✨﷽✨
#و_أما_بنعمة_ربک_فحدث❤️
#تبلیغی
در ماه مبارک رمضان یکی از سالها میهمان مردم شهرمان در یکی از مساجد پر جمعیت و منظم بودم. #مسجد_قُبا. رویهام در ماه مبارک رمضانها برگزاری منظم و هر روزه جلسه جزءخوانی قرآن به صورت دستهجمعی و حلقهای است. جلسه مردانه و شامل کودکان، جوانان، بزرگان و حتی جوانان خیلی قدیم! است. همه هم قرآن میخوانند به اندازه توان و سرعت و ... آن هم پشت #میکروفن. حتی بچههایی که قرآن خوان نیستند هم سورههای کوچک میخوانند و از جوانان خیلی قدیمی که قرآن بلد نیستند هم حمد و سوره و تسبیحات اربعه و ... میپرسم. بازار #جایزه دادنم هم پر رونق است. خلاصه جلسه متنوعی است. راستی نکات تفسیری خیلی کوتاه و متناسب برخی آیات را هم در طول جلسه میگم. یک ساعت و نیم قبل از اذان مغرب. عنایت دارم که حتما رحل و قرآن مرتب در جلسه باشد و اگر مسجدی نداشته باشد برای تهیهاش بانی پیدا میکنیم و از این قضیه کوتاه نمیآییم. افراد که وارد مسجد میشوند بسته به میلشان در جلسه حضور مییابند.
ایام نیمه ماه بود و شب قبلش جشنی به مناسبت میلاد امام حسن علیه السلام برگزار کرده بودیم. روز پانزدهم جلسه قرآن تشکیل شد. در اثنای جلسه دیدم جوانی وارد مسجد شد و قرآن برداشت و در گوشهای نشست. او را که تیپ نسبتا معمولی داشت تعارف کردم که به جلسهمان بیاید. کمی خجالتی بود ولی بالاخره آمد ولی اون جلسه قرآن نخواند. جلسه بعد نوبتش که رسید یک صفحه قرآن بیغلط و زیبا خواند که خیلی لذت بردم و تشویقش کردم. او گفت: خُب به من جایزه بدهید! از همون جایزههایی که شب نیمه ماه دادید (سکههای گرمی پارسیان!). گفتم: اسم شما چیه؟ گفت: #آرش. گفتم اون جایزهها را به افرادی دادم که نامشان حسن یا مجتبی بود. گفت: خُب اشکالی نداره من اسمم را عوض میکنم😳 و میگذارم #محمد_حسن. جلسه جوّ عجیبی پیدا کرد. خلاصه جایزهای به ایشون دادم و گفت میرم ثبت احوال و اسمم را عوض میکنم. دانشجوی موفقی هم بود. او مرتب تا آخر ماه جلسه قرآن میآمد و همیشه نفر آخر مینشست و به شوخی به او میگفتیم #حَسَنِ_خَتّام (بجای حُسن ختام). یعنی حَسَنی که جزء قرآن آن روز را او ختم میکند.😂 جالب بود که سوره قل هو الله هم به ایشون افتاد و طبق سنتی نانوشته میان مردم اگر سوره قل هو الله به کسی افتاد باید شیرینی یا آش بدهد. ایشون با چنان شوق و ذوقی رفت و شیرینی خامهای فراوان گرفت و همه را میهمان کرد.
بعدها که از احوالاتش جویا شدم گفتند از دانشگاه فارغالتحصیل شده و تشکیل خانواده هم داده است.
نکته جالبتر ماجرا این بود که نام خانوادگی #محمد_حسن داستان ما #مُحَوَّلی بود😍 و او حالا اسمش متحول شده بود.
