانم نمیذارم تفاوت عقیده هامون ما رواز هم دور کنه. داداش میشه راضیشون کنی برم؟؟ تکیه اش را از دیوار برداشت. یک دور پسر عموی دلسوزم را دوره کردم... آن قد بلند قامت رشید، هیکل ورزشکاری بی نظیر که حاصل سالها سعی و تلاشش بود، صورت کشیده و آن فک و چانه خاص که اولین عامل آن همه جذابیت بود، لب های باریک و مردانه و ته ریش یکدست قهوه ای تیره ای که همیشه چانه اش را می پوشاند، بینی شکسته ای که به نظرم اگر عمل می شد تمام جذابیت صورتش را به فنا می برد و چشم های کشیده ی قهوه ای تیره ابروهای پرپشت و موهایی که همیشه مدلشان مد روز بود و ان رگه های خاص طلایی بینشان... ✍به قلم بهار بانو سردار ... 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ‹ ﷽ › 🕊 لحظه آن چهره ساده و آرام سید جلوی چشمم نقش بست... تضاد خواص ته ریش کوتاه، چشم های مشکی با آن موهای لختش با پوست سفیدش... بینی استخوانی و خوش فرمش و قد بلند و آن هیکل چهار شانه‌اش و ان تیپ ساده... علی خیلی خاص تر بود... فربد قادر بود هر دختری را جذب کند اما برای من هیچ وقت بیشتر از یک پسر عمو و گاهی هم یک برادر نبود... همیشه فکر می‌کردم حسمان متقابل است و من هم برای او بیشتر از یک دختر عمو و یک خواهر نیستم اما جدیداً این اخلاق های ضد نقیض و این حرف های بودارش کمی متقابل بودن این حس را از طرف فربد زیر سوال می برد و من هیچ وقت این موضوع را جدی نگرفتم... صدای کوبیده شدن در اتاق که به گوشم رسید سرم را بالا بردم و خیره شدم به در بسته. یعنی فربد می توانست راضیشان کند؟؟ *** امروز همه چیز کمی عجیب بود!! علی و ریحانه صبح اصرار داشتند که حتماً بروم خانه زهرا! قرار بود ریحان هم بیاید اما نیامد! فکرم مشغول رفتارهای مشکوک امروز علی و ریحان بود که با قرار گرفتن سینی حاوی فنجان چای جلوی صورتم لبخندی کوچک زدم و برای خودم چای برداشتم. زهرا روی کاناپه روبرویی ام نشست و دیس شیرینی های شکلاتی و خوشمزه اش را به طرفم هل داد. زهرا_ نیلوفر دیر کرده! من_ تو نمیشناسیش؟ تا لباسهای سها رو تنش کنه اون موهای نداشته بچه رو خرگوشی ببنده و گیره و سنجاق بهشون آویزون کنه و خودش اماده بشه سه ساعت طول میکشه. ✍به قلم بهار بانو سردار ... 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ‹ ﷽ › 🕊 زهرا_ ولی فکر کنم که الاناست که برسه. من_ زهرا روحان نیومد؟ زهرا_میاد عزیزم. گفت براش یه کاری پیش اومده یکم دیرتر میاد. و کمی از چای داخل فنجانش نوشید. صدای جیغ های ایلیا و کیان که بلند شد دوتایی مثل جن زده ها بلند شدیم و رفتیم اتاق کیان. نمی‌دانم چطوری رفته بودن روی تخت کوتاه کیان و حالا هر دو می ترسیدند که بیاید پایین و کوتاه سر داده بودند تا ما به دادشان برسیم... حالا در این اوضاع ما نمی‌دانستیم بخندیم یا اخم کنیم تا روی این دو وروجک پرو باز نشود. اخم های زهرا را که دیدم منم اخم کردم. هر دو را از روی تخت پایین آوردیم و خواستیم مواخذه را شروع کنیم که مثل همیشه فرشته نجات محترم، نیلوفر رسید. وقتی سها کنار بچه ها بود خیالم راحت بود. با اینکه از هر دویشان کوچکتر بود اما اگر حس می کرد ایلیا و کیان کاری غیر بازی می‌کنند فوری می آمد و به من گزارش می‌داد. نیلو مثل همیشه گرم کننده جمع بود... شروع کرد به حرف زدن و ما را هم مشغول کرد تا ریحانه امد. احوال پرسی ها که تمام شده ریحانه گفت: ریحانه_ بهار ، علی پایین منتظرته. مثل اینکه گفت باید برید جایی. من_ خوب زنگ میزدی زودتر اطلاع میدادی من ایلیا رو حاضر کنم دیگه! ریحانه_نه باید بدون ایلیا برین .