eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
24.1هزار ویدیو
705 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ‹ ﷽ › 🕊 بعد از یک دوش کوتاه، کمی استراحت کردم و مشغول آماده کردن لباس هایم برای فردا شدم. پیراهن می‌پوشیدم یا کت و شلوار یا...؟ خواستم بلند شوم و از مامان بپرسم که... دستم به دستگیره نرسیده منصرف شدم. روی میز کامپیوترم نشستم و شماره نیلوفر را گرفتم. نیلوفر_ به به! سلام رفیق شفیق. عروس خانممون چطوره؟! من_ سلام. یه جوری میگی عروس‌خانوم انگار خودت هنوز ور دل مامانتی! می خندد... نیلوفر_ خب... چه خبرا؟ علی خوبه؟ من _سلامتی. قربونت. تو خوبی ؟حسین خوبه؟ نیلوفر_ سلام داره خدمتتون. من_نیلو؟ فردا شب میخوان عاقد بیارن برای خواندن صیغه. چی بپوشم؟ نیلوفر_اوممممم... من که کت و شلوار پوشیدم سرم چادر بود. من_ اکن کت و شلوار صورتی خوبه بپوشم؟ نیلو_نههه صورتی خوب نیست. سفید نداری؟ من_ چرا ولی خیلی رسمیه. نیلوفر_ خب مراسم شما هم رسمیه دیگه! همون سفید و بپوش با چادر سفید.داری دیگه؟ من_ واااای نیلو من چادر سفید ندارم. نیلو_ پس خواستگاریت... من_ نه... اون تکراریه‌... نیلوفر_ بهار! با شنیدن صدای بوق پشت خطی" فعلاً" کوتاهی گفتم و جواب دادم. من_ بله؟ علی_ سلام بانو. خوبی؟ من_ سلام. ممنون. شما خوبی؟ علی_ میتونی بیا یه لحظه دم در؟ ✍به قلم بهار بانو سردار ... 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─