eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
23.3هزار ویدیو
653 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
❗️این مقاله بسیار مهم است، در خواندن و نشرش همت کنید: ⛔️عمار که شهید شد علی‌(ع) مجبور شد به مالکش بگوید برگرد، شرایط امروز این است! 🖤💔از واقعه هواپیما واقعاً متأسفیم و با داغداران این حادثه همدرد! 👈امّا دو هفته قبل از ترور حاج قاسم، ترور نافرجام در سوریه روی داد. این یعنی به همان اندازه که برای دشمن اهمیت داشت، نیز برای او اهمیت دارد. واقعیت هم جز این نیست! سلیمانی در خارج از مرزها و در آسمان دژ مستحکم ایران بوده و هستند. ⁉️در یک پرونده کاملاً و در حالی که سامانه های پدآفندی ایران تا کنون به شدت دقیق عمل کرده‌اند، به ناگاه بروز یک اشتباه یا حتی ضربۀ یک همه چیز را زیر سئوال برد. حقیقت ماجرا بالاخره مشخص خواهد شد. امّا چیزی که بسیار مهم است: ‼️از امروز طرح به سوی برای ترور شخصیت او آغاز شده است و مهمترین نتیجه آن عزل این سردار از مسئولیت بسیار بسیار مهم و کلیدی هوافضای سپاه است، که بر عهده دارد. اگر حد نفرت از سطحی بگذرد که رهبر انقلاب نتواند با آن مواجهه داشته باشد، مجبور به عزل خواهد شد و این یعنی ایران در کمتر از 8 روز دو خود را از دست بدهد! به تعبیر بهتر اگر علیِ زمان جمعه 13 دیماه عمار خودش را از دست داد، در شنبه 21 دیماه مجبور شود به مالکش نیز بگوید بازگرد. ▪️حقیقت این است که در بدترین حالت یک اشتباه از سوی عوامل زیر مجموعه روی داده است، امّا ممکن بود اشتباه بر عکس باشد و امروز را به خاطر شلیک نکردن محاکمه می‌کردیم. 🔺جوانان انقلابی، یک مهم در پیش داریم: اکنون که خلوص و صداقت را در رسانه دیدیم و دیدیم که چگونه از آبروی خود مایه گذاشت، وظیفه ما این است که تا می‌توانیم از او دفاع کنیم و نگذاریم سلیمانی دیگری را از دست دهد. 1️⃣ در تمام صفحاتی که دارید عکس‌های را قرار دهید. 2️⃣ (علیرغم غم سقوط هواپیما) هشتک را تا می‌توانید داغ کنید و میدان رزم فضای مجازی را از آن خود کنید. واقعیت هم جز این نیست که فرمانده سیلی محکمی بود که به آمریکا زدیم! مراقب باشیم مصداق لم یشکرالخالق نشویم! 3️⃣تا می توانید از در فضای مجازی دفاع کنید، تا دشمن بداند که سربازان حاج قاسم سرزنده و محکم‌اند! و در پایان: را دشمن دانا ترور کرد، مراقب باشیم را دوست نادان ترور نکند!
