eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
23.4هزار ویدیو
666 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
حجت الاسلام ذوالنور با اشاره به بخش دیگری از فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه «ایران از سال ۹۴ خیلی قوی‌تر شده و برجام باید تغییر به نفع ایران پیدا کند»،  گفت: نکته اول این است برجام باید به نفع عضوی که هزینه کرده و ضرر هم دیده و به سهم خودش نرسیده تغییر کند یعنی اگر قرار است برجام تغییر کند باید جریمه‌ای برای طرف‌های مقابل تعریف شود تا راه فرار از تعهداتشان را نداشته باشند و بر اساس وظایفشان عمل کنند. نماینده مردم قم در پایان با تاکید بر اینکه به برجام چیزی اضافه نمی‌شود و برجام فقط در مورد مسائل هسته‌ای بوده و ما هم کاملا به تعهداتمان عمل کردیم، اظهار داشت: مسائل موشکی و منطقه‌ای هیچ کدام مرتبط با برجام نیست و در برجام هم راه پیدا نخواهد کرد؛ بنابراین اگر بخواهد مذاکره‌ای راجع به برجام صورت بگیرد این است که چرا طرف‌های مقابل ایران به تعهداتشان عمل نکردند و آنها هم باید مانند ایران به تعهدات عمل کنند و سهم ایران را بپردازند و فقط در این زمینه می‌تواند مذاکره‌ای صورت بگیرد https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آژانس» احیای برجام را به انجام اقداماتی از سوی ایران گره زد مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در مصاحبه‌ای که شامگاه سه‌شنبه منتشر شد احیای برجام را در گرو انجام اقداماتی از سوی ایران دانسته است.«رافائل گروسی»، مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی روز سه‌شنبه احیای برجام را به شفاف‌سازی ایران درباره آنچه به ادعای او «اورانیوم اعلام‌نشده» ایران است گره زده است.نشریه نیوزویک به نقل از مدیر کل آژانس اتمی نوشت ایران باید برای احیای توافق هسته‌ای حاصل‌شده در سال ۲۰۱۵، درباره اورانیوم اعلام‌نشده‌ای که در سایت‌هایش پیدا شده شفاف‌سازی کند.وی در مصاحبه با این نشریه گفته برای مشخص کردن مکان اورانیوم اعلام‌نشده ایران به «گفت‌وگوهای مفصل و فنی» نیاز است و این مسئله به آینده برجام، «کاملاً مرتبط» است.رافائل گروسی مدعی شده درباره اثرات اورانیوم که در سایت‌های ایران یافته شده مسائلی وجود دارند که «هنوز روشن نیستند.»گروسی گفت: «لازم است ما بدانیم در آنجا چه اتفاقاتی افتاده. لازم است دقیقاً بدانیم چه نوع فعالیت‌هایی در آنجا جریان داشته و باید بدانیم اگر موادی وجود داشته‌اند آن مواد الان کجا هستند؟» https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
