می زنم امــــشــب بـرایــت بـاز گــیــتـاری کـه نیست
می کشم خودکار خود را مثل سیگاری که نیست
می نـویــســم یــک غــزل را بــا خــودم مــی آورم
می شوم آماده ی رفتن به دیداری که نیست!
کـوچـه ی مـعـشـوقـه ی مـا را خــیـابـان کـرده انـد
با زمینش سر شکستم آه دیواری که نیست(۱)
رفـــتــی امـّـا بــا خــودت بـــردی دوا هــای مــرا
از کــجــا پــیــدا کنم در هیچ عطاری که نیست
چــــشـمــهایــــت را نــــدارد هــیــچ داروخــانــه ای
من به عکست خیره می گردم در این باری که نیست
در خودم پر کرده ام...اما ...اگر ...ای کاش...آه...
آی شاعر ! بس کن این را قلب انباری که نیست
مـــانـع دیـــدار مــا مــحــکــوم قــطــعـی مــــی شــود
مالک قلب تو من هستم،نه اعشاری که نیست(۲)
یــک نــفـر با شــعـر خـود دارد مـزاحـم مـی شود
این دعاویِّ ثلاثِ اصلی ام ، طاری که نیست(۳)
هــر کـدام از بـیــت هـا گــردیـده تـامــین دلیل(۴)
شــعر هــا بــاور بـکـن از روی بـیـکاری کــه نیست
#غزل
#دواها
#دعواها
#شاعرانه_های_آقای_قاضی
____________
۱)ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش
«حافظ»
۲)ماده ۱۶۲ قانون آیین دادرسی مدنی
۳) مواد۱۵۸ الی۱۶۰ قانون اخیر الذکر
۴)ماده۱۴۹ قانون فوق الاشعار
✍مرتضی داودی⚖
🔰دعوتید به 🔰
@az_ghaza