♦️شهیــدی ڪہ نه پدرش را دید و نه پسـرش را ... 🔰پدرش در والفجر۹ درسلیمانیه عـراق به شهـادت رسید و پیڪر مطهرش حدود ۱۰ سال بعـد برگشت... دو ماه بعـد از شهـادت پـدرش به دنیا آمد و پـدر شهیدش را هرگز ندید... 🔰پسر خـودش نیز دو مـاه بعد از به دنیا آمد و او هم پدرش را ندید ... سجـاد در آذرمـاه سال ۹۱ براثر انفجــار درحین سازی گلـوله های عمل نکرده به فیـض شهادت نائل آمـد . 🔰وقتی بالای سرش رسیدند درحالیکه یک دستش قطع شده بود و غـرق به خـون بود فقط ذڪر یا حسین(ع‌) بر لب داشت... 🌾مهربان بود، با صفا بود، خاکی و بی ادعا بود و ... 📝 فرازی از دستنوشته شهید: «قافله سالار شهــدا حسین(ع) است پروردگارا مرا به این قافله برسـان» 🌷 (ع) (ع) این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
✍عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند هم بود😍 زمان اومد و گفت: مامان میخوام برم 😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊 👌عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. ⚘یه روز گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...😳 تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...😔 اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...😓 زمزمه لغو مطرح شد.😲 گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده🤔 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...😊 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت😭 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...😔 اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره😓 وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین😔 یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟😔 گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...😳 مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...😭😭 (یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این داستان زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات) ⚘شادی روح شهدا صلوات••⚘⚘ارادت واحترام به شهدا صلوات⚘🙏⚘🙏⚘🙏⚘🙏┈ •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
اعجاز شهید گمنام 🌷👇🌷👇🌷👇🌷👇🌷🌷👇🌷👇🌷👇 شهید حمیدرضا ملاحسنی (یکی از شهدای مدفون در بوستان نهج البلاغه تهران) سالها بود خانواده  ملاحسنی منتظر بودند تا عزیزشان از سفر بازگردد. ۲سال پیش برادران شهید تصمیم می گیرند مقبره ای را به صورت نمادین برایی ایشان برپا کنند ولی  شهید به خواب برادر میاید و میگوید دست نگه دارید. بعد از ۲ سال شبی خواهر شهید در خواب میبیند که در منطقه پونک سردار جنگل پیکر شهداست و شهید ملا حسنی هم حضور دارد از او میپرسد شما اینجا چه میکنی؟شهید میگوید من آمده ام کنم… تمام اینها را… سپس میگوید من حتی کسانی که در پیاده رو راه میروند و برای تشییع هم نیامدند هم شفاعت میکنم…. این خواب برای او بسیار عجیب به نظر می رسد. خواهر شهید همیشه در مناسبت هابه سر مزار شهید در بهشت زهرا میرفته است(شهیدی که از مزارش بوی عطر پراکنده میشود) در یکی از روزها بر  سر مزار شهید پلارک ،در قاب بالای سر در یک عکس برادر خود را کنار شهید پلارک میبیند که بالای سرش علامت ضربدری وجود دارد. پس ماجرا را از خانواده شهید پلارک جویا میشود خانواده ایشان میفرمایند که شهید پلارک هر کدام از دوستانشان که به فیض نائل