#تلنگر⚠️
[🍀💚]
رفقا حواسموڹباشہ..
یڪقرندیگہهمدارهتموممیشہ..🙃
اما..
یہآقایےهنوزنیومده..🚶🏻♀
یعنےیڪقرندیگہ گذشتہ..
اما..
هنوززمینمهیاےآمدنشنیست..💔
مشڪلمیدونےچیہ..؟
گناهاےماست..
اگہمڹوشمایڪگناهروبزاریمڪنار..
هریڪماهیڪگناهچہکوچیکچہبزرگبذاریمڪنار..🙂
امامومولاموڹمیاڹ..✨:))
زمینمهیاےآمدنشمیشہ..
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
『⚘@khademenn⚘』
┄┅═✧❁🌹❁✧┅---
- وقتےنمیدانےڪجاهستے؛
قبلھراپیداڪنودورڪعتنمازبخوان!
وقتےنمیدانےبھڪجامیروے،
وقتےخودتراگمڪردھاے،
وقتےخودتراازدستدادھای،
وقتےنمیتوانےباخودتڪناربیایے؛
برسرسجادھبایست،
ونمازترابادقتبخوان...
ازخودفارغشوتابھخودتبیایے!!!
_استادپناهیان
『⚘@khademenn⚘』 ↷
#تڪحرف🍃
حواسٺباشہچشماٺمثلگوگلنیسٺکہبعداز
جسٺوجوبٺونےسریعسابقشوپاککنے!...🚶♂
چشماٺبہاینراحٺےپاکنمیشن،پسمواظب باشچےباهاشجسٺوجومےکنے..✋🏼
『⚘@khademenn⚘』
⚠🌀
#تلنگر🕊
حَواسِتباشہچِشماٺمِثلِگُوگِل
نیستڪہبَعدازجُسٺجوبتونۍ
سَریعسابِقشوپاڪ ڪنی..🚶🏻♂🌱
.
چِشماټبهاینراحتۍپاکنِمیشن؛
پَسمُواظِبباش
چۍباهاشجُستجومیکنی☝️🏻❗!
•°•❉
『⚘@khademenn⚘』
••🦋
.
#راهشہدا💕
سـرشمےرفـتنمازاولِ
وقتشراترکنمےکرد؛
همیشہمےگفت:
《مأموریتےمهمترازنمازنداریم》
.
#حاج_قاسم✫•••❥
#سرداردلم🕊
『⚘@khademenn⚘』
→«°[♥√]°»
#شھادت🕊…♡…🌷
|❁|شھـادٺلبــاسٺـڪسـایزۍاسـٺ
|❁|ڪھبـایدٺنآدمبہانـدازهآندࢪآیـد
|❁|ھـروقـٺبہسـایزاینلبـاسٺڪسـایز
|❁|دࢪآمـدےپࢪوازمیڪنـي•••
『⚘@khademenn⚘』
>♡🌀📌♡<
#دلتنگے💔
-.
#یاامامرضا💕✨
چہنیازاسٺ
ڪہدستتبہضࢪیحشبرسد
برسےسردࢪمشہد
توشفامیگیࢪ؎!...🙂
.-
『⚘@khademenn⚘』
عجب سالی در پیش داریم !!!
پایانش #جمعه ❤️
و نیمه شعبانش هم جمعه ❤️
عاشورایش عصر جمعه ❤️
۲۳ رمضان شب قدر شب جمعه ❤️
آخرین روز رمضانش جمعه ❤️
عید غدیر و کامل شدن دین روز جمعه ❤️
الهی : کاش اولین جمعه موعود هم در این سال رقم بخورد . ⛲
تا ارکان آدینه کامل شود
و بجای اللهم عجل لولیک الفرج ،
بااشک شوق در سجده شکر بگوییم : 🤤
أللهم لک الحمد و لک الشکر لفرج و لیک ...
ببین برای آمدنت چقدر بهانه میچینم ... 💕
#الہم_عجل_لولیڪ_الفرج💚
『⚘@khademenn⚘』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رهبر😍
صـحبـتــهـای حضـرتــ اقـا😍
در مـورد فـضای مجـازی برای جـوانانـــ
『⚘@khademenn⚘』
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
#بسمࢪبّشھـــــدا🌷 #جانممۍࢪۅد🍂 #نـاحـلـــــہ💜 #قسمت_2 به سرکوچه نگاهے انداخت با دیدن نازی و زهرا د
#بسمࢪبّشھـــــدا🌷
#جانممۍࢪۅد🍂
#نـاحـلـــــہ💜
#قسمت_3
پسره مبارکه ای گفت و تسبیح زیبایی را همراه چادر به عنوان هدیه در کیسه گذاشت.
