eitaa logo
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
346 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
باعشق‌اۅسټـ‌هࢪڪہ‌بہ‌جایےࢪسیدھ‌اسټـ ♥️ برای حمایت و تبادل لینک کانال گذاشته شود↯ https://harfeto.timefriend.net/17200402623512
مشاهده در ایتا
دانلود
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت84 ساعت نزدیک۹ بود همه داخل
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق 🌿 روی تخت کنار حوض نشستیم ده دقیقه ای سکوت کردیم که سعید شروع کرد به حرف زدن اصلا نمی فهمیدم چی میگه فکرم فقط به دورو اطرافم بود و اصلا بهش نگاه نمی کردم یه ربع یه ریز فک میزد یه پوفی کشیدم که سکوت کرد سعید: شما نمیخواین چیزی بگین؟ - نه سعید :یعنی شما هیچ معیاری واسه ازدواج ندارین؟ - من اینجام که فقط بشنوم نه اینکه حرفی بزنم ،اگه حرفاتون تمام شده بریم داخل سعید حرفی نزد و بلند شدیم و رفتیم وارد خونه شدیم لیلا خانم گفت: خب چی شد به نتیجه ای رسیدین ؟ سعید که انگار دلخوربود چیزی نگفت که مامان گفت : به همین زودی که نمیشه حرفی زد بزاریم این دوتا جوون فکراشونو خوب بکنن حاج مصطفی هم حرف مامان و تایید کرد و بالاخره بعد از یه مدت بلند شدن و رفتن منم رفتم سمت اتاقم مشغول جمع کردن اتاقم شدم یعنی تا ۱۲ شب فقط داشتم اتاقمو تمیز می کردم اینقدر خسته بودم که زود بیهوش شدم با برخورد نور خورشید از گوشه پنجره اتاقم به چشمام بیدار شدم به ساعت گوشیم نگاه کردم ساعت ۱۱ بود بلند شدم رفتم دست و صورتمو شستم بعد به سمت آشپز خونه برای خوردن صبحانه رفتم مامانم درحال آشپزی کردن بود - سلام ،صبح بخیر مامان چپ چپ نگاهم کرد : الان ظهره خانوووم - مادر من آدم هر موقع بیداربشه میشه صبح حالا میخواد بعد ازظهرباشه یا ظهر مامان: چی بگم والاهر چی بگم بازتو حرف خودت و میزنی ،برو صبحانه تو بخور - چشم امیر و سارا هنوز خوابن؟ مامان: نه رفتن خونه سارا - آها خواندن و استفاده از پست های کانال بدون عضویت حرام❌❌‼️ ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
-WWW.SARALLAH-ZN.RI-ma00021112.mp3
21.92M
مداحی🍃 مهدی رسولی جوونیمو توی گناها سر کردم😭 چقده صبر کردی شاید دوباره برگردم🏴 تو خوشیام اصلا به تو حواسم نیست😭 یه روزی میفهمم جز تو رفیقی واسم نیست🖤😭 از من ناامید نشیا سنگ رو یخم نکنی😔 من شاید به درد بخورم سهم دوزخم نکنی😭 شرمندم خودم میدونم اونی که میخوای نشدم🖤😭🏴 هر دفعه یجوری زدم زیر وعده های خودم😭 بازم دستمو بگیر با لطف همیشگی🖤 محتاج نگاهتم اصلا هر چی تو بگی اصلا هرچی تو بگی😭🏴 فقیرک ببابک یا باب النجات یا باب النجات غیر از تو مگه کیو دارم😭 آخه به غیر از تو مگه کیو دارم😭 همه ی هستیمو آقا به تو بدهکارم😭 آخه به غیر از تو مگه کیو دارم همه ی هستیمو آقا به تو بدهکارم همه جارو رسوای خوب و بدم کردن😭 تو قبولم کردی جز تو همه ردم کردی🖤 تو بهتر از همه کس میدونی راز منو🏴😭 دوست دارم هر چی رو که یادت میندازه منو🖤😭 بردن اسم حسین لفطف زهرا به منه😭🌹 نوکر زیر علمت واست سینه میزنه😭 اسمت روی لبمه تا جون دارم آقاجون🏴 عشقت رو نگیر ازم واسه یه گدا بمون🖤😭 اسمت روی لبمه تا جون دارم آقاجون😭🖤 عشقت رو نگیر ازم واسه یه گدا بمون😭 فقیرک ببابک یا باب النجات یا باب النجات @az_shohada_ta_karbala🕊🥀
