eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
23.8هزار ویدیو
696 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و چهل و هفتم ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄ 📜 : ( در آغاز جنگ جمل در سال ۳۶ هجری، ابن عباس را برای پند دادن به سوی زبیر فرستاد و فرمود:) 🔹روانشناسی طلحه و زبير ♦️با طلحه ديدار مکن، زيرا در برخورد با طلحه او را چون گاو وحشی می يابی که شاخش را تابيده و آماده نبرد است، سوار بر مرکب سرکش می شود و می گويد رام است. بلکه با زبير ديدار کن که نرم تر است. به او بگو پسر دايی تو می گويد: در حجاز مرا شناختی و در عراق مرا نمی شناسی؟! چه شد که از پيمان خود بازگشتی؟! (جمله کوتاه «فَما عَدا مِمّا بَدا» برای نخستين بار از امام علی "علیه السلام" شنيده شده و پيش از امام(علیه السلام) از کسی نقل نشده است.) ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄ 📜 : ( پس از پخش شایعات دخالت امام علیه السلام در قتل عثمان در سال ۳۵ هجری این خطبه افشاگرانه را ایراد فرمود.) 🔹پاسخ به شايعات دشمن ♦️اگر به کشتن او (عثمان) فرمان داده بودم، قاتل بودم و اگر از آن باز می داشتم از ياوران او به شمار می آمدم، با اين همه کسی که او را ياری کرد، نمی تواند بگويد که از کسانی که دست از ياری اش برداشتند بهترم و کسانی که دست از ياری اش برداشتند نمی توانند بگويند ياورانش از ما بهترند. من جريان عثمان را برايتان خلاصه می کنم: عثمان استبداد و خودکامگی پيشه کرد و شما بی تابی کرديد و از حد گذرانديد و خدا در خودکامگی و ستمکاری و در بی تابی و تندروی حکمی دارد که تحقّق خواهد يافت. ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄ 📜 : (پس از آنکه ضحاک بن قیس از طرف معاویه در سال۳۸ هجری به کاروان حجاج بیت الله، حمله کرد و اموال آنان را به غارت برد، فرمود.) 🔹 علل شكست كوفيان ♦️ای مردم کوفه! بدن های شما در کنار هم، امّا افکار و خواسته های شما پراکنده است؛ سخنان ادّعايی شما سنگ های سخت را می شکند، ولی رفتار سُست شما دشمنان را اميدوار می سازد؛ در خانه هايتان که نشسته ايد، ادّعاها و شعارهای تند سر می دهيد، امّا در روز نبرد می گوييد: ای جنگ! از ما دور شو و فرار می کنيد. آن کس که از شما ياری خواهد، ذليل و خوار است و قلبِ رها کننده ی ما آسايش ندارد. بهانه های نابخردانه می آوريد، چون بدهکارانِ خواهانِ مهلت، از من مهلت می طلبيد و برای مبارزه سسُتی می کنيد. بدانيد که افراد ضعيف و ناتوان هرگز نمی توانند ظلم و ستم را دور کنند و حق جز با تلاش و کوشش به دست نمی آيد. شما که از خانه خود دفاع نمی کنيد چگونه از خانه ديگران دفاع می نماييد؟ و با کدام امام پس از من به مبارزه خواهيد رفت؟ به خدا سوگند! فريب خورده آن کس که به گفتار شما مغرور شود. کسی که به اميد شما به سوی پيروزی رود با کندترين پيکان به ميدان آمده است و کسی که بخواهد دشمن را به وسيله شما هدف قرار دهد با تيری شکسته تيراندازی کرده است. به خدا سوگند، صبح کردم در حالیکه گفتار شما را باور ندارم و به ياری شما اميدوار نيستم و دشمنان را به وسيله شما تهديد نمی کنم. راستی شما را چه می شود؟ دارويتان چيست؟ و روش درمان شما کدام است؟ مردم شام نيز همانند شمايند؟ آيا سزاوارست شعار دهيد و عمل نکنيد؟ و فراموش کاری بدون پرهيزکاری داشته، به غير خدا اميدوار باشيد؟ ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح حکمت ۹۱ بخش ۲ حکمت مایه ی حیات قلب.mp3