من حواسم به الی جونم هست تو بدو لباس بپوش خب؟ زیر لب "مشکوک میزنی" ارومی تحویلش دادم مانتو چادرم را از روی دسته مبل برداشتم و حاضر شدم . ✍به قلم بهار بانو سردار ... 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ‹ ﷽ › 🕊 برای بار هزارم سفارش کردم که مراقب به ایلیا باشد و بالاخره از خانه شان بیرون آمدم. علی دم در منتظر بود و اثری هم از ماشین نبود. من_علی؟ با شنیدن صدایم برگشت سمتم. علی_ سلام بانو! من_ سلام آقا .چرا پیاده اومدی؟ علی_ حال رانندگیو نداشتم .بریم؟ هم قدم شدیم و با هم راه افتادیم سمت خیابان همت. من_ چرا میریم سمت همت؟!! اصلا علی کجا داریم میریم؟ علی_ خانومم یکم دندون رو جیگر بذار ه می فهمه. دیگر حرفی نزدم تا رسیدیم به ورودی کوچه‌ ای بزرگ که تا به حال ندیده بودمش! من_ علی میشه بگی کجاییم؟ علی_ میشه چشمتو ببندم؟ و روسری خوش رنگ و نوا آشنایی از جیبش بیرون کشید و آن را روی چشمم گذاشت. دستانم را که گرفت آرام شدم... چشم میخواستم چیکار وقتی دست های راهنمای مردم. علی همراهم بود؟! شانه به شانه اش تا مسیری نامعلوم رفتم. با شنیدن صدای در فلزی کنجکاو شدم ببینم کجاییم. وقتی در را رد کردیم صدای پا روی سطح زمین مثل صدای کفش روی پارکت بود. علی_خب. همین جا وایسا حالا. ایستادم و خواستم سیل سوالاتم را بر سر علی نازل کنم که با برداشته شدن پارچه از روی چشمم ساکت شدم. چشمم که باز شد لحظه شوک شدم... مثل کر و لال ‌ها با اشاره به همه جا را نشان علی می‌دادم و علی با لبخند نگاهم می کرد... و بالاخره صدایم در آمد... ✍به قلم بهار بانو سردار ... 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 🔻استاد رحیم‌پور 🔻یه تار مو بیرون باشه چی میشه؟ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔴 هدیه امام حسین علیه السلام به امیرکبیر 🔵 مرحوم آیت الله اراکی درباره شخصیت والای میرزا تقی خان امیرکبیر فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه مولایم حسین است! گفتم: چطور؟ 🟢 با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم. منبع : آخرین گفتارها https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷🏴 (ره) 💢شیاطین خارجی و داخلی 🔺️ امروز شياطين با صورت‌هاى مختلف از خارج و داخل، با صورت‌هاى مختلف افتاده‏اند براى تضعيف روحيه شما. و خدا با شماست، خدا قدرت دارد كه همه چيز را اصلاح كند و درست كند و او با شماست. و ما پافشارى تا آخر، داريم و جوان‌هاى ما و ارتش ما و سپاه ما و بسيج ما و همه و همه ايران- به استثناى يك عده معدودى كه خداوند اصلاح‌شان كند- همه در اين متفق‏اند كه بايد ما در صحنه باشيم، دفاع كنيم از حقوق مسلمين. 🔺صحیفه امام؛ ج19؛ ص231 | جماران؛ 29 فروردین 1364 🔖 🔖 🇮🇷 🖇 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷🏴 هدیًَ لِلمتّقین.. 