🔸به نام حضرت دوست🔸
▪️دوستان عزیزم! حقیقتا ما از صحیفه ی سجادیه محروم هستیم. به قول شاعر، آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم.
▪️ الکلام این که مدتی پیش داشتم صحیفه میخواندم، به این عبارت رسیدم که اللَّهُمَّ يَا مُنْتَهَى مَطْلَبِ الْحَاجَاتِ(خدایا! ای نهایت درخواست و تقاضای نیازها.)؛ دیدم همین یک جمله برای عبرت یک عمر کافیست. همینکه بدانیم، آخرِ همه ی نیازها، آخرِ همه ی دست و پا زدن ها، جهتش به سمت حضرت جان است وبس. یعنی خواه ناخواه، از هر کسی، چیزی بخواهیم، در حقیقت از او طلب کرده ایم. حتی اگر خودمان هم متوجه این مساله نباشیم.
▪️به قول جناب فیض کاشانی:
گر ز تو رو كنم بغير، ور به تو رو كنم زغير
جانب توست هر دو سِير، بى تو بسر نمىشود
🔸یعنی به هر کسی رو کنم، در حقیقت از تو طلب کرده ام. علتش هم مشخص است!! چرا که همه ی انسانها،حتی قوی ترینشان، مثل خودمان فقیر ومحتاج هستند؛
🔸و آقا امام سجاد میگوید که وَ قُلْتُ سُبْحَانَ رَبِّي كَيْفَ يَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً وَ أَنَّى يَرْغَبُ مُعْدِمٍ اِلَي مُعْدِمٍ؛ اگر بخواهم خودمانی ترجمه کنم این میشود که: و چقدر ضایع وخنده دار هست که فقیری بر در خانه ی فقیری دیگر، به گدایی برود.
🔸 بیایید کمی به خستگی عمیق وفسیل شده ی درونمان توجه کنیم! علتش چیست؟ علتش توقعات برآورده نشده ای است که از دیگران داریم؛ و دریغا که اگر به این مساله توجه میکردم، عمری خودم را در طلب از دیگرانی چون خودم، به خاک و خون نمیکشیدم.
🔸حال میفهمم توجه به این حقیقتی که امام سجاد یادمان دادند، چه آرامشی میتواند در قلبمان به پا کند.
♦️پ.ن: برای دستیابی به گوهر های ناب بیشتر ر.ک دعای13 صحیفه ی سجادیه
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸از امتداد حکمت تا دنده پهنی!!!🔸
🔷 همه ی ما تا کنون بارها کلید واژه ی امتداد حکمت را شنیده ایم؛ بحث های جدی ای هم پیرامون آن شده است. حال بنده میخواهم کمی از این امتداد حکمت استفاده کنم؛ البته نه به نحو بسیار جدی و به طور آکادمیک. بلکه برای رفع مشکل همین روز هایمان...کدام مشکل؟ عرض میکنم خدمتتان.
🔶 یکی از مشکلاتی که ما بچه مذهبی ها این روز ها بسیار با آن درگیر هستیم، کمبود اعتماد به نفس و ترس و اضطراب ناشی از بازنده بودن درون خود احساس میکنیم. مردم را میبینیم؛ فامیل ودوستان را میبینیم؛ دایرکت اینستایمان پر است از فحش هایی که نثار خواهر ومادرمان شده است. هر جا میرویم همه میخواهند ما را بکویند. متهم کنند مارا. خودمانیم.بالاخره فضای جامعه مقداری عصبانی است. چقدرش ما مقصر هستیم چقدرش حکومت؟! فعلا کاری با این مباحث تحلیلی سیاسی ندارم. مطالب دراین مورد زیاد است.
🔶میخواهم از یک جنبه ی دیگر به این مسائل بپردازم. جنبه ای که شاید کمتر به آن پرداخته باشند. "تاثیر حکمت عملی در پهن شدن دنده..."
دنده پهنی به معنای بیخیال بودن وکار خود را کردن است؛ اصولی در حکمت متعالیه ی مااست که به زعم بنده میتواند ما را در مواجهه با این حجم از عصبانیت و دلخورِی، نه تنها منفعل و هراسان و افسرده نکند، بلکه فعال و شاداب و شجاع بار بیاورد.
