اخلاق خوب شهید ابراهیم هادی❤️
🟡پارچه لباس پلنگي خريده بود. به يكي از خياطها داد وگفت: يک دست لباس كُردي برايم بدوز. روز بعد لباس را تحويل گرفت و پوشيد. بسيار زيبا شده بود.
🔵از مقر گروه خارج شد. ساعتي بعد با لباس سربازي برگشت! پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكي از بچه هاي كُرد از لباس من خوشش آمد. من هم هديه دادم به او!
🟢ساعتش را هم به يك شخص ديگر داده بود. آن شخص ساعت را پرسيده بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود!
🟠اين كارهاي ساده باعث شده بود بسياري از بچه ها مجذوب اخلاق ابراهيم شوند.
📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم۱
#شهید
#ابراهیم_هادی
💠سربند "یا مهدیِ" شهید ابراهیم هادی💠
🟡با ابراهیم از قبل انقلاب در محل رفیق بودیم. باهم فوتبال و والیبال بازی میکردیم؛ بعد از شروع جنگ خبر دار شدم که ابراهیم به جبهه غرب رفته. در اواخر اسفند ۱۳۶۰ با گروه فیلمبردار به منطقه شوش اعزام شدیم. تیپ المهدی (عج) به فرماندهی برادر علی فضلی به منطقه ای در اطراف شهر شوش به نام رُفائیه اعزام شده بود.
🟢در ایام نوروز قرار بود نیرو های خط شکن این تیپ،مرحله دیگری از عملیات را آغاز کنند.ما هم مشغول ضبط برنامه از نیروهای عملیاتی بودیم. گردان ها یکی پس از دیگری، در تاریکی شب وارد منطقه شدند. با توجه به مقاومت سرسختانه دشمن در روزهای قبل، همه دعا میکردند که خط دشمن در این محور شکسته شود. نیرو های خط شکن پس از مراسم دعا و عزاداری، حرکت خود را آغاز کردند.
🔵آن شب را هیچوقت فراموش نمیکنم.خبر های خوش یکی پس از دیگری به عقب میرسید؛ خط دشمن سقوط کرد و...
ما منتظر صبح بودیم تا برای ثبت حماسه رزمندگان، خودمان را به خط مقدم درگیری برسانیم. با روشن شدن هوا همراه با جمعی از فرماندهان حرکت کردیم. دوربین و دیگر وسایل خبرنگاری همراه ما بود. به محض ورود به خط اول درگیری، نگاهم به چهره یکی از رزمندگانِ مجروه افتاد ناخودآگاه کار خبرنگاری را رها کرده و سمت او دویدم!
⚪️او از نیروهای خط شکن عملیات بود که به طرز عجیبی مجروه شده بود! کاملاً او را میشناختم او از دوستان قدیمی من بود ، ابراهیم ، ابراهیم هادی. کنارش نشستم و سلام کردم ، مرا شناخت و تحویل گرفت. درست نمیتوانست صحبت کند. گلوله از صورت به داخل دهانش خورده بود و به طرز عجیبی از گردنش خارج شده بود. یک گلوله هم به پایش خورده بود. معمولاً وقتی گلوله از انتهای گردن خارج میشود، به نخاع و شاهرگ آسیب میرساند و احتمال زنده ماندن انسان کم میشود، اما ابراهیم سالم و سرحال بود.
دوستان رزمنده که در اطراف او جمع شده بودند همگی از دلاوری و حماسه آفرینی اش میگفتند. اینکه در شب قبل، با یک قبضه آر پی جی که در دست داشت چگونه تانک های دشمن را تارومار کرد و راه عبور بقیه را باز نمود.
🟠 بلافاصله نگاهم به سر ابراهیم افتاد، قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود و مسیر یک گلوله را میشد بر روی موهای او دید! با تعجب گفتم: داش ابرام سرت چیشده!؟ دستی به سرش کشید و با دهانی که به سختی باز میشد گفت: «میدانی گلوله چرا جرات نکرد وارد سرم بشود؟ چون پیشانی بند یا مهدی (عج) به سرم بسته بودم.»