#یا_محول_الحول_و_الأحوال
❤️❤️❤️
#آرش_محولی
@ayyamollah
✨﷽✨
#تبلیغی
#طلبگی
#بخش_اول:
نخستین بار برای تبلیغ، دهه اول ماه محرم به یکی از شهرستانهای استان #کرمان رفتم. امام جمعه بسیار بزرگوار و با دیدِ بلند و منطقهشناس و واقعا کریمی داشت. هر کجا هست خدایا به سلامت دارش. طلابی که برای تبلیغ رفته بودیم در دفتر امام جمعه حضور داشتیم و کمکم تقسیم میشدیم و به مناطق تبلیغی میرفتیم. منطقه نسبتا محرومی بود. خصوصا پس از زلزلههای ویرانگر دهه شصت و خرابی بسیار آن و تک شغلی بودن اغلب مردم آنجا (قالیبافی) و وخامت وضعیت بازار قالیبافی. از لحاظ امنیتی هم منطقه چند سالی از طرف قاچاقچیان مواد مخدر ناامن شده بود. خلاصه! نوبت تقسیم طلاب شد. یکی از رفقا که محل تبلیغیش مشخص شده بود، آماده رفتن شد. بانی آن منطقه با #الاغ به دنبال روحانی خود آمده بود!☺️ امام جمعه به بانی گفت: شما بروید ما حاج آقا را با ماشین جهاد میفرستیم. منطقه تبلیغی ما مشخص شد. یک منطقه استراتژیک برای قاچاقچیان! که مواد مخدر از آنجا برای کل منطقه تقسیم میشد. با امام جمعه بیست دقیقهای جلسه توجیهی دو نفره داشتم و وضعیت منطقه را برایم تشریح کرد، یک تشریح جامع و معرکه که حکایت از #اشراف_مویرگی امامجمعه بر شهرها و روستاهای تابعه شهرستان داشت. منطقهای دارای #سهدستگی! (به قول یکی از دوستان: به برکت جمهوری اسلامی، امروزه در اغلب روستاها چند دستگی به وجود آمده است. قبل از انقلاب، کسی جرأت نداشت روی حرف خوانین معلومالحال حرف بزنه؛ خصوصا که خوانین این منطقه از #شیخیها*** بودند) با یک روحانی میانسال که سالها از یکی از شهرها بدون اطلاع و هماهنگی با امام جمعه، از سوی یکی از اطراف سهدستگی آورده میشد و حواشی ناگواری هم درست شده بود. القصه! با ماشین جهاد به همراه سه مبلغ دیگر به سوی روستاهای محل تبلیغ رفتیم. طلبه اول در روستای تبلیغی خود پیاده شد. نوبت روستای ما رسید و ما درب خانه بانی رفتیم. بانی کلیهاش را عمل کرده بود و حال مساعد و شرایط میزبانی را نداشت. ناامید به سوی روستای بعدی رفتیم که از قضا آنجا هم بانی نبود. بنا شد به دفتر امام جمعه برگردیم تا تعیین تکلیف شویم. در راه بازگشت، نزدیک غروب، از روستای محل تبلیغ، که رد میشدیم به یکی از اهالی شاخص آنجا برخوردیم و توقف کردیم. ماجرا را راننده اهل آن منطقه برای او شرح داد. اون فرد با خوشحالی زاید الوصفی با آغوش باز از ما استقبال کرد و من در این روستا پیاده شدم و به دنبال سرنوشت تبلیغی خود رفتیم. همه اهالی خونه از کوچک و بزرگ به استقبالمان آمدند و با سلام و صلوات ما را به خانهشان بردند. منزلی با #دامداری در گوشهای از آن با تبعاتش!، دستشویی، گلاب به رویتان، چسبیده به طویله حیوانات بود.😱 دستگاه کوچکی شبیه #ماشین_لباسشویی در گوشه دیگر برای #مسکهگیری و به اصطلاح دوغزنی (مشک مدرن)، و داربستی که برزنتی بر روی آن انداخته شده بود و #حمام اهل خانه بود! یک اتاق خیلی تر و تمیز هم در گوشهای از حیاط وسیع آن بود که اتاق حاج آقای تازهوارد بود. در اتاق عکس بزرگی بر دیوار از جوان تازه درگذشته این خانواده با یک داستان تلخ، نصب شده بود. جوانی که جان خود را برای وساطت بین دو طرف دعوا با ضربه چاقویی در قلبش، از دست داده بود 😔.... اولین توصیه صاحبخانه این بود که حاج آقا! شبها درب اتاقتان را قفل کنید و حتیالامکان تا صبح از اتاق خارج نشوید و کفشهایتان را هم بیرون اتاق نگذارید که شبها #شغال آنها را میبره چون خیلی #چرم دوست داره!