حآج‌اسماعیل‌آقادولابۍ: با‌ حرف‌بــزن؛ خدا‌گوش‌میدهد‌و‌این‌گوش‌دادن‌ باعث‌می‌شودڪه‌حرف‌زدن‌را‌یاد‌بگیری @az_shohada_ta_karbala
نوكري شغل شريفيست به آن شرط که ارباب حسین باشد و بس....💔 @az_shohada_ta_karbala
✨ دوران طلائی✨ مادر بهش گفت : ابراهیم ، سرما اذیتت نمی کنه ؟🤔 گفت : نه مادر ، هوا خیلی سرد نیست .😊 هوا خیلی سرد بود ، ولی نمی خواست ما را توی خرج بیندازد .😔 دلم نیامد ؛ همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم . صبح فردا ، کلاه را سرش کشید و رفت مدرسه . ظهر که برگشت ، بدون کلاه بود .😳 گفتم : کلاهت کو ؟🤨 گفت : اگه بگم ، دعوام نمی کنی ؟😓 گفتم : نه مادر ؛ مگه چیکارش کردی ؟🧐 گفت : یکی از بچه های مدرسه مون با دمپایی میاد ؛ امروز سرما خورده بود ؛ دیدم کلاه برای اون واجب تره .😇❤️ 🕊نوجوانی شهید ابراهیم امیر عباسی🕊 📚 کتاب ساکنان ملک اعظم ، منزل امیر عباسی 📚 @az_shohada_ta_karbala
نَحنُ‌بَناتُ‌المقاومة✌️ @az_shohada_ta_karbala
امشب با عرض پوزش فعالیت نداریم🙏🏻 اگر کسی میتواند خادم کانال بشود بہ پیوی مدیر مراجعه کند🌸 شبتون شهدایی🌌 قبل خواب وضو یادتون نره💦 نگاه شھدا بدࢪقه راهتون🌹 یاعلے✋🏻
*سلامـ امامـ زمانمـ !* 🤍 الهۍ فراقش *عظمَ البلاست* .. 🤲🏻 🍃♥️ رائحة الحیاة ♥️🍃 ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
"🌀🎈" خـــــدا💛🌸 بھ‌قول‌بزࢪگی: اگھ‌بافرمون‌خدا‌بری‌جلو،🦋 همہ چی‌‌حله🌱 *الہی به امید خودت*💕 ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
«♥🍃» ‌. 🌸 میگفٺ: ڪسانی‌ڪہ‌برای‌هدایتِ‌دیگران‌تلاش ‌‌می‌ڪنند ؛بہ‌جای‌مُردن،شهیدمی‌شوند ..! 📻🌱! . ‌ ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
••❤️🌱•• ڪاش‌وَصیَت‌شُهَداڪه‌قابِ‌اُتاق‌هایِ‌ما‌را اِشغال‌ڪَردِه،دِلِمونو‌اِشغال‌میـ‌ڪَرد؛ ڪاش‌صُحبَت‌هایِ‌وَلی‌ِّ‌اَمرِ‌مُسلِمین‌ڪِه سَرلوحِه‍‌‌ی‌روزمَرَّمون‌شُدِه،سَرلوحِه‌ی اَعمالِ‌مون‌می‌شُد؛ ڪاش‌دِلِ‌حَضرَتِ‌زَهرا(س)‌با‌اَعمالِ‌ماخون نمیـ‌شُد؛ ڪاش‌مَهدیِ‌فاطِمِه(س)بااَعمالِ‌ما ظٌهورِش‌بِه‌تأخیرنمیـ‌اُفتاد. «شهید‌قدیر‌سرلک»⁦🕊️⁩⁦🕊️⁩ ‍‎‌⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
یه سؤال⁉️ اگر همین الان امام زمان بهتـون بگن گوشیتو بده من، حاضرین این ڪارو انجام بدین؟! رفقا بیاین همین الان همه باهم گوشیامونو پاڪسازی ڪنیم از گنـاه🔥🖐🏻 از پاڪ ڪردن🗑 عڪس و📸 فیلم و 🎞 آهنگ گرفته🎶 تا بیرون اومدن از گروه‌ها و ڪانال‌هایی ڪه امام زمانمونو ناراحت میڪنه🌪💔📲 راستی اقامون خیییلی غریبه ها ... هرشب و🌃 هرروز 🏙 واسمون دعا میڪنه 📿🤲🏻 این ڪمترین ڪاریه ڪه ما میتونیم واسه خوشحالیشون انجام بدیم🙂✋🏻 💪🏻🌿 ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
