eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
24.1هزار ویدیو
705 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ از صبح تا الان در خونه نشسته بودحوصله اش سر رفته بود امروز دانشگاه داشت اما با وضعیت صورتش و دستش نرفتن را ترجیح داد از صبح اینقدر کنار مهلا خانم نشسته بود و غر زده بود که مهلا خانم کلافه شد و به خانه خواهرش رفت مهیا بی هدف در اتاقش قدم می زد با بلند شدن صدای آیفون ذوق زده به طرف آیفون دوید بین راه پایش با قالی گیر کرد و افتاد ــــ آخ مامان پامم شکست آرام از جایش بلند شد ـــ کیه ــــ مریمم ـــ ای بمیری مری بیا بالا مریم با در حالی که غر می زد از پله ها بالا آمد مهیا در را باز کرد و روی مبل نشست ــــ چند بار گفتم بهم نگو مری ـــ باشه بابا از خدات هم باشه مریم وارد خانه شد ـــ سلام ـــ علیک السلام مریم کوله مهیارو به سمتش پرت کرد ــــ بگیر این هم کوله ات دستت شکسته چرا برام بلند نمیشی ـــ کوفت یه نگاه به پام بنداز مهیا نگاهی به پای قرمز شده مهیا انداخت ــــ وا پات چرا قرمزه ـــ اومدم آیفونو جواب بدم پام گیر کرد به قالی افتادم مریم زد زیر خنده ــــ رو آب بخندی چته ــــ تو فک نکنم تا اخر این هفته سالم بمونی ـــ اگه به شما باشه آره دختر عموت این بلارو سرم اورد تو هم پایش را بالا اورد و نشان مریم داد ـــ این بلارو سرم اوردی دیگه ببینیم بقیه چی از دستشون برمیاد ــــ خوبت می کنیم ـــ جم کن ، راستی مهیا پوسترم ؟؟ ــــ سارا گفت گذاشته تو کوله ات مهیا زود کیف را باز کرد با دیدن عکس نفس عمیقی کشید ــــ پاشو اینو بزن برام تو اتاقم ــــ عکس چیو ــــ عکس شهید همتو دیگه مریم با تعجب به مهیا نگاه کرد ـــ چیه چرا اینجوری نگاه میکنی شهید همت که فقط برا شما نیست که مریم لبخندی زد ــــ چشم پاشو به طرف اتاق رفتن مهیا با یادآوری چیزی بلند جیغ زد مریم با نگرانی به سمتش برگشت ــــ چی شده ــــ نامرد چرا برام آبمیوه نیوردی مگه من مریض نیستم مریم محکم بر سرش کوبید ــــ زهرم ترکید دختر گفتم حالا چی شده اتفاقا مامانم برات یه چندتا چیز درست کرد گذاشتمشون تو آشپزخونه ــــ عشقم شهین جون همین کاراش عاشقم کرد ــــ کمتر حرف بزن اینو کجا بزنم این جا که همش عکسه مهیا به دیوار روبه رو نگاهی انداخت پر از پوستر بازیگر و خواننده بود مهیا نگاهی انداخت و به یکی اشاره کرد ــــ اینو بکن مریم عکس را کند و عکس شهید همت را زد ـــ مرسی مری جونم مریم چسب را به سمتش پرت کرد مریم کنارش روی تخت نشست سرش را پایین انداخت ــــ مهیا فردا خواستگاریمه مهیا با تعجب سر پا ایستاد ــــ چی گفتی تو مریم دستش را کشید ــــ بشین .فردا شب خواستگاریمه می خوام تو هم باشی ــــ باکی مریم سرش را پایین انداخت ـــ حاج آقا مرادی مهیا با صدای بلند گفت ــــ محسن مریم اخم ریزی مرد ـــ من که خواستگارمه نمیگم محسن بعد تو میگی ـــ جم کن برا من غیرتی میشه واااااای باورم نمیشه من میدونستم اصلا از نگاهاتون معلوم بود نامرد چرا زودتر بهم نگفتی ــــ تو شلمچه در موردش بهام صحبت کرد دیگه نشد بهت بگم تا حالا حتی سارا و نرجس خبر ندارن ــــ وای حالا من چی بپوشم مریم خنده ای کرد ـــ من برم دیگه کلی کار دارم ـــ باشه عروس خانم برو ــــ نمی خواد بلند شی خودم میرم ــــ میام بابا دو قدمه بعد بدرقه کردن مریم به طرف آشپزخونه رفت و پلاستیکی که شهین خانم فرستاد را برداشت و به اتاقش رفت چند نوع مربا و ترشی بود دهنش آب افتاده بود نگاهی به عکس شهید همت انداخت عکس شهید همت بین کلی عکس بازیگر و خواننده خارجی و ایرانی بود احساس می کرد که اصلا این پوستر ها به هم نمیاد متفکر به دیوار نگاه کرد تصمیمش را گرفت بلند شد و همه ی عکس ها را از روی دیوار برداشت کیفش را باز کرد چفیه ای که شهاب به او داده بود را برداشت و کنار عکس شهید همت به سبک قشنگی گذاشت به کارش نگاهی انداخت و لبخند زیبایی زد این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 روبه روی ضریح نشستیم . زهرا دستم را گرفت: _روژان یادته اولین بار همو اینجا دیدیم؟ _اره ، اون روز من حالم خوب نبود .به استاد زنگ زدم بیاد جواب سوالم رو بده _اون روز قراربود من و کیان بریم خرید ،وقتی زنگ زدی من کنارش بودم .خدا میدونه وقتی باهات حرف زد چقدر نگران شد. واسه اولین بار میدیدم که کیان دل نگران یک دختر میشه. اونقدر نگرانت بود که اصلا توجهی به سرعت ماشین نمیکرد چندبار نزدیک بود تصادف کنیم. اون لحظه دلم میخواست بفهمم چی باعث شده کیان انقدر نگران بشه. وقتی همین جا دیدمت، بهش حق دادم که نگرانت بشه .همونجا حدس زدم که دل داده وگرنه محال بود اینقدر نگران بشه.میدونی اونجا چه حسی داشتم؟ _چه حسی _حس زیبای حسودی زد زیر خنده _دیوونه .به چی دقیقا حسادت میکردی به حال و روز خوشم؟ _از این که داداشم واسه یه دختر دیگه بجز من نگران شده _این از مهربونی آقا کیان بود و قطعا هرکسی دیگه هم جای من بود همین حال رو پیدا میکرد _روژان؟؟ _جانم _تو چه اصراری داری که منکر حس کیان به خودت بشی؟ _من میخوام واقع بینانه به قضیه نگاه کنم و نمیخوام مثل تو برای خودم از هر حرکت آقای شمس یک قصیده لیلی و مجنون بسازم. زهرا بغض کرده به چشمانم زل زد و زمزمه کرد: _وقتی این روزهای سخت بگذره و داداشم برگرده ، بهت ثابت میکنم که کیان دلبسته تو بود. با گریه سر روی شانه ام گذاشت: _کیان برمیگرده مگه نه؟ _معلومه که برمیگرده دیوونه من. اشکم چکید روی گونه ام ،دست روی سر زهرا کشیدم _برمیگرده، خودش بهت میگه که دوست داره. روژان؟ بغض کرده نالیدم _جانم عزیزم _کیان به تو قول داد سالم برگرده مگه نه ؟اون هیچ وقت زیر قولش نمیزنه.حالا که قول داده برمیگرده قلبم همچون پرنده ای که در قفس گیر افتاده خودش را به در و دیوار می کوبید. اشکهایم بی مهابا روی سر زهرا فرو می آمد و لب هایم بر سر خواهر دردانه کیانم بوسه میزد. نگرانی اش را درک میکردم .اینکه بدانی عزیزترینت در جایی قراردارد که هرلحظه ممکن است جانش به خطر بیفتد جان میگیرد. سرم را به دیوار تکیه دادم و چشم دوختم به ضریح نمیدانم چند دقیقه اشک ریختم، کم کم پلکهایم روی هم افتاد. کیان با همان لبخند همیشگی روبه رویم ایستاده بود و لبخند میزد با تعجب نگاهش میکردم. آهسته لب زد: _سلام روژان خانم _س س سلام شما ،اینجا؟ _منم مثل شما، هروقت دلم میگیره میام اینجا؟شما اینجا چیکارمیکنی؟ _من با زهرا اومدم .نگران شما بود گفت رفتید عملیات قهقه زنان گفت: _واقعا؟پس کجاست لوس داداش؟ با تعجب به اطرافم نگاهی انداختم ولی هیچ کس تو امام زاده نبود . فقط من بودم و کیان. _باور کنید باهم اومده بودیم خندید _ نامه ای که دادم رو خوندید؟مثل زهرا فضولی که نکردید؟ لبخند زدم: _نه نخوندم .خودتون گفتید صبر کنم تا برگردید _یکی دوروز دیگه بخونید باشه! _صبر میکنم بیاید، بعد چشم میخونم دوباره لبخند زد و من جان گرفتم از لبخندش : _روژان خانم ممکنه من بمونم همینجا و هیچ وقت نیام.حلالم کنید تا به سمتش دویدم وارد حیاط امام زاده شد دستش را برای خداحافظی تکان داد با تمام وجود فریاد زدم : _نههههه با ضربه آرامی که به صورتم خورد از خواب پریدم . هنوز هوش و حواسم برنگشته بود . با عجله به سمت حیاط امام زاده دویدم و مثل دیوانه ها اشک ریزان و سرگردان دنبال کیان می گشتم . &ادامه دارد... 🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2