...ادامه دارد ✍️
***شیخیها، نامی آشنا برای اهالی کرمان و یزد است که به طرفداران #فرقه_شیخیه گفته میشود. طرفداران شیخ احمد احسایی که زیر مجموعه شیعه و از دیدگاه فقهی، #شیعه_منحرف (منحرف در اصول و فروع مذهب) محسوب میشوند، هر چند از دل اینها فرقه بابیه و بهائیت بیرون آمدند که از لحاظ فقهی نجس هستند ولی شیخیها طهارت ذاتی دارند مانند #اهلکتاب و هر گونه تعامل رفت و آمدی و داد و ستدی با آنها #اشکالشرعی ندارد.
#روزهای_خدایی
https://t.me/ayyamollah1/5
📎https://b2n.ir/260508
@ayyamollah
✨﷽✨
#تبلیغی
شب تحویل #لباس_سرنوشت
با توجه به اینکه احتمال قدر بودن شب 23 و اعمالش از دو شب دیگر بیشتر است؛ #سرمایهگذاری تبلیغی روی آن بیشتر است. بر انجام دو غُسل (یکی قبل از غروب و دیگری پس از نماز و قبل از شروع اعمال) تأکید میکنم. امشب #شب_امضای_امامعصر ارواحنا فداه و شب تحویل گرفتن #لباس_سرنوشتی است که در شب 19 اندازههایش را گرفتهاند و شب 21 اصلاحات احتمالی (پرو) را در آن انجام دادهاند. جالب است بدانیم #دعای_سلامتی امام عصر از اساس، برای این شب وارد شده و باید آن را در این شب و روز قدر زیاد خواند (مفاتیح، اعمال شب 23). در جای جای برنامهها این دعا را دستهجمعی میخوانیم البته با رعایت دو #ظرافتکاری مهم متاسفانه #مغفولمانده: این دعا باید با #حمد_الهی و #صلوات بر پیامبر و آلش شروع شود که عمدتا رعایت نمیشود. (الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین اللهم کُن لولیک...) اولین برنامه قرآنی را هم مثل دو شب گذشته داریم. #سه_سوره (عنکبوت، روم و دخان) در خصوص این شب وارد شده که معمولا پیش از دعای جوشن، و وقتی که مردم جمع شدهاند، قرآن و رحل را پخش میکنیم. سه نفر از عمدتا نوجوان و جوانانی که در طول جلسات جزءخوانی، تلاوت خوش صدا و بیغلطی داشتهاند، با هماهنگی قبلی، به عنوان تشویق در جایگاه قرار گرفته و تلاوت میکنند و دیگران به اصطلاح خط میبرند که خیلی تأثیر مطلوب و رقابتی هم برای جوانان و نوجوانان دارد. (مجرّب است)
در میان ما مرسوم است که وقتی شخصی از دنیا میرود چند روز پس از وفاتش وارثانش جمع میشوند و وصیتنامه او توسط وصیّش خوانده میشود. به پیروی از این سنت عقلایی، در شب قدر 23 موضوع سخنرانی «وصیتنامه» امیر المومنین علیهالسلام ، پدر معنویمان به تعبیر پیامبر اکرم، است. در مورد وصیت نوشتن و احکام و انواع آن هم تذکراتی میدهم. به آنها پیشنهاد میدهم دو وصیتنامه داشته باشند، در یکی تجربیات گرانبهای عمرشان را برای وارثان بنویسید (مثل نامه 31 نهجالبلاغه) و در دیگری تکلیف اعمال و اموال خود را مشخص کنند. امیر المومنین علیهالسلام وصیتنامه معروفی دارند که در نهجالبلاغه هست و وصیتهای پراکندهای هم از ایشان در دست است از جمله: «جوری زندگی کنید که تا زنده هستید مردم مشتاق دیدار شما باشند و وقتی مُردید برای شما #گریه کنند» (مثل بدرقه میلیونی پیکر حضرت امام که در #کتاب_گینس ثبت شده است، یا تشییع باشکوه آیت الله العظمی بهجت ) یا فرمود: «کتابِ عمر، کمغلطی بنویسید که بتوانم غلطهای آن را پاک کنم» (هیچ ناشری کتاب پُر غلط را چاپ نمیکند!!!). منظم بودن پس از تقوا، از نخستین وصیتهای پدر شهید 63 ساله ماست. 😔😭
در روایات هست که حضرت زهرا سلامالله علیها در خصوص امشب بر #بیداری_بچهها خیلی تأکید داشتند و آب روی صورت آنها میپاشیدند تا خواب نروند!