🔞دیدن فیلم مستهجن🔞 🌙 توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلمای زننده پخش می کردند ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ😡 ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...😰 ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ، ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،😔 ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ😔 ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ😰😭 ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ، ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.😔 ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ 🐀 ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.😰😭 ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ😭 ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.🤐 اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیامون راحت پای کانالهای ماهواره نشستیم وصحنه های زننده رو تماشا میکنیم وگاهی با خانواده هم همراهی می کنیم و نمی دانیم یه روز همان شهید رو میارن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده و غصه ی دوستان هم اسارتی خود رو داشته وشهادت رو بجون خریده تا خود ودوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زننده نشن~ ~ ✨وصیتنامه شهیدمجیدمحمودی ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت85 روی تخت کنار حوض نشستیم
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق 🌿 مشغول صبحانه خوردن شدم که مامان اومد کنارم نشست ازلبخند مرموزانه ای که به لب داشت خندم گرفت - چیزی شده؟ مامان: نظرت درباره پسر حاج مصطفی چیه؟ به دل من که نشست ،پسر خوبیه! - عع پس مبارکتون باشه مامان: کوووووفت - مامان جان من اصلا ازش خوشم نیومد خیلی پرحرفه،مثل خاله زنک هایه ریز فک می زد مامان: این چه طرز حرف زدنه در مورد پسر مردم - من گفته بودم که قصد ازدواج ندارم اصرار شما بود که بیان مامان: خدا چیکارت کنه آیه ،الان به بابات چی بگم؟ - بگو آیه ازش خوشش نیومد مامان: این شد دلیل؟ - به قول خودتون بگین به دلش ننشست مامان : من از دست تو آخر دق میکنم - خدا نکنه مامان خوشگلم ،دشمنات دق کنن ،من برم یه عالم کار دارم روزآخرتعطیلات بود و کلی درس رو هم تلمبار شده بود سخت مشغول خوندن بودم بابا که اومد خونه، ازترس اینکه باز سوال پیچم نکنه ازاتاقم بیرون نرفتم هر موقع که خواب بود ،تن تن میرفتم آشپز خونه یه چیزی می خوردم و دوباره میرفتم داخل اتاقم صبح زود از خواب بیدار شدم و لباسامو پوشیدمو کیفمو برداشتم ازلای درنگاه کردم بابا هنوز داخل خونه بود داشت صبحانه شو میخورد منتظر شدم که بابا بره تا ازاتاق بیرون برم روی تخت با گوشیم ور میرفتم که صدای در خونه رو شنیدم رفتم کنارپنجره پرده رو کنارزدم دیدم بابا از خونه رفت بیرون تن تن ازاتاق رفتم سمت آشپز خونه - سلام مامان: سلام صبح بخیر ایستاده چند تا لقمه گرفتم خوردم مامان: خو مثل آدم بشین صبحانه تو بخور - دیرم شده مامان جان یه لقمه بزرگ گرفتم و از مامان خداحافظی کردمو رفتم کفشمو پوشیدمو از خونه زدم بیرون همینجور که لقمه رو میخوردم رسیدم سر جاده یه دربست گرفتم رفتم سمت دانشگاه خواندن و استفاده از پست های کانال بدون عضویت حرام❌❌‼️ ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
