eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
23.3هزار ویدیو
657 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
💕💞💕💞💕💞💕💞 💞💕 🔶یک روز که مشغول صرف عصرانه روی ایوان بودیم، پدرم گفت: «دلم می‌خواد برم ایران گردی ، برم مسافرت🌻 آقامصطفی نبات داخل لیوان را با قاشق هم زد، بعد در حالی‌که دم‌نوش گل گاوزبان را به دست پدرم می‌داد، گفت: «این که مشکلی نیست خودم می‌برم‌تون عموجان.»😊 پدرم گفت: «بیست ساله بودم که استخدام آموزش و پرورش شدم اون روزها ادیمی شهر کوچک و کم‌جمعیتی بود جاده نداشت اتوبوس🚎 نداشت، اغلب از ادیمی تا زابل رو پیاده می‌رفتم و برمی‌گشتم. مثل حالا نبودم که تا دست‌شویی می‌خوام برم، یکی باید زیر بغلم رو بگیره.»😔 گفتم: «آقاجون شما عمل قلب باز کردین، نگران نباشین. دوباره سرپا می‌شین.» آقامصطفی گفت: «میریم شمال و قم و جمکران یک دوری می‌زنیم و برمی‌گردیم.»🌺 پدرم گفت: «من از امروز قرص‌های فشارم رو نمی‌خورم، چون وقتی قرص می‌خورم، زود به زود باید برم دست‌شویی.» 🔸آقامصطفی گفت: «ایرادی نداره عموجان، شما ثانیه‌ای یک‌بار بگو نگه‌دار، من نگه‌ می‌دارم.»😊 پدرم گفت: «به شرط اینکه هزینۀ سفر با من باشه!» چند روز بعد، من و طاها و پدر و مادرم، همراه آقامصطفی راهی قم شدیم.🙂 در مسیر، سری به منزل دوستان و آشنایان می‌زدیم از قم رفتیم به جمکران، هر بیست دقیقه یک‌بار آقامصطفی نگه می‌داشت و پدرم را به سرویس بهداشتی می‌بُرد. داروهایش را سر ساعت می‌داد و ذره‌ای از این‌کارها خم به ابرو نمی‌آورد.🤓 سرانجام پس از دو هفته گشت و گذار پدر و مادرم را رساندیم زابل و خودمان برگشتیم مشهد.🌸🍃🌸 🔺به‌روایت‌همسر‌شهید خانوم ‌زهرا‌ عارفی 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─