~🕊
#خاطراتشهدا ^'💜'^
⚘رفتهبودیمشناسایی،
بهکمینعراقیهابرخوردیم..
مجبورشدیمنمازصبحرادرحالِبرگشتن
بخونیم؛وقتیبهمقررسیدیم
آفتابطلوعکردهبود..
همهازخستگیخوابشانبرد،بهجزسید!
⚘تاظهرنمازخواندوگریهکرد..
ازش پرسیدم:«چیشده؟
چرااینقدربیتابی؟!»
ازگریهچشماشسرخشدهبود..
⚘سرشروبالاآوردوگفت:
«دیشبنمازشبمقضاشد..
دلمبرایخداتنگشده💔»
#شهیدسیدمرتضیآوینی♥️🕊
『⚘@khademenn⚘』
#سحر_نامه
سحر بیست و سوم
و جهان سالهاست......
در انتظار او به صبر نشسته است 😔
صبر........
سپری در برابر بلایا و راهی برای سربلند بیرون آمدن از امتحانات الهی .....💔
صبر
سلاحی کارساز در برابر سختی مصائب
صبر که نباشد تحمل زندگی دنیا غیر قابل تحمل می شود....😰
اگر صبر نبود
جهان چگونه می توانست فراق ولی خدا را که عمر آن از هزارسال فرا تر رفته است را تحمل کند.....
صبر .......همان چیزیست که اولیا خدا را به عالی درجات رساند...💚
اگر صبر نبود
خدا منتظر بازگشت هیچ بنده ی خطا کاری نمی ماند و در دم او را عذاب می کرد...😰😭
اگر صبر نبود
بنده با هر دعایی که می کرد توقع استجابت در همان زمان را داشت و در صورت تاخیر یا عدم استجابت نسبت به خدا کافر می شد.......😒😰
صبر جواهر است.....
قدرش را بدانید .....
و ما ......اینجا .....
از دل این زمین خاکی......
به انتظار نشسته ایم برای ظهوری بزرگ و گشایشی ابدی ...💝
مولای من .....
کاش بشود شب قدر سال بعد خودت برایمان روضه بخوانی
و با صدای گرم تو دعای جوشن کبیر را زمزمه کنیم....
سبحانک یا الله الا انت .......🤲😭
راستی.....
شب های قدر امسال هم گذشت....
چه برای سال بعد خودمان رقم زدیم...
آیا سال بعد مولایمان باز می گردد؟😰
خدا داند ......
#الهم_العجل_لولیک_الفرج
#شب_قدر
#مهمانی_محبوب
#ماه_مبارک_رمضان
#دعای_هر_روز_رمضان
روز بیست و سوم
خدای من...
در اين روز
- از گناهانم شستشویم ده
- از عیبهایم پاکم کن
- و دلم را به پرهیزکاری دلها بیازمای
" ای نادیده گیرنده لغزشهای اهل گناه "💫
#ماه_مبارک_رمضان
#مهمانی_محبوب
∞♥∞
#ریحانه...
چادرۍازشڪـوفھ پوشیـدے...
بوۍگݪڪـوچھ را بھارۍڪـرد...
➬
|❥ 『⚘@khademenn⚘』
اسرار روزه _18.mp3
11.37M
#اسرار_روزه ۱۸
🔅 حکمت ؛ تعلیمِ مستقیم خداست!
علمی است که خداوند مستقیماً به قلب انسان نازل میکند.
☜ دریافت #حکمت ؛ درگروی خویشتنداری در دو بخش زیر است؛
۱ ـ شکم
۲ ـ کلام
#استاد_شجاعی
#ماه_مبارک_رمضان
آن شــــب
قسمت پنجم.....
پدر قدم از خانه بیرون میگذارد....
اما....
در ملتمسانه چنگ در کمربند علی می اندازد....
در شرمنده است.... 😔
در سی سال پیش...
نتوانست از جان علی پاسداری کند...
شکست و سوخت🔥
و با شکستن در استخوان سینه ی مادری.... 😭😭😭
و با سوختن او چادری در پشت در آتش گرفت🥀🔥
اکنون در...
برای جبران شکست های گذشته....
و برای دوباره داغ دار نشدن اهل این خانه
چنگ در کمند حیدر افکنده است...
اما
علی آرام کمربند خود را از در جدا میکند...
و می گوید...
ای در
آن زمان که باید از جان و توان من محافظت می کردی😞
نکردی.....
اکنون علی را رها کن...
که به سوی آسمانها در حال عروج است
خاک نمناک کوچه ها....
معصومانه بر کف نعلین علی بوسه می زنند.... ❤️
باد با شوقی وصف ناپذیر جسم علی را صفا می بخشد.... 🌸
و ماه با تمام عشق😍به نظاره ی روی علی نشسته است...
همه هستی...
در حال گرفتن آخرین توشه های خود از وجود لایتناهی مولای متقیان هستند...
اکنون....
این آفتاب وجود علی☀️ است که در آستانه در مسجد طلوع می کند....
و خفاش ها.....
بیزار از نور او...
خود را مخفی کرده اند.....
تا زمانی انتقام گناهان نداشته را از خورشید بگیرند.....
هیهات.....
خورشید را جهانی نتوان خاموش نمود...
داستانی کوتاه
برداشت متفاوت از شهادت امیر مومنان ع
به قلم ✍سید امیر حسین سمائی
#السلام_علیک_یا_حیدر
#ماه_مبارک_رمضان
#مهمانی_محبوب