میشدند بالای سرشان یک ضربدر میزند و معلوم گردید که شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده.. خواهر شهید ملاحسنی ، شهید پلارک را به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم میدهند که به برادرم بگو که یه نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد… که بعد خواهر شهید خواب میبیندکه شهید میگوید من در بوستان نهج البلاغه در ردیف وسط هستم. در تاریخ ۱۲ دی سال (۱۳۸۹)هم مراسم تعویض سنگ قبر ایشان انجام شد . شهید حمیدرضا ملاحسنی در سال ۱۳۴۴ در خانواده ای متدین و در تهران چشم به جهان گشود و تحت تربیت مکتب امام خمینی (ره) رشد کرد و در سن ۱۷ سالگی عازم مناطق عملیاتی حق علیه باطل شد. وی در «والفجر ۴» در حالی که ۱۸ سال از بهار زندگی اش می گذشت به دست دشمن بعثی به رسید و پیکر مطهرش مفقود شد. بنا به اظهار تنها خواهر شهید، مدتی قبل از تدفین شهدای گمنام در این محل، هنگامی که ایشان به زیارت قبور مطهر شهدا در بهشت زهرا (سلام الله علیها) رفته بودند، بر سر مزار شهید «سیداحمد پلارک» حاضر شده و عکس برادرش را به همراه این شهید و چند رزمنده دیگر مشاهد می کند و شهید پلارک را به جده اش حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) قسم می دهند که عنایت بفرمایند خبری از برادر مفقودش برسانند تا خانواده از چشم انتظاری درآیند. چند شب بعد از این توسل، خواهر شهید در رؤیای صادقه مشاهده می کند که شهید حمیدرضا در منطقه پونک با جمعیت زیادی در حال حرکت است، وقتی علت را از ایشان جویا می شود، می گوید «اینها برای تشییع من آمده اند و بنده هم به اذن خداوند همه آنها را شفاعت می کنم». بر این اساس و طی تحقیقات میدانی از مراجع مربوطه مشخص شد، یکی از شهدای گمنام تدفین شده در بوستان نهج البلاغه با عنوان پیک گروهان شهید باهنر، گردان عمار، لشگر ۲۷محمد رسول الله (صل الله علیه و آله) تحت فرماندهی شهید والامقام محمد ابراهیم همت به همراه پدرش در شرکت داشته است، در جریان عملیات «والفجر۴» در منطقه کوهستانی پنجوین عراق، در تاریخ ۱۲ آبان ۶۲ مجروح و به همراه تنی چند از همرزمان به دست نیروهای بعثی افتاده است و طبق اعلام نیروهای اطلاعاتی ایران، بعثی ها مجروحین را به شهادت رسانده و در شهر «سید صادق» عراق به خاک سپرده اند. در اوایل سال ۱۳۸۹ تعداد ۱۲ شهید معظم در عملیات عمرانی توسعه شهر «سیدصادق» عراق کشف و طی مراسم با شکوهی به جمهوری اسلامی ایران تحویل داده شدند و تعداد ۳ تن از این شهدای عزیز با درخواست شهردار وقت تهران و موافقت ستاد شهدای گمنام کشور با حضور مردم تهران در تاریخ ۱۲ مهر ۸۹ همزمان با سالروز شهادت امام جعفرصادق (ع) در بوستان نهج البلاغه واقع در میدان پونک به خاک سپرده شدند. شهید بزرگوار پس از آرمیدن در این نقطه، مجدداً طی چند مرحله در رؤیای صادقه به بستگان نسبی (برادر) و سببی (یکی از اقوام) اعلام کرد «من همان شهید قبر وسطی بوستان نهج البلاغه هستم». به این ترتیب صحت تعلق قبر مطهر به شهید بزرگوار «حمیدرضا ملاحسنی» بر اساس تطبیق رویاهای صادقه با اسناد و شواهد موجود اثبات شد. در روز جمعه ۱۲ آذر ۸۹ این مکان مقدس به قدوم مبارک ولی امر مسلمین حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظله العالی) متبرک و منوّر شد و معظم له در جریان کرامت و اعلام هویت شهید قرار گرفتند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
