✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت97
🔹 ارزش یقین
🔰 در حکمت ۹۷ نهج البلاغه این گونه میخوانیم که:
💠 (حضرت در نیمه شبی که صبح آن عملیات نهروان علیه خوارج انجام شد، صدای مردی از خوارج را شنید که نماز شب میخواند و قرآن تلاوت میکرد. حضرت فرمودند:) " خوابیدن همراه با یقین، بهتر از نماز گزاردن با شک و تردید است. "
🔻 از اینجا معلوم میشود که خوارج، حداقل بخشی شان نسبت به این مقصد و مسیری که انتخاب کرده بودند -یعنی مبارزه با امیرالمؤمنین (عليهالسلام)- در شک و تردید سپری میکردند.
🔻 مولای ما در حکمت ۳۱ نهج البلاغه، در مورد ابعاد شک این گونه میفرمایند که :
" شک چهار بخش دارد؛ اول جدال در گفتار، دوم ترسیدن، سوم دودل بودن و چهارم، تسلیم حوادث روزگار شدن؛ آنکس که جدال و نزاع را عادت خود قرار دهد، شب تارش به صبح نمیرسد. (میدانید که خوارج بر عقیده باطل خودشان، به شدّت جدال میکردند؛ یعنی هرگز از تاریکی شبهات بیرون نخواهند آمد.) و آنکس که از هر چیزی ترسید، همواره در حال عقب نشینی است و آنکس که در تردید و دودلی باشد، زیر پای شیطان کوبیده خواهد شد و آنکس که تسلیم حوادث گردد و به تباهی دنیا و آخرت گردن نهد، هر دو جهان را از کف خواهد داد. "
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🇮🇷🏴
🔺جمعه گذشته خبر آمد که فرآیند تبادل زندانیان میان ایران و امریکا
و همچنین روند آزادسازی بیش از 10 میلیارد دلار از منابع بلوکه شده
ایران که حدود 6 میلیارد دلار آن در کره جنوبی و مابقی آن در عراق قرار
داشت، آغاز شده است و جزئیاتی از آن نیز در رسانه های ایرانی، از جمله
تسنیم و همچنین رسانه های امریکایی و اروپایی منتشر شد.
🔺️ این خبر معانی مختلفی دارد؛ از جمله اینکه پیگیری های حقوقی و
دیپلماتیک دولت ایران علیه کره ای ها و همچنین استمرار در پیگیری یک حق، آمریکایی ها را مجبور کرده است که به قول مایک پنس-معاون سابق ترامپ ـ باج بزرگی به ایران بدهند.
🔺اما این همۀ ماجرا نیست و از زاویۀ دیگری هم به مسئله میتوان نگاه کرد؛آمریکایی ها در شرایطی تمهیدات لازم برای آزادسازی 10 میلیارد دلار از منابع ایرانی را انجام میدهند که جریان ضد ایران در خارج و داخل کشور منتظر بود در سالگرد فتنه 1401 که به بهانۀ درگذشت تأسف آور خانم مهسا امینی آغاز شد، آمریکایی ها به جای توافق با ایران، اقدامات بسیار شدید علیه جمهوری اسلامی را آغاز کنند! تصوری که بیش از آنکه ناشی از تحلیل باشد، متأثر از توهمی است که جریان ضد ایران دهه هاست که با آن مواجه است.
🔺هستۀ مرکزی این جریان که در سالهای اخیر مبتذلتر و بسیار نازلتر و بچگانه تر از قبل شده و به چهره هایی مثل مصی علینژاد (برنده جایزه حافظ منافع اسرائیلی ها در
منطقه) و حامد اسماعیلیون و نازنین بنیادی (که گفته میشود مهمترین
فعالیت سیاسی اش پرستو بودن برای تام کروز است) و رضا پهلوی (که پدرش هم میگفت شخصیت لازم را در سیاست ندارد) رسیده است، در این میان البته کاسبی های خود را هم میکنند، اما گروه هایی نیز تصور میکنند که با آن طناب میتوان به بالا حرکت کرد، حال آنکه روی آن به قعر چاه است.
🔖 #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #پول_ملت
🇮🇷 #مهارتورم #رشد_تولید
🖇 #روشنگری #ثامن
#جانم_فدای_رهبر
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🏴
❇️ ترور برای شما فایده ندارد
🔰 آماده هستیم برای عزت این ملت جان بدهیم...
