شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
#قسمت_دوم #ویشکا_1 با صداے بلند فریاد زد براے چے مزاحم دختر خانم شدید به ایشون چیڪار دارید ؟ دو پسر
#قسمت_سوم
#ویشکا_1
صبح روز بعد دانشگاه کلاس نداشتم چشمانم را باز ڪرد م
خیلی خوابیده بودن بلند شدم و تختم را مرتب ڪردم از پله پائین رفتم
نگاهے به خانه ڪردم هیچ ڪس نبود مامان، وردشاد ڪه مثل همیشه
بیرون رفته بودند بابا هم ڪه چند روزے مے شد در سفر بود
داخل آشپزخانه رفتم و با زیر رو ڪردن یخچال توانستم صبحانه ای براے خودم آماده ڪنم من خیلی ڪار خانه انجام نداده بودم
و مواقعے که تنها هستم خیلے برایم سخت هست صبحانه آماده ڪنم
مشغول صبحانه ڪه شدن یادم افتاد ڪه به نرگس پیام بدم و احوال پرسے ڪنم بابت دیشب هم از او هم تشڪر ڪنم
صفحه ے پیام را باز ڪردم ڪ نوشتم سلام خوبیدمن ویشڪا هستم همون ڪه دیشب جمله را ادامه ندادم و فقط نوشتم مے خواستم تشڪر ڪنم
پیام را ارسال ڪردم طولے نڪشید دینگ گوشے به صدا درآمد
نرگس : سلام عزیزم الحمدالله شما خوبید شب خوبے را گذرونید ؟
من هم نوشتم بله خوب بود این قدر خوابیدم ڪه تازه الان صبحانه مے خورم ببخشید میشه امروز همو ببینم خیلے دلم می خواهد باهاتون آشنا بشوم ؟
نرگس بله عزیزم نظرت چیه ساعت ۵عصر توے همون پارڪ همو ببینم
منم نوشتم عالیه
بعد از خوردن صبحانه تصمیم گرفتم حمام ڪنم یڪ دوش آب سرد می توانست ڪمے حالم را بهتر ڪند تا عصر فرصت چندانے نداشتم باید خودم را زودتر آماده مے ڪردم
بعد از حمام دوباره به اتاق رفتم سعے ڪردم لباس مناسبی براے عصر انتخاب ڪنم یڪ مانتوے بلند و یڪ شال مناسب ڪه خیلے ڪوتاه یا نازڪ نباشد
بعد از آن مشغول ڪتاب خواندن شدم این بهترین ڪارے بود ڪه می توانستم در تنهایے انجام بدهم و باعث مے شد حالم را خوب
ڪند
نویسنده :تمنا🌻🥰
شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
#قسمت_دوم #ویشکا_2 قطرات سرم به آرامی وارد لوله می شود و جانی تازه در وجود نرگس ایجاد می کرد نرگس
#قسمت_سوم
#ویشکا_2
سلام دختر بابا
سلام بابا
به به ویشکا خانم چه آشفته ای !
نگاهی به شایان کردم در دلم زمزمه کردم مار از پونه بدش می آید در لونه اش سبز میشه اینجا چیکار می کنه
ویشکا چقدر دیر آمدی
مامان بس کن اصلا حالم خوب نیست
مامان در حالی که ناراحتی در چشمانش موج می زد سکوت کرد
عمه جان چرا این طوری می کنی ما امشب آمدیم به تو سر بزنیم
به سمت مبل ها آمدم در حالی کیفم را به آن سمت پرتاب کردم صدای شکستن گلدان خانه را پر کرد
بفرمائید
شایان داره بر می گرده فرانسه می خواد با هم برید بیرون آخرین حرف ها را بهم بزنید
صورتم را از چرخاندم در حالی که با نخ شالم بازی می کردم عمه ادامه داد
ویشکا چرا لجبازی می کنی توی این دو ماه که شایان ایران بود فقط یکبار با بیرون رفتی
من الان در شرایطی نیستم ...
دختر بابا حرف عمه جون را گوش بده
سرم را پایین انداختم باشه اما این چند روز خیلی گرفتارم
عمه عینک را روی صورتش جابجا کرد
مامان با آشفتگی پرسید چی شده ویشکا
هیچی چیز مهمی نیست
به سمت پله ها رفتم که با صدای وردسلد به خئدم آمدم ویشکا رنگت پریده اتفاقی افتاده
نه فقط امروز بیمارستان بودم
بیمارستان برای چی
چیز خاصی نیست
نویسنده: تمنا 😉🌍☁
4.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 پویانمایی آیه ۹۲ سوره آل عمران
❌ روغن ریخته رو نذر امامزاده نکن !
اگه میخوایین در راه خدا از چیزی بگذرین سراغ چیزای بنجول و بدرد نخور نرین ! قشنگ برین روی اون چیزی دست بزارین که عاشقشین ، مثل اون تیکه آخر پیتزا که خدا خدا میکنین کسی برش نداره ...
لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ
هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست.
#مسطورا
#زندگی_با_آیه_ها
#پویانمایی
#قسمت_سوم
#رمضان_۱۴۰۳
#قرآن
#ماه_رمضان