شهیدی که عراقی ها دست و پایش را بسته بودند 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 روایت‌هایی ناتمام دارد و روایت می‌کند از کسانی که بر روی رمل‌ها تشنه جان دادند و آنهایی که با دست و پای بسته به نائل آمدند. فکه روایت‌ها دارد از بودن و ماندن، روایت‌هایی ناتمام برای همیشه، آنجا هم گنجی تمام نشدنی است و روایت می‌کند از کسانی که بر روی رمل‌ها تشنه جان دادند، کسانی که خود را گذرگاه کردند برای به سلامت عبور کردن همرزمانشان و آنهایی که با دست و پای بسته به شهادت فیض نائل شدند . در حالی که گروه‌های جست‌وجوی در خاک فکه به دنبال پنهان می‌گشتند، جمعی از شهدا را پیدا می‌کنند؛ در این میان با پیکر مواجه می‌شوند که مربوط به «والفجر یک» است؛ این شهید بعد از ۱۲ سال در حالی شده که دشمنان دست و پاهای او را با سیم تلفن بسته‌ بودند و او آرام در میان خاک‌ها خفته بود. تفحص این شهید در اردیبهشت ۱۳۷۳ درارتفاع ۱۱۲ فکه صورت گرفته است. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸 فرمانده‌ای که از شلوغی مراسم می‌ترسید ... یڪ روز بعد از پایان والفجر۸ تویوتا را روشن کرد و به سمت آبادان حرکت کردیم. حالش آشفته بود تا به حال اینگونه او را ندیده‌ بودم، یک به یک را یاد می‌کرد و برایشان می‌کرد، گفتم حالا چرا اینقدر ناراحتی گفت: «بیشتر برای زمان بعداز ناراحتم» متوجه حرفش نشدم با تعجب گفتم: بعداز شهادت که ناراحتی نداره ! گفت: « برای ما داره از آنجایی که من بودم، مردم و مسئولین مرا می‌شناسند. ناراحتم و می‌ترسم از آن روزی که وقتی بشوم، شلوغ شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات ڪنند. کل استان اعلامیه پخش کنند. این است که برای بعداز شهـادتم هم ناراحتم ، من خودم را شرمنده شهدایی که واقعاً زحمت کشیدند و نامی از آنها نیست می‌دانم. با این اعتقادی که داشت، به او عنایت کرد و بعد از شهادتش، مفقود ماند و تشییع نشد. مدتها از زمان گذشت تا اینکه در سال ۱۳۷۴بهمراه هفتاد و چند تن از شهدای مازندران تشییع شد. ✍ راوی: همرزم شهید شهید سردار محمدحسن طوسی جانشین فرمانده لشکر۲۵کربلا شهادت عملیات کربلای۸ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
حاج حسین : گفت شب ستون غواصا به صف شدن زدن به اروند رود؛ نفر جلوییه طناب رو زیاده رها کرده بود، بهش گفتن چرا سر طناب رو زیادی رها کردی؟! گفت: چون میخوام خود مارو از این رودخونه نجات بده. بچه ها!!!! پشت رودخونه‌ی زندگی که گیر کردی تنها امام عصر هست که میتونه هُل بده .. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
❗️عجبی نیست ز یارانِ خمینی 1⃣ روز اول كربلاي يك، بچه ها يك عراقي را اسير كردند. 2⃣ حسين اسير عراقي را می‌نشاند كنار دست خودش توي جيپ و می‌رفت كارهايش را توي خط انجام می‌داد. 3⃣ در چند روزي كه اسير عراقي همراه حسين بود، هر كس از حسين می‌پرسيد اين كيه؟ می‌خنديد و می‌گفت: «معاونمه» 4⃣ اسير عراقي آن قدر تحت تأثير رفتار و اخلاق حسين قرار گرفته بود كه وقتي حسين پشت قبضه‌ی 82 مي نشست تا تانك‌هاي عراقي را بزند، آن اسیر مي‌رفت برايش مهمات می‌آورد و با دست خودش می‌گذاشت توي قبضه🌹 📚 برگی از خاطرات جوانترین گردان نیروی زمینی سپاه، سردارِ ثاراللهی، حاج حسین نادری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌷 🌷 ....! 