🔰 سخنان #امام_خمینی (ره) و سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی درباره ترور
🔖 #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #شاهچراغ_ترور
🇮🇷 #مهارتورم #رشد_تولید
🖇 #روشنگری #ثامن
#جانم_فدای_رهبر
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷🏴
#عکسنوشت
🔺️ آه از غمی که تازه شود با داغ دیگری
🔖 #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #شاهچراغ_ترور
🇮🇷 #مهارتورم #رشد_تولید
🖇 #روشنگری #ثامن
#جانم_فدای_رهبر
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷🏴
#عکسنوشت
جمهوری اسلامی حرم است...
🔖 #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #ایران_تسلیت #شاهچراغ
🇮🇷 #مهارتورم #رشد_تولید
🖇 #روشنگری #ثامن
#جانم_فدای_رهبر
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🏴
#استوری
🔺️ ایران تسلیت...
🔖 #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #ایران_تسلیت #شاهچراغ
🇮🇷 #مهارتورم #رشد_تولید
🖇 #روشنگری #ثامن
#جانم_فدای_رهبر
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷🏴
💢پایداری در همه سنگرها
🔺️ استقامت بايد بكنيد، پايدارى بايد بكنيد؛ پايدارى به اين است كه هركس در هر شغلى كه هست آنجا را خوب #عمل بكند. همان طورى كه #پاسدارها و #ارتش ما در جبههها پايداريشان به اين است كه جنگ را خوب عمل بكنند و پيش ببرند. پايدارى كشاورز اين نيست كه جنگ بكند، پايدارى كشاورز اين است كه #كشاورزىاش خوب باشد. پايدارى بانكدارها اين است كه خوب عمل بكنند، و پايدارى افرادى كه پرسنل اداره ماليه هستند، آنها اين است كه خوب عمل بكنند، ناراضى درست نكنند.
🔺صحیفه امام؛ ج18؛ ص436 | جماران؛ 25 اردیبهشت 1363
🔖 #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #در_مکتب_امام
🇮🇷 #مهارتورم #رشد_تولید
🖇 #روشنگری #ثامن
#جانم_فدای_رهبر
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷🏴
#عکسنوشت
🔺️ ما شیشه عطریم بکوبید به سنگ ...
🔖 #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #ایران_تسلیت #شاهچراغ
🇮🇷 #مهارتورم #رشد_تولید
🖇 #روشنگری #ثامن
#جانم_فدای_رهبر
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📸 تصویری که برخی منابع نوشتهاند اولین عکس از لحظۀ دستگیری تروریست حملۀ شاهچراغ است
#جانم_فدای_رهبر
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حملۀ تروریستیِ حرم شاهچراغ به روایت فرمانده سپاه فارس
#جانم_فدای_رهبر
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
دستور رئیسی برای شناسایی سریع همۀ عواملِ جنایت تروریستیِ حرم شاهچراغ
🔹در پی حمله تروریستی به حرم شاهچراغ، رئیسجمهور در تماسهای تلفنی با وزیر کشور و استاندار فارس بر بکارگیری همۀ امکانات درمانی برای مداوای مجروحان و همچنین شناسایی و تعقیب همۀ عوامل این جنایت تأکید کرد.
#جانم_فدای_رهبر
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظۀ حملۀ تروریستی حرم شاهچراغ
#جانم_فدای_رهبر
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: #دو_مدافع
براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای #مدافع_حرم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
May 11
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋 ‹ ﷽ ›
#رمان_دو_مدافع🕊
#پارت_56
ریحانه_ بهار خیلی حس بدیه. اینکه هر چند وقت یه بار حال بابا بد میشه به کنار، ما هر روز مردن و زنده شدنشو میبینیم. وقتی حالش بد میشه نفسش بالا نمیاد انگار نفس من و مامان و علی هم همراهش قطع میشه. بعضی وقتا خیلی دلم میگیره. میدونی که من دانشگاه نمیرم. جاش دارم حوزه درس میخونم. برام سخت بود همه فکر کنن با سهمیه اومدم بالا. داداش علی شبانه روز بیدار بود، درس خوند و الان داره دانشگاه دولتی درس میخونه ولی خیلیا پشتش گفتن که با سهمیه اومده بالا. سهمیه بخوره تو سرمون بهار من از همون بچگی همیشه این حس بدو داشتم. این دلهره ها و ترس از دست دادن بابا...
دستهای سردش را گرفتم...
من _ ریحانه نمیتونم درک کنم چون هیچ وقت تو وضعیت تو نبودم و...
صدای اذان که گوشم را پر کرد، سرشار از آرامش شدم.
من_ عزیزم بیا الان بریم حرم زیارت، واسه باباتم دعا میکنیم.
ریحانه _باید به علی بگم.
من _باشه بگو.
بعد موافقت علی، قرار شد سه نفری برویم حرم.