🔴ابراهیم در مرحله قبلی عملیات هم مجروح شده بود با اینکه بار دوم مجروح میشد اما نمیخواست به عقب برود. امدادگر زخم او را پانسمان کرد و اصرار کرد که این مرحله از عملیات با موفقیت تمام شده. لذا همراه بقیه مجروحین ، او را به عقب فرستاد. الان که به آن روز در عملیات فتح المبین فکر میکنم، حسرت میخورم که چرا از آن لحظات، فیلم و عکس تهیه نکردم.
📚سلام بر ابراهیم ۲
#ابراهیم_هادی
┄┅─✵🌹✵─┅┄
📡 کانال
بصیرت حسینی
https://eitaa.com/ayprpzl
┄┅─✵🌹✵─┅┄
🌺 کوله بار همه ی ما پر از درس محبت و معرفت و عشق و دلدادگی است که تو معلم آن بوده ای.
💐 رفیق شهیدم!
کاش برایت دانش آموزان خوبی بوده باشیم.
#روزت_مبارک_معلم_شهیدم
#ابراهیم_هادی ❤️
💐ارديبهشت سال 1359 بود. دبير ورزش دبيرستان شهدا بودم. در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آنجا معلم ورزش بود. رفته بودم به ديدنش. كلي با هم صحبت كرديم. شيفته مرام و اخلاق ابراهيم
شدم.
🔆آخر وقت بود. گفت: تك به تك واليبال بزنيم!؟ خنده ام گرفت. من با تيم ملي واليبال به مسابقات جهاني رفته بودم. خودم را صاحب سبك ميدانستم. حالا اين آقا ميخواد...! گفتم باشــه. توي دلم گفتم: ضعيف بازي ميكنم تا ضايع نشه!
☘سرويس اول را زد. آنقدر محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومي، سومي و... رنگ چهره ام پريده بود. جلوي دانش آموزان كم آوردم! ضرب دست عجيبي داشت. گرفتن سرويس ها واقعا مشكل بود. دورتا دور زمين را بچه ها گرفته بودند.
🍃نگاهي به من كرد. اين بار آهسته زد. امتياز اول را گرفتم. امتياز بعدي و بعدي و.... ميخواست ضايع نشم. عمدا توپ ها را خراب ميكرد!
✅رســيدم به ابراهيم. بازي به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم كه سرويس بزند. توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائي آمد. الله اكبر.....
🌹ندای اذان ظهر بود.🌹
🌼توپ را روي زمين گذاشــت. رو به قبله ايســتاد و بلندبلند اذان گفت. در فضاي دبيرستان صدايش پيچيد. بچه ها رفتند. عده اي براي وضو، عده اي هم براي خانه.
🌸او مشــغول نماز شــد. همانجا داخل حياط. بچه ها پشت ســرش ايستادند. جماعتي شد داخل حياط. همه به او اقتدا كرديم.
🌺نماز كه تمام شــد برگشت به سمت من. دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتي زيباست كه با رفاقت باشد.
🌷شهید
#ابراهیم_هادی
🍀یک روز مدیر مدرسه راهنمائی پیش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادر آقای هادی هستید با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه!
🌼گفتم: مگه چی شده؟ کمی مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول می داد به یکی از شاگردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد! آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه های منطقه محروم هستند. اکثرا سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس نمی فهمد.
🍃مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ریختی، در صورتی که هیچ مشکلی برای نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سرایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق نداری اینجا از این کارها بکنی. آقای هادی از پیش ما رفت. بقیه ساعت هایش را در مدرسه دیگری پر کرد.
🌺حالا هم بچه ها و اولیاء از من خواستند که ایشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف می کنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیاری از دانش آموزان بی بضاعت و یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم.
🌸با ابراهیم صحبت کردم. حرف های مدیر مدرسه به او را گفتم. اما فایده ای نداشت. وقتش را جای دیگر پر کرده بود.