از مغازه خارج شدند ،چون نزدیک اذان بود خیابان شلوغ شده بود، نازی هی غر میزد.
ـــ نگا نگا خودشو مذهبی نشون میده بعد تسبیح هدیه میده اقا ،اخ چقدر از اینا بدم میاد..
زهرا با ناراحتی گفت:
ــــ چی شد مگه !!کار بدی نکرد.
مهیا حوصله ای برای شنیدن حرفهایشان نداشت ،می دانست نازی یکم زیادروی می کند ولی ترجیح می داد با او بحثی نکند.
به پارک محله رفتن که خلوت بود و به یاد بچگی سرسره بازی کردن و زهرا ان ها را به بستنی دعوت کرد. هوا تاریک شده بود ترجیح دادن برگردن ،هر کدام به طرف خانه شان رفتن مهیا تنها در پیاده رو شروع به قدم زدن کرد که با شنیدن صدای بوقی برگشت.
با دیدن چند پسر مزاحم اهی کشید با خود زمزمه ڪرد
ـــ اخه اینا دیگه چقدر خرن دیگه کی میاد اینجوری مخ زنی کنه.!
بی توجه به حرف های چندش آورشان به راهش ادامه داد ولی انها بیخیال نمی شدند .
مهیا که کلافه شده بود تا برگشت که چیزی تحویلشان بدهد با صدای داد یک مردی به سمت صدا چرخید.
با دیدن صاحب صدا شکه شد...
『⚘@khademenn⚘』
#شھادت🥀
دِلَمٖرٖفٰاقَتیٖ میخٰواهَد💞
کِهٖ سَربَندِ یٰا زَهرٰایمٖ بِبَݩدَد•❥•
ڪه دِلمٖرٰاحُسیݩی ڪُنَد•
ڪه خاڪیٖ بٰاشَد°•○💕
🥀دلمٖ رفٰاقتٖےمیخٰواهَد•❥•
کِهٖشـَ℘ـیدم ڪُند
『⚘@khademenn⚘』
غروب جمعه است دل تنگتم 😭
کجایی!؟
یا #امامزمان😍
پارسال جمعه مالک رفت😢
امسال جمعه عمار😔
وچه جانسوز است گریه عالی😭
بیا که عالم با وجود تو گلستان خواهد شد🥰🌱
『⚘@khademenn⚘』
••|🏖💟|
#دخترونہ
#پروفایل_دخترونھ🌸
رایحہے حجابٺ،
اگر چہ دل از اهل خیابان نمے برد
اما بدجور #خدا را عاشق مے ڪند...💞
『⚘@khademenn⚘』
#شهیدیکهنمازنمیخوانـد!😐☕️
تو گردان شایعهشد نماز نمے خونه!
گفتن،تو ڪه رفیقشی..
بهش تذکر بده..
باور نکردم و گفتم: لابد میخواد ریا نشه..
پنهانی مےخونه..!
وقتےدو نفریتویسنگرکمینجزیرهمجنون
²⁴ ساعتنگهبانشدیـم..
با چشمخودمدیدمکهنمازنمیخواند!!
تویسنگر کمین،در کمینشبودم
تا سرحرفرا باز کنم ..
گفتم : ـ تو که برایخدا میجنگے..
حیفنیسنماز نخونی؟!
لبخندے(: زد و گفت :
+یادممیدےنمازخوندن رو؟
➖ بلد نیستے❓
➕نه..تا حالا نخوندم
--_ نمازخواندن رو تویتوپوآتشدشمن
یادش دادم . .
اولین نمازصبحشرا با مناولوقتخواند.
دو نفر نگهبان بعدیآمدندو جاےماراگرفتند
ماهمسوار قایقشدیمتا برگردیم..
هنوز مسافتےدورنشدهبودیمکهخمپاره
نشست،تویآبهور ،پارو از دستشافتاد
آرامکفقایقخواباندمش،لبخندکمرنگےزد🙂
با انگشترویسینهاشصلیب†کشید
وچشمشبهآسمان،با لبخند به..
شهادت🕊♥️رسید . . .
اری،مسیحے بودکهمسلمان شد و بعد از
اولیننمازشبهشهادترسید...
به یاد #شهیدمسیحیکربلا
#تلنگر🔔
『⚘@khademenn⚘』
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
#بسمࢪبّشھـــــدا🌷 #جانممۍࢪۅد🍂 #نـاحـلـــــہ💜 #قسمت_3 پسره مبارکه ای گفت و تسبیح زیبایی را همراه چ
یاحســـین(؏)❤️:
#بسمࢪبّشھـــــدا🌷
#جانممۍࢪۅد🍂
#نـاحـلـــــہ💜
#قسمت_4
با تعجب به پسره همسایہ شان نگاهے ڪرد، باورش نمے شود او براے ڪمڪ بیاید. مگر همچین آدم هایی فقط به
فڪر خودشان نیستند؟!
