🔺دریبلزدن در دوربرگردان🔻
حاشیهای بر یادداشت #رضا_امیرخانی دربارۀ وقایع اخیر
محمدرضا وحیدزاده
▪️شمردن پیامها و دردها
نشستهام به شمارهکردن پیامهای نخوانده. به اندازۀ دوسهساعت که از فضای مجازی دور باشی، یکباره میبینی در همین فاصله چهارپنج شهر سقوط کرده و دوباره فتح شده و به چند مدرسه حمله شده و به نمازگزاران چند مصلی با ادوات زرهی یورش بردهاند. روایت و تحلیل و آسیبشناسی است که از در دیوار بالا میرود و فیل را در پراید میکند و قناری را رنگ.
ناگهان با دیدن نوتیفی چشمانم برق میزند. عنوان یادداشتی است از رضا امیرخانی؛ یکی از نویسندگان محبوب دوران جوانیام. زمانی با رمانهایش همسفر انسان عصر انقلاب اسلامی میشدیم. تکنگاریهای خلاقانهاش هم هرکدام رهیافت تازهای به آنسوی مسئلههای دورانمان بود. نوشتهاش را به سیاق همانروزها آغاز کرده و شروع کرده به کیسهکشیدن فرهنگ و جامعه. چرک است که فتیله میکند و از سر شانه، جلوی چشم مخاطب میآورد. از مصائب گشت ارشاد میگوید و کلاف سردرگم بازینکردن جلوی حریف صهیونیستی؛ از قاتقِ نان شرف و عزتمان که شده قاتل جان عِرض و وحدتمان؛ از هالۀ مقدسی که نمیدانیم کی و چگونه دور سر جاهایی مثل نیروی انتظامی سبز شد و مأموریتشان را از حفظ کیان نظام، به خرج کردن آبروی انقلاب برای بقای خودشان تغییر داد.
نشستهام به شمارهکردن دردهایی که میگوید و غوطه میخورم در زمینهها و زمانههای هریک، به سالهای ۵۷ و ۶۷ میاندیشم و اتفاقات سال ۷۸. خیره میشوم به اتفاقات سال ۸۸ و آنچه بر ما در آن سال رفت. فکر میکنم به ۹۶ و البته، به ۸۴! با خودم میگویم قیاس خمس و حجابش فانتزی نیست؟ خودم جواب میدهم که نه، مقدمه است، میخواهد فضاسازی کند و در این لحظههای خطیر، نبض مخاطب را بگیرد برای حرفهای مهمتر. او امیرخانی است و قدر این لحظهها را خوب میداند. اما با مغالطۀ اکراه فیالدینش چه کنم؟ باز میگویم سخت نگیر، غلط مصطلح است، خیلیها این اشتباه را میکنند، برو جلوتر. به ۹۸ فکر میکنم و البته ۸۴!
میرسم به حرفهای جدیدترش؛ باورم نمیشود! بازمیگردم و دوباره میخوانم. به او اگر باشد، طراح پروژۀ «سلام فرمانده» را احضار میکند؟! این لغزش فکری از سنخ همان لغزش نگارشی است که «سلام فرمانده» را به اشتباه «سلام بر فرمانده» نوشته و نباید جدیاش گرفت؟ باز هم گربه است؟ واقعاً سرودخواندن جماعتی برای امام زمانشان را به منزلۀ دوگانهسازی و روبروی هم قراردادن مردم فرض گرفته؟
▪️دریبلزدن روی کاغذ و منبر
بهراستی اینها از ذهن خلاق امیرخانی میتراود؟ خب، در اینجا او که مهندس است و آمار حسابهای بانکی را دارد و میتواند با اعداد و کلمات، سامانۀ برداشت خمس از اموال مردم را برای مودیان طراحی کند، چرا به آن طرف ماجرا فکر نمیکند؟ چرا به این فکر نمیکند که اگر خواندن یک سرود میتواند خشم عدهای را برانگیزد و «مردم» را در برابر «مردم» قرار دهد! خب این نیروی دوگانهسازی در خود دعای فرج و خواندن جمعی آن هم هست. پس سامانۀ نخواندن آن را هم طراحی کنیم! دارم به اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر فکر میکنم؛ و به ۸۴!
این نیرو در خواندن نماز جماعت و راهپیمایی روز قدس و پرفروششدن کتابهای نویسندۀ محبوبمان در دهۀ هشتاد هم بود. آنجا چرا از ترس خشم عدهای و ایجاد دوگانگی، جلوی چاپ آن کتابها را نگرفتیم؟ میروم جلوتر و شگفتزدهتر میشوم! علی کریمی سلبریتی اصیل است چون ۸۰ م را دریبل زده است و محمود کریمی نه، چون مداح است؟! دارد با ما شوخی میکند؟! پناهیان و کریمی ۸۰ م را در نوحهخوانی و منبر دریبل نزدهاند و هزاران ذاکر بیاستعداد و بدصدا و هزاران طلبۀ بیمزه و کمذوق را پشت سر نگذاشتهاند تا رسیدهاند به اینجا؟ هلیبردشان کردهاند در این نقطه؟ ولو اینکه امروز من از صدا و سیمای هیچکدامشان خوشم نیاید! مگر دریبلزدن فقط مختص مستطیل سبز است؟ خود امیرخانی عزیز در دهۀ هشتاد چند نویسندۀ نابلد و خشکقلم را دریبل زد تا شد سلبریتی و جوان مؤمن انقلابی نسل ما؟ خودش مگر شرح نداده در شعر دریبلزن خوبی نبوده و به اشارۀ پیری رهایش کرده و به میدان داستان آمده؟ خود مرا چند شاعر خوشقریحهتر و خلاقتر دریبل زدهاند و پشت سر گذاشتند؟ باید انکارشان کنم؟ پس این دوگانۀ «سلبریتی اصیل» و «جوان مؤمن انقلابی» از کجا درآمد؟ خواندن سلام فرمانده دوگانهسازی است و این مرزکشیها وحدتآفرین؟
اصلاً همۀ اینها درست! کریمی و پناهیان و امیرخانی، جوان مؤمن انقلابی و غیر اصیل، کریمی و افشار و صدفبیوتی، سلبریتی واقعی! کلاه از سر برداشتن نویسندۀ خلاق و هوشمند سالهای جوانیام را برای یک اکانت فروختهشده چه کنم؟ این را کجای دلم بگذارم؟ واقعا دارد با ما چه کار میکند؟
ادامه در 👇