💕💞💕💞💕💞💕💞
💞💕
#رؤیـــــــای_بیـــــدارے
#پارت_هفتادویک
🔶اینبار مادرم به موقع آمد با هم رفتیم بیمارستان دولتی، امیرعلی هنگام اذان مغرب هفتم خرداد ماه سال1393 به دنیا آمد😇 همۀ افراد خانواده خوشحال بودند. امیرعلی هفت روزه بود که به آقامصطفی گفتم: «خیلی دلم گرفته، من رو ببر حرم.»🕌
گفت: «من که حرفی ندارم ببین مادرت راضی میشه؟»
مادرم راضی نمیشد میگفت: «چند روز دیگه هم صبر کن»🤔
اینقدر آقامصطفی اصرار کرد تا مادرم راضی شد، مادرم گفت: «باید اول امیرعلی رو ببریم حمام.»🛁
وان کوچکی را از آب ولرم پُر کردیم امیرعلی ابتدا مثل یک ماهی🐠 نرم و لغزان در آب گرم فرورفت و پس از لحظهای روی آب آمد و لبخند زد. مادرم بااحتیاط او را شست و داد به من که حوله به دست کنارش ایستاده بودم از حمام بیرون آمدیم🌺 مادرم پرده را پس زد به آسمان روشن و بیابر نگاه کرد و گفت: «بهتره صبر کنین آفتاب غروب کنه بچه گرمازده میشه.»☺️
🔸بعد از غروب آفتاب سوار ماشین شدیم ماشین را نرسیده به حرم پارک کردیم. آقامصطفی ساک را انداخت به گردنش و امیرعلی 👶را در آغوش گرفت مادرم دستم را گرفت و آهسته و با احتیاط از میان جمعیتی که در رفت و آمد بودند به طرف ورودی حرم رفتیم. در آستانۀ درگاه حضرت ایستادیم و سلام دادیم 🌸مادرم قالی جلو در بازرسی بانوان را کنار زد و داخل شدیم آقامصطفی گفت: «زیاد راه نرو، مامانت نگران میشه» و بچه را داد به من زیرانداز کوچکی پهن کرد و نشستیم روی زمین، ابتدا زیارتنامه خواندیم بعد آقامصطفی در گوش راست امیرعلی اذان و در گوش چپش اقامه خواند❤️❤️❤️
🔺بهروایتهمسرشهید
خانوم زهرا عارفی
🌷#شهید_مدافعحرم_مصطفی_عارفی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─