📌در این شب مهم و سرنوشتساز ان شاء الله دعاگوی همه بزرگواران و محتاج دعای خیرشان خواهم بود. سرنوشتی مورد رضایت امام عصر در انتظار همهمان باشد🤲
#خواب_بریم_آب_میریم!!!
📎http://ayyamollah.blog.ir/post/9
@ayyamollah
✨﷽✨
#تبلیغی
«یا من هو أضحک😂 و أبکی😭»
خاطرات شیرین و مفرّحی هم از تبلیغ در #شبهای_قدر در ذهنم مانده که بد نیست با الهام از صفتِ «یا من أضحک» خداوند متعال در #دعای_جوشن_کبیر با نقل آنها، لحظاتی #خنده را بر صورت شما بندگان خوب خدا و میهمانان بزم الهی بنشانم که قطعا #کار_خدایی بوده و آثار معنوی خاص خودش را خواهد داشت ان شاء الله!
خاطرهام مربوط میشود به روستایی که در ایام ماه مبارک مبلغ نداشتند و من در روستایی در چند کیلومتری آنها مشغول امر تبلیغ بودم. بانی آنها آمد و از من خواست که به مدت 5 شب از شب 19 در آنجا هم برنامه داشته باشم. سخنرانی و مراسم قرآن به سر. قبول کردم. مقدمتا عرض کنم که معمولا در مساجد و هیئات در قسمتی که منبر هست یک چراغ عمدتا #سبز تعبیه شده تا وقتی چراغها را برای ذکر مصیبت و قرآن به سر خاموش کردند و همه جا تاریک شد هم حاج آقا در هالهای از نور سبز فرو برود و مخاطبانش با دیدن این هاله نورانی برای ارتباط با خداوند متعال دلهایشان آمادهتر شود و هم اگر علم حاج آقا در کاغذ همراهش باشد بتواند از آن روشنایی بهرهمند شود. این نور برای معنویت سخنران هم بیتاثیرنیست البته! مَنِ از همه جا بیخبر گفتم: برای ذکر توسل و قرآن به سر چراغها را خاموش کنید تا بهتر با خدا ارتباط برقرار کنید و از یکدیگر خجالت نکشید و ... . وقتی چراغها را خاموش کردند و همه جا تاریک شد، و مردم در آستانۀ ارتباط با خدا قرار گرفتند، ارتباط من به صورت کامل با علمم قطع شد. با اشاره به بانی گفتم چراغ بالای سرم را روشن کند، لحظاتی گذشت و دیدم بانی عزیز یک سیم بلند متصل به یک لامپ رشتهای 100 را روی یایه میکروفن گذاشت😱😳. لحظه به لحظه بر داغی روبروی صورتم و عرق و ... افزوده میشد و پشهها و سوسکها که ظاهرا #کوررنگی دارند به سوی منبع نور اطراف حاج آقا حملهور شدند و باقی قضایا ... و از خیر چراغ گذشتم و عطایش را به لقایش بخشیدم 😂😂🤣.
📌 پینوشت:
به نظرم هر جا خداوند متعال کسی را میخنداند در دل آن خنده، یک گریه نهفته است و بر عکس! 🤔🙄
شاید بیراه نباشد که از قدیم گفتهاند: «هیچ عروسیای بیگریه نیست و هیچ عزایی بیخنده!!!
#روزهای_خدایی
📎 http://ayyamollah.blog.ir/post/10
@ayyamollah
✨﷽✨
#روستای_جهانی
#تبلیغی
هر ساله در ایام تبلیغی ماه محرم و ماه مبارک به ویژه در ایام پایانی آن، شاهد انتشار برخی حرفها و توصیهها بوده و هستیم. از کارهای عجیب و غریب گرفته تا مطالب به ظاهر مذهبی و موجّه. به اسم #سقاخانه، گاهی جاهایی برای انتشار خرافات و آیینهای مذهبی بافتنی و ساختگی درست شده و حتی کمکم با الهامات الهی در قالب خوابها و خوابنماشدنهای کذایی مساجد خاصی در آن نقطه بنا میشود و ... در شب 27 ماه مبارک، خانمها در مسجد جمع میشوند و تا صبح پارچه چادری را قیچی میزنند و میگویند شگون داره! یا عدهای از بچهها دم در خانه مردم میآیند و شعرهایی میخوانند و طلب پول و کمک میکنند؛ به اسم #بوعلیجانی! (بو علیجانیم بوعلیجانیم میدی یا بریم!😂) یا یه عدهای از دختر بچهها یا حتی بزرگترها چادری روی سر خودشان به صورت دستهجمعی میاندازند و درب خانه ها #کلید_زنی میکنند و یا چند سنگ دستشونه و به هم میکوبند و ... خلاصه! بازار این چیزا الی ما شاء الله به ویژه در روستاها و به نوع دیگری در شهرها داغه داغه.