چادرم را که سر کردم، صدای زنگ در و پشت بندش هم صدای ریحانه بلند شد.
ریحانه_ بهاری؟ امادهای؟
و برق اتاق را خاموش کردم و با هم از اتاق بیرون رفتیم.
علی...
سرا پا مشکی پوشیده بود و برق ان تسبیح خاص و مرواریدی متضاد با لباسش، داشت دیوانه ام می کرد...
" خدایا من چم شده؟... باز سید رو دیدم هول شدم! خدا این تپش قلب کوفتی چیه هی میاد سراغم...؟ اووووف چرا اینجوریم..."
✍به قلم بهار بانو سردار
#ادامہ_دارد...
🦋
✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋 ‹ ﷽ ›
#رمان_دو_مدافع🕊
#پارت_57
تا به حرم برسیم، نگاهم را به مغازه ها می دوختم و حواسم را پرت شمردن مغازهها می کردم تا نگاهم به علی نخورد، هرچند باز هم آخر شمردن ها به علی می رسید...
وارد حرم که شدیم برای زیارت از هم جدا شدیم.
سید به سمت مردانه رفت و ما به سمت زنانه.
وارد حرم که شدیم، ریحانه به سمت ضریح رفت و من هم یک گوشه ای نشستم و محو تماشای ضریح شدم.
" خدا جونم؟ میشه پدر علی و ریحانه خوب شه؟ خانواده به خوبی به هم بریزه. خدا؟ میدونستی خیلی دوست دارم؟ خدایا شکرت...؟
از جایم بلند شدم و سجاده ام را روی زمین پهن کردم و نماز صبح خواندم.
دلم تماشای نمای زیبای پنجره فولاد را میخواست.
ریحانه را صدا زدم و گفتم داخل حیاط می نشینم و بعد تحویل گرفتن کفش هایم، جایی کنج دیوار پیدا کردم و نشستم.
خواستم زیارت عاشورا بخوانم که دیدم چشم هایم باز نمیشوند...
خوابم می آمد...
دیوار را تکیه گاه سرم کردم و چشمانم را بستم.
فقط می خواهم کمی به چشم هایم استراحت بدهم...
***
با شنیدن صدای زنگ گاز را کم کردم و رفتم سمت در.
در که باز شد با موجی از سر و صدا روبرو شدم...
باز هم کیان و سها سر اینکه چه کسی زودتر وارد خانه شود دعوایشان شده بود.
ایلیا از اتاقش بیرون آمد و تا صدایشان زد، دوتایی فارغ از آن همه دعوا بابت اینکه چه کسی زودتر برود با هم داخل خانه دویدند.
با زهرا و نیلوفر احوالپرسی کردم و دعوتشان کردم بیایند داخل.
✍به قلم بهار بانو سردار
#ادامہ_دارد...
🦋
✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋 ‹ ﷽ ›
#رمان_دو_مدافع🕊
#پارت_58
همین که در را بستم و خواستم برگردم اشپز خانه، دوباره صدای زنگ بلند شد.
در را که باز کردم، ریحانه با لب و لوچه آویزان وارد خانه شد.
من_ ریحان! سلام! چته؟
ریحانه _سلام
و خودش را در آغوشم پنهان کرد.
ریحانه_ اجی؟
من_ جانم؟ چی شده ریحانه؟
ریحانه_جواب گروه خونیمون منفی بود.
چشمان بسته ام را روی هم فشردم.
آرام پشتش را نوازش کردم و مشغول دلداری دادنش شدم.
کمی که آرام شد، او راهی نشیمن شد و من هم راهی آشپزخانه شدم.
داخل قوری چای ریختن و کمی هم آب روی کتری گذاشتمش.
شیرینی ها را از جعبه در آوردم و داخل دیس چیدم.
از بالای کانتر نگاهم را به نشیمن دوختم.
خوشبختی مگر چه معنایی داشت؟
زندگی آرام، همسر و فرزند صالح و دوستان پاکدامن...
دیگر چه می خواستم...؟!
***
نمیدانم کجا هستم!
هیچ جا را نمی بینم...
فقط منم و نور بزرگ کور کننده جلوی رویم و بادی که می وزد و چادرم را به بازی می گیرد...
صدایی می شنوم...
کسی اسمم را صدا میزند...
" خانم شریفی؟ حاج خانوم؟ خانوم ؟بهار خانوم؟"
✍به قلم بهار بانو سردار
#ادامہ_دارد...
🦋
✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋 ‹ ﷽ ›
#رمان_دو_مدافع🕊
#پارت_59
چشمانم که باز می شود، علی را میبینم.