پسرای مزاحم با دیدن پسره معروف ومسجدی محله پا بہ فرار گذاشتن.
مهیا با صدای پسره به خودش آمد
ـــ مزاحم بودند؟
ـــ بله
پسر با اخم نگاهی به مهیا انداخت
مهیا متوجه شد که می خواهد چیزی بگوید ولی دودل بود
ــــ چیه چته نگاه میکنی؟؟برو دیگه میخوای بهت مدال افتخار بدم
پسره استغفرا... زیر لب گفت
ــــ شما یکم تیپتونو درست کنید دیگه نه کسی مزاحمتون میشه نه لازمه به فکر مدال برای من باشید
مهیا که از حاضر جوابی آن عصبانی بود شروع کرد به داد و بیداد
ــــ تو با خودت چه فڪری کردی ها ?? من هر تیپی میخوام میزنم به تو چه ؟!تو وامثال تو نمیتونن چشاشونو کنترل کنن به من چه!!!
تاپسره می خواست جوابش را بدهد یکی از دوستانش از ماشین پیاده شد و اورا صدا زد
ــــ بیا بریم سید دیر میشه
پسره که حاال مهیا دانست سید هست به طرف دوستانش رفت و سوار ماشین شد و از کنارش با سرعت گذشت.
مهیا که عصبانی بود بلند فریاد زد:
ــــ عقده ای بدبخت
به طرف خانه رفت بی توجه به مادرش و پدرش که در پذیرایی مشغول تماشای تلویزیون بودن به اتاقش رفت
?وروز بعد??
در خانه را باز ڪرد واز پلہ ها بالا آمد وبا ریتم آهنگ بشڪڹ میزد، مهیا درحالی که آهنگی زیر لب زمزمہ مے کرد، خم شد تا بوت هایش را از پا دربیاورد که در خانه باز شد با تعجب به دو مردی که بابرانکارد و لباس های پزشکی تند تند از پله ها بالا می آمدن و وارد خانه شدند .کم کم صداها باال گرفت. مهیابا شنیدن ضجه های مادرش نگران شد
ـــ نفس بڪش احمد توروخدا نفس بڪش...
احمدپاهاے مهیا بی حس شدند، نمیتوانست از جایش تکان بخورد، مے دانست در خانہ چه خبر است، بار اول ڪہ نبود.
جرأت مواجه شدن با جسم بی جان پدرش را نداشت،
آن دو مرد با سرعت برانکارد که احمد آقا روی آن دراز کشیده بود بلند کرده بودند مهلا خانم بی توجه به مهیا به
آن تنه ای زد و پشت سر آن ها دوید...
『⚘@khademenn⚘』
هدایت شده از اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
شبتون مهدوی 🍃🦋
عشقتون فاطمی❤️😍
ارزتون دیدن حرم بی بی زینب✨🤍😍
یاعلی مدد تا فردا🖐🏻🌸
التماس دعا 🙏🏻
🌸مصطفی چه زمانی به شهادت رسید ؟
🌸 چند روز قبل از شهادت خواب دیدم که لباسهای شسته شده مصطفی را از روی بند جمع ومرتب میکنم ، اما نمیتوانم تعبیری برای آن پیدا کنم
🌸 روز ۵ شنبه ۲۱ آبان همان روزی که پسرم بعد از اذان مغرب شهید شد خیلی اتفاقی به نیت ۷۲ شهید کربـــلا حلوا درست وبین همسایه ها توزیع کردم
🌸 ولی هنوز نمیدانستم که پسرم شهید شده است امـــا فهیمیدم ...
🌸 خیلی بی تابی میکردم اما وقتی متوجه شدم که مثل علی اصغر امام حسین شهید شده است آرام شدم ...
『⚘@khademenn⚘』
#شھید🥀
ــــــــــــــــــ
رفیقشمےگفت:
گاهےمیرفتیھگوشھۍخلوت،
چفیھاشرومےڪشید
روۍسرشدرحالتسجدھمےموند..
بھقولمعࢪوفیھگوشھاۍخداروگیر مےآورد..
مصطفےواقعاًعبدِصالحبود..