امروزه که دیگه دنیا یک #دهکدهجهانی (روستا) شده، این نوع جهالتها که در روایات #آفت_روستاها شمرده شده، در سطح گستردهای با آب و لعابی زیبا، تولید و منتشر میشوند و مخاطبان زیادی هم دارند. به عنوان یک نمونۀ خوبش! در سطح گستردهای در شبکههای مجازی و کانالهای قارچی، پخش شده که روایت داریم از پیامبر اکرم که اگر نمازی در جمعه آخر ماه رمضان با کیفیت خاصی خوانده شود، دیگه همه نمازهای قضامون صفر میشه! و یک عده خیلی خوش به حالشون شده و دور برداشتند.
چند پاسخ را میتوان به این روایت داد:
اولاً: در منابع معتبر روایی در دسترس شیعه این روایت نیامده است. ثانیاً: بر فرض وجود چنین روایتی مفاد آن با سایر روایات قطعی و معتبر در تعارض است. زیرا روایات متعددی دلالت بر «وجوب قضای عبادات قضا شده» دارد؛ و قضای نمازی که فوت شده، باید همانگونه که از دست رفته (کامل یا شکسته) به جا آورده شود و جایگزینی ندارند. بر فرض صحت سند و دلالت این روایت، منظور روایت این است که این نماز آثار سوء بر جای مانده از نمازهای قضا را (نه خود نمازها) جبران و پاک میکند، نه این که جای آن را پر کند. مثل اینکه درباره برخی کارها گفته شده ثواب حج را دارد. معنای آن این نیست که اگر مستطیع هست، نیازی به حج رفتن نیست.
📌حواسمون باشد که در زمان غیبت امام عصر نگه داشتن ایمان از نگه داشتن یک زغال برافروخته در کف دست، سختتر و سوزانندهتر است.
📎http://ayyamollah.blog.ir/post/11
@ayyamollah
✨﷽✨
#تبلیغی
خدا را بر #گاو و #گوسفند شُکر! 🤲❤️
در روستاهایی که تبلیغ میروم معمولا به دلیل دوری از مرکز شهر #نماز_عید_فطر را در همان روستا میخوانیم. یکی از کارهایی که میکنم این است که حتما نماز را در حیاط مسجد و یا محوطهای دور از مسجد و مکانهای مسقف میخوانیم. نخستین باری که نماز عید فطر را برگزار کردیم، با اعلام قبلی همه در کنار گلزار شهدای آن منطقه تجمع کردیم و بعد #لبیکهای_عید را با هم میگفتیم و به طرف #مصلای_نماز در منطقهای مسطح شده در اطراف روستا میرفتیم. بلندگوی دستی هم آورده بودند و تکبیرها را بلند میگفتیم و مردم تکرار میکردند: الله اکبر الله اکبر الله اکبر و لله الحمد الحمد لله علی ما هدانا و له الشکر علی ما أولانا... یکی از تکبیرهای عیدی که خیلی خوب آنجا میچسبید و از کنار #آغلهای گاو و گوسفندهای کنار خانههای روستا رد میشدیم این بود: 👈«الحمد لله علی ما رزقنا من بهیمة الأنعام»:👉 به مردم میگفتم: در این روز عید فطر خدا را شکر کنیم به خاطر همین گاو و گوسفندهایی که به ما داده است! قطعا این تکبیر روز عید را نمیتوان در شهرها گفت و تنورش داغ نیست و اصلا نمیچسبه و حتی گاهی داستان میشه!. خلاصه اولین نماز را برگزار کردیم به صورت کامل و مجهز و با تکیه بر اسلحه! خطبهها را آغاز کردم. #خطبه_اول را خواندم و #خطبه_دوم که با سلام به پیامبر اکرم و تکتک اهلبیت علیهمالسلام شروع میشد را خواندم. خیلی قبلش تمرین کردم که نامهای ائمه و ترتیبشان را به صورت خطابی و تسلسلوار درست و بینقص بگویم: بعد از نماز خانمم گفت که سه نفر از ائمه را از تو انداختم! خودم هم احساس کردم که امامان زودی تمام شدند ولی خودم را نباختم و ادامه دادم!😂😅
#روزهای_خدایی
📎 http://ayyamollah.blog.ir/post/13
@ayyamollah
✨﷽✨
#تبلیغی
#بخش_پنجم: قاچاقچی متدین!