🔷بگذارید از این جا شروع کنم. هیچ وقت یادم نمیرود این مبحث از فلسفه را که استادمان داشت برایمان توضیح میداد، گفت بچه ها، شما همه دارید با خودتان زندگی میکنید. تنها!! تنهای تنها...
🔷کدام بحث بود؟! ذیل بحث " فی النوع و بعض احکامه" بود. در آنجا مرحوم علامه ی طباطبایی میفرمایند که برخی ازانواع هستند که کثیر الافراد میباشند مانند انسان ها. برخی انواع هم هستند که مجرد هستنند وبرای هر نوع، یک فرد بیشتر محقق نمیباشد.
آری! شاید بتوانیم بگوئیم که جنبه ی مادی ِ ما انسان ها دارد با یکدیگر زندگی میکند(تازه اگر بتوان نام حیات را روی ان گذاشت) لکن آن بُعد مجرد وروح انسان-که اتفاقا همین بعد است که ادراک کننده ی درد ها، لذت ها، علم وآگاهی ها و...میباشد(واتفاقا محل بحثمان هم از ابتدا روی همین ابعاد بود) – دارای کثرت افرادی نمیباشد. یعنی اینگونه نیست که نوع انسان باشد و افرادی هم تحت آن. خیر! بلکه بنابر حکمت متعالیه، هر فردِ انسان، نوع منحصر به فرد میباشد.
🔹خب پس ما داریم با خودمان، یعنی با نفسمان زندگی میکنیم و بس. حتی در عمیق ترین وعاطفی ترین مواجهات خود با انسان های دیگر، در حقیقت داریم نفس خود را پر وبال میدهیم. ما دائم داریم دنیا را و دیگران را در آینه ی نفس خود میبینیم و این قدر ما با نفسمان تنها هستیم، که گویا فقط اوهست و او هست واو هست.
🔹برآیند من این است که اگر این من هستم و من. پس اگر کسی به من و هفت جد وآبادم هم فحش بدهد، تاثیری در" من " ِ من نمیگذارد. بگذار هر چه میخواهد بگوید. فحش او، صوتی در عالم ماده بود که رها شد ورفت. او را چه کاربا نفس مجرد تو...نفس مجرد تو که با او زندگی نمیکند که نگران بشوی! ترسیده و هراسان بشوی...هر آنچه تکلیف است انجام بده وبس...
@az_dell
با سلام خدمت دوستان عزیزم
پیرامون اتفاقات اخیر دانشگاه شریف، چند خاطره رو از بنده پذیرا باشید 😁👇
به نام خدا
🔶کلاس کمبریج🔸
🔷حوالی سال 90 بود. تازه وارد دبیرستان شهید دستغیب ناحیه 2 شیراز شده بودم. دبیرستان دستغیب در حقیقت جزء اولین مدارس سمپاد و استعداد های درخشان کشور بود و انصافا در المپیاد ها و کنکور همیشه جزء برترین ها بوده.
🔷ما راهنمایی را در مدرسه ی دیگری خوانده بودیم. کسانی که خودشان راهنمایی در مدرسه دستغیب بودند ، بدون هیچ گونه آزمونی وارد دبیرستان شده بودند.
🔹مدیریت مدرسه برای اینکه ما مثلا خیلی خاص بودیم و باید برنامه ای خاص میداشتیم، در کنار برنامه ی زبان انگلیسی رسمی آموزش و پرورش، برایمان کلاس اجباری کمبریج گذاشته بود ک البته چندان پایدار نبود و تعطیل شد.
🔹میخواهم برایتان از یکی از خاطراتم پیرامون کلاس کمبریج بگویم. که بی مناسبت با اتفاقات اخیر دانشگاه شریف نیست.
🔹استاد کمبریج مقداری در اداره کلاس ناتوان بود و همین ناتوانی باعث شد ک بچه ها تا جایی ک میشود او را سر کار بگذارند.
🔹یادم است استاد ک میرفت پای تخته و پشتش به ما میفتاد، ب یکباره همه بچه ها صندلی ها را میکشیدند تا جلوی جلوی جلوی کلاس. صدای قیژقیژ صندلی ها گوش خراش بود.
