eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.9هزار ویدیو
616 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• + ببین مروا واقعیتش ... نمی دونم چه جوری بهت بگم ، اصلا این ناراحتی های این مدت من به خاطر فوت راحیل نیست. حدودا یک ماهی میشه که دیگه مرگ راحیل رو باور کردم و پذیرفتم که این اتفاق برای همه می افته. دلیل این آشفتگی هایی که میبینی حال بده آراده . شکه شدم و گنگ نگاهش کردم که ادامه داد. + دقیقا همون شبی که داداش امیر عقد کرد ، آراد به مامان اینا گفت که مدتی هست سرطان خون گرفته اما برای اینکه ما نگران نشیم چیزی نگفته . اشک هاش یکی پس از دیگری از چشمش پایین می اومدن. + از اون شب به بعد بابا اینا رفتن دنبال کارای درمانش ، دکترا میگفتن که خیلی زود متوجه شدیم و این میتونه از پیشرفت بیماری جلوگیری کنه و قابل درمانه. چند روز پیش هی میگفت که علائمش داره بیشتر میشه ولی به خاطر این اوضاع و فاتحه بابا اینا پیگیری نکردن . رنگش همش زرد میشه و شب ها عرق میکنه ، حتی گاهی اوقات تب و لرز هم میگیره. مدتیه که سرکار نمیره و مرخصی گرفته چون اگر یه مسافت کوتاه رو هم طی کنه تنگی نفس امونش رو میبره . مروا دکتر گفته باید شیمی درمانی بشه . گریه اش بیشتر شد و صدای هق هقش بلند شد. با دستای لرزونم دستاش رو گرفتم و نگاه گیجم رو بهش دوختم . حالم خوب نبود ، فقط میخواستم حرف بزنم اما نمی شد ، توان حرف زدن نداشتم. نتونستم بغضم رو کنترل کنم و همه ی صحبت های آیه توی سرم چرخ خورد و مدام تکرار شد. بغض کردم نمی دونم چرا ... بی هوا و محکم آیه رو بغل کردم. آیه با صدایی پر از بغض زمزمه کرد. + ی ... یعنی خوب میشه ؟! اشکهام ریخت و چشمام رو محکم بستم. آیه در حالی که گریه می کرد ‌دستی روی موهام کشید. + این اشک ها برای چیه مروا ؟! با شیمی درمانی حالش خوب میشه ؟! هق زدم ، نمی فهمیدم چی میگم فقط میخواستم خالی بشم. - آیه من عاشق داداشت شدم. شکه اشک هاش رو پس زد. + دیوونه چی میگی ؟! با گریه گفتم : - حقیقت رو میگم. آره من دیوونم ، یه دیوونه که عاشق برادر تو شده و اون حتی به من فکر نمی کنه. ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 • https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─