حیفم میاد که شما را حداقل بر سر سفره یک خاطره زیبا و کلیدی از صاحبخونۀ با مرام و بزرگوارم ننشانم. عکس صاحبخونه را در چند پست قبل مشاهده فرمودید.
در دهه محرم آن سال یک نفر از اهالی آن روستا از حج آمده بود. صابخونه گفت: حاج آقا بریم زیارت قبول حاجی روستا. گفتم: بله! حتما. یکی از برنامههای ثابت تبلیغی من سر زدن به خانواده شهدا و یا جانبازان و یا مسجدیهایی که کسالت دارند و حجرفتهها یا کربلا رفتهها و ... است. البته آن منطقه هیچ شهیدی نداشتند. قبل از این خاطره بگم که یک رسم بسیار دست و پا گیر برای حاج آقا این بود که اگر کسی در آن منطقه فوت میکرد تا سه روز برایش مراسم میگرفتند و هر سه روز هم مردم روستا و حاج آقا میبایست شرکت کنند! خوشبختانه در ایام حضورمان در آنجا شخصی از دنیا نرفت و زحمت نماز میت و ... بر گردنم نیفتاد، جز یک نفر و او هم وصیت کرده بود در کرمان دفنش کنند و فقط مراسم دست و پا گیرش در آن روستا برگزار شد. بگذریم.
خلاصه در معیت صاحبخانۀ عزیز به منزل حاجی رفتیم. شخصی قد بلند و چارشونه و به شدت سیهچرده و با عینکی دودی و با سر تراشیده و ریش بلند و عرقچین به سر و با تسبیح بلند مشکی در دست (خلاصه خیلی پر هیبت). نشستیم و زیارت قبول گفتیم و حاجی برای ما از حج خود و خاطراتش در بقیع و اعمال حج و سنگ زدن به شیطان (رمی جمرات) و خاطرات مدینه و ... گفت. موقع خداحافظی شد و از خانۀ حاجی زدیم بیرون. صاحبخونه در راه گفت: حاج آقا! این حاجی را ولش کن😳🙄، این از طریق #قاچاق مواد مخدر پولدار شده و حالا متدین و تسبیح به دست و چند سالی #آخوندبیار برای روستا با مراودات خاص و مویرگی! اتفاقا اون دهه روحانی آنها هم آمد و روضه میخواند و من هم بعد از ایشان منبر میرفتم. به نوعی #قدرتآزمایی و #وزنهکشی میان یکی از اطراف #سهدستگی روستا با امام جمعه شهرستان بود. دو سه روزی روضه خواندند و نهایتا در اوج خداحافظی کردند و رفتند.
القصه! صاحبخونهمان پس از زیارت آن حاجی خاص گفت: صبر کن حاج آقا روستای کناری چند روز دیگه یه حاجی میآید که اون معرکه است و یک انسان دیگری است.
شما سروران مکرم هم صبور باشید تا داستان اون حاجی بیاد😉😅❤️
#روزهای_خدایی
📎 http://ayyamollah.blog.ir/post/14
@ayyamollah
✨﷽✨
#تبلیغی
#بخش_ششم: آن حاجی آمد...