خیلی گوش خراش
دوباره استاد پشتش ک ب ما میشد، همه میرفتند عقب. دوباره قیییژ قیییژ...
🔹من جلو مینشستم حس میکردم نباید با این کار بچه گانه همراه شوم. بالاخره او استاد بود. یادم است در اثنای کلاس برگشتم پشت سرم را نگاه کردم و دیدم از بین سی و پنج نفر، تنها و تنها من داشتم گوش میکردم
خود استاد ناامید شده بود و با لحن سرشار از یاس، ب من گفت برای چ کسی توضیح بدهم آخر؟!!!
و درس را قطع کرد...
بچه هاا هم ب هیچ جایشان نبود...
این خاطره را در گوشه ذهن خود داشته باشید باز هم از اینها دارم.
#دانشگاه_شریف
🔸ادرار روی دیوار و در سطل آشغال
🔹بابت بیان این خاطره عذر میخواهم
گمان میکردم ک ایستاده ادرار کردن کار بچه کوچولو هاست و دیگ آدم ها ک بزرگ میشوند این کار ها را نمیکنند.
🔹تا جایی ک وارد این دبیرستان کذایی شدم. وقتی میرفتم دستشویی میدیدم که طرف درب دسشویی را باز گذاشته و جلوی بچه ها دارد ایستاده ادرار میکند و خاطره میگوید. روی در و دیوار میپاچید و با هم میخندیدند
این کار، رویه بود. وضعیت دسشویی های ما افتضاح بود. همیشه کثیف.
سطل آشغال را میبردند درون دسشویی و درون آن ادرار میکردند و آن را می شکستند.
🔶جالب اینجاست ک بعدش هم اصلا اصلا اصلا بدون اینکه دست خود را بشویند میرفتند بیرون.
🔹خدا را گواه میگیرم ک یاد ندارم کسی دست خود را پس از دستشویی در آنجا شسته باشد.
#دانشگاه_شریف
پ. ن: حدودا 60 درصد بچه های دستغیب یا دانشگاه تهران میرفتند یا شریف.... تازه این آمار را دست پایین دادم...
🔹گریه ی استاد صدری
🔶سال 91 بود، یک دبیر ریاضی فوق العاده داشتیم. استاد صدری. بسیار وسواسی. بسیار منظم. بسیار با پرستیج.
سر کلاسش باید میخکوب به حل تمرین هایش گوش میکردیم و جزوه مینوشتیم.
🔹نزدیک های عید بود. استاد صدری داشت درس میداد، ناگهان در یک حرکت هماهنگ، غالب بچه ها پای خود را به شکل منظم روی زمین میکوفتند. تاق تاق تاق تاق.
استاد برمیگشت رو ب ما. چند تا لیچار بارمان میکرد و دوباره ادامه درس و دوباره تاق تاق تاق تاق.
استاد شروع کرد نصیحت کردن ولی اصلا افاقه نکرد، تاق تاق تاق تاق.
🔷بعد عید، یکی از بچه ها از شمال، رفته بود یک کلوچه پیدا کرده بود که مارکش "صدری" بود. پیش از آمدن استاد، آن را به تخته چسباندند..
استاد آمد و دید. هیچ نگفت.
🔸سال 98 بود. یعنی هفت سال بعد. استاد صدری عزیزم را در حالی دیدم که بوتیک لباس زده بود!!!! .. رفتم درون مغازه اش. دقایقی با هم گپ زدیم. میگفت من هر وقت از مدرسه ی شما بیرون می آمدم، چشمانم پر از اشک بود. اشک از این همه نفهمی، اشک از این همه بی احترامی. اشک از این همه بچگی....
#دانشگاه_شریف
خدا کنه مادر شهید #آرمان_عزیز این کلیپ ضرب و شتم رو نبینه...
#غریب_گیر_آوردنت
#با_هر_چی_میشد_زدنت
آخ بمیرم😭
🔹جمهوری اسلامی، صاحب حرم است...