-#شھیدمصطفےصدرزادھ🖇🌿-
『⚘@khademenn⚘』
✿ #شـــــــهــــــــدا ✿
•| با اینکه از نسل شما نیستم
ولـــــــــــــــــــــــی
دلم بدجور هوای بیسیم هایتان را کرده😢
شما که تا می دیدید خواهری تنها در کوچه هست رد نمیشدید و نگاهش نمیکردید
امـــــــا الــــــــــان
چـــــــه بـــگـــویـــم؟
خودتان میبینید
چـــــــادرم را به تمسخر میگیرند😔
اما میدانید دلم را چه قرص میکند؟؟؟؟
دلم را خونی که دادید قرص میکند...
میدانم در آخرین لحظه گفتید:
به امام بگویید ما تا آخرین قطره خونمان جنگیدیم...
ای کاش من هم روزی بگویم👇
به ✿ #مهدی_فاطمه ✿ بگویید 👇
تا آخرین نفس هایم مدافع چــــــــادر بودم
#کاش_شهید_شوم_به_پای_چــــــــادرم😭
•/ یه مثلی هست که میگه
ســرم بره قـــولـــم نمیره
قول من بانو به شهدا✋
#چــــــــــــــادرمــــه
سرم بره چـــــــــادرم نمیره
#چـــــــــــــــادرم افتخاره منه\•
『⚘@khademenn⚘』
- پرسیدملباسپاسداریچهرنگی است؟🤔🎨
سبز؟یا خاکی؟
+خندیدو گفت: این لباس ها عادت کرده اند
یا خونی باشند یا گِلی:)🌿🥀°•...
"وسلام خدا برآنهایی که لباسشان
را با خون💔 خود رنگ خدایی زدی🕊
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
『⚘@khademenn⚘』
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
#حرف_حساب
🍀همہ حیاۍ یہ پسر اینِ که
وقتے نگاهش بہ دختࢪی میفتھ
سرشو بندازه پایین بگہ
میخوام با این چشما
آقامو ببینم🌿✨
به کجا چنین شتابان!!
اݪلہم اݪزقݩا شہادٺہ فے سبیݪڪ
『⚘@khademenn⚘』
#ازبابڪ_بگو🦋✨
🌻شهید بعضی مواقع ک وقتشون ازاد بود میرفتن توی تاکسی تلفنی کار میکردند🚕
🍃🌸 اوایل با پراید میرفتند تا اینکه یک روز با ماشن مدل بالا🚙 میرن سرکار یکی از اقایونی ک اونجا کار میکرده به شهید میگه:
💎💰بابک تو ک اینقد وضع مالی خوبی داری چرا کار میکنی
شهید در جواب میگن که:
💸درسته وضع مالی خوبی داریم ولی دوست دارم روی پای خودم بایستم💪🏻😊
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
『⚘@khademenn⚘』
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#ٻآدݥآݩباۺد💔
[ٻــادِمــاݩبـــاشد
درهمینڪـوچہمـا
مـــادرۍهست
ڪہعـشـقـشراداد
تـاتـوعــاشـقبشوۍ...]
☘🕊『⚘@khademenn⚘』
#زندگی_به_سبک_شهدا
#مدافع_عشق🌹
اولین غذایی که بعداز عروسیمان درست کردم استانبولے بود👌🌹
از مادرم تلفنی پرسیدم!
شد سوپ..🍲😢😅
آبش زیاد شده بود ...
منوچهر میخورد و به به و چه چه میکرد...☺️❤️
روز دوم گوشت قلقلی درست کردم!
شده بود عین قلوه سنگ...😐🤦🏻♀😅
تا من سفره را آماده کنم منوچهر چیده بودشان روی میز و با آنها تیله بازی میکرد قاه قاه میخندید...😶😂😂🤔
❤️👈🏻و میگفت : چشمم کور دندم نرم
تا خانم آشپزی یاد بگیرن هر چه درست کنن میخوریم حتی قلوه سنگ👩🏻🍳😌🌹
#همسر_شهیدمنوچهرمدق
『⚘@khademenn⚘』
#شهیدانه °•🌱🕊°•
توهنوزبهمادرتمیگےتو..
صداسرش بلندمیکنے!!
باخواهربرادرڪوچکتریابزرگترت
نمیسازے!
مایهافتخارِپدرتنیستے…!
امربهمعروفونهےازمنکرنمیکنے!
هنوز…
ازخیلیاحلالیتنگرفتے!
لابدانتظاردارےشهیدمبشے…💔:)
#تلنگرانه #مرد_میدان
#حاج_قاسم
اݪلہم اݪزقݩا شہادٺہ فے سبیݪڪ
『⚘@khademenn⚘』
یہ آقایے بود کہ
توے آخرین مداحیش گفت:
[یعنے قسمت میشہ منم
شهید بشم تو سوریہ؟!]
دقیقا بعد از اون مداحے
رفت سوریہ و شهید شد. 🙃
🌱|『⚘@khademenn⚘』