از_کرببلا_محرومم_1619824411.mp3
9.4M
❤️ از حال دلم…ڪی باخبرھ حق دارم اگھ…خوابم نبره💔 ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اعضاے جدید خوش آمدید🌸 امیدوارم ڪہ همیشہ باهم باشیم و راه امام حسین ࢪۅ ادامہ بدیم💪🏻❤️ رمانے که برای آن دعوت شدید (سرباز‌حضرت عشق)در راهنمایی ڪانال سنجاق شده است🦋 میتونید جستوجو بزنید و پیدا ڪنید🌹
دعا کنید روزی هم من مهمان این تابوت شوم🤩❤️ @az_shohada_ta_karbala
شهادت بارانی است که بر سر هر کسی نمی بارد🕊🍃 @az_shohada_ta_karbala
AUD-20200903-WA0004.mp3
11.02M
حسین جان به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم😭 کنار تن بی سرت کاسه ی آب گذاشتم ؛ واویلا🖤 حسین جان تو بودی و گودال و ریگ و تنت زیر نیزه🏴😭 خداحافظی کردی با زینبت زیر نیزه ؛ واویلا😭🖤 صدا می زدم مادرت رو یا مظلوم😭 نشون می دادم حنجرت رو یا مظلوم😭 صدا می زدم مادرت رو یا مظلوم😭 به دامن بگیره سرت رو یا مظلوم😭 😭حسین جان حسین جان😭 😭حسین جان حسین جان😭 به صحرا سپردم که با خاک بپوشونه داداش تنت رو😭🖤 بمیرم که بردن جلو چشم من پیرهنت رو ؛ واویلا🏴😭 تا حالا از این خونواده زنی رو نبردن اسارت😭 الهی می مردم نمی دیدم اونقدر جسارت ؛ واویلا😭🏴 به آتیش کشیدن حرم رو یا مظلوم😭 نبودی شکستن سرم رو یا مظلوم😭 ندیدی چشای ترم رو با غیرت😭 شلوغی دور و برم رو یا مظلوم😭 🏴حسین جان حسین جان🏴 🏴حسین جان حسین جان🏴 بمیرم گلوی بریده ت همیشه به یادم می مونه😭🏴 روی چادر سوخته ی من هنوز رد خونه ؛ واویلا🏴😭 بمیرم که تو نیزه خوردی و اون نیزه معلومه داغ بود😭🏴 خدا میدونه واسم اون بدترین اتفاق بود ؛ واویلا🖤😭 سر تو که رو نیزه ها رفت یا مظلوم🏴😭 همه ش چادرم زیر پا رفت یا مظلوم🖤😭 جلو چشم نامحرما من افتاده😭 پناه غریبی م کجا رفت🏴 یا مظلوم🖤 صدا می زدم مادرت رو 😭🖤 یا مظلوم🏴 به دامن بگیره سرت رو😭 یا مظلوم🏴 🖤حسین جان حسین جان🖤 🖤حسین جان حسین جان🖤 به لحظه ی بریدن سرت آه می کشم😭 برای پاره های پیکرت آه می کشم🖤 به اشک و ناله ی خواهرت آه می کشم😭🏴 برای ضجه های مادرت آه می کشم🖤😭 از گودال صدا میاد 😭 شمر داره کجا میاد😭🏴 خولی داره واسه چی سمت قتلگاه میاد😭 @az_shohada_ta_karba
✨دوران طلائی✨ یک روز گرم تابستان ، با مهدی و چند تا از بچه های محل ، سه تا تیم شده بودیم و فوتبال بازی می کردیم . تیم مهدی یک گل عقب بود .😥 عرق از سر و روی بچه ها می ریخت . بچه ها به مهدی پاس دادند ، او هم فرصت خوبی برای خودش فراهم کرد ؛ تو همین لحظه حساس ، به یکباره مادر مهدی آمد روی تراس خانه شان که داخل کوچه بود و گفت : مهدی ، آقا مهدی ، برای ناهار نون نداریم ؛ برو از سر کوچه نون بگیر مادر . مهدی که توپ را نگه داشته بود ، دیگر ادامه نداد . توپ را به هم تیمی اش پاس داد و دوید سمت نانوایی ! 🕊نوجوانی شهید مهدی زین الدین🕊 📚 کتاب یادگاران 📚 @az_shohada_ta_karbala
شهید شدن دل می خواد دلی که بتونه پرواز کنه🕊 @az_shohada_ta_karbala