💐ابراهیم در دبیرستان ابوریحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار بچه ها بود. دانش آموزان هم که از پهلوانی ها و قهرمانی ها معلم خودشان شنیده بودند شیفته او بودند.
📚سلام بر ابراهیم۱
🌷شهید
#ابراهیم_هادی
🌙ماه رمضان همراه با شهید ابراهیم هادی
🟡ابراهیم در هر سه وعده روی بلندی می ایستاد و اذان می گفت. همیشه با پخش نوای ملکوتی اذان ابراهیم، گلوله باران دشمن شدت می گرفت. نمی دانم از چه چیزی وحشت داشتند؟! یادم هست یک روز، در کنار اصغر وصالی و ابراهیم و چند نفر از نیروها نشسته بودیم.
🟢شخصی به ابراهیم اعتراض کرد که چرا در هر موقعیتی، حتی زمانی که در محاصره هستیم اذان می گویی؟! آن هم با صدای بلند و در مقابل دشمن! این سۇال در ذهن بسیاری از افراد بود. اما شاید جرئت نمی کردند بیان کنند. همه منتظر جواب شدند.
🔴ابراهیم کمی فکر کرد و چند جمله بیشتر نگفت. تمام افراد جواب خودشان را گرفتند. ابراهیم گفت: مگه توی کربلا امام حسین (ع) محاصره نشده بود؟ چرا اذان گفت و درست در جلوی دشمن نماز خواند!؟ بعد مکثی کرد و گفت:
((ما برای همین اذان و نماز با دشمن میجنگیم.))
🌷شهید
#ابراهیم_هادی
✅ بیانات رهبر معظم انقلاب در خصوص عاقبت گمنامی شهید هادی :
" #شهید_ابراهیم_هادی می خواست گمنام زندگی کند، اما امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور، نامش پیچیده است. "
⚡️ سال قبل در شب ولادت کریم اهلبیت حضرت امام حسن مجتبی (ع)، جمعی از اهالی فرهنگ، شعر و ادب فارسی با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
🔻 آقای محمدحسن جمشیدی، شعر زير را قرائت نمود
🔸 در دعای اهل دل باران فراز آخر است
گریه کن در گریهی عاشق صفایی دیگر است
🔸 عاشقان با اشک تا معراج بالا میروند
بهترین سرمایه انسان همین چشم تر است
🔸 در جواب بیوفایی خلوتی با خود بساز
دست کم تنها شدن از دل شکستن بهتر است
🔸 شد فراموش آنکه بیش از قدر خویش آمد به چشم
آنکه با گمنام بودن سر کند نامآور است
🔸 صحبت از پرواز جانکاه است وقتی روح ما
مثل مرغ خانگی زندانی بال و پر است
🔸 گرچه چندی چهرهی خورشید را پوشاندهاند
در پس این ابرهای تیره صبحی دیگر است
🌷 رهبر معظم انقلاب فرمودند : مثل شهید ابراهیم هادی که می خواست گمنام زندگی کند اما امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور نامش پیچیده است.
🌷شهید
#ابراهیم_هادی
💠 خواهر شهید
#ابراهیم_هادی می گفت:
🟡آخرین باری که ابراهیم به تهران آمده بود کمتر غذا میخورد. وقتی با اعتراض ما مواجه میشد میگفت: باید این بدن را آماده کنم.
🟢 در شب های سرد زمستان بدون بالش و پتو میخوابید و میگفت: این بدن باید عادت کند روزهای طولانی درخاک بماند.
🔵 میگفت: من از این دنیا هیچ نمیخواهم حتی یک وجب خاک. دوستدارم انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم. دوستدارم بدنم در راه خدا قطعه قطعه شود و روحم در جوار خانم حضرت زهرا (س) آرام گیرد.
#یادش_با_صلوات 🌹
💠از توي كوچه رد مي شد. بچه ها داشتند فوتبال بازي مي كردند. يكدفعه توپ را شوت كردند و محكم به صورت ابراهيم خورد. آنچنان ضربه شديد بود كه صورتش سرخ شد.
