فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سیاست ناامیدسازی مردم‼️
❌ چرا بر و بر نگاه میکنید! وقتی دارند به نظام فحش میدن؟ پاشید جواب بدید این نظام مظلومه...؟؟!!
#به_عشق_مهدی
#جهاد_تبیین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 لحظاتی از حضور حضرت آیتالله خامنهای در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی/ بازنشر بهمناسبت گرامیداشت رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
#به_عشق_مهدی
#جهاد_تبیین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قیمت مصوب نهادههای دامی کاهش یافت
🔹معاون توسعه بازرگانی وزارت جهاد کشاورزی در نامهای قیمتهای جدید ذرت، جو و کنجاله سویا در سامانه بازارگاه را اعلام کرد که در مقایسه با نرخ قبلی اعلامشده ۷۰۰ تومان کاهش یافته است.
🔹بر این اساس قیمت هر کیلوگرم جو و ذرت ۱۱۳۰۰ تومان و کنجاله سویا ۱۶۳۰۰ تومان تعیین شد.
#به_عشق_مهدی
#جهاد_تبیین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توقیف کشتی حامل ۵۵۰ هزار لیتر سوخت قاچاق
رئیسکل دادگستری استان هرمزگان:
🔹یک فروند کشتی خارجی حامل بیش از ۵۵۰ هزار لیتر سوخت قاچاق در آبهای خلیج فارس توقیف شد.
🔹۷ نفر خدمه این کشتی نیز پس از دستگیری، جهت تکمیل روند تحقیقات در بازداشت به سر میبرند.
#به_عشق_مهدی
#جهاد_تبیین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
⭕️ کشف یک انبار بزرگ احتکار آرد در #مشهد که وابسته به یکی ازچهره های شاخص اصلاح طلب است نشان میدهد ماجرای نان درمشهد ابعاد گسترده تری ازسناریوهای موجود دارد! مقصران اصلاحطلب واعتدالی وضع موجود هنوزهم باگروکشی های سیاسی برای حفظ نیروهایشان دربدنه دولت، نان درخون مردم میزنند
#به_عشق_مهدی
#جهاد_تبیین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔶 کمپین حذف موسیقی و دوری از حرکات موزون ورزشی در مدارس
https://www.farsnews.ir/my/c/139735
متاسفانه در برخی از مدارس دیده شده که دانش آموزان به عنوان ورزش صبحگاهی همراه آهنگ ریتم دار، حرکات موزون انجام میدهند و این مساله باعث نگرانی والدین شده است.
از شما درخواست میشود تا در این کمپین شرکت کنید.
#نشرحداکثری
#مطالبه_همگانی
#به_عشق_مهدی
#جهاد_تبیین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تندخوانی_تصویری_جزء17قرآن کریم استاد معتز آقایی
حدود۳۰دقیقه
دور بیست وهفتم
جهت سلامتی سلامتی و ظهور امام زمان عج و سلامتی امام خامنه ای مدظله العالی
ورفع مشکلات مسلمین و آزادی قدس
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
🎬حسین حقیقی
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد ....
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید:
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸
🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه مرتبه)🌼
🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار میدهی _ قرار بده!🌜🍃
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸
🔰بهجتالدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعملهای عبادی مورد توصیه حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره)
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
✅ ختم #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز
🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون
🔷 سهم روز نود و یکم
🔻نامه ۱۹ تا نامه ۱۷
🌹سهم #روز_نود_ویکم : نامه ۱۹ تا نامه ۱۷ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه19 : نامه به يكی از فرمانداران خود به نام عمر بن ابی سلمه ارحبی، که در فارس ایران حکومت می کرد.