🔺️ کتابی برای هدایت متقین 🔖 🔖 🇮🇷 🖇 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ما از شرکت توتال فرانسه بهتر عمل کردیم محسن خجسته مهر، مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران: 🔹توتال گفته بود فاز ۱۱ را شش ساله تکمیل می‌کنیم ولی ما دو ساله آن را تکمیل کردیم. 🔹کمبود گاز در تربت جام به خاطر یک میلیون متر مکعب بود و بعضی کارخانه‌ها به خاطر ۱۰۰ هزار متر مکعب گاز تولیدشان را متوقف کرده بودند 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تا پایان شهریور تولید نفت از ۳.۵ میلیون بشکه عبور می‌کند محسن خجسته مهر، مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران: 🔹در دولت قبل به دلیل عدم صادرات نفت، تولید به ۲.۲ میلیون بشکه رسیده بود. 🔹وقتی دولت را تحویل گرفتیم همه در این که بتوانیم نفت بفروشیم تردید داشتند ولی ما صادرات نفت را به دو برابر رساندیم. 🔹دولت قبل ۸۷ میلیون میعانات گازی روی آب نگه داشته بود و به خاطرش سالی ۴۵۰ میلیون دلار اجاره کشتی می‌دادند. 🔹ما آمدیم و همه این میعانات را فروختیم. 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📸جای جاسوس تحریریه نیست! 🔹«نیلوفر حامدی» و«الهه محمدی» «جاسوس‌خبرنگاران» که در روزنامه‌های اصلاح‌طلب هم‌میهن و شرق فعالیت داشتند، در جریان اغتشاشات سال گذشته بازداشت شدند. 🔹اما دلیل بازداشت آن دو، نه خود آشوب‌ها بلکه ارتباط‌شان با سرویس‌ جاسوسی آمریکا بود! 🔹حال در روز خبرنگار روزی که محمود صارمی، خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی در مزارشریف افغانستان، همراه با تعدادی از اعضای کنسولگری ایران در این شهر، به شهادت رسید، اصلاح‌طلبان این روز ارزشمند را به دو جاسوس‌خبرنگار تبریک گفتند! 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥در ۲ سال اخیر خبرنگاران بیمه‌شده ۹۷ درصد افزایش پیدا کردند محمدمهدی اسماعیلی، وزیر ارشاد: 🔹هیچ خبرنگاری نداریم که اطلاعاتش در سامانه ما ثبت شده و بیمه نباشد. 🔹در همه شهرستان‌ها کار نام‌نویسی از هنرمندان، نویسندگان و اهالی سینما را برای مسکن انجام دادیم. 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار شهید سلیمانی: اگر همه عالم از شرق و غرب و اهل سنت و یهودیان و مسیحیان بیایند، نمی‌توانند در برابر شیعیان بایستند! چون این یک امر الهیست! 🔹صحبت‌های سردار شهید سلیمانی در جمع گروهی از فرماندهان حشد الشعبی عراق قبل از عملیات آزاد‌سازی کرکوک از داعشیان 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بهانه‌جویی انتخاباتی رسانه‌های بیگانه برای ایران و اسپانیا؛ مردم ایران چه گفتند؟ 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید سلیمانی: قدس آزاد نخواهد شد جز با پرچمداری شیعه/ به شیعه بودنتان افتخار کنید 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فروپاشی از درون خانه عنکبوت؛ روایت تحلیلگر صهیونیست از متلاشی شدن جامعه اسرائیل! کارشناس اسرائیلی اینترنشنال: 🔹شکاف بسیار بزرگ و عمیقی که در جامعه اسرائیل به وجود آمده را حتی سازمان‌های اطلاعاتی ایران هم در خواب‌های شیرین خود نمی‌توانستند ببینند! 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─