بعد از چند روز حاجی روستای کناری آمد. بنا بود طرف صبح به زیارت این حاجی برویم ولی کاری پیش آمد و عصر رفتیم. دَرِ منزل حاجی باز بود و بنر و پلاکارد هم بر در و دیوار زده بودند. یا الله یا الله گویان به همراه صاحبخانهمون وارد منزل حاجی شدیم. کسی به استقبالمون نیامد. در اتاق حاجی در زدیم و وارد شدیم. حاجی سر تراشیده و با #عرقچین بر یک #متکای_خاص_کرمونی تکیه زده بود. بزم خاصی بر پا بود. وسایل متنوعی هم بر سر آن سفره بود. حاجی در حالت ناآرام خاصی بود. سلام کردیم و نشستیم. زبان حاجی بند آمده بود و مات و مبهوت به ما نگاه میکرد. اطرافیان دست به کار شدند و یکی یکی لوازم پذیرایی بر سر این بزم را در زیر پتو یا داخل آستین و ... پنهان میکردند! درست حدس زدید. ما بد موقعی رسیده بودیم. حاجی در شرف پرواز بود و ما یک پرنده را از پرواز انداخته بودیم و بد جور حالش و حالمون گرفته شد. چند دقیقهای نشستیم ولی فضای حاکم بر جلسه خیلی سنگین بود. به صاحبخونه گفتم: بریم. پا شدیم و خداحافظی کردیم. نزدیک در خانه که رسیدیم مادر حاجی دوان دوان آمد و عذرخواهی کرد و ازمون خواست که برگردیم. برگشتیم و وضعیّت اتاق از این رو به آن رو شده بود و حال حاجی هم روبراه شده بود و اتاق پاکسازی! نشستیم و حاجی از خاطراتش گفت و از سعی صفا و مروه و سنگ به شیطان و ... از ما پذیرایی کردند و بعد از نیم ساعتی پا شدیم و منزل حاجی را به طرف محل استقرارمون ترک کردیم. در مسیر به صاحبخونه گفتم: حاجی! ایشون اون حاجی معرکۀ شما بود؟؟؟؟ گفت: حاج آقا ایشون آدم جوانمردی است و خوشمرام و ... گفتم: عجب! صاحبخونه گفت: راستی حاجی! ای کاش میگذاشتی حداقل ما «حَبّ» خود را میکشیدیم!!! آخه صابخونۀ ما هم طبق سبک زندگیهای مرسوم قدیمی بعد از کارهای سخت کشاورزی و دامداری مقدار معین و با کیفیت #مادۀ_افیونی میکشیدند و خستگی در میکردند و برای بدنشان هم خیلی مفید بوده است. ظاهرا پزشکان هم برای افراد بالای 50 سال توصیههای افیونی با دوز مشخص میکنند که برای تنظیم بدنشان خوبه! ما که فقط دست مردم دیدیم. 🤐😷👿البته باید خالص باشه. 😅یادمه خیلی سال پیش در کرمان یک #قاچاقچی را گرفته بودند و دو کیلو و نیم تریاک داشت و محاکمه شد و براش حکم بریدند. به حکم اعتراض کرده بود و گفته بود: خودم درستشون کردم و میدانم موادش چیه! اینا 250 گرم تریاک بیشتر نیست و بقیهاش افزدنیهای مجاز و غیر مجاز طبیعی (قرهقروت)، حیوانی (از خانواده عنبر نسارا) و انسانی؟ است!
📎 http://ayyamollah.blog.ir/post/15
@ayyamollah
#طلبگی
#تبلیغی
قال الشیخ الصدوق رحمه الله فی الخصال: حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: أُتِيَ النَّبِيُّ(صلّی الله علیه و آله) بِأُسَارَى فَأَمَرَ بِقَتْلِهِمْ وَ خَلَّى رَجُلًا مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ الرَّجُلُ يَا نَبِيَّ اللَّهِ كَيْفَ أَطْلَقْتَ عَنِّي مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ عَنِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّ فِيكَ خَمْسَ خِصَالٍ يُحِبُّهَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ الْغَيْرَةَ الشَّدِيدَةَ عَلَى حَرَمِكَ وَ السَّخَاءَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ صِدْقَ اللِّسَانِ وَ الشَّجَاعَةَ فَلَمَّا سَمِعَهَا الرَّجُلُ أَسْلَمَ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ وَ قَاتَلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله) قِتَالًا شَدِيداً حَتَّى اسْتُشْهِدَ.
امام باقر(عليه السلام) فرمود: "اسيرانی چند به نزد پيغمبر آوردند پيغمبر دستور فرموده آنان را بكشند و مردی را از ميان آنان رها فرمود آن مرد عرض كرد ای پيغمبر خدای برای چه مرا از ميان اينان رها فرمودی فرمود: جبرييل مرا از جانب خداوند خبر داد كه تو را پنج خصلت است خصلتهايی كه خدا و رسولش آنها را دوست ميدارد نسبت به اهل و عيالت سخت غيرتمندی و سخاوت و خوش خلقی و راستگويی و شجاعت داری؛ چون آن مرد اين سخن شنيد اسلام آورد و نيكو مسلمانی شد و در ركاب رسول خدا جنگ سختی کرد تا به درجه شهادت رسيد.
@ayyamollah