🔹هشدار از بدرفتاری با مردم
🔻 پس از نام خدا و درود، همانا دهقانان مركز فرمانداريت از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلی تو شكايت كردند، من درباره آنها انديشيدم نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم، زيرا كه مشركند و نه سزاوار قساوت و سنگدلی و بدرفتاری هستند زيرا كه با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان نرمی و درشتی را به هم آميز. رفتاری توأم با شدّت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه روی را در نزديك كردن يا دور نمودن رعايت كن.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه18 : نامه به فرماندار بصره، عبدالله بن عباس، در سال ٣٦ هجری پس از جنگ جمل
🔹روش برخورد با مردم
🔻بدان كه بصره امروز جايگاه شيطان و كشتزار فتنه هاست، با مردم آن به نيكی رفتار كن و گره وحشت را از دلهای آنان بگشای، بدرفتاری تو را با قبيله «بنی تميم» و خشونت با آنها را به من گزارش دادند، همانا «بنی تميم» مردانی نيرومندند كه هرگاه دلاوری از آنها غروب كرد، سلحشور ديگری جای آن درخشيد و در نبرد در جاهليت و اسلام كسی از آنها پيشی نگرفت و همانا آنها با ما پيوند خويشاوندی و قرابت و نزديكی دارند، كه صله رحم و پيوند با آنان پاداش و گسستن پيوند با آنان كيفر الهی دارد، پس مدارا كن. ای ابوالعباس! اميد است آنچه از دست و زبان تو از خوب يا بد، جاری می شود، خدا تو را بيامرزد، چرا كه من و تو در اينگونه از رفتارها شريكيم. سعی كن تا خوش بينی من نسبت به شما استوار باشد و نظرم دگرگون نشود، با درود.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه17 : نامه در پاسخ نامه معاويه در صحرای صفین، ماه صفر سال٣٧ هجری
1⃣افشای چهره بنی اميه و فضائل اهل بيت (علیهم السلام )
🔻معاويه! اينكه خواستی شام را به تو واگذارم، همانا من چيزی را كه ديروز از تو باز داشتم، امروز به تو نخواهم بخشيد و اما سخن تو كه «جنگ عرب را جز اندكی، بكام خويش فرو برده است» ، آگاه باش آن كس كه بر حق بود جايگاهش بهشت و آنكه بر راه باطل بود در آتش است. اما اينكه ادعای تساوی در جنگ و نفرات جهادگر كرده ای، بدان كه رشد تو در شك به درجه كمال من در يقين نرسيده است و اهل شام بر دنيا حريص تر از اهل عراق به آخرت نيستند.
2⃣ فضائل عترت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم )
🔻و اينكه ادّعا كردی ما همه فرزندان (عبدمناف) هستيم آری چنين است، اما جدّ شما (اميه) چونان جد ما (هاشم) و (حرب) همانند (عبدالمطلب) و (ابوسفيان) مانند (ابوطالب) نخواهند بود، هرگز ارزش مهاجران چون اسيران آزادشده نيست و حلال زاده همانند حرام زاده نمی باشد و آنكه بر حق است با آنكه بر باطل است را نمی توان مقايسه كرد و مؤمن چون مُفسد نخواهد بود و چه زشتند آنان كه پدران گذشته خود را در ورود به آتش پيروی كنند. از همه كه بگذريم، فضيلت نبوت در اختيار ماست كه با آن عزيزان را ذليل و خوارشدگان را بزرگ كرديم و آنگاه كه خداوند امّت عرب را فوج فوج به دين اسلام درآورد و اين امت در برابر دين يا از روی اختيار يا اجبار تسليم شد، شما خاندان ابوسفيان يا برای دنيا و يا از روی ترس در دين اسلام وارد شديد و اين هنگامی بود كه نخستين اسلام آورندگان بر همه پيشی گرفتند و مهاجران نخستين ارزش خود را باز يافتند، پس ای معاويه شيطان را از خويش بهره مند و او را بر جان خويش راه مده. با درود.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(67).mp3
6.08M
🔈 ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون
🔷 سهم روز نود و یکم : ختم نهج البلاغه، نامه ۱۹ تا نامه ۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استادعالی
🍃❤️شب جمعه کربلا
#به_عشق_مهدی
#جهاد_تبیین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
هدایت شده از این عمار
#رمانی_از_عاشقانه_های_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#رمان_رویای_بیداری
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💕💞💕💞💕💞💕💞
💞💕
#رؤیـــــــای_بیـــــدارے
#پارت_بیست_ویک
🔶بعدازظهر شنبه آقامصطفی ساکش را برداشت و من کیف مدرسهام را، از پدر و مادرم خداحافظی کردیم. مادرم به من گفت: «به داداشت میگم بیاد ترمینال دنبالت، شب نگهات داره، صبح هم برسوندت مدرسه»🌹
🔸رفتیم ترمینال، آقامصطفی بلیت گرفت و منتظر شدیم تا اتوبوس پُر شود. لحظههایی که بهسرعت از زیر دستمان در میرفت مثل پولهای درشتی بود که گاهی مردم از سر ناچاری توی دریا
میریزند. صبح باران🌧🌧 باریده بود و حالا زمین مرطوب و هوا شسته و لطیف بود. جان میداد برای قدمزدن.
