بسم الله الرحمن الرحیم
🔷🔷🔷"حقیقتی از جنس شکلات تلخ به همراه چای نبات"🔷🔷🔷
سکانس
#سوم
"طنز انسانیت"
در سکانس های قبل دو نکته ی اساسی بیان شد که اولین آن این بود که افعال انسانها دایر مدار نیازها و منافع شخصی او میباشد و دوم اینکه ،محور تحکیم روابط انسان به میزان پابرجایی نیاز های انسان بستگی دارد و تنها در صورتی یک رابطه میتواند پایداری خود را حفظ کند که حول محور یک نیاز بی نهایت که نیاز به خداوند متعال است شکل گیرد.و هر دو طرف رابطه،یکدیگر را برای رسیدن به خدا بخواهند.در چنین صورتی قطعا این روابط همیشگی و غیر قابل انقطاع خواهند بود.
در سکانس سوم میخواهیم به بازتاب این قاعده ی مهم در جامعه و حکومت بپردازیم.
جامعه محل زد و خورد و آمد و شد انسانهای گوناگون با عقاید و نیازهای مختلف میباشد.طیف مختلفی از مردم با استعداد ها و سرمایه و قدرت های مختلف در جامعه موجود میباشد که هر یک بر اساس قدرت خویش،درون جامعه به پیش میتازد.مساله ای که در طول تاریخ همیشه موجب غم و اندوه بشر شده است،همانا اختلاف طبقاتی و درد و رنج و بی عدالتی و ظلم نسبت به مستضعفین جامعه بوده است.
این مساله،مساله ی کمی نیست و همیشه مورد بررسی عقلای جوامع مختلف بوده و امروزه نیز وجود دارد.لکن در یک بررسی کوتاه باید بیان کنم که برای انسانی که همه چیز را برای خود میخواهد و هیچگاه سیر نمیشود،صحبت از عدالت و انسانیت و حقوق بشر به هیچ عنوان محلی از اعراب ندارد و طبق این قاعده( در صورت عدم وجود ایمان و اعتقاد به شریعت الهی) صحبت از انسانیت و عدالت کاری احمقانه است.برای چنین افرادی هیچ گاه اخلاق ارزش ذاتی ندارد و اصلا چرا باید داشته باشد؟!!! اگر کسی دیندار نباشد -با توجه به آن نکته ای که بیان کردیم که انسان همه چیز را برای خود میخواهد- گاهی راست گفتن مصلحت دارد و گاهی دروغ گفتن،گاهی قتل منفعت دارد گاهی زنده نگه داشتن و چنین کسی هیچ ابایی ندارد که برای رسیدن به منافع شخصی و سود کلان دنیوی،عده ی زیادی را به قتل برساند حتی اگر زن و کودک باشد.بگذارید بدون رو دربایستی سخن بگویم؛در صورتی که دین ،ما را ملزم به حفظ ارزش های اخلاقی نمیکرد و برای آن ارزش ذاتی و صور ملکوتی قایل نمیشد آیا ما هم ابایی از کشتن و دروغ و ریا و ....داشتیم؟!! قطعا خیر...در چنین صورتی ارزش ذاتی قایل شدن برای هرکدام از این مفاهیم اخلاقی اشتباه محض و ناشی از نشناختن انسان میباشد.
و اتفاقا این خصیصه ی انسانیست که موجب شده هیچ گاه عدالت آنچنان که باید و شاید در جوامع پیاده نشود و حتی در صورت انقلاب و تبدیل یک نظام حکومتی به نظام دیگر،میبینیم همان کسانی که پیش از انقلاب فریاد عدالت طلبی سر میدادند،حال که در مسند حکومت و قدرت قرار گرفته اند همه ی آرمان های گذشته را فراموش کرده اند و در حال چنگ انداختن بر منابع زر و زور هستند.و این مطلب دور از انتظاری نبوده و نیست و نخواهد بود.چرا که چنین مساله ای اقتضای طبع انسانی است.
اما سوالی که مطرح است این میباشد،آیا راه حلی برای این مساله وجود دارد؟!
در چه صورت میتوان عدالت به معنای واقعی کلمه را در جامعه ایجاد کرد؟!
بهترین حاکم و فرمانروا چه کسی میتواند باشد؟!
ان شاالله در سکانس بعد به این مساله خواهیم پرداخت.
https://eitaa.com/az_dell