🔹میگف :
تو کربلا داشتم میرفتم
گشنم شد رفتم یه غذا از ی موکب گرفتم نشستم لب جدول و داشتم غذا میخوردم
یه آقایی اومد کنارم ایستاد..
قد دو متر عرض شونه نود.دشداشه چرک تنش بود
ی ذره رفتم اون طرف
باز دیدم اومد کنارم ایستاد
غذامو خوردم رفتم به...
🔹صاحب موکب گفتم غذا خوب داری میدی پذیرایی به این شیکی تر و تمیز..
این اقا اینجوری.؟
🔷🔹دست گذاشت رو شونم گفت کاریش نداشته باش ...
این از یه روستا اومده هیچی نداره
نذر کرده سایه بشه
❌سایه بشه زائر ها بشینن تو سایه اش غذا بخورن
🥀ای سوخته ترین بدن زیر آفتاب ...
یا اباعبدالله 💔
#مغناطیس_حسینی