شانه به شانۀ هم اطراف ترمینال قدم میزدیم.💞 آقامصطفی از برنامههایی میگفت که در پیش رو داشت و به من توصیه میکرد فعالیتم را در بسیج بیشتر کنم. هر چه زمان تنگتر میشد، قلبم با شدت بیشتری میتپید. هنگام حرکت اتوبوس گفتم: «رسیدی زنگ بزن.»😍😍
🔸سرش را از شیشه بیرون آورد و برایم دست تکان داد. هر چه اتوبوس دورتر میشد، بغضی که گلویم را میفشرد بزرگتر میشد. گرمای چهرهام را حس میکردم و میدانستم که گونههایم سرخ و تبدار شدهاند. چادرم را تنگتر گرفتم و بیآنکه به برادرم نگاه کنم که به ماشینش تکیه داده بود، در ماشین را بازکردم و نشستم ،بین راه سکوت کردم وقتی رسیدیم، برادرزادههایم، حکیمه و ابوالفضل، با شور و شوق به استقبالم آمدند.😇 دوتایی تا داخل اتاق اسکورتم کردند. آنقدر حرف برای گفتن داشتند که تا هنگام خواب اجازه ندادند دلتنگی بر من غلبه کند، اما شب که تنها شدم، بغضم شکست و اشکم جاری شد.😭😭
🔸صبح دیرتر از روزهای قبل بیدار شدم کسل بودم ، دلم میخواست تا صبح قیامت بخوابم. دوباره چشمهایم را بستم صدای آقامصطفی توی گوشم پیچید: «زینب جون درسهات رو خوب بخون، مبادا اُفت کنی»☺️☺️
به سرعت بلند شدم. پرده را کنار زدم پنجره را باز کردم باد خنک صبحگاهی صورت تبدارم را نوازش کرد😍 و کمی از آشفتگی درونم کاست. خانم برادرم که داشت گلهای داخل باغچه را آب میداد گفت:« بیا پایین، صبحونه حاضره!» بعد از صرف صبحانه برادرم مرا به مدرسه رساند.🌷🌷🌷
🔺بهروایتهمسرشهید
خانوم زهرا عارفی
🌷#شهید_مدافعحرم_مصطفی_عارفی
💕💞💕💞💕💞💕💞
💞💕
#رؤیـــــــای_بیـــــدارے
#پارت_بیست_ودو
•┄┅══༻○༺══┅┄•
زنگ آخر همهاش به ساعتم نگاه میکردم معلممان پرسید: «عارفی چیزی شده؟ منتظر کسی هستی؟ امروز خیلی ناآرومی!»😔😔
با صدای زنگ نفهمیدم چهطور خودم را به خانه رساندم. یک کفشم را درآوردم و لیلیکنان رفتم داخل آشپزخانه. با دیدن مادرم پرسیدم: «مامان آقامصطفی زنگ نزد؟»
در حالیکه آن لنگۀ کفشم را درمیآورم، مادرم گفت: «علیک سلام، کوچولوی عاشق!»😍😍
پرسیدم: «زد؟»
گفت: «بله، صبح تماس گرفت گفت: که رسیده نگران نباشیم. قراره ساعت دو دوباره تماس بگیره.»
باعجله لباسهایم را عوض کردم. نماز خواندم و نشستم کنار تلفن. مادرم گفت: «بیا ناهار بخور، صدای تلفن تا اینجا میاد.»☎️
گفتم: «بعداً میخورم.»
مادرم گفت: «سرد میشه از دهن میفته»
نشستم سر سفره که تلفن زنگ خورد. قاشق را گذاشتم و دویدم سمت تلفن خواهرم بود. بعد از احوالپرسی مادرم را صدا زدم و تکیه کردم به دیوار و همانطور که ناچار به صحبتهای مادرم گوش میکردم از اینکه تلفن مشغول بود، حرص میخوردم🤨🤨. مادرم میگفت: «اول گندم رو تمیز کن، بشور، بعد با آب سرد خیس کن، 24 ساعت که گذشت بریز تو یک کیسۀ نخی، مواظب باش کیسه رطوبت داشته باشه و خشک نشه، دو سه روز طول میکشه تا ریشه بده.»
با بیحوصلگی گفتم: «بگو هنوز زوده برای سمنو، یک هفته به عید مونده گندم رو خیس میکنن.»🧐
مادرم گفت: «راست میگه زینب، حالا کو تا عید؟ این هفته که اومدی یادم بنداز بهت بگم، آخه منتظر تماس آقا مصطفاست، دلش جوش میزنه»
مادرم به محض اینکه گوشی را گذاشت، دوباره زنگ خورد. اینبار با شنیدن صدای آقامصطفی زدم زیر گریه😭 گفت: «منم دلم تنگ شده، ولی به بابات قول دادم کمتر بیام که از درسات عقب نمونی.»😊
گفتم: «من دیگه مدرسه نمیرم، دوست ندارم درس بخونم.»