🌷شهید قلیزاده یکی از شهدایی بود که در عملیات ، افتخار همرزمی با ایشان را داشتم. در شب دوم عملیات بود وقتی رفتم برای شکار تانک، در همه یک احساس ترسی بود ولی شهید اصلاً ترس را احساس نمی‌کرد. وقتی من به او گفتم باید بروی تانک‌ها را منفجر کنی با شجاعت رفت جلو آن‌ها را منفجر کرد. شب سوم شد یک جایی پدافند کرده بودیم و.... 🌷و من داشتم به نیروها سر می‌زدم ببینم چیزی کم ندارند، رسیدم به شهید قلیزاده؛ داشتیم صحبت می‌کردیم یک‌دفعه گلوله بر سر اصابت کرد و گفت: من گلوله خوردم. کلاهش را برداشت داد دست من وقتی کلاهش را دیدم جای گلوله روی کلاهش بود بعد به او گفتم برگرد گفت: نه، تا آخرین نفس می‌مانم شاید بچه‌ها به من نیاز پیدا کنند. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید معزز https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
پدر ۴ شهید به فرزندانش پیوست 🔹محمد ضیائی پدر خدابخش، اصغر، مجید و محمدرضا ضیائی بر اثر کهولت سن درگذشت. 🔹مجید ضیائی ۱۲ ساله در تظاهرات پیش از به دست نیرو‌های پهلوی، خدابخش ضیائی ۱۸ ساله ۱۵ آذر سال ۱۳۶۰ در طریق القدس، اصغرضیائی در ۱۶ سالگی ۱۲ شهریور سال ۱۳۶۰ در جنوب کرخه و محمدرضا ضیائی ۱۴ ساله ۱۱ آبان سال ۶۱ در عملیات در محور عین خوش به رسیدند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💔جسمی که ذوب شد.... کوله پشتی اش پر از آتیش گرفت نتونستند کوله رو ازش جدا کنند از بچه هاخواست به راه خودشون ادامه دهند و با چفیه دهان خودش رو بست تا لو نرود... تنها کف پوتینهاش که نسوز بود باقی ماند ... پ.ن: استاد شهید مرتضی مطهری: چه معنی کنم را؟! اگر شور یک عارفِ عاشقِ پروردگار را با منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب کنید از آنها "منطق شهید" در می آید.... شادی روح شهدا ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم🌺 شهید https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌷خاطراتی از نماز رزمندگان در دفاع مقدس: بهمن سال 1364 در رفت و آمد عجیبی بود، شور و شوق در حرکت و سکنات همه هویدا بود. در آموزشها اطاعت پذیری بیش از حد انتظار بود و نیروهایِ آماده برای شرکت در یک عملیات گسترده به آمده بودند، مجالس روضه‌خوانی و دعایِ کمیل در محیطی آکنده از صفا و صمیمیت و عرفان برگزار می‌شد و گاهی یک مجلس دعا چند ساعت طول می‌کشید. در کنار آن نماز شبها نیز با صفایِ همیشگی خود برگزار می‌گشت . روز قبل از عملیات، برای کسب اطلاع از خط به پشت بام منزلی که در گردان امام علی (ع) در آن مستقر بود رفتم تا با دوربین از وضعیت خط کسب اطلاع کنم . محمد حسین دهقان بنادکی در حال نماز خواندن و قنوت بود. حدود 2 ساعت منطقه را زیر نظر داشتم و برادر دهقان نیز در این مدت در حال قنوت و راز و نیاز با خدا بود. بعد از نماز به او گفتم بابا چه خبره؟ او جوابی نداد ولی وقتی شب بعد شنیدم دهقان اولین شهید گردان امام علی است جواب سؤال خود را یافتم. (کتاب نماز شهدا صفحه 25) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
اینگـــونه بـــودند... نقل خاطره ای زیبا از 🔰شب قبل از محرم، «مهدی سامع» تا بعد از نیمه ی شب به شناسایی رفته بود و دیر وقت خسته و كوفته برگشته، خوابیده بود. 🔰بچه‌ها كه برای بیدار شده بودند او را بیدار نكردند، چون خسته بود و شب بعد هم باید در عملیات شركت می‌كرد. 🔰صبح برای نماز بیدار شد با ناراحتی گفت:‌ «مگر سفارش نكرده بودم مرا برای نماز بیدار كنید؟» وقتی دلیلش را گفتند، آه سردی كشیده و گفت:‌ «افسوس، شب آخر عمرم نماز شبم قضا شد.» 🔰فردا شب؛ سامع به خیل شهیدان «عملیات محرم» پیوست. 📚 نماز شب شهیدان؛ محمد محمدی؛ نشر دارخوئین؛ ص 11 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