كمي نشست. بچه ها از ترس فرار كردند. ابراهيم دست كرد داخل ساك دستي و مقداري خوراكي بيرون آورد و گفت: كجا رفتيد؟ بياييد! براتون خوراكي آوردم! خوراكي را كنار دروازه گذاشت و رفت. او مصداق كلام نوراني خداست كه مي فرمايد:
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ ۚ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ
بدى را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدى را به نیکى بده). ما به آنچه توصیف مى کنند داناتریم. (مؤمنون/96)
#ابراهیم_هادی
📗 برگرفته از کتاب خدای خوب ابراهیم
❇یادم هست ڪلاس چهارم٬ توے ڪتاب فارسیمون یڪ پسر هلندے بود ڪہ انگشتش رو گذاشتہ بود توے سوراخ سد تا سد خراب نشہ!!
❇قهرمانے ڪہ با اسم و خا طرہ اش بزرگ شدیم!! "پطروس"
❇توے ڪتاب، عڪسے از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم...!!
❇همین باعث شد ڪہ هر ڪدام از ما یڪ جورے تصورش ڪنیم و براے سالها توے ذهنمان ماندگار شود!!
❇پطرس ذهن ما خستہ بود٬ تشنہ و رنگ پریدہ، انگشتش ڪرخت شدہ بود و...!!
❇سالها بعد فهمیدیم ڪہ اسم واقعے پطروس٬ هانس بودہ است!!
❇تازہ هانس هم یڪ شخصیت تخیلے بودہ ڪہ یڪ نویسندہ آمریڪایے بہ نام "مرے میپ داچ" آن را نوشتہ بود!!
❇بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالے ڪہ خودشان هم نمیشناختنش، یڪ مجسمہ ساختند!!
❇خود هلندیها خبر نداشتند ڪہ ما نسل در نسل با خاطرہ پطروس بزرگ شدیم!!
❇شاید آن وقتها اگر میفهمیدیم ڪہ پطروسے در ڪار نبودہ، ناراحت میشدیم!!
💟اما توے همان روزها٬ سرزمین من پر از 🔹قهرمان🔹 بود!!🥇
💟قهرمانهایے ڪہ هم اسمهاشون واقعے بود و هم داستانهاشون!!
❤شهید ابراهیم هادی:
جوانے ڪہ با لب تشنہ و تا آخرین نفس توے ڪانال ڪمیل ماند و براے همیشہ ستارہ آنجا شد؛ ڪسے ڪہ پوست
گوشتش، بخشے از خاڪ ڪانال ڪمیل شد!!!
#ابراهیم_هادی رزمنده ای با صفات "پوریای ولی"
❤شهید حسین فهمیده:
نوجوان سیزدہ سالہ اے ڪہ با نارنجڪ، زیر تانڪ رفت و تڪہ تڪہ شد!!!
❤شهید حاج محمدابراهیم همت:
سردارے ڪہ سرش را خمپارہ برد...!!!
❤شهیدان علے، مهدے و حمید باڪری:
سہ برادر شهیدے ڪہ جنازہ هیچڪدامشان برنگشت!!!
❤شهیدان مهدے و مجید زین الدین:
دو برادر شهیدے ڪہ در یڪ زمان بہ شهادت رسیدند!!!
❤شهید حسن باقری:
ڪسے ڪہ صدام براے سرش جایزہ گذاشت!!!
❤شهید مصطفے چمران:
دڪتراے فیزیڪ پلاسما از دانشگاہ برڪلے آمریڪا، بے ادعا آمد و لباس خاڪے پوشید تا اینڪہ در جبهہ دهلاویہ بہ شهادت رسید!!!
❤و.......
💙ڪاشڪے زمان بچگیمان لااقل همراہ با داستانهاے تخیلے، داستانهاے واقعے خودمان را هم یادمان میدادند!!
💙ما ڪہ خودمان قهرمان داشتیم!!!
┄┅─✵🌹✵─┅┄
📡 کانال
بصیرت حسینی
https://eitaa.com/ayprpzl
┄┅─✵🌹✵─┅┄
✅ امروز، بهترین روز من است...