گفت: «عجب! دیگه از این حرفها نشنوم!»🤓
یک ساعت با هم صحبت کردیم و قرار شد شب دوباره زنگ بزند. شب که تماس گرفت گفت: «تعطیل که شدی، میام دنبالت میارمت مشهد هم بریم پابوس امام رضا(علیهالسلام)، هم خونۀ ما رو ببینی.»💐💐💐
🔺بهروایتهمسرشهید
خانوم زهرا عارفی
🌷#شهید_مدافعحرم_مصطفی_عارفی
•┄┅══༻○༺══┅┄•
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💕💞💕💞💕💞💕💞
💞💕
#رؤیـــــــای_بیـــــدارے
#پارت_بیست_وسه
نزدیک عید نوروز 🌈🎍بود که آقامصطفی آمد چمدانم را بستم. رفتیم ترمینال که با اتوبوس بیاییم مشهد، سوار اتوبوس شدیم خیلی انتظار کشیدیم تا راه افتاد. هنوز از شهر خارج نشده بودیم که راننده فیلم هندی گذاشت؛ فیلم هندی بدون سانسور،🤭 آقامصطفی تذکر داد: «وسیلۀ عمومیه، لطفاً رعایت کنین!»🚫
مسافران اعتراض کردند: «آقا ما بیکاریم، الان باید چهکار کنیم؟» هم مسافرها مشتاق بودند و هم راننده کوتاه نمیآمد پیاده شدیم و برگشتیم ترمینال، قبل از سوارشدن به اتوبوس🚎 بعدی آقامصطفی با راننده صحبت کرد. قول گرفت که فیلم یا آهنگ نگذارد، اما همین که اتوبوس راه افتاد، راننده فیلم گذاشت. فکر نمیکرد آنقدر برای آقامصطفی مهم باشد که پیاده شود. وقتی پیاده شدیم، راننده با حالتی به ما نگاه کرد که انگار ما آدم فضایی هستیم🧐 همانطور که اگر کسی آدم فضایی ببیند هم مشتاق است بیشتر با او آشنا شود و هم میترسد رفتار او زندگیاش را دچار تغییر کند. گمانم راننده هم همین حس را داشت. شاید تا به حال مسافری اینقدر سرسخت و مصمم به تورش نخورده بود. مردی شیشۀ اتوبوس را باز کرد و خطاب به ما گفت: «گُناهش گردن مُو، بیا بالا داشی!»🤓
چند نفر خندیدند، خندههای شیطانیشان آزارمان داد، اما نشنیده گرفتیم. تا آمدن اتوبوس بعدی کنار راه ایستادیم و باز همان قصه تکرار شد. چند بار اتوبوس عوض کردیم و آخرش رفتیم ته اتوبوس نشستیم که صدای آهنگ را کمتر بشنویم. حسابی خسته شدیم، ولی چون اول ازدواجمان💞 بود خیلی سخت نگذشت.
قبل از ظهر رسیدیم مشهد، یک روز سرد و برفی❄️ از روزهای پایانی اسفند بود. آقامصطفی در جواب رانندۀ تاکسی که پرسید: «کجا تشریف میبرید؟» گفت: «لویزان!»
گفتم: «جایی که زندگی میکنین، چه اسم قشنگی داره!»😍
گفت: «لویزان به خرمنی میگن که کوفته شده، اما هنوز باد نکشیدن!»
گفتم: «چه جالب! کوه طلایی رنگ کوچکی از دانههای گندم و ذرات کاه حتماً خونهتون نزدیک کوهه!»⛰
گفت: «آره، روبهروی خونهمون کوهه میتونیم برای صبحونهمون لقمه درست کنیم و بریم بالای کوه بخوریم.»
گفتم: «من عاشق کوه و طبیعتم!🏕»
گفت: «پس بهت مژده بدم که قراره نزدیک خونهمون یک پارک بزرگ کوهستانی ساخته بشه.
گفتم: «از این بهتر نمیشه!»