امیرعبدالهیان: جنگ یمن حاکمان سعودی را به شدت گیج و مبهوت کرده است حسین امیرعبداللهیان معتقد است که امروز مقاومت یمن پیروز و حاکمان سعودی به شدت گیج و مبهوت اند.حسین امیر عبدالهیان دستیار ویژه رئیس مجلس شورای اسلامی در امور بین الملل امروز سه شنبه در صفحه توئیتر خود نوشت: شش سال تجاوز آمریکایی - سعودی به یمن مقاوم گذشت. عادل الجبیر وزیر خارجه وقت عربستان در جده در واکنش به اعتراضم گفت: ۱۵ روزه حوثی‌ها را نابود می‌کنیم؛ گفتم: جنگ راه حل نیست. منتظر آینده می‌مانیم، اما راه حل یمن صرفاً سیاسی است.وی افزود: امروز مقاومت یمن پیروز و حاکمان سعودی به شدت گیج و مبهوت اند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃👌فرمانده سپاه به رهبری: 🌸🇮🇷🌸آقا جان؛ ما فضای مجازی را از ولنگاری رها خواهیم ساخت حسین سلامی فرمانده کل سپاه در پیامی به مقام معظم رهبری:سپاه خود را درنقطه مرکزی مخاطبان این فرمان های نورانی قرار داده است. آقا جان: آنقدر می سازیم، تولید می کنیم، به یاری مردم می شتابیم ، با فساد مقابله می‌کنیم، فناوران جوان را بسیج می کنیم، گروه های بی شمار بسیجی را در میدان عزت مردم گسیل می داریم، خانواده ها را یاری می کنیم تا توانمند شوند و قدرت می سازیم تا دشمن ناتوان شود و دیگر یارای تعقیب سیاست هایش را نداشته باشد. ما فضای مجازی را از ولنگاری رها خواهیم ساخت. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔰مقام معظم رهبری(حفظه‌الله): 🔹• سال ۱۴۰۰ یک زمینه‌ی خوبی برای شکوفایی جهش تولید وجود دارد. چه این دولت تا وقتی که بر سر کار است، چه دولت آینده از اوّل استقرار بایستی همّت خودش را بر این قرار بدهد که موانع را برطرف کند و حمایتهای لازم را انجام بدهد. 📆 تاریخ: ۱۳۹۹/۱۲/۳۰ 💢 🔺سال 1400 سال "تولید؛ پشتیبانی‌ها، مانع‌زدایی‌ها" ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💢 🔺رئیس‌جمهور تراز در بیانات رهبر معظم انقلاب(حفظه‌الله) ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📑 💠توصیه سعید حجاریان به جریان اصلاح‌ طلب بجای یک رحم اجاره‌ای از رحم‌های اجاره‌ای متعدد استفاده کنید! 🔻 توصیه‌های انتخاباتی خود به اصلاح‌طلبان را به شرح ذیل اعلام(ابلاغ) کرد: 1️⃣ علی در نقش روحانی می‌تواند رحم اجاره‌ای ۱۴۰۰ اصلاح‌طلبان باشد و حتی در مواردی از روحانی همراه‌تر است. تکبر و نخوت گاهی اوقات کار را دشوار می‌کرد. 2️⃣ ما در این انتخابات به چند رحم اجاره‌ای نیاز داریم. یک رحم برای کاندیداتوری که لاریجانی است. یک رحم برای اختلاف افکنی بین رقیب که احمدی نژاد است. در این رابطه آقای سیدحسن جلسات خوبی با احمدی نژاد داشته و علیرغم اینکه او جدی است اما از جسارت و تهورش به نفع ما می‌توان بهره‌برداری کرد. 3️⃣ مشکل اصلی ما کینه شتری لاریجانی‌ها با احمدی نژاد است که توصیه من این است آقای را برای حل و فصل بین این دو بکار بگیریم. آذری جهرمی باید سیگنال‌هایی برای ارسال کند که به نفع همه‌ی ماست در پیش روی، احمدی نژاد، لاریجانی را . 4️⃣ و محلی از اعراب ندارند. نه جسارت دارند و نه سیاست. هر دو به شدت اهل عقب نشینی هستند و چه بسا با نهیبی قالب تهی کنند و رقیب اتفاقا بدش نمی آید یکی از این دو شود‌. 