دستی به چشمانم میکشم و صاف سرجای مینشینم.
من_بله؟
سید_خانم شریفی ریحانه کجاست؟
کمی به مغزم فشار میآورم...
من- الان میرم دنبالش.
بلند می شوم و بعد درست کردن چادرم، راهی شدم.
ریحانه کنار ضریح نشسته بود و آرام اشک می ریخت.
دست هایم که روی شانه اش نشست، اشکهایش را پاک کرد و بلند شد.
باهم به هتل برگشتیم، لباس عوض کردم، روی تخت دراز کشیدم، تا صبح بیدار بودم و ذهن سرکشم، درگیر چیزی بود که نباید می بود.
تا صبح صدای علی در گوشم می پیچید و آن نگاه تیره اش جلوی چشمم نقش می بست.
ریحانه که بیدار شد، من هم بلند شدم.
سردرد عجیبی داشتم...!
دستم را به دیوار گرفتم و ایستادم.
زیپ کوچک کیفم را باز کردم و قرص مسکن برداشتم و بدون آب خوردم.
ریحانه که از دستشویی بیرون آمد، با دیدن سرو وضعم نگران جلو آمد و با اسرارش روی تخت دراز کشیدم.
برایم صبحانه سفارش داد و تا آخرش را به زور در حلقومم فرو کرد...!
قرار بود با کاروان بروند بازار و من حتی توان ایستادن هم نداشتم چه برسد به دور دور در بازار...
هر چقدر ریحانه و نیلوفر و زهرا اصرار کردند که نمیروند و کنار من میمانند قبول نکردم و قرار شد دو ساعتی را تنها بمانم.
چند دقیقه بیشتر از رفتنشان نمیگذشت که صدای در اتاق بلند شد.
از جایم بلند شدم و خودم را به در رساندم.
✍به قلم بهار بانو سردار
#ادامہ_دارد...
🦋
✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋 ‹ ﷽ ›
#رمان_دو_مدافع🕊
#پارت_60
دستم که روی شقیقه دردناکم نشست صدای یا الله گفتن شنیدن.
سید_یاالله... خانم شریفی؟
سید اینجا چه کار داشت؟!
چادر مشکی ریحان را که روی مبل بود را از چنگ زدم روی سرم کشیدمش.
در را باز کردنم و تره ای از موهای بیرون مانده از چادرم را داخل فرستادم.
سید_ سلام.
نگاهم را به کفش های قهوه ایش دوختم و آرام سلام دادم.
من_ سلام
شلوار کرم پوشیده بود.
سید_ خانم شریفی ریحانه گفت نمیاین. اینطوری که نمیشه، ما مسئولیت داریم.
نگاهم را از بلوزش بالاتر نکشیدم.
دلم باز هم فکر و خیال های بیهوده ای که با دیدن نگاهش توی سرم میریختند را نمیخواست.
بلوز استین بلند قهوه ای که روی یقه اش سه تا دکمه از جنس خود پارچه داشت.
من_ اقای طباطبایی من اصلا حالم خوب نیست. سرم درد میکنه. اگه بیام ممکنه توی بازار حالم بد بشه و...
سید_ سرما خوردید؟
من_ نه فقط سر درد شدید دارم. همین . قول میدم از هتل بیرون نرم. تو اتاقم میمونم تا برگردین.
سید_ باشه. با اجازه.
در را بستم و به ان تکیه دادم.
چه اتفاقی داشت می افتاد؟
گیج شده بودم...
با صدای دوباره زنگ، به خودم امدم.
از چشمی نگاه کردم، ریحانه بود.
چادرم را از سر کشیدم و در را باز کردم.
✍به قلم بهار بانو سردار
#ادامہ_دارد...
🦋
✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گناه نکن، سیلی میخوری
❌ فلانی خیلی بیشتر از من گناه انجام میده، حالش هم خوبِ خوبه
#شبهه
🎙استاد قرائتی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هدیه بهشتی یک شهید به مادرش...
شهید حاج کاظم رستگار
شهید#حاج_کاظم_رستگار🕊🌹
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوری زندگی کنید که پدرتون این طوری ازتون راضی باشه
بوسه پدر شهید عباس بابایی بر پای پسرش ...
شهید#عباس_بابایی🕊🌹
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بمناسبت عروج ملکوتی فرمانده بی نشان سپاه امام مهدی (عج) سردارسرلشگر پاسدار#شهید حاج آقا #مصطفی_ردانی پور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 کی گفته حجاب به حکومت ربط داره!
🔺اثبات سیاسی بودن حجاب از آیات قرآن توسط
حجت الاسلام عرب
#نشر_دهید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─