حس خوبی داشتم، از اینکه در جوار امام هشتم، خانۀ باصفایی وجود داشت برای من و همسری که دوستم داشت.💞💞💞💞
🔺بهروایتهمسرشهید
خانوم زهرا عارفی
🌷#شهید_مدافعحرم_مصطفی_عارفی
•┄┅══༻○༺══┅┄•
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💕💞💕💞💕💞💕💞
💞💕
#رؤیـــــــای_بیـــــدارے
#پارت_بیست_وچهار
🔶از تاکسی 🚕پیاده شدیم، آقامصطفی کلید انداخت و در را باز کرد. کسی منتظرمان نبود خانه خالی بود خانهای نیمهساز که فقط یکی از اتاقهایش کامل بود و بخاری داشت، نمیدانستم چمدانم را کجا بگذارم. یک اتاق برای ششنفر، نشستم آقامصطفی چای آورد.😊😊 خواهرهایش از مدرسه آمدند کمی بعد پدر و مادرش هم از سرکار برگشتند. مادرش از دیدن من تعجب کرد. فهمیدم آقامصطفی از آوردن من چیزی به او نگفته است. کمی دلخور شدم 😔، البته مادرش حق داشت بناییشان طولانی شده بود و آمادگی نداشتند. شب من و آقامصطفی داخل اتاق خوابیدیم و پدر و مادر و دو تا خواهرهای آقامصطفی درون هال، معذب بودم. به آقامصطفی گفتم: «زودتر برگردیم زابل.»😕
گفت: «فردا گچ میارم و اون اتاق رو گچ میکنم، نگران نباش.»
گفتم: «فردا صبح زود اول برویم پابوس امام رضا بعد هرکاری دوست داشتی بکن.»
🔸صبح روز بعد رفتیم حرم، باران نرم و یکنواخت میبارید و بوی بهار همهجا پیچیده بود.😇
صحن و سرای حرم آقا علی بن موسی الرضا(ع) آنقدر تمیز بود که دلم میخواست کفشهایم را درآورم، مبادا لکهای روی سنگهای مرمر بیفتد. خدام قدم به قدم ایستاده بودند و با چوب پرهای رنگی دستشان زائرها را راهنمایی میکردند. از چند صحن گذشتیم و وارد روضۀ منوره شدیم. سلام دادیم آقامصطفی با صوت دلنشینش زیارتنامه☺️ خواند. بعد دور ضریح طواف کردیم. هنگام خروج، پشت پنجره فولاد ایستادیم و دعا کردیم به آقامصطفی گفتم: «دفعۀ قبلی که اومده بودم زیارت، از آقا همسری مهربون و مشهدی خواستم درست مثل تو، حالا به پاس این موهبت نصف مهریهام رو بهت میبخشم.»🤓
آقامصطفی با شیطنت پرسید: «میدونی 250تا سکه یعنی چی؟ با پولش میشه یک خونه خرید !😉😉
گفتم : «فدای چشم پاکی و ایمانت»💞💞💞💞
🔺بهروایتهمسرشهید
خانوم زهرا عارفی
🌷#شهید_مدافعحرم_مصطفی_عارفی
•┄┅══༻○༺══┅┄•
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔸 #سیره_شهدا
🔹 #کار_فرهنگی
🌸زندگی اش شده بود #مسجد. همه کارش شده بود #کارفرهنگی.
🌼می گفت: "اگر یک نفر از این بچه ها را با #خدا و #مسجد آشنا کنم برای من بس است."
🌺حدیث معروف پیامبر به علی علیه السلام را می خواند:
🍃"یاعلی اگر یک نفر به واسطه تو #هدایت شوداز آنچه آفتاب بر آن می تابد برتر است."🍃
🌸می گفتیم:
"سید، اینقدر برای بچه ها کار نکن! اینقدر #اردو و تفریح نبر! اگر مشکلی پیش بیاد پدر و مادر اینها رهایت نمی کنند."
🌼می گفت:
"اشکال نداره. خیلی از این بچه ها با آمدن به اردو و تفریح #مسجدی شدند. ما هم توکل می کنیم بر خدا و سعی می کنیم کارمان را درست انجام بدهیم.
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
4_6028081900965334002.mp3
882.3K
🎧 #حتما_گوش_کنید
#دختر خانوم ، #چشم میخوریا !!!
برخورد متفاوت حاج #حسین_یکتا با #جوانان
#حاج_اقا_یکتا 👤
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
••🦋🌸••
• دلتونڪهگرفت . . .
• تسبیحبردارید و #استغفارڪنید!
• برای #دلایی که #شڪستید
• قضاوتهایۍ ڪهڪردید
• برای همه ی #گناههاۍِخواستهو
• ناخواسته،استغفارڪنید
#سختنیستا🚶♂
.
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
هرروز پیش از بیــرون آمدن از برجک،
با #دعایِ محسـن کارمان را تمام مــیکردیم؛
یکی از دعاهایش عجیب #دلم را لرزاند:
#خدایا مرگــی بهمون بده که هـمه حسرتش رو بخــورن...
«شهید محسن حججی🌱»
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ همسر #شهید_حججی : ما همسران #شهدا به خاطر زخم زبان های مردم هر روز #شهید میشویم😭😭😭
#شهید_حججی
🌿🍃🌿🍃🌿
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─