پدر و پسر 🌷سعید و پدرش حاج حسین در گروه ما بودند. یه شب داوطلب برا مین می‌خواستند، سعید @تخریب بلد بود، داوطلب شد. موقع خداحافظی گفت: بچه‌ها حواستان به بابام باشه و رفت. چند شب بعد، در مدرسه‌ای در شوش نشسته بودیم. یکی از دوستان آمد. داشت از چند شب قبل در شلمچه می‌گفت. بعد گفت: راستی چند تا بچه‌های شیراز هم شدند. بعد یکی یکی اسم برد و گفت سعید خسرو زاده.... رنگ از همه پرید. با ایما و اشاره گفتیم: نگو! حاجی حسین که ساکت به آتش خیره شده بود با آرامش سرش را بلند کرد و گفت: الحمد لله.... بچه‌ها اذیتش نکنین. الحمد لله. خبر سعید در گردان پیچید. همه جمع شدند و مفصلی به پا شد و کسی آرام‌تر از حاج حسین نبود!! در آن عزاداری چند نفر از بچه‌ها بيهوش شدند. بعدها شیخ نجفی (شهید نجف پور) می‌گفت: آن‌ها چیزهایی دیدند.... آن شب گذشت. هرچه به حاج حسین اصرار کردیم که برا مراسم خاکسپاری و دفن سعید برگرد. نرفت. گفت: پسرم راه خودش را رفت، من هم دوست ندارم از راه خودم برگردم.... (مادر سعید خواب دیده بود عروسی سعید است، برایش خانه را چراغانی کرده بود.) عملیات رمضان بود. حاج حسین افتاده بود یه گردان دیگه. قبل از عملیات آمد پیش من. گفت: کو غلامحسین (شهید بغدادپور)؟ گفتم: رفت اهواز زنگ بزنه. با لبخند گفت: علی شماها همتون برام، مثل سعید هستین؛ کمی مکث کرد و ادامه داد: امشب من می‌رم و شهید می‌شم، از غلامحسین هم خداحافظی کن.... جلو چشمان متحیر من رفت. روز بعد از هر کس می‌پرسیدم: گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را.... یکی می‌گفت: دیدم افتاد زخمی بود. یکی گفت: شهید شد... 🌷مراسم چهلم حاج حسین و چهار ماه و ده روز سعید را با هم گرفتند.... 🌹خاطره اى به یاد شهیدان معزز سعید و جلال (حاج حسین) خسرو زاده شهادت پسر: ۷/۱۲/۱۳۶۰ شهادت پدر: ۲۲/۴/۱۳۶۱ 🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🏴 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج حسین یکتا: ۲ سال ۱۳۶۴ منطقه‌ی چنگوله‌ی مهران دعوا درگیری شد قرار شد صبح بیاییم عقب؛ من همینجور که از بالای تپه داشتم می‌دویدم پایین ... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
⁉️گفتم چرا ۴۴ سال بعد از انقلاب هنوز دارن با بعضی ها می‌کنند؟! گفت: این تصویر رو ببین ✍️ به نظر من از سر الاغ را کول نکرده میدان_مین است یک اشتباهیِ این الاغ ، کل رو مختل میکنه . 🔸ناچاریم به خاطر انقلاب مان بسیاری از الاغ ها را روی سر بگذاریم و سالها کول کنیم و محاکمه نکنیم تا مبادا فقط به خاطر یک نادان یا عملیات در این بار دیگر۱۰۰۰سال تعلیق شود! حالا بفهمید چرا طرف حتی به امام حسینم توهین میکنه هنوز داره رفت و امد میکنه تو این خاک مقدس! چاره ای نیست ... البته باید گفت چرا در خطبه ۳نهج البلاغه فرمودند تحمل کردم، چون به فرمایش امام ره حفظ نظام از اوجب واجبات است ان شاءالله به صاحب اصلی برسد هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ که برهمه جهان چیره خواهد شد از شاخصه های است ▪️◾️▪️ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─