5️⃣ اگر احمدی نژاد ساختار را تضعیف کند و سرشکستگی در بین حاشیه نشین‌ها و لشگر قابلمه بدست ایجاد کند، و اگر سرمایه اجتماعی جریان چپ به کمک و آقای و و حتی یک پیام از مهندس موج ایجاد کند، لاریجانی حتما رئیس جمهور خواهد شد. برخلاف تصور عمومی مربوط به سبد رای خواهد شد و نه اصلاح طلبان. ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحدیر(تندخوانی)جزء25 حدود30دقیقه دورسیزدهم برای ظهور وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی_عظم_البلا نماهنگ جدید ویژه دعای فرج ‎الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
100مرتبه
┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📜نامه به يكی از فرمانداران خود 🔹نكوهش يك كارگزار 🔻پس از ياد خدا و درود! از تو خبری رسيده است كه اگر چنان كرده باشی، پروردگار خود را به خشم آورده، و امام خود را نافرمانی كردی، و در امانت خود خيانت كردی. به من خبر رسيده كه كشت زمينها را برداشته، و آن چه را كه می توانستی گرفته، و آنچه در اختيار داشتی به خيانت خورده ای، پس هر چه زودتر حساب اموال را برای من بفرست و بدان كه حسابرسی خداوند از حسابرسی مردم سخت تر است. با درود. 📜 ، ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📜نامه به عمروعاص در سال٣٩ هجری پس از نبرد صفین 🔹افشای بردگی عمروعاص 🔻تو دين خود را پيرو كسی قرار دادی كه گمراهيش آشكار است، پرده اش دريده، و افراد بزرگوار در همنشينی با او لكه دار، و در معاشرت با او به سبك مغزی متهم می گردند، تو در پی او می روی، و چونان سگی گرسنه بدنبال پس مانده شكار شير هستی، به بخشش او نظر دوختی كه قسمتهای اضافی شكارش را به سوی تو افكند، پس دنيا و آخرت خود را تباه كردی، در حالی كه اگر به حق می پيوستی به خواسته های خود می رسيدی. اگر خدا مرا بر تو و پسر ابوسفيان مسلط گرداند، سزای زشتيهای شما را خواهم داد، اما اگر قدرت آن را نيافتم و باقی مانديد آنچه در پيش روی داريد برای شما بدتر است. با درود. 📜 ، ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 نامه به مردم مصر در سال٣٨ هجری آنگاه که مالک اشتر را به فرمانداری آنان برگزید 🔹ويژگيهای بی مانند مالك اشتر 🔻 از بنده خدا، علی امير مومنان، به مردمی كه برای خدا به خشم آمدند، آن هنگام كه ديگران خدا را در زمين نافرمانی كردند، و حق او را نابود نمودند، پس ستم، خيمه خود را بر سر نيك و بد، مسافر و حاضر، و بر همگان، برافراشت، نه معروفی ماند كه در پناه آن آرامش يابند، و نه كسی از زشتيها نهی می كرد پس از ستايش پروردگار! من بنده ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم، كه در روزهای وحشت، نمی خوابد، و در لحظه های ترس از دشمن روی نمی گرداند، بر بدكاران از شعله های آتش تندتر است، او مالك پسر حارث مدحجی است، آنجا كه با حق است، سخن او بشنويد، و از او اطاعت كنيد، او شمشيری از شمشيرهای خداست، كه نه تيزی آن كند می شود، و نه ضربت آن بی اثر است، اگر شما را فرمان كوچ كردن داد، كوچ كنيد، و اگر گفت بايستيد، بايستيد، كه او در پيش روی و عقب نشينی و حمله، بدون فرمان من اقدام نمی كند مردم مصر! من شما را بر خود برگزيدم كه او را برای شما فرستادم، زيرا او را خيرخواه شما ديدم، و سرسختی او را در برابر دشمنانتان پسنديدم. 📜 ، ┄┄┅┅✿❀🍃🌺🍃❀✿┅┅┄┄