3.15M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 2⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 2 ) 🔹حکمت ؛ مایهٔ حیات قلب 🔰 امّا عواملی باعث ملالت و خستگی و افسردگی قلب ها می‌شود؛ اولاً باید بدانیم از نگاه مولا علی (علیه‌السلام) غیر از حیات و زندگی، هر چیزی در این دنیا روزی کسل کننده و خسته کننده خواهد شد. 🔻 مولا علی (علیه‌السلام) در خطبه ۱۳۳ نهج‌البلاغه، بند پنجم می‌فرمایند: " آگاه باشید، در دنیا چیزی نیست مگر آنکه صاحبش به زودی از آن سیر و از داشتن آن دلگیر می‌شود، غیر از ادامه زندگی؛ زیرا در مرگ آسایشی نمی نگرد. " 🔰 اسباب ملالت قلب در نهج‌ البلاغه متعدد است که به برخی از مهم ترین آنها اشاره می کنیم: 🔸 ۱. اول، خستگی از دست امّت نافرمان؛ 🔻مولا علی (علیه‌السلام)، یک بار در خطبه ۱۲۱ و بار دیگر در خطبه ۲۵ نهج‌ البلاغه، این خستگیِ از امّت نافرمانِ عصیان گر را با دو عبارت متفاوت بیان می کنند؛ در خطبه ۱۲۱ می‌فرمایند: « اللَّهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هَذَا الدَّاءِ الدَّوِیِّ » ؛ " خدایا! پزشکان این درد بی درمان امت خسته شدند. " 🔻و در خطبه ۲۵ هم خطاب به خداوند متعال عرضه می‌دارند: « اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي » " خدایا! من این مردم را خسته کردم، این ها هم من را خسته و آزرده کردند. " 🔸 ۲. عامل دیگری که در نهج‌البلاغه آمده کاری است که بزرگ باشد، اما کسالت آور باشد؛ 🔻 حضرت در حکمت های ۲۷۸ و ۴۴۴، با اندکی ناچیز تغییر عبارت، این واقعیت را متذکّر می‌شوند که کار خیرِ کمی که انسان با لذّت ادامه بدهد، بهتر از کار بزرگ ملالت آوری است که قطع بشود. 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع ↩️ ادامه دارد...
📢 توصیه‌ رهبر انقلاب به مداحان: مبارزه با طاغوت، ظلم، استکبار و فساد را در فضای کشور منتشر کنید ✏️ رهبر انقلاب: امروز هزاران نفر در سراسر کشور، با تسلّط بر شگردهای گوناگونِ جذبِ مخاطب، مشغول کار مدّاحی‌اند. خب این یک پدیده‌ای است در کشور، این چیز کوچکی نیست؛ از این باید استفاده کرد... شما باید مبارزه‌ی با طاغوت را، مبارزه‌ی با ظالم را، مبارزه‌ی با استکبار را، مبارزه‌ی با فساد را در فضای کشور منتشر کنید. ۱۴۰۱/۱۰/۲۲ 🖼 در ایام محرم، مجموعه سخن نگاشت با مضمون حضور تبلیغی و تبیینی برای انتقال فرهنگ عاشورا در برپایی عزای حسینی در KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد. 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ‹ ﷽ › 🕊 عذر خواهی کوتاهی کردم و گیج زل زدم عطیه خانم ، مادر ریحانه ،که لبخند دلنشینی زد و گفت: عطیه خانم_سلام مادر.خوش اومدی. من_سلام. ببخشید مزاحم شدم. عطیه خانم _مزاحم چیه دخترم ؟! مهمون حبیب خداست. لبخندی خجل وار زدم و تشکر کردم که ریحانه دستم را کشید و مرا داخل اتاقش برد. اتاق صورتی رنگی که به ادم ارامش میداد... خیلی دوست داشتم اتاق سید را هم ببینم...! "بهااار! ساکت شو! چرا اینقدر به این پسره فکر میکنی؟!" صدایش داخل گوشم پیچید: "رهاییتون از پیله مبارک..." ریحانه_چرا وایستادی بهار؟؟ چادرم را برداشم و روی صندلی میز کامپیوترش نشستم. ریخانه خوب بود... حس میکردم الان حس بهتری به او دارم . دو ساعتی پیش او ماندم و برگشتم خانه. مامان و باده تحویلم نمی گرفتند. دست مامان بود مرا تحریم غذایی و تحریم برای ورود و خروج از خانه هم میکرد. بی حوصله به اتاقم رفتم و بعد نماز مغرب و عشا، کمی درس های عمومی را دوره کردم. روز ها کمی تکراری شده بودند... اتاقم، بی توجهی های مادرم و باده، نگاه های بی تفاوت بابا، دانشگاه و نماز... دو ماهی به همین منوال گذشت تا روزی که ریحانه پیشنهاد رفتن به جلسه ای مذهبی داد. چون تجربه ای نداشتم دوست داشتم ببینم این کلاس ها چه مدلیست بخاطر همین قبول کردم. ✍به قلم بهار بانو سردار ... 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ‹ ﷽ › 🕊 نزدیک ساعت چهار بود که اماده شدم و خودم را به قرار گاه همیشگی، فلکه اب رساندم. ریحانه زود تر از من رسیده بود و منتظرم بود. بعد احوال پرسی،تاکسی گرفتیم و وقتی به محل مورد نظر رسیدیم ، تازه فهمیدم کجاییم... "حوزه علمیه خواهران فاطمه الزهرا" داخل ساختمان شدیم و رفتیمبه کلاسی که مسئول جلسه امروز گفته بود. مدت زمان جلسه دو ساعت بود و من در این دو ساعت کلا خودم را خالی کردم... هر سوال و مجهول و مبهمی که داشتم را بیان کردم و جواب گرفتم و کلا جلسه شده بودسوال و جواب های من و سخنران ... در تصمیمی ناگهانی ثبت نام کردم و قرار شد از این به بعدهر یکشنبه و سه شنبه با ریحانه بیاییم حوزه. فردا تولد ریحانه بود و دعوتم کروه بود. ✍به قلم بهار بانو سردار ... 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ‹ ﷽ › 🕊 در راه برگشت به مغازه لوازم حجاب رفتم و روسری حریر صورتی خوشرنگی برایش انتخاب کردم . در این بین انگشتری هم چشمم را گرفت یکی برای ریحانه و یکی برای خودم گرفتم. به خانه که برگشتم باز من بودم و باز هم بحث جدالهای مامان... مامان_حجاب میگیری...چادر میزاری...نماز و قران میخونی! چشمم روشن بی اجازه منم که را میفتی اینور اونور!! من_مامان! من موقعی که بی حجاب بودم سه روز سه روز خونه ارغوان نیلوفر بودم نمیگفتی من بچه ای به اسم بهار دارم یا نه!! حالا که ظاهراً بر خلافتون شده یادتون اومده باید بهم گیر بدی و کنترلم کنی؟!! مامان من ۲۱ سالمه! بچه نیستم. مامان_بله! ارغوانم شنیدم چیکار کردی... من_ خودش خواست بره. با نیلوفر هنوزم هستم چون خودش خواست بمونه. در ضمن، از این به بعد یکشنبه و سه شنبه ها کلاس دارم فردا هم تولد دوستمه دارم میرم. و بلند شدم و بدون اینکه اجازه حرف دیگری بدهم، به اتاقم برگشتم. صبح فردا وقتی درمورد حوزه و جلسه ی روز قبل به نیلوفر گفتم کمی مشتاق شد که بیاید ببیند چه می‌گویند و قرار شد جلسه بعدی او را هم با خودم ببرم. کمی ناراحت بود چون ارغوان به او گفته بود یا مرا انتخاب کند یا او را که نیلوفر مرا انتخاب کرده بود و ارغوان کلا از ما جدا شده بود. نگاه مرددش را که به چادرم دیدم فهمیدم در دلش چه می گذرد. چادرم را در آوردم و گفتم که سر کند. مقنعه اش را جلو کشید و چادر گذاشت. لحظه ای چهره زیبا و صورت گردش را با روسری لبنانی بسته شده تصور کردم... از ذوق را بقل گرفتم و گفتم: من_ نیلوفر فوق العاده شدی!! نگاهی سردرگم به خودش انداخت و گفت: نیلوفر_ مطمئنی؟؟ ✍به قلم بهار بانو سردار ... 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 را بیکار نگذار! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به شهدای عزیز همخوانی دسته جمعی با مهدی رسولی با هوش مصنوعی یه عده پای حق که میرسه فراری و یه عده پای حق که میرسه فدایی ان https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─