🌷 ابراهیم همیشه در کار خیر پیش قدم بود. دوست داشت از صبح تا شب مشغول کار برای رضای خدا باشد. دفترچه ای داشت که برنامه ها و کارهایش را داخل آن مینوشت.
🍃روزی که خیلی برای خدا کار انجام میداد، بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود.
🌸 یادم هست یکبار به من گفت: «امروز بهترین روز من است، چون خدا توفیق داد و توانستم گره از کار چندین بنده خدا وا کنم.»
#ابراهیم_هادی
📚سلام بر ابراهیم2
┄┅─✵🌹✵─┅┄
📡 کــــانـال
بـصـیرت حـســـیــنی
https://eitaa.com/ayprpzl
┄┅─✵🌹✵─┅┄
🌱 ..ابراهیم میگفت : میدانی #الله_اکبر یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در ذهن داری بزرگتر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی باعظمتتر است. یعنی هیچکس مثل او نمیتواند من و شما را کمک کند. الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست ، ما کی هستیم؟ اوست که در سختترین شرایط ما را کمک میکند.
برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، بهخصوص وقتی در #بنبست قرار گرفتید فریاد بزنید: الله اکبر! و خودش نیز در عملیاتها با همین ذکر، حماسههای بزرگی آفریده بود. میگفت:
«با بیان این ذکر #توکل شما زیاد میشود.»
#ابراهیم_هادی
┄┅─✵🌹✵─┅┄
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
📡 کــــانـال
بـصـیرت حـســـیــنی
https://eitaa.com/ayprpzl
┄┅─✵🌹✵─┅┄
✨ شب جمعـــــــه شهـــدا را یاد کنیم
با ذکـــــــر صــــ🌹ـــلوات
🍃وفاتحـــــه ای نثار کنیم،،تا آنهــا هم در نزد اباعبدالله الحسین(ع) از ما یــــاد کنند
#ابراهیم_هادی
┄┅─✵🌹✵─┅┄
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
📡 کــــانـال
بـصـیرت حـســـیــنی
https://eitaa.com/ayprpzl
┄┅─✵🌹✵─┅┄
🔻حکم انفصال از خدمت را که دستم دید پرسید: «جریان چیه؟» گفتم: «از نیروهای تربیت بدنی گزارش رسیده که رئیس یکی از فدراسیونها با قیافهی زننده سرِ کار می آد؛ با کارمندهای خانم برخوردهای نامناسبی داره، مواضعش مخالف انقلابه و خانمش بیحجابه! الان هم دارم حکم انفصال از خدمتش رو رد میکنم شورای انقلاب.» با اصرارِ ابراهیم رفتیم برای تحقیق. همه چیز طبق گزارشها بود، ولی ابراهیم نظر دیگری داشت؛ گفت: «باید باهاش حرف بزنیم».
🏡 رفتیم درِ خانهاش و ابراهیم شروع به صحبت کرد. از برخوردهای نامناسب با خانمها گفت و از حجاب همسرش، از خونِ شهدا گفت و از اهداف انقلاب. آنقدر زیبا حرف میزد که من هم متأثر شدم. ابراهیم همانجا حکم انفصال از خدمت را پاره کرد تا مطمئن شوم با #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر، میشه افراد رو اصلاح کرد.
🔹یکی دو ماه نگذشته بود که از فدراسیون خبر رسید: «جناب رئیس بسیار تغییر کرده. اخلاق و رفتارش در اداره خیلی عوض شده، حتی خانمش با حجاب به محل کار مراجعه میکنه».
🌷#شهید
#ابراهیم_هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هربار صدات کردم به دادم رسیدی❤️
(مزاریادبود شهید #ابراهیم_هادی🌷)
✨شب جمعه کانونِ توجهات عالم غیب و ملکوت به کربلاست....
🌷و شهدا میهمان ویژهء حضرت ارباب هستند
🌷شب جمعه شهدا را یاد کنیم تا آنها هم ما را در بزم عاشقان، یاد کنند