سهم روز هفتاددو پنجم.mp3
3.43M
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس 🔷 سهم روز‌هفتا‌‌دوپنجم: نامه‌ ۴۰ تا نامه ۳۸
رمان مذهبی و بسیار زیبای با موضوع شهدای وطن سربازان گمنام امام زمان (عج)
🌹 زهره خانم بلند آرش را صدا زد: ــ آرش بیا درو باز کن مادر صدای آرش از طبقه بالا به گوش رسید: ــ مامان نمیتونم بچه هارو تنها بزار تازه آروم شدن،آجی سمانه درو باز کن سمانه باشه ای گفت و با پاهای لرزان از جایش بلند شد ،ناخوداگاه سمیه خانم و زهره همراهش بلند شدند،نگاهی به آن ها انداخت و گفت: ــ شما براچی بلند شدید؟؟ همه به هم نگاه کردند،زهره آرام گفت: ــ نمیدونم چرا یه حس بدی به جونم افتاده سمیه خانم هم تایید کرد. عزیز بلند صلوات فرستاد و از جایش بلند شد و گفت: ــ مادر به دل منم بد افتاده،بیاید باهم بریم همه ترسیده بودند،خودشان هم دلیلش را نمی دانستند،به حیاط رفتند،تا سمانه میخواست به طرف در بروند،سمیه خانم دستش را گرفت: ــ مادر بزار من درو باز کنم ــ لازم نیست خودم باز میکنم ،شاید برگشتن به سمت در رفت،زنگ پشت سرهم نواخته می شد،فضای ترسناک و وحشت زده ای بر خانه حاکم شده بود،همه به سمانه و در خیره شده بودند،نبود مردی در خانه همه را به اندازه کافی ترسانده بود و لرز بر بدنشان نشانده بود. سمانه چادرش را مرتب کرد و در را آرام باز کرد،اما با دیدن قامت درشت مرد مشکی پوشی که صورتش را پوشانده بود،وحشت زده قدمی به عقب برگشت،اما مرد مشکی پوش سریع شیشه ای را باز کرد و مایعی را بر روی صورت سمانه ریخت و اورا هل داد،با صدای فریاد آرش که میگفت: ـــ اسید ریخت روش بدبخت شدیم صدای جیغ ها بلند شد،سمانه که به عقب پرت شده بود و سرش به زمین خورده بود و از شدت ضربه گیج شده بود،همه ی خانم ها بالای سرش نشسته بودند و ضجه میزدند،اما او فقط سایه محو و صدای مبهمی را می شنید. صدای اسید ارش در گوشش میپچید،احساس سوزشی را بر صورتش احساس می کرد،اما جرات نداشت که دستش را بلند کند و صورتش را لمس کند. آرش بیخیال بچه ها شد و سریع از خانه خارج شد و به طرف خیابان اصلی دوید ،همه ی راه را نفس نفس می زد،زیر لب میگفت: ــ غلط کردم غلط کردم کمیل و بقیه را از دور دید،با تمام توانش فریاد زد: ــ کمیل کمیل کمیل با شنیدن فریاد کسی که او را صدا می زند،برگشت بقیه هم کنجکاو به آرش نگاه کردند،کمیل چند قدم به سمتش رفت،آرش روبه رویش ایستاد و با گریه گفت: ــ سمانه،سمانه نفس نفس می زد و نمیتوانست درست صحبت کند،با شنیدن اسم سمانه همه نگران به او نزدیک شدند،کمیل بازوانش را گرفت و شدید تکان داد و فریاد زد: ـــ سمانه چی؟حرف بزن آرش ــ روی صورت سمانه اسید ریختند و بدون خجالت بلند گریه کرد،صدای یا حسین همه بلند شد و در کمتر از چند ثانیه همه با شتاب به سمت خانه دویدند. ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌹 کمیل با شتاب در را باز کرد و به طرف سمانه که بر روی زمین افتاده بود رفت،صغری را کنار زد و سر سمانه را در آغوش کشید،با صدای بلند صدایش کرد و روی صورتش می زد. ــ سمانه خانمی،سمانه صدامو میشنوی جوابمو بده سمانه رد خون بر روی پیشانی اش را که دید دیوانه شد ،نمی دانست چه کاری بکند تا قلبش آرام بگیرد،پشت سرهم با صدای بلند سمانه را صدا می زد و خدا را قسم می داد که اتفاقی برای او میفتد. صدای زمزمه آرام سمانه را که شنید به او نزدیک شد و گفت: ــ جانم ،بگو سمانه ، سمانه با درد و مقطع گفت: ــ درد دارم کمیل ــ کجا قربونت برم کجات درد میکنه ــ سرم،صورتم داره میسوزه کمیل کمیل دستی به صورت سمانه کشید به شدت داغ بود و سرخ بود می دانست اسید نیست اما همین هم او را نگران کرده بود،صدای لرزان سمانه او را نابود کرد دوست داشت از دردی که در سینه اش نشسته فریاد بزند. ــ کمیل صورتم میسوزه، آرام از درد گریه کرد ،کمیل سرش را در آغوش فشرد و بدون اهمیت به اطراف پیشانی اش را بر سرش گذاشت و اجازه داد اشک هایش پایین بیایند،همسرت با این حال ،ترسیده و پر درد در بین بازوانت گریه کند،بدتر از این درد مگر برای یک مرد وجود دارد؟؟؟ **** دکتر لبخندی زد و گفت: ــ نگران نباشید حالش خوبه،فقط ترسیده ــ این ماده ای که روی صورتش ریختن چیه؟میدونم اسید نیست اما اثراتی داشته ــ اسید نیست چون اگه اسید بود کاملا صورتشون از بین میرفت،ماده ی شیمیای هست که سوزش و التهاب روی صورت ایجاد میکنه،و چون از نزدیک روی صورتشون ریختن ،سوزش و التهابش بیشتر شده،نمیگم خطرناک نیست اتفاقا اگه چشماشونو به موقع نمیبستن ممکن بود بینایی خانمتون مشکل پیدا کنه ولی خداروشکر به خیر گذشت ــ سرش چی؟ ــ زخم شده ،پانسمانش کردم، الان سرم بهشون وصله،به خاطر امنیتش الان از خانه خارج نشه بهتره،مشکلی پیش اومد بگید خودم میام کمیل با او دست داد وبعد از تشکر به اتاق رفت،سمانه با دیدنش دستش را به سمتش دراز کرد،کمیل دستش را گرفت و آرام بوسید،کنارش روی تخت نشست و موهایش را که بر روی چشمانش افتاد را کنار زد. ــ گریه کردی کمیل؟ ــ نه مگه مرد هم گریه میکنه ــ چشمای سرخت چی میگن پس؟ کمیل نگاهی به صورت سرخ سمانه و موژه های خیسش کرد و گفت: ــ گریه کمترین چیز بود،اون لحظه از درد قلبم نزدیک بود سکته کنم ــ خدانکنه ــ لعنت به من که تورو به این حال انداختم ــ کمیل چه ربطی به تو داره آخه؟ ــ ربط داره خانمی،الان ذهنتو درگیر نکن بخواب ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌹 در باز شد،کمیل سرش را بالا آورد و با دیدن امیرعلی که با شرمندگی او را نگاه می کرد،سری تکان داد ومشغول برسی پرونده شد. ــ سلام بیا تو چرا اونجا ایستادی؟ امیرعلی در را بست و روی صندلی روبه روی میزکار کمیل نشست. ــ کمیل،شرمندم ــ برا چی؟ ــ دیشب کمیل اجازه نداد حرفش را ادامه بده ــ هرچی بود برای دیشب بود،موضوع تموم شد دیگه ــ به مولا شرمندتم دیشب خونه پدر خانوم بودیم ،گوشیم هم تو خونه مونده بود کمیل که می دانست امیرعلی چقدر از این اتفاق ناراحت است،لبخند زدو گفت: ــ شرمندگی برا چی آخه،مگه عمدا جواب ندادی؟امیر اومد کارا هم انجام شد. ــ آره پرونده رو ازش گرفتم ــ خب؟ امیرعلی پرونده را به سمت کمیل گرفت و گفت: ــ اونایی که اومدن دم در خونه مادربزرگت دو نفرن،روی موتور هم بودن،معلومه از ریختن این ماده شیمیایی فقط میخواستن همسرتو بترسونن ،اما قضیه دعوا واقعی بوده،اوناهم از این موقعیت استفاده کردن، کمیل متفکر به پرونده خیره شده بود،امیرعلی آرام گفت: ــ کمیل میدونم به چی فکر میکنی،من مطمئنم این کارِ تیمور و آدماشه،والا کی میدونه تو مامور اطلاعاتی ـــ چیز دیگه ای نیست ؟ ــ نه ــ خب خیلی ممنون با صدای گوشی ،کمیل گوشی خود را از کتش بیرون آورد،چند تا عکس برایش ارسال شده بود،تا عکس ها را باز کرد،از شدت خشم و عصبانیت محکم مشتش را برروی میز کوبید،امیرعلی سریع از جایش بلند شد ،با نگرانی گفت: ــ چی شده کمیل؟ نگاهی به دستان مشت شده ی کمیل و چشمان به خون نشسته اش انداخت. ــ بگو چی شده کمیل کمیل بدون هقچ حرفی گوشی را به طرف امیرعلی گرفت و از جایش بلند شد،پنجره را باز کرد و سرش را بیرون برد ،احساس می کرد کل وجودش در حال آتش گرفتن است. امیرعلی با دیدن عکس ها چشم هایش را عصبی بست،دوباره صدای گوشی کمیل بلند شد،امیرعلی با دیدن شماره ناشناس گفت: ــ کمیل فک کنم خودشون باشن؟ کمیل به سمت گوشی خیز برداشت، ــ کمیل صبر من بزار ردیابی کنیم کمیل سری تکان داد و منتظر امیرعلی بود،با جواب بده ی امیرعلی سریع دکمه اتصال را لمس کرد: ــ الو ــ به به جناب پاسدار،سرگرد،اطلاعاتی،اخوی،بردارد،چی بهت بگم دقیقا کمیل و شروع کرد بلند خندیدند ــ عکسا چطور بودن؟؟ ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌹 کمیل عصبی غرید: ــ خفه شو عوضی ــ اوه آروم باش اخوی ــ تیمور دعا کن دستم بهت نرسه ،باور کن تیکه تیکت میکنم ــ وای ترسیدم،یعنی اینقدر خاطر این خانم کوچولورو میخوای که اینطور عصبی شدی ،اسمش چی بود ؟سمانه!درست گفتم؟ ــ اسمشو به زبونت نیار عوضی، ــ آروم باش،راستی دیشب تونستی خانم کوچولوتو آروم کنی،بدبخت خیلی ترسیده بود کمیل فریاد زد: ــ میکشمت تیمور میکشمت تیمور بلند خندید و گفت : ــ نمیتونی،من چند قدم از تو جلوترم،بابت عکس ها هم نمیخواد از من تشکر کنی میتونی از عکاس کوچولو تشکر کنی کمیل تا میخواست فریاد بزند و او را تهدید کند،تیمور تماس را قطع کرد،نفس نفس می زد،صورتش داغ شده بود،امیرعلی سریع لیوان آبی را به طرفش گرفت. ــ نمیخوام ــ بخور،الان سکته میکنی کمیل لیوان را از دستش گرفت و نوشید. با صدای خشداری گفت: ــ از عکسا چی فهمیدی؟ ــ چیزس ندارن ،فقط معلومه کسی که این عکس ها رو از همسرت گرفته از اعضای خانه بوده،آخه همسرت یک جا به دوربین لبخند زده،اون عکسا هم برای محضره،پس غریبه ای تو محضر نبوده . گوشی را به طرف کمیل گرفت و گفت: ــ حتما کسی از گوشی یکی از خانوادت برداشته کمیل زیرلب زمزمه کرد: ــ عکاس کوچولو ،عکاس کوچولو چشمانش را بست و به آن شب و روز عقد برگشت،چیزهایی یادش آمد که ای کاش هیچوقت یادش نمی آمد،باورش سخت بود، ــ کمیل داری به چی فکر میکنی؟ ــ اون روز همه از محضر بیرون اومدن فقط.. ــ نه کمیل غیر ممکنه ــ امیرعلی خودشه ،لعنتی خودشه امیرعلی گیج روی صندلی نشست و زیر لب گفت: ــ خدای من کمیل چنگی به کتش زد و گوشی اش را برداشت،امیرعلی سریع ایستاد و جلویش ایستاد: ــ کجا داری میری ــ باید تکلیف این موضوعو مشخص کنم ــ نه کمیل الان نه ،بلاخره به خاطر... ــ خودشم بفهمه زودتر از من اینکارو میکنه امیرعلی را کنار زد و از اتاق بیرون رفت ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🌹 ـــ صغری بس کن دیگه ــ اِ صبر کن بقیشو برات تعریف کنم ــ باور کن از بس خندیدم شکم درد گرفتم ــ بی لیاقتی دیگه ــ تو مگه کلاس نداشتی؟ ــ آره الان میرم،منتظرم میمونی باهم برگردیم ــ باشه میرم تو کافه منتظرت میمونم صغری بوسه ای بر گونه اش مینشاند. ــ عشقی به مولا ــ برو دیگه سمانه بعد از سفارش قهوه روی یکی از صندلی ها می نشیند،به صفحه گوشی اش نگاهی می اندازد،چند پیام از دوستانش داشت،دوست داشت با کمیل تماس بگیرد اما نمیخواست مزاحم کارش شود. گارسون قهوه را جلویش گذاشت،سمانه تشکری کرد،با روشن و خاموش شدن صفحه ی گوشی اش ،نگاهی به آن انداخت با دیدن اسم زندایی لبخندی زد و جواب داد: ــ به به زندایی جان اما صدای نگران و آشفته ی زهره لبخند را از روی لب های سمانه پاک کرد. ــچی شده زندایی ــ بچم ــ برا ارش اتفاقی افتاده؟ ــ تازه کمیل اومد خونمون،خیلی عصبی بود آرش داشت آماده می شد تا بره دانشگاه اما کمیل بدون هیچ حرفی دستشو گرفت انداخت تو ماشین سمانه نگران پرسید: ــ کمیل اینکارو کرده؟ ــ آره زهره نالید و گفت: ــ سمانه یه زنگ بزن به کمیل ببین چی شده دارم از نگرانی میمیرم ــ چشم زندایی الان زنگ میزنم ــ خبرم کن ــ چشم سمانه سریع قطع کرد و با دستان لرزان شماره کمیل را گرفت کمیل اولین تماس را رد کرد اما سمانه آنقدر تماس کرد گرفت که تا کمیل جواب داد: ــ چیه سمانه عصبانیت و ناراحتی در صدایش کاملا مشهود بود ــ کمیل کجایی؟ ــ سرکار ــ کمیل باید بهات حرف بزنم ــ بعدا سماته ــ جان من کمیل کارم مهمه ــ باشه میام دنبالت ــ خودم میام بگو کجا کمیل کلافه گفت: ــ یک ساعت دیگه بیا همون خونه ــ باشه خداحافظ ــ خداحافظ سریع از جایش بلند شد بعد از حساب کردن،از دانشگاه بیرون رفت و برای اولین تاکسی دست تکان داد. ... 🌸 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
همیشہ مےگفت : کار خاصے نیاز نیست بکنیم کافیہ‌ کارهاےِ روزمـره‌مـونُ بہ ‌خاطر خدا انجام بدیم اگہ تو این کار زرنگ باشے شڪ‌ نکن شهید بعدے تویے! محمد ابراهیم‌ همت 💕💜💕 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2