🔸این روز ها، این مصرع شاعر عزیز، جناب عرفان پور( که تضمین از سخنان حاج قاسم عزیز است) زیاد تکرار میشود که جمهوری اسلامی ایران، حرم است.
🔸بنده میخواهم بالاتر از این را بگویم. جمهوری اسلامی ایران، صاحب حرم است. قداست حرم، به قداست مقبره ی مطهر ِ آن است. جمهوری اسلامی، همان واقعیت مقدس است. که کل ایران، از او قداست گرفته است.
🛑 به تعبیر مرحوم امام: حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر- ولو امام عصر باشد- اهمیتش بیشتر است.
الله اکبر! این جمله خیلی سنگین هست. شرحش بماند برای وقتی دیگر.
🔸اما این پیکره ی مقدس که کل ایران را مقدس کرده است، اکنون در گودی قتلگاه افتاده است. هر کسی به او لگدی میزند ومیرود. یکی سنگ میزند، یکی با سر نیزه، یکی هم با چوبی بی ارزش.
🔷از دشمنان انتطاری نیست. دلخوری ام از دوستانی است که آبروی خود را از جمهوری اسلامی گرفته اند. اگر جمهوری اسلامی نبود، هیچ گاه زمینه ای فراهم نمیشد تا در این دنیای پست و شهوانی، کسی پای منبر اینها بنشیند و سینه بزند.
🔸آقای حمید علیمی، این متن را برای تو نوشتم و اینجا گذاشتم تا همیشه در تاریخ بماند. روضه ی قتلگاه برایمان میخواندی، اما اکنون خودت مانند پیرمرد یهودی ای که نای راه رفتن هم نداشت، با نوک عصای خود به پیکر
مقدس حسین زمانت، ضربه میزنی...
🔸دقیقا مانند همان پیرمرد ملعون یهودی، حقیر هستی. خودت ناچیز؛ ضربه هایت ناچیز؛ اما این پیکر مقدس، از همه ی روز ها، نورانی تر...
@az_dell
مگر میشود هدیه ما را ندیده بگیرد؟!
ایت الله مصباح یزدی:
💠واقعا ما چه داریم به عنوان هدیه به امام زمان عجلاللهتعالیفرجه تقدیم کنیم؟ یکی از بهترین کارهایمان این است که قرآنی، دعایی بخوانیم، ثوابش را بفرستیم.
💠 ما اگر صلواتی [هدیه به حضرت] بفرستیم و امام زمان عجلاللهتعالیفرجه دعایی برایمان بکند، [این دعا] خیلی با صلواتهای ما فرق دارد. [اگر] او دعا کند که رد نمیشود. میشود ما برای او دعا کنیم و او ما را ندید بگیرد؟ میشود چنین چیزی؟!
💠 شما هدیه کوچکی برای آدمهای عادی بفرستید، بالاخره چیزی در مقابلش به شما میدهند...
۱۳۹۰/۰۹/۲۹
🌸 #مهدویت
📱 @mesbahyazdi_ir
بسم الله الرحمن الرحیم
امشب برایم خیلی سخت بود. دارم از کسی دور میشوم که با اینکه عمری نانش را خورده ام. اما این دو ماه بیشتر از نور او بهره برده ام. همه مان همینطور بوده ایم. ...آری! او کسی نیست جز حسین(ع).
حسین جان! محرم و صفر تمام شد و تمام عالم در این دو ماه بر سر خان نعمت های تو، متنعم شدند. دو ماه با اشک بر تو، دل صاف کردیم. و خدا میداند که چه خطر ها و بلاها را با این اشک ها از سر ما برطرف نمودی.
خودمانیم... من که میدانم دیگر تا محرم و صفر سال آینده، کمتر میتوانم برایت اشک بریزم. گویی واقعا این سفره تا سال دیگر برداشته میشود.
و من میمانم و من... من میمانم و این وجود حقیر و هواهای نفس و جدال دائم عقل و دل... و شکست های همیشگی و دست های نیازم به درگاه تو...
حسین جان! تمام روزهای سال ما را عاشورایی کن.
سفره ی کرمت را در جانمان ریشه دار تر نما...
و رفقا!!
اگر سال دیگر نبودم... " به جای منم تو کربلا قدم بزنید..."
یا علی